ارسالها: 125
#61
Posted: 15 Jun 2012 05:43
ز شلوار اين گره بگشادنت چيست؟
دمر در رختخواب افتادنت چيست؟
اگر ميلى به كون دادن ندارى
به زير كير، اين همه قر دادنت چيست؟
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
کار ِ هر کیر نیست کون بسپوختن
کیر ِ شق می خواهد و صد فوت و فن !
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
گفتم به رفیق ِ خویش روزی
هشدار که پیش ِ من نگوزی
گفتا چه کنم که کون گشاد است
طبل ِ شکمم چو خیک ِ باد است
گفتم بگذار چوب ْ پمبه
یا بوق ِ مرا به سان ِ چمبه
القصّه به فکرم آفرین کرد
بوق ِ من ازآن دُوان گزین کرد !
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
کست را من بگایم تا به دسته
چنان گایم شود چاک چاکو خسته
کست خیلی ظریفو با وقار است
کونت هم مثل یک ظرف تقار است
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
من ميگم بيا بپر روش
تو ميگي يواش بزار توش
من ميگم كونت چه تنگه
تو ميگي كيرت قشنگه
من ميگم ابم زياده؟
تو ميگي بكن ثوابه
من ميگم فقط چشاتو
تو ميگي بده تخماتو
و اين داستان ادامه دارد..
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
ارسالها: 125
#63
Posted: 20 Jun 2012 17:05
كير و كون بازي ميكنند
به هم تيراندازي ميكنند
كون ميگه بدم مياد
كير ميگه خوشم مياد
كون ميگه فشار نده
كير ميگه يه دور ديگه
كون ميگه درش بيار
كير ميگه خوشم مياد
كون ميگه دردم اومد
كير ميگه اشكم اومد
كون ميگه گريه نكن
توي من خالي نكن
كير ميگه سكته نكن
خالي شد،كاري بكن
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
مدتی هست به کون تو گرفتار شدم
وز غم گردی سولاخ تو بیمار شدم
چو شنیدم سر بازار ،تو کون کردی حراج
رخت خود بستم از این خانه به بازار شدم
قیمت کون تو چند است در این شهر خراب؟؟
حشری ام ، بگو ای دوست خریدار شدم
خواب دیدم که تو در خانه ی ما امده ای
تا جهیدم که کنم کون تو بیدار شدم
کار من کردن کون بود در این عمر دراز
ای رفیقان بشتابید که بیکار شدم
بس که از خوبی کون دیدم و از رحمت او
قید دنیا زدم از بیخ و به کونی عار شدم
راست گویند به لبهای من اید گوهر
مدتی ترک غذا کردم و کون خوار شدم
تا بدانید که من مرد ره کونم و بس
عاشقان پشت به کُس کرده و بیکار شدم
مـَـرد شدن حـاصل ِ یـک لقـاح ِ اتفـاقی ست !
امــا مـَـرد بار آمــدن و زیستــن
حاصل ِ تلاش و غلبــه بر سختــی هــاست،
و مـَـردی جـاودانه شدن ...
حـاصل ِ یک عـُـمر نیــک نـــامی ست...
ارسالها: 3650
#64
Posted: 8 Jul 2012 10:51
سلامي مختصر از بهر دوستان
سلامي مختصر از بهر دوستان//حکايت بشنو از پارسال تابستان
زدوران خوش سرباز آش خور//که شب را تا سحر دستش کند سُر
شبي از اصفهان راهي بگشتم//در آن شب هي پي سوژه بگشتم
که در يادم شوم او را هم آغوش//تفي در دست کنم کيرم کنم توش
(که اندر سوژه هاي ناب و اعلا//رسيدم من به آن کُسّ تعالا
)کُسي ديدم ز غنچه نو شکفته//گل نرگس، اما نيم خفته
کُسي ديدم نديده روي نوره//دهن پر آب کن مانند غوره
کُسي بشاش تر از روي مؤمن//منزه تر زخلق و خوي مؤمن
خدارحمت کند اين ميرزا را//چه عالي کرده وصفِ کُسّ او را
زتوصيفات اجمالي بشم در//خلاصه ميکنم حوري مرا بر
کمي دادم به بالا چشم و ابرو// مخش را پاک کردم همچو جارو
بدو گفتم شماره ده مرا پس//مرا درپادگانم نيست در دس!(دست)
سپس انگشت نمودم کون او را//اتوبوس گر نبود ميکردم او را
که تا يک هفته بعد از آن، حتي//به يادش جق زدم، روزي،10 تا
پس از آن هفته و جلق فراوان//شدم من راهي ويلاي آنان
همي يادم نرفته زود بگويم//که دارد کارخونه 10 تا بابايم
که در جيب من سرباز آش خور//بباشد اسکناس و تراول پر
خلاصه ميکنم بشنو حکايت//که پند جالبي دارد برايت
به کير شقّ خود همچو سپيدار//زدم از شوق من، صابون گلنار
که مفتي ميکنم من داف تهران//و از مفت کردنم باشم خرامان
که مفتي باشد حتي کوفت باشد//جز اين را اصفهان مردم چه باشد؟
به درب خانه اش چون من زدم تق//بيامد بر در و از نو شدم شق
(گشادم دست، برآن، يار زيبا//چو ملّا بر پلو،مؤمن به حلوا
چو گل، افکندمش بر روي قالي//دويدم زي اسافل، از اعالي)
چه زيبا برشمرد اين را ايرج//به مولا مانده ام از خنده من کج
در اين وحله صداي پايش آمد//چو برگشتم بديدم شويش آمد
دومتري در هوا يک متر در بر//سبيلش باد کيرم کرد پنچر
به دست او بديدم من کمربند//ز رعب و وحشتم گشتم، شاش بند
همي در جاي خود ميخکوب گشتم//و ناگه تير کشيد سوراخ پشتم
که از کون او مرا همچين بگاييد//که مرغ آسمان بر من بناليد
شدش درسي برايم تا به امروز//گران تر پس ز مفت نيستش هيچروز
که رفتم کس کنم کرد کون من او//خدا مرگم دهد پس پول من کو؟
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 2554
#66
Posted: 25 Jul 2012 18:19
ای کیدی مستراح بردار دم در کش و شاعری مکن بار
بر حدت طبعم آفرین کن گر هجو کسی کنی چنین کن
ای ننگ تمام کفش دوزان ضایع ز تو نام کفش دوزان
همدوش به کیر موش مرده همرنگ به مرده فسرده
با رویک سخت و قدک پست با آن منیی که در سرت هست
مسمار سم خرت توان گفت قفل کس استرت توان گفت
ای پیکر تو چو شیشهی شاش ای شیشه شاش جسته شاباش
قارورهی شاش اهل سودا طفل دو سه روزهی یهودا
پر گنده دماغ و گه نهادی از کون کدام سگ فتادی
کرم گه کیستی؟ عیان کن وز مبرز کیستی؟ بیان کن
این کرم ز معده که افتاد این بچهی چار ماهه چون زاد
ای ریش تو در کمال زردی این رازگه که رنگ کردی
ای گوزک چرخی از کجایی از کون کدام چارپایی
این زنگلک گردن خر کیست این گوزک کون استر کیست
چالاکتر از خران شهر است این لوله خرک تمام زهر است
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
این توله سگک ز ترکمانیست در راه غریب پاسبانیست
فرزندک خرد ارده است این یا بچهی موش مرده است این
ای قامت تو برابر کیر شکل تو یکی به پیکر کیر
این هجو که هست شهرهی دهر آوازه او فتاده در شهر
هجویست که همچو طوق لعنت در گردن تست تا قیامت
این هجو که برق سینه سوزیست داغ جگر سیاه روزیست
سخت است برای کون یاری زان تازه شود جنون پاری
یاری چه کس است ناتمامی زین هرزه درای بد کلامی
هر جا به سخنوری نشیند کناس دود که فضله چیند
مزدور قراچهی قرشمال حمامی پخ سگلمش ابدال
کز دسته مهتر ایشک اغلی دستور بزرگ کوچک اغلی
جوکی سر و روی ارمنیوش حمال مجوسیان گه کش
داماد کشیش دیرمینا ناقوس نواز کنج ترسا
ملا گه سنده ریش شاعر یاریست علیه تر و الغر
مویی که به فرق اوعیان است هر یک رقم هزارگان است
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
ای که کونت همچو بیتی از غزل من پی کون تو بودم از ازل
ای نوای کون تو چون ساز نی داغ کونت من ببینم تا به کی
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#68
Posted: 22 Aug 2012 03:54
یارب ان نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به ننش بابت اخلاق انش
اولا موقع دادن همه میرید به حیثیت من
حالیا همچو ننش رید به این هیکل من
ↂ ↂ ↂ ↂ ↂ
ای فست ما ای فود ما ای دولت محمود ما
آتش زدی در بود ما ای دولت محمود ما
قلیان ما وافور ما هم باده و انگور ما
سهمیه و بنزین ما هم واردات چین ما
یارانه ی موعود ما ای دولت محمود ما
ای سکه و طلای ما گوجه ی ما دوای ما
دلار ما و ارز ما عامل چاک درز ما
دریاچه یا که رود ما ای دولت محمود ما
مسکن مهر و عشق ما هم اسد دمشق ما
