ارسالها: 88
#83
Posted: 21 Dec 2014 16:16
به جای یوسف ترتیب زلیخا جونو می دادم
کجایی عشقم؟
سنایم؟
آه......از این روزگار
ارسالها: 175
#84
Posted: 21 Dec 2014 17:44
کاریش نداشتم!!
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
ارسالها: 9253
#85
Posted: 21 Dec 2014 18:22
اگر برای پسرها زلیخا و برای دخترها یوسف همین الان در کنارتان بود با او چه میکردید؟
اگه همین الان بود ک بش امر میکردم اون حلیم هایی ک صبح آوردن در خونمون گرم کنه تا بزنیم تو رگ !
اگه موقع خواب شب بود ماجراش فرق میکرد!
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 3599
#87
Posted: 27 Jan 2015 08:05
یوسف میبستم لباساشو جر میدادم کیرشو تا ته میکردم تو حلقم تا خفه شم
صبحی که به جای عـــشق با یک سیگـــار شروع شود…..
یک شروع دوبـــــاره نیست…….
امتداد پایان اســــــت……
برای کســـــی که دیگر امیــــدی به ادامه ندارد…
ارسالها: 130
#89
Posted: 28 Feb 2015 18:23
اول زلیخا جونو در اغوش میگرفتم و با لبای داغم حسابی لباشو میخوردم ...
همزمان دستمم از روی شلوار یا شورت یا لخت .. بالای کوسشو میمالیدم ....
بعد از لیسیدن زیز لاله ی گوش و گردن سینهاشو که خیلی نوکشون سفت شده رو حسابی میخوردم ... همزمان دستمم اون پایین مشغوله و حسابی اب کوسش راه افتاده ... جوووووووووون ....
بعدشم میرفتم سر وقت کوسش حسابی میلیسیدم تا ارضا بشه ...... اووووووووووووف کیرم راس شد گلوم خشکید اتاق فرمان یه لیوان اب ممه لدفا ....
تا بعد ... بوووووس
يكرنگ بمان حتي ...
حتي اگر در دنيايي زندگي ميكني كه مردمش براي پررنگي هزار رنگ ميشوند