ارسالها: 82
#411
Posted: 5 Feb 2015 08:47
123hesam: 123hesam
تو اتاقه داره پست میزاره و حسابی گرسنست
یعنی خودتو گفتی الان؟
داره کاراشو گزارش میکنه تو انجمن
زندگی کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگی را دير شروع ميکنيم.
ارسالها: 175
#414
Posted: 6 Feb 2015 14:30
آهنگ گوش میده
مطمئنم اگه اسم من مراد بود... الان دنیا بر وفق هوشنگ بود!
ارسالها: 2890
#416
Posted: 7 Feb 2015 12:07
realsex_mazyar: سارا داره میخوره تایپ میکنه
realsex_mazyar: الان سارا داره خوابای رنگی میبینه
realsex_mazyar: سارا داره آماده خواب میشه
الان من دیگه چیکار میکنم مازیار !
ندیدم این پستاتو ...
مرسی که کارای روزمره امو میایی میگی ... خخخخخ
realsex_mazyar
مازیار رو تختش ِ هندزفری رو گوش اش ِ آهنگ ِ داریوش گوش میده ...
رفته تو فاززز ... بدجـــــــــور
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#418
Posted: 7 Feb 2015 20:25
realsex_mazyar: کلا میبینمت آمار دارم
با چشم ِ بصیرت عایا ... ؟
من که هر وقت اومدم نیستی !
realsex_mazyar: من ازین سوسل بازیا واسه کسی نمیکنمممممم داریوشو باید با صدای بلند گوش داد با اسپیکرررررر همه صداها خفه میشن در مقابلششششش
اوووووو ...
یکی مازیار رو بگیره ~!
realsex_mazyar: سارا داره میره شام ..
از شام برگشته ام من و حسابی هم خورده ام من ...
.......
مازیار داره ورجه وورجه میکنه این وقت ِ شب
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود
ارسالها: 2890
#420
Posted: 7 Feb 2015 21:04
realsex_mazyar: نه از پنجره اتاقتو دید میزنم
پس اون وروجک که هی جیم میشد تو بودی !
realsex_mazyar: من همیشه هستم گاهی وقتا خستم
همیشه هم که کار داری !
realsex_mazyar: کلا هیکشی منو نمیگیره، موندم رو دست خونواده
باز رفتی کوچه ی علی چپ ...
realsex_mazyar: تو ممکنه از شام برگردی، اما عمرا شام از تو بر نمیگردهههه
شام از من برنمیگرده کجا بره ؟
realsex_mazyar: داره هی اینور اونور میکنه خودشو، خب بگو رقصم میاد وولووم بره روی ۱۰۰۰۰
دلم بستنی میخواد ...
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود