ارسالها: 889
#56
Posted: 23 Apr 2013 08:03
چند شب پیش با دوستم رفتیم بیرون شهر تا بکنمش. آخه هر دومون بدجور حشری شده بودیم. با ماشین داداشش اومد دنبالم. رفتیم تو بیابون و حدود نیم ساعت دنبال مکان بودیم و نمیدونستیم کجا بریم. تا آخرش یه جاده خاکی پیدا کردیم و رفتیم جلو و فکر میکردیم که آخرشه. همونجا واستادیم و همونجا تو ماشین شلوارامون رو درآوردیم. یه ساک مشتی واسم زد و اومد بشینه رو کیرم نمیشد. جامون راحت نبود. رفتیم کنار ماشین رو زمین فرش پهن کردیم. پاهاشو دادم بالا و کردم تو کونش که دیدم از پشت سر چراغ یه ماشین روشن شد. جفتمون هنگ کردیم. باور کنید هنوزم موندم دوستم تو چند ثانیه چطور شلوارشو پوشید و نشست. من که اینقدر دستپاچه شدم که فقط پاهامو دراز کردم و شلوارمو انداختم رو پام. ماشینه آروم از کنارمون رد شد. فقط شانس آوردیم. آبرومون میرفت.
وای معرکه بود سوتی هاتون
من چون شدیدا شهوتی بودم و هستم خیلی سوتی دادم چند تاشو واستون میگم:
من اول راهنمایی بودم که واسه عید دیدنی رفتیم خونه خاله ام اینا. بعد از ناهار همه خواستن یه چرتی بزنن که من و دختر خاله ام اومدیم تو حیاط بازی کنیم و بعدش هم رفتیم تو کوچه. شوهر خاله ام راننده بیابونه و یه بنز ده تن داغون داشت که همیشه جلو خونه بود و درشم باز! خلاصه ما رفتیم اون تو و بعد هم تو جا خوابش و شروع کردیم به مالوندن و لاپایی که یه هو شوهر خاله ام سوار ماشین شد فقط شانسی که آوردیم پرده رو کشیده بودیم. اقا ایشون از تو داشبورد یک سیگار در اورد و با خونسردی کشید و در تمام این مدت ما مثل مجسمه بی حرکت اون تو بودیم اونقدر ترسیده بودم که ده بار توبه کردم!!! وقتی رفت پایین در عرض دو ثانیه کشیدیم بالا و زدیم تو کوچه.... البتهتوبه من تا فرداش بود که خونه مامان بزرگم دوباره کردم دختر خاله مو!
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 1131
#57
Posted: 23 Apr 2013 16:29
یه آشنایی داریم ما، خیلی آدم شوخ و بذله گوییه. چند سال پیش کل دندوناش رو کشید و دندون مصنوعی گذاشت دهنش.
چند ماه از اون قضیه گذشته بود که من دیدمش و شروع کردیم صحبت از هر دری، که یهو برگشت گفت: آره، دکترا بی مروت شدن. به جان خودت که برام خیلی عزیزی تا عین سیصد تومنو ندادم، نذاشتش تو دهنم!
آقا ما رو میگی، هزار جور رنگ عوض کردیم که جلوی خودش نخندیم.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#58
Posted: 23 Apr 2013 16:42
یه بار یکی از همکارام تعریف میکرد که وقتی تازه دیپلم گرفته بوده تو امتحان ورودی دانشکده افسری شرکت کرده و امتحان کنکورشو قبول شده و برای مصاحبه و معاینه بدنی رفته بوده تهران. گفت هر جا میرفته برای معاینه، همش لختش میکردن و بررسی فیزیکی میکردن و تایید میشده.
گفت: جای آخری که رفتم یه زنه تو یه اتاق نشسته بود و یه چیزی شبیه به یونیت دندونپزشکی پشت یه پرده بود. خانم دکتر به من گفت که برم پشت پرده و آماده شم تا بیاد برای معاینه.
آقا چشمتون روز بد نبینه این بیچاره رفیق ما طبق عادت شلوار و شرت رو میکنه و همونطور وایمیسته تا خانمه بیاد. اما وقتی زنه میاد اونجا و رفیق ما رو تو اون وضع میبینه، یه جیغ بنفش میکشه و با داد و بد و بیراه به رفیق ما میگه:گوسفند من دندونپزشکم
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses