ارسالها: 336
#301
Posted: 2 Feb 2013 16:03
رشتيه مياد خونه، ميبينه زنش لخت رو تخت خوابيده. ميگه: خانم جان، باز تو چرا لختي؟! زنش ميگه: آخه لباس ندارم! رشتيه شاكي ميشه، ميره در كمد رو باز ميكنه، شروع ميكنه شمردنه لباسا: اين يك پيرهن... اين دوتا... اين سه تا...اصغرآقا برو اونور...اين چهار تا... اين پنج تا!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يزديه داشته لباساشو اتو ميكرده، زنش از تو آشپزخونه داد ميزنه: داري چيكار مكني؟ يزديه ميگه: مگه كوري زن؟! دارم اتو ميكنم. زنه ميگه: حالا چرا اتو ميكني؟ بيا ايتو بكن!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زن اصفهانيه داشته تو حياط خونه با بچش بازي ميكرده، هي مينداختتش بالا ميگرفتتش، ميگفته: اين دودول چند تومنس؟! اين دودول ده تومنس...اين دودول صد تومنس! درهمين حين يك جاهله داشته از اونجاها رد ميشده، از تو كوچه داد ميزنه: آبجي شوما كه قيمت دستتونس، بيا يك نگاه به مال ما بكن ببين چند ميارزه!!!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#302
Posted: 2 Feb 2013 16:05
تركه نشسته بوده تو قهوهخونه داشته چايي ميخورده، يهو ميبينه يك مگسي پرواز كنان از لاي روپوش خانم ميز روبرويي وارد مركز ثقل زنه ميشه! بعد يك مدت ازونجا درمياد صاف مياد ميفته تو چايي تركه! تركه خيلي شاكي ميشه، داد ميزنه: پدر سگ مادر قحبه! كستو يجا ديگه ميكني، غسلتو توي چايي ما؟!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تركه زن ميگيره، منتها هيچ رقم قانون بازي رو بلد نبوده! خلاصه ميره پيش باباش ميگه: بابا من امشب چه غلطي بكنم؟! باباهه مياد فلسفي بازي دربياره، ميگه: هيچ نگران نباش! وقتي رفتين تو اتاق، اول هركار خانمت كرد تو هم بكن، بعد از يك مدت جو ميگيردت خودت ميفهمي بايد چيكار كني! خلاصه شب ميشه و عروس و داماد ميرن تو حجله. زنه لخت ميشه، تركه يك نگاه ميكنه، زود لخت ميشه. بعد زنه ميخوابه رو تخت، تركه هم زود ميره ميخوابه رو تخت. زنه پاهاشو وا ميكنه،با عشوه ميگه: آااااه جوني! تركه هم پاهاشو وا ميكنه، ميگه: آااااه جوني! زنه ميبينه اين بابا حاليش نيست، ميگه بگذار ديگه حسابي تحريكش كنم. يك بالشو ورميداره ميگذاره لاي پاش ميغلطه به چپ. تركه هم يك بالشو ورميداره ميگذاره لاي پاش ميغلطه به راست! زنه شاكي ميشه، پاميشه لباساشو ميپوشه كه بره. تركه ميپرسه: كجا ميري عزيزم؟ زنه ميگه: دارم ميرم يكي رو از سر كوچه پيدا كنم، تق جفتمون رو بگذاره!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#303
Posted: 2 Feb 2013 16:05
بچهه مياد خونه، باباش ميبينه انگشت دستش همينطوري راست واستاده! ميگه: اين چه وضعيه؟ بچهه ميگه: امروز تو آزمايشگاه داشتيم يه ماده شيميايي ميساختيم، انگشتم خورد بهش، ازون موقع همين جور راست واستاده! باباهه ميگه: ببين باباجون، اگه فردا يه شيشه كوچولو از اون ماده برام بياري صد تومن بهت ميدم. بچهه هم از خدا خواسته فردا يه شيشه از اون ماده بلند ميكنه و مياره براي باباش. قرار ميشه صد تومن رو فردا باباش بگذاره زير بالشش. خلاصه بچهه فردا پاميشه، يك هزار تومني زير بالشش پيدا ميكنه! خوشحال ميره پيش باباش، ميگه: اين كه هزار تومنه؟ باباهه ميگه: صد تومنش رو من دادم، نهصد تومنش انعام مامانه!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#304
Posted: 2 Feb 2013 16:07
يك جناب يُبسي زن ميگيره، شب ميرن تو حجله، يارو مياد آقا بزرگ بازي درمياره، ميپرسه: عزيزم، مامانت سفارشهاي لازم رو بهت كرده؟! دختره كه دوزاريش نيافتاده بوده، ميگه: آره عزيزم، ولي بين خودمون باشه، اين مامان من اونقد امله كه من ترجيح ميدم روشهاي هميشگي خودم رو حفظ كنم!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو زمستنون سه نفر رفته بودن طرفاي تجريش، باهم داد ميزدن: برف پارو ميكنيم... بعد يك مدت خسته ميشن، ميگن بيايم هركدوم فقط يك كلمشو بگيم كه صرفهجويي شه! اولي داد ميزنه: بــرف... دويم داد ميزنه: پـــارو... سومي داد ميزنه: مــيكـنـيـم! بعد يك مدت يك پيرزنه سرشو از پنجره درمياره بيرون، ميگه: ننه يك دقيقه بيا اينجا. جماعت خوشحال ميشن، ميرن جلو پنجره، پيرزنه ميگه: نه ننه...شما دو تا نه، فقط سوميتون!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تركه ميره دكتر، از دكتره ميپرسه: آقاي دكتر، فكر ميكني من صد سال زندگي كنم؟! دكتره ميگه: خوب بستگي داره. تركه ميپرسه: يعني چي آقاي دكتر، به چي بستگي داره؟ دكتره ميپرسه: ببينم تو سيگار ميكشي؟ تركه ميگه: نه. دكتره ميپرسه: عرق ميخوري؟ تركه ميگه: نه بابا آقاي دكتر، اين حرفها چيه؟! دكتره ميپرسه: ترياك ميكشي؟! تركه ميگه: نه بابا ترياك چيه؟! دكتره ميپرسه: خانوم بازي ميكني؟ تركه ميگه: نه بابا زشته آقاي دكتر! دكتره ميپرسه: ببينم جلق چي؟ جلقم نميزني؟! تركه سرخ ميشه، ميگه: نه آقاي دكتر، من غلط بكنم! دكتره شاكي ميشه، ميگه: پس آخه كسخل ميخواي صد سال زنده باشي چه گهي بخوري؟!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#305
Posted: 2 Feb 2013 16:10
شباهت زن و تقويم چيه؟! دوتاشون وقتي قرمزن تعطيلن!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يارو مياد خونه، همچين كه از در وارد ميشه، زنش مياد ميگه: سلام عزيزم! يك لب اساسي بهش ميده، بعد كتشو ازش ميگيره ميبره آويزون ميكنه، بعدم دستشو ميگيره ميبردش تو اتاق خواب، شروع ميكنه ساك زدن، اونم چه ساك زدني!! مرده يكم زنشو نگاه ميكنه، ميگه: راستشو بگو خانوم، اين دفعه ديگه چه بلايي سر ماشين آوردي؟!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تركه زن ميگيره، آخر شب وقتي ميرن تو حجله، زنه ميبينه تركه رو كيرش يك ضربدر كشيده! ازش ميپرسه: اين يعني چي؟ تركه ميگه: ساك يادت نره!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
سه نفر كل گذاشته بودن سر اندازه پستوناي زناشون! اولي ميگه: پستوناي زن من اندازه خربزه است! دومي ميگه: پستوناي زن من اندازه هندونست! سومي ميگه: بابا اينا كه چيزي نيست، من وقتي كرست زنم رو ميبرم خشك شويي يارو ميگه: چتر نجات قبول نمي كنيم!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
به رشتيه ميگن بچه داري؟! ميگه: والله من نه، ولي خانم داره!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#306
Posted: 2 Feb 2013 16:11
قزوينيه ميميره، اون دنيا به علت 70 سال بچهبازي مستمر ميندازنش قعر دوزخ، پيش اژدهاي دو سر! يك مدت ميگذره طبقههاي ديگه جهنم هي صداي آه و اوه و داد و بيداد ميشنيدن. بالاخره دو سه تا از فرشتهها ميرن پيش رئيس جهنم ميگن: اين بيچاره گناه داره، بگذار از پيش اين اژدها بياريمش بيرون. اونم ميگه باشه. همچين كه در سلول قزوينيه رو باز ميكنن، اژدهاي ميزنه بيرون، حالا ندو كي بدو! فرشتهها بهش ميگن: بابا خجالت بكش! آخه چرا داري در ميري؟ اژدهاي ميگه: بابا اين دهن منو سروريس كرده! الان دو ماهه گير داده كه: بالام جان تو كه دو تا سر داري، پس اونيكي كانت كجاست؟!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#307
Posted: 2 Feb 2013 16:12
تركه ميخواسته بره شكار گوريل، با خودش يك تفنگ و يك سگ و يك گوني برميداره. رفيقش ميپرسه: بابا تو مگه چجوري گوريل شكار ميكني كه اين همه چيز بيربط لازم داري؟ تركه ميگه: ببين، من ميرم بالاي درخت گوريله رو قلقلك ميدم، گوريله ميافته پايين، سگم ميره تخماشو گاز ميگيره، منم ميندازمش تو گوني! رفيقش ميپرسه: خوب پس تفنگ رو واسه چي ميبري؟ تركه ميگه: خوب آخه ممكنه گوريله منو پرت كنه پايين!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------++
يك بابايي ميميره، ميره جهنم. اونجا ميبرنش تو يك اتاقي، ميبينه مدونا لخت خوابيده رو تخت! بهش ميگن: خوب حالا تا جون داري بايد بكني! يارو خوشحال ميشه، ميپره رو بدبخت مدونا، سه ساعت تا دسته ميكنه! بعد كه خوب از نفس ميافته، بلند ميشه، ميبينه يك عربه اومده تو اتاق. بهش ميگه: اين عذاب جهنم كه ميگفتن اونقدرها هم بد نيستها! عربه ميگه: ولك تازه واردي؟! يارو ميگه: آره، چطور مگه؟ عربه ميگه: تا اينجاش عذاب مدونا بود، حالا ولك بخواب نوبت توست!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#308
Posted: 2 Feb 2013 16:14
تركه ميره خواستگاري، پدر عروس ميپرسه: شما خونه داريد؟ تركه ميگه: والله خونه كه نه، ولي بروبچهها مكان زياد دارن!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تركه خانوم آورده بوده، بعد ازينكه كارشون تموم ميشه، زنه پا ميشه بره يك دوش بگيره. همون موقع موبايل زنه زنگ ميزنه، تركه يه مدت به روي خودش نمياره، اما موبايله همين جوري زنگ ميزده. آخر تركه هول ميشه، گوشي رو برميداره ميگه: جنده مورد نظر در دسترس نمي باشد...!
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تو جبهه با رشتيه مصاحبه مي كنن، ازش مي پرسن: شما اينجا تا حالا شاهد امداد غيبي هم بوديد؟ رشتيه ميگه: اووو...فراوون! من براي خودم پيش اومده! مصاحبهگره خوشحال ميشه، ميگه: ميشه براي بينندگان تعريف كنيد؟ رشتيه ميگه: والله من نمي دونم چه حكمتيه، من اينجا جلق مي زنم، خانم تو رشت حامله ميشه!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#309
Posted: 2 Feb 2013 16:16
قزوينيه داشته واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: بالام جان ديشب رفته بوديم عروسي، جات خالي مختلط مختلط، مرد و پسر قاطي!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پسر رشتيه با پسر قزوينيه رفيق بوده و هر روز كار اينا اين بوده كه قزوينيه به رشتيه يك پولي ميداده و مشغول ميشده! يه روز پسر رشتيه با باباش تو يك مغازه واستاده بوده كه يه دفعه سر و كله قزوينيه پيدا ميشه و به پسره ميگه: بيا بريم! رشتيه ميگه: بابا مگه نميبيني بابام اينجاس؟! ضايع بازي در نيار! قزوينيه گير ميده كه همين الان بايد بياي، بهت 300 تومن ميدم! رشتيه ميگه: بابا چرا حاليت نميشه؟! ميگم نميشه، جلو بابام ضايع نكن! خلاصه از قزوينيه اصرار واز رشتيه انكار، تا اينكه باباهه بر ميگرده و ميگه: پسرجان، يك دقيقه بيا اينجا كارت دارم! پسر رشتيه ميرينه به خودش، با ترس لرز ميره پيش باباش ميگه: بله بابا؟! رشتيه ميگه: باباجان ميري يا خودم برم؟!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#310
Posted: 2 Feb 2013 16:18
يك زن و شوهري هركار ميكردن بچه دار نميشدن (البته درواقع واسه بچه دار شدن فقط ميشه يك كار كرد! و اونها همون يك كار رو هرچي ميكردن افاقه نميكرد!) چند دفعه خانم به اشتباه فكر كرده بود كه حامله شده ولي بعد متوجه شدن كه اشتباه كرده. يك روز زنه مياد پيشه مرده و ميگه: من چند روزه عقب انداختم، فكر كنم به اميد خدا، ايندفعه ديگه حامله هستم. مرده ميگه: حالا فعلاً به كسي چيزي نگو تا مطمئن شيم. خلاصه يارو ميره سر كار، چند ساعت بعد مامور برق مياد كه كنتور رو چك كنه، بعد كه كارش تموم ميشه به زنه ميگه: خانم شما عقبانداختين! (البته منظورش اين بود كه پرداخت قبض برق رو عقب انداختين) زنه سرخ ميشه، ميگه: اوا خاك به سرم! شما از كجا فهميدين؟! يارو اشاره ميكنه به كنتور برق ميگه: از اينجا! زنه با تعجب ميگه: يعني اونجا هم نشون ميده؟! يارو ميگه: بعله خانم، اصلاً اين رو واسه همين كار ساختن! زنه ميگه: پس تورو خدا به كسي نگيد! يارو ميگه: باشه، ولي شوهرتون فردا بايد بياد اداره برق. شب مرده مياد خونه، زنه بهش ميگه: برو بابا تو هم دلت خوشه،ميگي به هيچ كي نگو، تو كنتور برق همه چيز رو نشون ميده! فردا هم بايد بري اداره برق. فردا مرده ميره اداره برق، با خجالت از دربون ميپرسه: ببخشيد منزل ما عقب انداخته، به ما گفتن بيايم اينجا. دربونه هم بهش ميگه: برو طبقه سوم، قسمت عقب افتادگيها! خلاصه يارو ميره طبقه سوم، بعد از سه ساعت تو صف واستادن، كارمند اونجا بهش ميگه: بعله آقا، منزل شما عقب افتادگي داره، حتماًبايد همين امروز بريد جريمشو بپردازيد! يارو شاكي ميشه ميگه:يعني چي اقا؟ مگه من چه كار خطايي كردم كه بايد جريمه بدم؟! كارمنده ميگه: به من ربطي نداره، ولي اگه جريمشو ندي قطع ميكنيم!! يارو ميترسه ميگه: اي بابا، اگه قطع كنيد اونوقت منزل ما چيكار كنه؟! كارمنده ميگه: من چه ميدونم برادر، شمع مصرف كنيد! شمع!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!