ارسالها: 99
#34
Posted: 11 Aug 2012 10:29
همین چند دقیقه پیش بود که داشتم توی قسمت داستان سکسی داستان آپ میکردم که یهو خواهرم اومد تو اتاق منم کاربلد بودم و میدونستم که زیاد گیر نمیده برای همین یه پنجره ی دیگه باز کردم تو مرورگر و از شانس من خواهر اومد کنارم دید دارم توی وبلاگ خودم پرسه میزنم منم برای این که زیاد شک نکنه میخواستم پنجره ی جدید باز کنم و برم تو گوگل اما همین لحظه دستم خورد به این مینیمایز و کل صفحه اومد پایین و سایت سکسی رو شد که منم سریع خارج شدم به جای این که من خجالت بکشم اون خجالت کشید و رفت درم پشت سرش بست
lida36: خوب راستش من معمولا شورت نمی پوشم مگه دوره ادتم باشه
یه روز از سر کارم بر می گشتم خونه از زیر مانتو هم یه شلوار کرم روشن پوشیده بودم
سوار تاکسی شذم کنار دستم یه پسره تا سید خندان بهم کاملا چسبیده بود جای هم نداشتم برم کنار از طرفی هم یکمی باسنم بزرگ تره واسه همین حسابی داشتم می سوختم
کم کم حشری شدم متوجه نشده بودم که کاملا خیس کردم و چون دکمه مانتو هم از پایین باز بود یهو دیدم پسره بر بر داره فاق شلوارم که از رو کاملا معلوم بود خیس خیس شده داره نگاه می کنه
کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است ! آرام گاهت غرق به زیر اب است این بار نه بیگانه که دشمن زخود است ننگ بر ما که روح تو بیتاب است !!
ارسالها: 129
#40
Posted: 6 Dec 2012 20:30
من یه وقتهایی شیفت صندوقم
ملت میان میگن اینجابدم
منم میگم هرجورراحتی
ashkhor: سئتی های من تمومی نداره اولی دبستان بودم شایدم هنوز نرفته بودم با پسر عموم داشتیم تو راه پله کون کونک بازی میکردیم مادرش مچمون رو گرفت یه بار دیگه تو خونه خودمون تو دستشویی مادر خودم مجمون رو گرفت یه بار دیگه حدود دو سه سال پیش ۱۳ بدر بود که دوست دخترمو آوردم خونه که همه اومدن اون بدبختم رفت پشت بوم حدود ۴ ساعت بالا بود دیدیم موقعیت جور نمیشه بره از وسط هال(حال) مثه گاو دوتایی رفتیم بیرون همه تعجب کردن- یه بارم خونه خواهرم یه دخترو بردم اونجا خواهرم اومد راستی تو سینمام با یه منگل رفتم که تا خواستم شروع کنم یه کولی بازی در آورد که هنوز میترسم از سینما آبرومو شدیدا برد جنده خانوم
arwin: یک روز نشسته بودم داشتم جق میزدم که یک دفعه مادر بزرگم در اتاق رو باز کرد ودید از شانس بدمن مادر بزرگم از اون فضول های روزگاره گفت به مامانت میگم تا پدرت رو دربیاره خلاصه انقدر خواهش کردم راضی شد چیزی نگه ولی از اون روز به بعد هر وقت منو می بینه بهم سر کوفت میزنه
vahidtata: من هم یه بار دوست دخترمو اورده بودمش خونه که تازه داشتم مشغول میشدم صدای در اومد.فقط تونستم شلوارمو بپوشم و در رو باز کردم و سریع اومدم تو اتاقم و در رو بستم تا بابام بره اتاقش و زیدمو رد کنم بره.بعد ۱ دقیقه بابام صدام کرد و ازم چیزی خواست که تعجب کردم چرا خودش نیومد برداره.فکر کردم چیزی فهمیده .وقتی وسیلشو بهش دادم و در اتاقشو به یه بهونه ای بستم و اومدم زیدمو بفرستم بره یهو دیدم کفشش دم در بوده و از عجله و ترس زیاد یادم رفته بود برش دارم و بابام کفششو دیده بود و نمیخواست تو روم بزنه.به خاطر همین از اتاقش بیرون نیومد و از من وسیلشو خواست و هیچوقت هم بروم نزد.البته الان بابام فوت کرده.خدا رحمتش کنه.
ehsan1084006: یه روز که زن داییم باپسرش اومده بود خونمون شب داشتم با پسرداییم توی حال حال میکردم زن داییم مچمو گرفت بلندم کرد ولی به مامانم هیچی نگفت از اون به بعد هر وقت میاد خونمون شب نمیمونه!!!!!!!!!!!!!!!!
منم یه سالی میشه نرفتم خونشون همیشه بهونه میارم
به امید روزی که با زن داییم سکس کنم
خدا رحمتش کنه داییمو خیلی دوسش داشتم
برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل ...