ارسالها: 490
#533
Posted: 23 Sep 2020 16:36
هیچ و هیچ
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
ویرایش شده توسط: Hitler_is_all
ارسالها: 9
#535
Posted: 23 Sep 2020 17:43
خودکشی
i love her assher mind her blood
ارسالها: 7044
#539
Posted: 8 Oct 2020 14:35
امروز ازصبح رفتم سراغ کمد لباسا و چمدون و گنجه و ...
یاد مادر خدابیامرزم افتادم که همیشه گنجه و کمد و چمدوناش رو که باز میکردی بوی تند نفتالین میزد بیرون!
هنوزم نفهمیدم و ندیدم که چی لباس و پارچه رو میخورده که باید نفتالین میزدن.کسی اگه میدونه بیاد من رو هم روشن کنه .
القصه تازه تو گنجه لباسام دیدم چند تا لباس خواب دارم که هیچوقت نپوشیدم.الان فکر میکنم که چقدر دلم میخواست این لباسای خواب رو با عشق بپوشم ولی خوب عشقش پیش نیومد و منم لباسام رو نپوشیدم...
پارچه ای که آخر عروسی مادرم یواشکی بم داد رو هم دیدم.برا خون بکارت!
بیچاره با انگشتای کج و دردناک آرتروزی و رماتیسمیش نشسته بود دوخته بود تا عاغا شاهکارش رو برای عالم و آدم نمایش بده.
خدا رو صد هزار بار شکر که دیگه این سیرک رو نداشتیم و با تمام بیشعوریش اینقدر شعور داشت.
الان فکر میکنم این پارچه پر لک و پیس خونی رو پسر بیغیرت میبرده به کی نشون میداده؟ یعنی چقدر طرف باید بی غیرت و بیشعور بی شرف و نفهم باشه که خصوصی ترین چیز زنش رو ببره جار بزنه.خاک تو سر احمق و ابله و بی غیرت و بی شعورش کنن!
منم هر وقت در این گنجه ها رو وا میکنم و چشمم به این پارچه میفته اعصابم به هم میریزه! اصلا چرا من اجازه دادم مادرم اینو بم بده؟ اصلا چرا خون خودم رو باش پاک کردم؟ اصلا به کسی چه که من باکره بودم یا نه؟ همون اول کار میگفتن نیستم (بودم) هر کی ناراحته هرررری! در باز و جاده دراززززز! هر کی منو برا دو قطره خون میخواست میخوام صد سال سیاه نخوادددد.اصلا برا چی من اینو نگه داشتم؟
وای اعصابم خورد شد،الان این جل و پلاس رو جمع میکنم و میرم با عاغامون یه دعوای حسابی به پا میکنم...
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker