ارسالها: 425
#72
Posted: 12 May 2010 18:00
Princess: برادر چرا رفتی تو اوین بیرون هم نمیایی گناه داریم اینقد شكنجه نكن ما رو
وقتی اینطوری سئوال میکنی فکر می کنم زبونم لال جات یکی دیگه نشسته که از همین ارادل بسیج و سپاهِ
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ارسالها: 425
#74
Posted: 12 May 2010 18:13
Princess: مثه اینكه خیلی باهات لطیف بودن اینجوری میگی
حیف که یک پرنسسی کاریش نمیشه کرد روی چشم ما جا داری
خوب کلا شوخی میکنم می دونم کسی اونجا نیست می خوام زیاد اینجا نکته سنج نشیم بچه های اینجا رو و این محیط رو دوست دارم خیلی نارحت میشم اگه یک روز بکوچکترین مشکلی برای اعضاء این جمع صمیمی پیش بیاد . همونطور که بعد از دیدن اون صفحه کذائی روی سایتها محبوب تا یک مدت طولانی دپرس بودم و هر روز به بهانه برگشتن سایتها به اون پایگاه لجنزار سپاه گرداب سر می زدم نمی تونم هیچ چیزی رو فراموش کنم
با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است
ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است
ویرایش شده توسط: Alihandicam
ارسالها: 870
#77
Posted: 13 May 2010 04:16
Princess: ازت شكایت نكرد؟؟؟
شاکی من بودم نه اون.
Princess: راستی از كجا سر رسیدی شما یهو؟؟؟
خانوادش چی گفتن؟؟؟
ننش تو سرش میزد داداشش پشت من بود.
داستانش خیلی دراز اگه میخوای ماجراشو پیام خصوصی میکنم برات اینجا نمیتونم بگم
این بار تو بگو "دوستت دارم "
نترس........من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید