ارسالها: 17
#713
Posted: 28 Nov 2014 20:40
همـــه يكيــرو دارن كه از تنهايــــي درشـــون بيــاره،
.
.
.
.
.
.
.
منم يه كــــيـــرو دارم تو تنهايــي درش ميارم
من دلم می خواهد .... ساعتی غرق درونم باشم ... عاری از عاطفه ها .... تهی از موج و سراب ... دور تر از رفت ... خالی از هر چه حرف .... من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من .... من دلم تنگ خودم گشته و بس ....
ارسالها: 17
#714
Posted: 28 Nov 2014 20:41
ﺳﻮﺗﻔﺎﻫﻢ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻏﺮﺏ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪﻭﺯﯾﺮ 100 ﮐﯿﻠﻮﯾﯽ ﻣﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﻇﺮﯾﻒﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ 60 ﮐﯿﻠﻮﯾﯽ ﻃﺮﻑ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻣﯿﮕﻦﻫﺸﺖ ﺗﻦﻭ ﺑﻪ ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻪ ﻣﺬﺍﮐﺮﺍﺕﮔﻮﺵ ﮐﻨﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﺮﯼ
من دلم می خواهد .... ساعتی غرق درونم باشم ... عاری از عاطفه ها .... تهی از موج و سراب ... دور تر از رفت ... خالی از هر چه حرف .... من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من .... من دلم تنگ خودم گشته و بس ....
ارسالها: 17
#715
Posted: 28 Nov 2014 20:43
بسیجی ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺷﺮﺑﺖ
ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﯾﺪ ؟ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﻭﻥ ﻣﺎﻝ ﺍﻭﺍﯾﻞ
ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺑﻮﺩ ﺍﻻﻥ ﺷﯿﺎﻑ ﻭﻻﯾﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻦ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺪﯼ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﺯﯼ ﻫﻢ
ﻣﯽ ﺳﻮﺯﯼ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮑﻦ ﺑﻪ ﻫﻤﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﻧﻬﻢ
ﺩﻭﮔﺎﻧﻪ ﺳﻮﺯ ﺷﺪﯼ+
من دلم می خواهد .... ساعتی غرق درونم باشم ... عاری از عاطفه ها .... تهی از موج و سراب ... دور تر از رفت ... خالی از هر چه حرف .... من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من .... من دلم تنگ خودم گشته و بس ....
ارسالها: 17
#716
Posted: 28 Nov 2014 20:43
:یارو میره دختربازی نيروى انتظامى جلوشومیگیره،میگن اومدی دختربازی؟ میگه:کی؟من؟من خودم میدم !! :|
من دلم می خواهد .... ساعتی غرق درونم باشم ... عاری از عاطفه ها .... تهی از موج و سراب ... دور تر از رفت ... خالی از هر چه حرف .... من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من .... من دلم تنگ خودم گشته و بس ....
ارسالها: 1
#717
Posted: 1 Dec 2014 12:38
هر جا دهنمون سرویس شد گفتن امتحان الهی است...
ملت ایران الان همه دکترای الهیات دارند !
چطوری دکتر؟؟
یکی همیشه هست که عاشق منه-نگام که میکنه پلک نمیزنه
تنهاست خودش ولی تنهام نمیذاره-دریا که چیزی نیست عجب دلی داره
ارسالها: 94
#718
Posted: 4 Dec 2014 18:18
spartacos
زندگي دفتري از خاطر هاست . يك نفر در شب كم ، يك نفر در دل خاك ، يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز كنيم عمرمان ميگذرد ما همه همسفريم . . . . .
ارسالها: 9253
#720
Posted: 23 Dec 2014 00:48
شيخى مريض شد
اطبا شرابش دادند، فایده نکرد؛ حجامت افاقه نکرد و شیاف بی اثر ماند.
پرسیدند: یا شیخ، چگونه ای؟
گفت: پس از هشتاد سال عبادت، حالا مست و زخمی و با کونى پاره به دیدار حق میروم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صندلی عقب تاكسی نشسته بودم
هوا گرم بود ویه دختر هم كنارم نشسته بود؛
با اشاره بهم گفت:میشه بكشید پایین؟!
گفتم:میخواى بخورى؟!
گفت:كثافت منظورم شیشه بود.
گفتم:بیشعور منم منظورم باد بود!!
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم