ارسالها: 336
#211
Posted: 21 Jan 2013 19:48
به رشتى ميگن زنتوبردن شيراز، ميگه بى ناموسهابنزين ازكجاآوردن؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------
به رشتیه میگن پارسال تولد زنت کادو چی بهش دادی؟ میگه بردمش کیش. میگن دمت گرم حالا امسال چه کار میکنی براش ؟ میگه میرم میارمش
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتیه میره خونشون چراغ و روشن میکنه میبینه یکی با زنش خوابیده، چراغ و خاموش می کنه میگه؟ جواب ابلهان خاموشیه
----------------------------------------------------------------------------------------------------
به رشتیه میگن زنتو دیدم تو ماکسیما با یک مرد غریبه که 190 تا داشتن میرفتن !! رشتیه میگه: آره ماکسیما 190 تا رو راحت میره
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#212
Posted: 21 Jan 2013 19:50
از رشتیه میپرسن می دونی ترکا خرن؟ :میگه آره فهمیدم همسایه مون ترکه ده ساله بهش میگم این زن منه الاغ حالیش نیست
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به رشتیه می گن جون زن و بچت رو قسم بخور می گه به جون رشت و حومه
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتيه شب عروسيش بوده، رفيقش ميبينه داره دم حجله قدم ميزه. بهش ميگه: بابا برو تو عروس خانم منتظره، چرا اينجا واستادي ؟ رشتيه ميگه: والله ما يه بفرما به باجناق زديم، رفته تو هنوز درنيومده
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتيه ميخواسته خونشو بفروشه، داشته خونشو به يكي نشون مي داده ، ميگه : اين اتاق دخترمه ، دراتاق رو باز ميكنه ميگه : اين دخترمه ، ميبينه يكي هم رو دخترشه ، ميگه اينم دامادمه! بعد ميگه: اونم اتاق خواب خودمونه ، در و باز ميكنه ، ميگه : اين خانممه ... اينم منم
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#213
Posted: 21 Jan 2013 19:52
رشتيه ميره پيش رفيقش، ميبنه عصبانيه. ميگه چرا ناراحتي؟ چي شده؟ رفيقش ميگه اين زن ما انار خورده دونه هاش رو ريخته رو تخت، همه جارو كثيف كرده. منم شاكي شدم زدمش. فرداش دوباره همديگر رو ميبينن، اين دفعه رشتيه شاكي بوده. رفيقش ميپرسه چي شده، تو چرا ناراحتي؟ ميگه هيچي بابا اين زنه ما هواپيما خورده، خلبانشو انداخته زير تخت
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به رشتيه ميگن پسره حسن آقا داره ترتيب زنتو ميده!!! ميگه: اووووو ماشا ا... بزرگ شده ها
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتیه به رفیقش گفت رفتم خونه دیدم خانم زیر پتو من پتو رو کشیدم هی اون کشید هی من کشیدم هی اون کشید دوباره من کشیدم هی اون کشید تا پتو جر خورد یهو افتادیم زمین انقدر سه تایی خندیدیم که نگو
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#214
Posted: 22 Jan 2013 13:35
زن رشتيه به شوهرش ميگه : وقتي تو نيستي همسايه قزويني مون مياد ترتيب منو ميده شوهرش ميگه : ولش کن ديوونه اس وقتي هم تو نيستي مياد ترتيب منو ميده.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتي يه دم مرگش اززنش مي پرسه : راستشو بگو تا حالا چند دفعه بمن خيانت کردي؟ زنش گفت : خدا وکيلي سه بار! رشتي يه گفت: کي هابوده؟ زنش گفت : يادته يه دفعه مربي ات تو را بازي نميداد؟ بعد بازي ات داد؟…. رشتي يه گفت: دفعه دوم کجا بود ؟ زنش گفت : يادته هم تيمي هاي تو، توپ را بهت پاس نميدادن؟بعد مرتب بهت پاس مي دادن ؟ خب من مجبور شدم اونا را راضي کنم ديگه…رشتي يه گفت : خب دفعه سوم کي بود؟ زنش گفت : يادته که وقتي توي استاديوم بازي مي کردي هيچکي تشويقت نميکرد؟بعد همه تشويقت کردن؟ خب ديگه مجبور شدم صدهزار نفرشونو راضي کنم ديگه….
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#215
Posted: 22 Jan 2013 13:38
رشتيه کتک مي خوره، ميگه: صبر کنيد پسر بزرگم بياد، حالتون رو ميگيره! شما حريف کردها نمي شين!!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نغمه كودكان رشت:
بازمامان با افاده صبح زود امد بخانه
شب نبوده پیش بابا ظاهرا صد بار داده
كودكی ۱۰ ساله بودم مامانم من را فرستاد توی جنگلهای گیلان
دنبال مرغانه بودم چونكه برگشتم زجنگل چندعمو درخانه دیدم.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتیه میره کلاس غیرت تو خیابون یکی به زنش تنه می زنه یقه شو می گیره بهش میگه مگه خودت خواهر و مادر نداری. یالله ماچش کن از دلش دربیاد.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
رشتيه داشته با پسرش از يك دهي رد ميشده، پسرش ازش ميپرسه: باباجون، چرا اين آقاهه داره پستوناي اين گاوه رو ميماله؟!
رشتيه ميگه: واسه اينكه اين آقا ميخواد اين گاوو بخره، ميخواد مطمئن شه كه مريض نيست.
پسره يهو هول ميكنه، ميگه: ااا…بابايي… يعني اكبرآقا هم ميخواد مامانو بخره؟!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#216
Posted: 22 Jan 2013 13:39
زن رشتي با عجله به مطب دکتر زنان بر مي گرده و مي گه: ببخشين من شورتم رو اينجا جانگذاشتم؟ منشي مي گه: نه. زنه مي گه :" پس حتما توي دندون پزشکي جا گذاشتم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
زن رشتيه شب عروسي ميپرسه: بلدي چي کار کني كه؟ رشتيه ميگه: آره منتظرم يکي بياد برم زير تخت.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به رشتيه با اس ام اس ميگن زنت خونه همسايه هست.
رشتيه هم اس ام اس ميزنه كه خاك بر سر كسي كه اس ام اس تكراري بده.
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#217
Posted: 22 Jan 2013 13:40
رشتيه پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه ميكرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي رشتيه، گيلاس عرقشو برميداره و ميره بالا. رشتيه اول يك نگاه غمناك به يارو ميكنه، بعد يهو ميزنه زير گريه! جاهله ناراحت ميشه:ميگه: بابا بيخيال،شوخي كردم جون حاجي.اصلاً الان يدونه مَشتيشو برات ميگيرم، مهمون من! رشتيه در حين هق هق ميگه: نه داداش، تقصير تو نيست. اصلاًامروز بدترين روز زندگي منه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار،رئيسم هم بيرونم كرد! بعد اومدم برگردم خونه، ديدم ماشينم رو دزد برده! رفتم كلانتري، گفتن كاريش نميتونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونه،يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، ديدم خانم با سه تا از همسايهها تو رختخوابن! آخر تصميم گرفتم خودمو بكشم، كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو تا ته خوردي.
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#218
Posted: 22 Jan 2013 13:43
از قزوینی می پرسندبزرگترین سد دنیا چیه میگه: شلوار لی.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
قزوینی با ماشینی تصادف کرد و وقتی از ماشین پیاده شد شروع به وارسی پشت ماشین کرد. از او پرسیدند: بابا تو از جلو به یه ماشین زدی آنوقت پشت ماشینو وارسی می کنی ؟ قزوینی گفت: آخه میگن وقتی پیکان تصادف میکنه 100000تومن از کونش می افته!!!
------------------------------------------------------------------------------------------------------
یک بابایی میره قزوین، میبینه ورودی شهر یک بچه آویزون کردن! یکم میره جلوتر، میبینه بالای میدون اصلی شهر هم سه تا دیگه بچه آویزونه! خلاصه اساساً کف میکنه، از یکی میپرسه: جریان این بچهها چیه؟ قزوینیه میگه: ببم جان، اینا جوایز قرعهکشی بانک صادراته!!!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#219
Posted: 22 Jan 2013 13:44
قزوینیه مریض میشه میره دکتر.دکتره براش آمپول تجویز میکنه.قزوینیه با خودش فکر میکنه که آمپولرو بره کجا بزنه که کاری دستش ندن.خلاصه کل قزوینو زیرو رو میکنه تا بالاخره یه تزریقاتی پیدا میکنه که آمپول زنش یه پیر مرده بوده.میره و با خیال راحت میخوابه رو تخت که آمپول بزنه میبینه که پیرمرده آب مقطرو باز میکنه و با آمپول قاطی میکنه یه دفعه محتویاتو میخوره و به قزوینیه میگه آماده شو.
----------------------------------------------------------------------------------------------
قزوینیه داشته از میدون انقلاب رد میشده، میبینه از پنجره طبقه سوم یه خونه یه کونِ سفید و تپلی زده بیرون! خلاصه میره زنگ میزنه میگه: بالام جان، مام همشهری هستیم، هوام گرمه، این درو بزن بیایم بالا بالاخره صواب داره! یارو میگه: برو بالام جان خدا روزیتو جای دیگه بده! ما خودمان اینجا 5 نفریم، کانِ بچه داغ کردست گذاشتیم خونک شود.
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#220
Posted: 22 Jan 2013 13:46
یک هیئت از محققینِ کشورهای مختلف جمع شده بودن، در مورد ضرورت قاچ ماتحت برای بدن مباحثه میکردن. اول یکی از انگلستان میاد، میگه: این مشخصاٌ به منظور اینه که ستون فقرات موقع نشستن راحتتر باشه. بعدی از آلمان بوده، میگه: این قاچ برای اینه که عمل دفع راحتتر صورت بگیره خلاصه هرکدوم یک چیزی میگفتن، آخر نوبت قزوینیه میشه، با یک حال عاشقانه میگه: بالام جان، این کان اونقدر شیرینه که قاچ خورده!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------
نزدیکهای آخرِ زمون، شیطون دیگه همه ملت دنیا رو گول زده بود، فقط مونده بود یک پیرمرد قزوینی خلاصه یک شب شیطون همه بساط لهو و لعب و فسق و فجور رو میریزه تو یک چمدون، میره در خونة قزوینیه میگه: پدرجان، من یک مقدار تریاک فرد اعلا دارم، پایهای باهم بکشیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل تلخکی نیستم. شیطون میگه: اتفاقاً دو بطر عرق خوبی هم دارم، یک پیاله بزنیم؟ قزوینیه میگه: نه ببم جان، من اهل آبکی هم نیستم. خلاصه هی شیطون بساط لهو و لعب ردیف میکنه: خانوم؟ فیلم سوپر؟ علف؟ قزوینیه هم میگه نه ببم جان، من اهلش نیستم آخر شیطون شاکی میشه، میگه: جاکش پس تو اهل چی هستی؟! اهلش هستی کون من بگذاری؟! قزوینیه یهو گل از گلش شکفته میشه، میگه: آره ببمجان، اهلش هستم! خلاصه شیطون دولا میشه و قزوینیه یک دور اساسی درش میماله بعد که کارشون تموم میشه، شیطون خوشحال و خندان یک لیست بلند و بالا در میاره، اسم قزوینیه رو از توش خط میزنه، میگه: هاهاها! فقط تو مونده بودی که گول نزده بودم، که تورو هم گول زدم. قزوینیه هم با لبخند یک لیست بلند و بالا در میاره، اسم شیطون رو از توش خط میزنه، میگه: ببمجان تو دنیا فقط کان تورو نـکرده بودم، که کردم!!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!