ارسالها: 336
#451
Posted: 13 Apr 2013 12:32
لعنت به هر چی گوشی با زبان عربیه!!!!
آخه بجای گ مینویسه ک!!!
چطوری برا دوست دخترم بنویسم:
عزیزم اگه شارژ نداری بگیرم
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺳﺖ
ﯾﻪ ﺍﺳﻤﺲ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ
" ﺳﻼﻡﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﯾﻪ ﺗﮏ ﺑﺰﻥ ﺷﻤﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﺳﯿﻮ ﮐﻨﻢ "
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﺍ ﻧﺼﻒ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﯼ
ﺩﻓﺘﺮﭼﻪ ﺗﻠﻔﻨﻢ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺍﻻﻥ ۹۷ ﺗﺎ ﻣﯿﺴﮑﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ |-:
ﯾﻨﯽ ﺁﯼ ﮐﯽ ﯾﻮﯼ ﻣﻮﺯ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﻩ ...
.
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#452
Posted: 13 Apr 2013 12:35
یه روز واسه گردش با دوستام (پسر و دختر ) رفتیم یه جا سر سبز .یه مسیره اب هم از اونجا رد میشد. از ماشین که پیاده شدیم شلوار و لباس راحت پوشیدیم.
دخترا رو از اب داشتیم رد میکردیم که یکی از دخترا لیز خورد .آبی هم که رد میشد سرعت داشت و زیاد بود .منم نزدیک ترین ادم به اون بودم .چشتون روز بد نبینه .اولین جایی که دستش اومد رو دختره گرفت و جایی نبود جز شلوار راحتی من + شرت مبارک ،اونم از پشت سرم .منم از
جلو از ترس آبرو محکم بالا گرفته بودمش .از اون داد و بیداد که یکی کمکم کنه .از من داد و بیداد که شلوار رو ول کن ترو خدا .اونم محکم تر میکشید.
بچه ها هم همه رو زمین ولو شده بودن و حالا نخند کی بخند .دختره دیگه سرشم کم کم تو اب بود و کمر شلوار و شرت منم که دیگه شده بود دهنه گونی برنج 50 کیلویی .
نمیدونستم پشتم رو کدوم طرف کنم کمتر ادم باشه
خدا خیرش بده یکی از دوستام اومد و دستش و گرفت و ...
من قرمز اون قرمز ....
تا همین الانشم میبینمش سرخ میشه منم سرخ میشم :|
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#453
Posted: 13 Apr 2013 12:40
مامان با بابام چند شب پیش با هم دعواشون شد ،
مامانم قهر کرد رفت خونه مامانش اینا
بابام گفت به جهنم خودم به تنهایی زندگی میکنم
بعد از چند شب که کلی ظرف نشسته تو کابینت جمع شد
دستا رو زد بالا ظرفا رو بشوره دیدم زیر لب داره غر میزنه
و میگه اینم شد زن ببین این قابلمه ها چقدر جرم گرفته سیاه شده
صدام زد اهای پسر بیا ببین انقدر ساییدم این قابلمه ببین چه برقی میزنه
کیف کن برو برا مامانت تعریف کن
رفتم نگاه
کردم دیدم همه قابلمه های تفلون مامانم
رو با سیم ظرف شویی به قدری ساییده که سفید شده ....
... فقط اب دهنم رو قورت دادم
و اماده شروع نبردی به عظمت جنگ جهانی دوم شدم =))
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#454
Posted: 13 Apr 2013 13:09
دختره موهاش مش شرابیه
از دماغش دوتا سوراخ مونده فقط
لباش اندازهی پشتی مبل شده
نصف بیشتر عکسای پروفایلش یا لب استخره یا با تاپ و دامن نیم وجبیه :|
بعد خیلی جدی استاتوس گذاشته خستهام از این مردهای شهوتپرست که فقط به
جسم زن می اندیشند:|
دع أخه حلوا شکری :|
تو اون جسم تو چیزی تحت نام مغز هم پیدا میشه؟؟!!!
من میبینمت یاد مجله پلی بوی میافتم، انتظار داری پسر مردم یاد فلسفهی
سقراط بیفته؟ :|
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#455
Posted: 13 Apr 2013 13:14
روسری اذیتت می کنه ؟ دلت می خواد وقتی قدم می زنی باد توی موهات بپیچه ؟
.
.
.
.
.
.
وقتی کـفـتر رو کله ات رید می فهمی
حجاب مصونیت است نه محدودیت ))
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
نماينده زنان در مجلس گفت: تا اين شكاف در بين ماست، مردها هميشه روي ما سوارن
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#456
Posted: 13 Apr 2013 13:21
این کارخونه سایپا تو همین چند سال اخیر کلی ترکونده با اسم گذاشتنش: سایپا141، سایپا111، سایپا131 و....
فکر کنم چند سال دیگه عدد کم بیاره بذاره
سایپا مشتق 2x، سایپا رادیکال 5، انتگرال دو گانه سوز و...!
---------------------------------------------------------------------------------------------------
به بقال سر کوچمون ميگم جنگ ميشه،ميگه نگران نباش.اسراييلو ميزنيم،امارات و عربستانم ميزنيم!احمق فك كرده پِلي استيشنه و دسته بازي اونا خرابه!!
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 336
#457
Posted: 13 Apr 2013 13:31
اولین باری که برای بچه ها خوراک جگر درست کردم هیچ وقت یادم نمی ره.
غذا رو کشیدم و بچه ها و شوهرم را برای خوردن شام صدا زدم. پسر کوچکم غذا را بو کرد و اخم هایش رفت توی هم.. دخترم هم با غذایش بازی بازی می کرد ولی حاضر نبود لب بزنه. به بچه ها گفتم:
"ممکنه بوی خوبی نده اما خیلی خوشمزه است، یه کوچولو امتحان کنید...اصلا می دونید اسم این غذا چیه؟ یه راهنمایی می کنم بهتون...باباتون گاهی منو به همین اسم صدا می زنه."
ناگهان چشمهای دخترم گشاد شد. به برادرش سقلمه زد و گفت:
"نخور! نخور! تاپاله است!" :lol:
قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!
ارسالها: 140
#458
Posted: 16 Apr 2013 15:56
فرهنگستان لغت اعلام كرد :
زين پس بجاى واژه ناهنجار (كُس) واژه لطيفِ (گل) بكار برده شود!
درنتيجه واژه هاى ناهنجار:
كس كش=گل فروش!
كس شعر=گل واژه!
كس خل=گل شيفته!
كس چرخ=گل پر!
كس ليس=گل گاو زبان!
كس خيس=ترگل!
كس تميز=ورگل!
كس مشنگ=گلزار!
وهمچنين واژه ى:
جنده=خانم گل!
چند وقتی اینجا پست نداده بودم تاپیک رفته قعر جدول !چرا؟
تـ کـیـه بـر دوسـتــــ مـکـن مـحـ ـرم اسـرار کـسے نـیـسـت ... مـا تـجـ ـربـه کـردیـم کـسے یـار کـسے نـیـسـت
ارسالها: 140
#459
Posted: 18 Apr 2013 11:15
یه روز یه بچهی 4-5 سالهی تخم جن میاد پیش مامانیشو میپرسه: مامانی، من از کجا اومدم؟
مامانش که خجالت میکشیده قضیهی سوراخ بودن کاندومه رو تعریف کنه میگه: عزیزم، خدا تو رو فرستاد (توضیح مترجم: فقط نمیدونم خدا چرا عوض اینکه تو رو صاف بفرسته رو زمین اول فرستادت تو فلان جای من بدبخت که مجبور شم اون همه زور بزنم تا بیای بیرون!)
بچههه یه کم تفکر منطقی میکنه و باز میپرسه: خود تو از کجا اومدی؟
مامانه بازم جواب میده: من رو هم خدا فرستاده!
تخم حروم باز ول کن نمیشه و میپرسه: بابا و بابا بزرگ و مامان بزرگ از کجا اومدن؟
مامانه میگه: اون پدرسگا رو هم خدا فرستاده!
بچههه یه کم فکر میکنه و میگه: عجب، پس با این حساب در طی صد سال گذشته کسی تو خونوادهی ما سکس نداشته! عجیب نیست که همهتون انقدر عقدهای و سگ اخلاقین!
تـ کـیـه بـر دوسـتــــ مـکـن مـحـ ـرم اسـرار کـسے نـیـسـت ... مـا تـجـ ـربـه کـردیـم کـسے یـار کـسے نـیـسـت
ارسالها: 140
#460
Posted: 19 Apr 2013 22:33
کار از کار گذشته بود ...
سمیه وسط کلاس مدنی ۳ بدون اختیار گوزیده بود.
از اول کلاس تو دلش بادی جمع شده بود و نمی دونست چطور باید خالیش کنه.
اما حالا خالی شده بود ...
عده ای تو بهت مطلق بودن و عده ای از خنده، روی زمین کلاس ولو شده بودن!
سمیه با صورتی که مثل لبو شده بود، ناخن هاش رو به دسته چوبی صندلی فشار می داد ...
دلش می خواست زمین دهن باز کنه و درسته ببلعتش ...
استاد نمی دونست چی بگه. از طرفی می خواست توضیح بده که این یه امر طبیعی هستش و ممکنه برای هر کسی پیش بیاد و از طرفی تصور می کرد شاید با زدن این حرف سمیه بیشتر کوچیک بشه.
کلاس تقریباً داشت ساکت می شد که یکی از پسر ها با زیرکی خاصی گفت : انصافاً ناز نفست ...!!!
کلاس دوباره منفجر شد ...!
اینبار همه می خندیدن!
استاد از کلاس بیرون رفت ؛ نمی تونست فضای اون کلاس رو تحمل کنه ...
سمیه بغضش ترکید و سرشو گذاشت روی دسته صندلی و شروع کرد گریه کردن ...
توان بیرون رفتن از کلاس رو هم نداشت ...
حتا دوستای صمیمی سمیه هم نمی تونستن بهش دلداری بدن چون اونها هم کنترل خودشون رو از دست داده بودن و می خندیدن ...
آخه صدای گوز سمیه صدای بدی داشت؛ هم بلند بود و هم صدای اعتراض داشت ...!!!
ناگهان صدای عرفان همه رو ساکت کرد ...
عرفان از جاش بلند شد.
از همه بچه ها خواست که با دقت بهش نگاه کنن ...
حتا سمیه هم سرش رو بلند کرد و به عرفان خیره شد.
عرفان دستهاش رو به صندلی فشار داد و شروع کرد زور زدن!!!
دندونای بالاش رو به لب پایین فشار می داد ...!
چند لحظه ای نگذشت که عرفان با صدای بلند گوزید و بعد رفت جلوی تخته و شروع کرد بندری رقصیدن ...!
حالا همه چیز عوض شده بود ...
کسی دیگه به سمیه نمی خندید.
همه بچه های کلاس به عرفان می خندیدند.
سمیه هم همراه بچه ها می خندید، اما نه به اداهای عرفان ...!
دلیل خنده سمیه این بود که آغاز عاشق شدنش با یه گوز بوده ... فقط با یه گوز ...!
تـ کـیـه بـر دوسـتــــ مـکـن مـحـ ـرم اسـرار کـسے نـیـسـت ... مـا تـجـ ـربـه کـردیـم کـسے یـار کـسے نـیـسـت