خوشکل ما ملوس ما هم چاوز عبوس ما
ای ضرر بی سود ما ای دولت محمود ما
آمد ما و رفت ما سفره ی ما و نفت ما
هم ریز ما هم گَرد ما سرفه ی ما و درد ما
نه مرغ ما نه نان ما بازسازی لبنان ما
دریده تار و پود ما ای دولت محمود ما
ای گشت ما ،ارشاد ما جامعه ی آزاد ما
مرتاض ما جادوی ما ای قیمت داروی ما
مقصد ما مقصود ما ای دولت محمود ما
مدرک ما، چاره ی ما ای ورق پاره ی ما
ای یک ما و پنج ما تحریم ما و رنج ما
رفتن تو به سود ما ای دولت محمود ما
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 7673
#70
Posted: 28 Aug 2012 18:14
اینم یه کس شعر واقعی از مولوی باور ندارید تو گوگل سرچ کنید
یک کنیزک یک خری بر خود فکند
از وفور شهوت و فرط گزند
آن خر نر را بگان خو کرده بود
خر جماع آدمی پی برده بود
یک کدویی بود حیلتسازه را
در نرش کردی پی اندازه را
در ذکر کردی کدو را آن عجوز
تا رود نیم ذکر وقت سپوز
گر همه کیر خر اندر وی رودآن رحم و آن رودهها ویران شود
خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو
نعلبندان را نمود آن خر که چیست
علت او که نتیجهش لاغریست
هیچ علت اندرو ظاهر نشد
هیچ کس از سر او مخبر نشد
در تفحص اندر افتاد او به جد
شد تفحص را دمادم مستعد
جد را باید که جان بنده بود
زانک جد جوینده یابنده بود
چون تفحص کرد از حال اشک
دید خفته زیر خر آن نرگسک
از شکاف در بدید آن حال را
بس عجب آمد از آن آن زال را
خر همیگاید کنیزک را چنان
که به عقل و رسم مردان با زنان
در حسد شد گفت چون این ممکنست
پس من اولیتر که خر ملک منست
خر مهذب گشته و آموخته
خوان نهادست و چراغ افروخته
کرد نادیده و در خانه بکوفت
کای کنیزک چند خواهی خانه روفت
از پی روپوش میگفت این سخن
کای کنیزک آمدم در باز کن
کرد خاموش و کنیزک را نگفت
راز را از بهر طمع خود نهفت
پس کنیزک جمله آلات فساد
کرد پنهان پیش شد در را گشاد
رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم
لب فرو مالید یعنی صایمم
در کف او نرمه جاروبی که من
خانه را میروفتم بهر عطن
چونک باع جاروب در را وا گشاد
گفت خاتون زیر لب کای اوستاد
رو ترش کردی و جاروبی به کف
چیست آن خر برگسسته از علف
نیم کاره و خشمگین جنبان ذکر
ز انتظار تو دو چشمش سوی در
زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز
داشتش آن دم چو بیجرمان عزیز
بعد از آن گفتش که چادر نه به سر
رو فلان خانه ز من پیغام بر
این چنین گو وین چنین کن وآنچنان
مختصر کردم من افسانهٔ زنان
آنچ مقصودست مغز آن بگیر
چون براهش کرد آن زال ستیر
بود از مستی شهوت شادمان
در فرو بست و همیگفت آن زمان
یافتم خلوت زنم از شکر بانگ
رستهام از چار دانگ و از دو دانگ
از طرب گشته بزان زن هزار
در شرار شهوت خر بیقرار
چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت
بز گرفتن گیج را نبود شگفت
میل شهوت کر کند دل را و کور
تا نماید خر چو یوسف نار نور
ای بسا سرمست نار و نارجو
خویشتن را نور مطلق داند او
جز مگر بندهٔ خدا یا جذب حق
با رهش آرد بگرداند ورق
تا بداند که آن خیال ناریه
در طریقت نیست الا عاریه
زشتها را خوب بنماید شره
نیست چون شهوت بتر ز آفتاب ره
صد هزاران نام خوش را کرد ننگ
صد هزاران زیرکان را کرد دنگ
چون خری را یوسف مصری نمود
یوسفی را چون نماید آن جهود
بر تو سرگین را فسونش شهد کرد
شهد را خود چون کند وقت نبرد
شهوت از خوردن بود کم کن ز خور
یا نکاحی کن گریزان شو ز شر
چون بخوردی میکشد سوی حرم
دخل را خرجی بباید لاجرم
پس نکاح آمد چو لاحول و لا
تا که دیوت نفکند اندر بلا
چون حریص خوردنی زن خواه زود
ورنه آمد گربه و دنبه ربود
بار سنگی بر خری که میجهد
زود بر نه پیش از آن کو بر نهد
فعل آتش را نمیدانی تو برد
گرد آتش با چنین دانش مگرد
علم دیگ و آتش ار نبود ترا
از شرر نه دیگ ماند نه ابا
آب حاضر باید و فرهنگ نیز
تا پزد آب دیگ سالم در ازیز
چون ندانی دانش آهنگری
ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری
در فرو بست آن زن و خر را کشید
شادمانه لاجرم کیفر چشید
در میان خانه آوردش کشان
خفت اندر زیر آن نر خر ستان
هم بر آن کرسی که دید او از کنیز
تا رسد در کام خود آن قحبه نیز
پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت
آتشی از کیر خر در وی فروخت
خر مؤدب گشته در خاتون فشرد
تا بخایه در زمان خاتون بمرد
بر درید از زخم کیر خر جگر
رودهها بسکسته شد از همدگر
دم نزد در حال آن زن جان بداد
کرسی از یکسو زن از یکسو فتاد
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون
مرگ بد با صد فضیحت ای پدر
تو شهیدی دیدهای از کیر خر
تو عذاب الخزی بشنو از نبی
در چنین ننگی مکن جان را فدی
دانک این نفس بهیمی نر خرست
زیر او بودن از آن ننگینترست
در ره نفس ار بمیری در منی
تو حقیقت دان که مثل آن زنی
نفس ما را صورت خر بدهد او
زانک صورتها کند بر وفق خو
این بود اظهار سر در رستخیز
الله الله از تن چون خر گریز
کافران را بیم کرد ایزد ز نار
کافران گفتند نار اولی ز عار
گفت نی آن نار اصل عارهاست
همچو این ناری که این زن را بکاست
لقمه اندازه نخورد از حرص خود
در گلو بگرفت لقمه مرگ بد
لقمه اندازه خور ای مرد حریص
گرچه باشد لقمه حلوا و خبیص
حق تعالی داد میزان را زبان
هین ز قرآن سورهٔ رحمن بخوان
هین ز حرص خویش میزان را مهل
آز و حرص آمد ترا خصم مضل
حرص جوید کل بر آید او ز کل
حرص مپرست ای فجل ابن الفجل
آن کنیزک میشد و میگفت آه
کردی ای خاتون تو استا را به راه
کار بیاستاد خواهی ساختن
جاهلانه جان بخواهی باختن
ای ز من دزدیده علمی ناتمام
ننگ آمد که بپرسی حال دام
هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش
هم نیفتادی رسن در گردنش
دانه کمتر خور مکن چندین رفو
چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا
تا خوری دانه نیفتی تو به دام
این کند علم و قناعت والسلام
نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم
جاهلان محروم مانده در ندم
چون در افتد در گلوشان حبل دام
دانه خوردن گشت بر جمله حرام
مرغ اندر دام دانه کی خورد
دانه چون زهرست در دام ار چرد
مرغ غافل میخورد دانه ز دام
همچو اندر دام دنیا این عوام
باز مرغان خبیر هوشمند
کردهاند از دانه خود را خشکبند
که اندرون دام دانه زهرباست
کور آن مرغی که در فخ دانه خواست
صاحب دام ابلهان را سر برید
وآن ظریفان را به مجلسها کشید
که از آنها گوشت میآید به کار
وز ظریفان بانگ و نالهٔ زیر و زار
پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را به مرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر ترا استاد خود نقشی نمود
ظاهرش دیدی سرش از تو نهان
اوستا ناگشته بگشادی دکان
کیر دیدی همچو شهد و چون خبیص
آن کدو را چون ندیدی ای حریص
یا چون مستغرق شدی در عشق خر
آن کدو پنهان بماندت از نظر
ظاهر صنعت بدیدی زوستاد
اوستادی برگرفتی شاد شاد
ای بسا زراق گول بیوقوف
از ره مردان ندیده غیر صوف
ای بسا شوخان ز اندک احتراف
از شهان ناموخته جز گفت و لاف
هر یکی در کف عصا که موسیام
میدمد بر ابلهان که عیسیام
آه از آن روزی که صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان
آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خرس
جمله جستی باز ماندی از همه
صید گرگانند این ابله رمه
صورتی بنشینده گشتی ترجمان
بیخبر از گفت خود چون طوطیان
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن