ارسالها: 4113
#2,451
Posted: 16 Aug 2021 18:36
گاندی در کتاب خاطراتش میگه :
یه رفیق داشتم خیلی گنده گوز بود، اکانت فیک درست کردم بهش پیام دادم، اومد پیشم گفت یه دافی داره بهم پیام میده پشمام ریخته.
یه مدت بعد ازش پرسیدم ازون دختره چخبر؟ گفت داداش اونو که کردم رفت
#خاطرات
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,452
Posted: 16 Aug 2021 18:37
خانم معلم میپرسه بچه ها چه چیزایی رو نباید بکنیم دهنمون؟
شاگرد میگه خانم اجازه : مداد، پاک کن، لامپ روشن!
معلم میگه آفرین پسرم درسته ولی حالا چرا لامپ روشن؟
شاگرد میگه خانم اجازه نمیدونم ولی بابامون هرشب به مامانمون میگه لامپو خاموش کن بذارم دهنت ...!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,453
Posted: 16 Aug 2021 18:38
گاندی در کتاب خاطراتش میگه :
یبار سر امتحان کنکور تو بمبئی، مراقب فکر کرد لای دوتا پام تقلب گذاشتم، اومد جلو گفت لای پات چی داری؟!
گفتم کیر ...!
هیچی دیگه برگمو پارہ کرد، فکر کنم ناراحت شد از اینکه کیرمو با خودم آوردہ بودم سرہ امتحان!
#خاطرات
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,454
Posted: 16 Aug 2021 18:39
گویند تهرانی در هواپیما بوده است حوصلش سر میره، گیر میده به شیخ که بغل دستش نشسته بوده...میگه بیا نفری 2 تا سوال از هم بپرسیم
هر سوالی که تو اشتباه جواب دادی 5 هزار تومن بده بهم
هر سوالی که من اشتباه جواب دادم 50 هزار تومن بهت میدم.شیخ با بی میلی قبول می کنه...
خلاصه طرف شروع میکنه: فاصله بین زمین و نزدیک ترین ستاره به اون چقدره؟
شیخ بدون فکر 5 تومن در میاره میده به طرف
حالا شیخ میپرسه: اون چیه که با سه پا از کوه بالا میره و با 4 پا میاد پایین؟
طرف یه مدتی فکر میکنه...لپ تاپشو چک میکنه...از بغل دستیاش میپرسه ...خلاصه کلی کلافه میشه و 50 تومنو پیاده میشه
شیخ سریع 50 تومنو میزاره جیبش
طرف ازش میپرسه: خب حالا اون موجوده چی هست؟
شیخ 5 تومن در میاره میده بهش...میگه نمی دونم!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,455
Posted: 16 Aug 2021 18:40
چارلی چاپلین در کتاب خاطراتش میگه :
اولین باری که میخواستم برم سر قرار، رفیقم بهم گفت همش وانمود کن هیچی برات مهم نیست، دخترا عاشق این قضین ...
دختره سر قرار گفت بابام یه ماهه فوت شده، منم گفتم بکیرم ...
نمیدونم چرا با کیف میزد تو سرم!
#خاطرات
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,456
Posted: 16 Aug 2021 18:41
قاضی :
ﭘﺎﺭﮔﯽ ﻣﻘﻌﺪ
. ﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻟﮕﻦ
. ﺷﮑﺎﻓﺘﮕﯽ ﺭﻭﺩﻩ
. ﺗﺮﮐﯿﺪﮔﯽ ﺳﺘﻮﻥ ﻓﻘﺮﺍﺕ
.ﭼﻪ ﺩﻓﺎﻋﯽ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﻗﺰﻭینیه :ﺁﻗﺎﯼ ﻗﺎﺿﯽ ﯾﻪ کیوﻥ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﯾﻨﺎﻣﯿﺖ
ﮐﻪ ﻧﺬﺍﺷﺘﯿﻢ
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,457
Posted: 16 Aug 2021 18:42
یه روز حسنی به خانوم معلمش میگه خانوم اجازه میدین دست به سینه هاتون بزنم؟
معلم میگه ای حسنی بی تربیت،این چه کاریه؟!
حسنی میگه خانوم ده تومن بهتون میدم،خانومه میگه:خب بیا ولی به کسی نگیا
چن دیقه بعد حسنی میگه خانوم اجازه میدین دست به کونتون بزنم؟
خانومه میگه:حسنی روو بهت دادم روو دار شدی؟!
حسنی میگه:خانوم ده تومن دیگه بهتون میدم،خانوم میگه باشه بیا ولی به هیچکس نگو این اخرین باره!
چن دیقه بعد حسنی میگه خانوم معلم اجازه هست دست به کستون بزنم؟بیست تومن میدم
خانوم میگه دیگه بسه ولی باشه بیا ب کسی نگیا.
یکم میگذره حسنی میگه خانوم اجازه هست بکنمتون؟)
معلمه میگه ای حسنی بد!حالا چقد میدی؟
حسنی میگه صدتومن
میگه باشه بیا اینم....و مشغول میشه
بعد تموم شدن خانوم معلم میره پیشه مدیر میگه این حقوق این ماه منو بدین...یه مرخصی یه هفته ایم بنویس...
خانوم مدیر میگه مگه ندادم دست حسنی بده بهتون)
اینم از حسنی و دلیل اینکه بعدها به مکتب رفت))
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,458
Posted: 16 Aug 2021 18:44
دختره سر کلاس گوزید
حول شد گفت
ساعت چنده؟!
یه پسره از ته کلاس گفت :
شما مگه برای ساعت چند کوک کرده بوديد؟!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,459
Posted: 16 Aug 2021 18:46
روزی دو نفر در جنگل گی کردند و بعد شروع به قدم زدن کردند
ناگهان شیری کیرکلفت در مقابل آنها ظاهر شد. و هر دوی آنها خایه کردند.
یکی از آنها،کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید.
دیگری گفت:
خودت را جر نده و آماده نشو
هیچ انسانی نمیتواند از شیر سریعتر بدود.
مرد اولی به دومی گفت:
من قرار نیست از شیر سریعتر بدوم
کافیست از تو سریعتر بدوم تا شیر مادرت را گاییده و کونت را به دندون بگیرد و من فرار کنم! بوج بای
نتیجه اخلاقی: پسری که بگه بوج بای کونیه
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
ارسالها: 4113
#2,460
Posted: 16 Aug 2021 18:47
از حکیمی پرسیدند:
آیا قلبی که یک بار کیرخورده و شکسته بازهم می تواند عاشق شود؟
استاد گفت:بله می تواند، همانند همان کیر بعد از جق که دوباره راست میشود...
پرسیدند: لاشی خان، آیا شما تاکنون از لیوان شکسته آب خورده اید؟
استاد پاسخ داد:کص ننت، آیا شما به خاطر لیوان شکسته از آب خوردن دست کشیده اید؟
گفتند:برو کیرم تو ناموست مادرقحبه تو حکیمی؟ کیرمونم نیستی و فرار کردند
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...