ارسالها: 4129
#1,421
Posted: 29 Jul 2021 22:44
ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺗﺴﺖ ﺷﺮﺍﺏﻫﺎﯼ ﯾﮏ کارخانه ﺷﺮﺍﺏﺳﺎﺯﯼ میمیره ، ﻣﺪﯾﺮ کارخانه ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ نفر ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯽﮔﺮﺩﻩ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﮐﻨﻪ .
ﯾﮏ فرد ﻣﺴﺖ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ﭘﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻐﻞ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ میده، ﻣﺪﯾﺮ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺭﺩﺵ ﮐﻨﻪ که ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽﮔﯿﺮﻩ ﺗﺴﺘﺶ ﮐﻨﻪ!
ﺑﻬﺶ ﯾﻪ ﮔﯿﻼﺱ ﺷﺮﺍﺏ میدن ﻭ میگن ﺗﺴﺖ کن . ﻣﺮﺩ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ میکنه ﻭ میگه : ﺷﺮﺍﺏ ﻗﺮﻣﺰ، ﻣﺴﮑﺎﺕ، سه ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺗﭙﻪ ﺭﺷﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﻓﻠﺰﯼ ﻋﻤﻞ ﺍﻭﻣﺪﻩ!
ﻣﺪﯾﺮ ﺷﺮﺍﺏﺳﺎﺯﯼ میگه ﺩﺭﺳﺘﻪ، ﮔﯿﻼﺱ ﺩﯾﮕﻪﺍﯼ ﺑﻬﺶ میدن میگه : ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺷﺮﺍﺏ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺎﺑﺮﻧﻪ، ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺗﭙﻪ ﺭﺷﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ بشکه چوب بلوط به ﻋﻤﻞ ﺍﻭﻣﺪﻩ ...
ﻣﺪﯾﺮ که متعجب شده میگه درسته و ﺑﺎ ﭼﺸﻤﮑﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺸﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩﯼ ﻣﯽﮐﻨﻪ ...
ﻣﻨﺸﯽ تو ﮔﯿﻼﺱ میشاشه و میاره، مرد ﺍﻟﮑﻠﯽ اونو ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ میکنه ﻭ میگه : ﺑﻠﻮﻧﺪ، 26 ﺳﺎﻟﻪ، ﺳﻪ ﻣﺎﻫﻪ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﻪ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺪﯾﺪ ﺍﺳﻢ ﭘﺪﺭ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ به همه میگم خارکوصه ها ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,422
Posted: 29 Jul 2021 22:45
روزی آخوندی سوار تاکسی شد و راننده تاکسی به او گفت : حاج آقا هفته پیش آخوندی را سوار کردم و همین که پیاده شد غیب شد !
آخوند همانطور کفشش را در اورد و یه دل سیر راننده را کتک زد..
راننده گفت حاج آقا خارمو گاعیدی چرا میزنی؟
آخوند گفت : خارکصه اون من بودم رو دریچه فاضلاب پیادم کردی...!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,423
Posted: 29 Jul 2021 22:46
کشاورزی در گرمای تخمی تابستان مشغول پاشیدن بذر بود،ثروتمند مغروری به او رسید و با تکبر گفت:
بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن!
کشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم خارکصه، کیر شدی!؟
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,424
Posted: 29 Jul 2021 22:48
دوتا ماشین با سرعت بسیار بالا باهم تصادف می کنند ولی راننده هاشون که یک زنه جنده و یک مرد بودن زنده میمونن خلاصه هردوتاشون میان بیرون و با ترس بهم نگا میکنن بعد چند لحظه زنه میگه چه جالب ما هیچکدوم کیری نشدیم حتما تو تقدیرمون بوده که باهم آشنا بشیم مرده هم بدون مکث جواب میده آره آره چه آشنایی جالبی زنه باز میگه ببین شیشه مشروب هم سالمه این یعنی ما باید این آشنایی رو جشن بگیریم بعد سر شیشه روباز میکنه و به مرده تعارف میکنه یارو هم نصف در شیشه رو سر میکشه و میدش به جندهه ، زنه هم شیشه رو میبنده مرده میگه مگه تو نمیخوری؟زنه میگه نه حالا باید منتظر پلیس باشیم.
این قسمت : زن جاکش!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,425
Posted: 29 Jul 2021 22:49
امتحان پایانى درس فلسفه بود
استاد فقط یك سؤال مطرح كرده بود!
سؤال این بود : شما چگونه مىتوانید مرا متقاعد كنید كه صندلی توکون جلوییه است؟
تقریباً یك ساعت زمان برد تا دانشجویان توانستند پاسخهاى خود را در برگه امتحانىشان بنویسند، به غیر از یك دانشجوى گشاد که تنها 10 ثانیه طول كشید تا جواب را بنویسد!
چند روز بعد كه استاد نمرههاى دانشجویان را اعلام كرد،آن دانشجوى گشاد بالاترین نمره كلاس را گرفته بود!
او در جواب فقط نوشته بود : كدام صندلى؟
اغلب مسائل به سادگی پاسخ داده میشوند اما ما عادت داریم آن ها را برای خود کیریش کنیم ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,426
Posted: 29 Jul 2021 22:50
ﺑﭽﻪ ﻟﺐ ﺳﺎﺣﻞ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ : ﺍﻭﻥ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﺷﻮﺭﺕ ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎﻫﻪ؟
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮله ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮ شورتش!
ﺑﭽﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺟﺎﻟﺒﻪ دیوث ﻫﺮﭼﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮ ﻣﯿﺸﻪ ...!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,427
Posted: 29 Jul 2021 22:51
جنگجویی از استادش پرسید : بهترین شمشیرزن کیست؟
استادش پاسخ داد : به دشت کنار صومعه برو . سنگی آنجاست . به آن سنگ توهین کن .
شاگرد گفت : کس چرا میگی؟ چرا باید این کار را بکنم؟ کسمغز سنگ که پاسخ نمی دهد.
استاد گفت : خوب با شمشیرت به آن حمله کن .
شاگرد پاسخ داد : این کار را هم نمی کنم کسخل شمشیرم می شکند و اگر با دستهایم به آن حمله کنم ، انگشتانم بگا میروند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارد . من این را نپرسیدم . پرسیدم بهترین شمشیرزن کیست ؟
استاد پاسخ داد : بهترین شمشیر زن ، به آن سنگ می ماند ، بی آنکه شمشیرش را از غلاف بیرون بکشد ، نشان می دهد که هیچ کس نمی تواند کیرش را بخورد ...!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,428
Posted: 29 Jul 2021 22:53
از کیر پرسیدند : تورو سوراخ کونی تنگ بهتر است یا کصی بی پشم؟!
کیر لبخندی زد و بلند شد و روی دو خایه خویش ایستاد دستی به پشم خود کشید و گفت : درویش را همه جا منزل است ، حتی کف دست ...!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,429
Posted: 29 Jul 2021 22:53
روزی مریدی به نزد شیخ رفت تا اورا کیر کرده و تجدید حالی از خود کند و از وی پرسید یا شیخ اگر ضحّاک به جای دو مار در شانه دو مار در لای پاهای خویش داشت به جای خوردن مغز جوانان چه به خورد آن ها میداد؟
شیخ که از خوارکصه هایه آن زمان بود گفت فرزندم من اگر به جای ضحاک بودم و به جای دو مار در شانه در میان پاهایم داشتم و مردمان مادر جندای به مانند تو داشتم کص ننه و عمه ای جنده ات را اول میگاییدم و بعد همزمان به خورد مار هایم میدادم تا آرام گیرند...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4129
#1,430
Posted: 29 Jul 2021 22:54
کشتی در حال غرق شدن بود
کاپیتان سراسیمه پرسید: کدوم کسکشی
دعا کردن بلده؟
زاهدی با افتخار گفت:
من کارم دعا کردنه
کاپيتان گفت:
پس شما برای خودت دعا کن تا مادرت گاییده نشه چون یه جلیقه کم داریم!!!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...