ارسالها: 7673
#1
Posted: 29 Aug 2012 11:37
درووود
یه تاپیک توی بخش شوخی و سرگرمی می خواستم با عنوان
همراه با خاطرات شیخ دقل باز
یه سری داستان و خاطرات کمدی و خنده داره که الان نزدیک به دویست قسمتش آمادس
کم کم تا پانصد قسمتم میرسه
خسته هم نباشید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#2
Posted: 31 Aug 2012 12:37
جای حکایت ها یک
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#3
Posted: 31 Aug 2012 12:37
جای حکایت ها دو
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#4
Posted: 31 Aug 2012 12:47
روزى حضرت به همراه صحابه در
روزى حضرت به همراه صحابه در خيابانى رد ميشد ... پس جوانكى ديد كهدر گوشه يى نشسته و گيتار مينوازد.. از او پرسيد جوانك نامت چيست وچرا چنين دلخراش مينوازى؟.. آنگاه جوان پاسخ داد من جيمز هتفيلد(خوانندهگروه متاليكا) هستم و اين سبك متال است.. پس حضرت لبخندى معنا دار به صحابه زد و گيتار از دست جيمز ربود و ناتينگ الز مترز را چشم بسته نواخت ..
جيمز نعره اى زد و درجا اسلام آورد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#5
Posted: 31 Aug 2012 12:50
نقل است از جعفر بن تراب ثقفى
نقل است از جعفر بن تراب ثقفى كه روزى زيد بن جقال در بيابان به دور از چشمان تيز بين شيخ در حال تراشيدن محاسن بود در آينه همى ديد شيخى عظيم الريش و انبوه الپشم با خشتكى پاره و آلتى نعوظ در دور دستها مى گذرد. به ناگاه شيخ در طريق العينى به او نزديك شد وبا وى جماع سختى بكرد مريدان كه گرخيده بودند پرسيدند: وات د فاك يا شيخ! شيخ در جواب گفت اجسام از آنچه در آيينه ميبينيد به شما نزديكترند. نقل متواتر است كه قريب بر ده كيلو پشم مريد در آن لحظه به زمين افكنده شد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#6
Posted: 31 Aug 2012 13:00
.....مريدان نزد شيخ شدند و درمانده
مريدان نزد شيخ شدند و درمانده گفتند:طبيب مردى را آمپول تجويز كرده ليكن وى از آن ميترسد هرچه ميكنيم خشتك را محكم چسبيده و نمىگذارد ...شيخ دستور بداد مريد مربوطه بياوردند.. پس شيخ با مهربانى به وى فرمودندى " هرچقدر كمتر بهش بيشتر فكر بكردندى... بيشتر دردش كمتر شدندى" در پى اين گهر كه از شيخ بيرون يافتى خشتك آن مريد خود به خود پايين بيآمد وساير مريدان به صف شده خشتكها پايين كشيده آمپول زديدندى ...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#7
Posted: 31 Aug 2012 13:21
.....روزى مريدان در محضر شيخ بودند
روزى مريدان در محضر شيخ بودند و هريك مسلئه اى مى پرسيد!
مريدى برخواست و گفت:يا شيخ خشتكم به فدايت پرسشى دارم كه ذهن مرا بسيار مشوش كرده است و آن اين است كه كدام درست ميباشد؟؟
"جق" يا "جلق"؟؟؟
شيخ خودش را كمى جمع كرد، دستى به ريشش كشيد و فرمود به راستى "جلق" درست باشد!
تا اين بگفت جملگى مريدان نعره ها زدند،جامعه دريدند ، ناله سر ميدادندو همگى اين جمله را تكرار مى كردند: يا شيخ پس ما عمرى اشتباه ميزديم؟؟!
شيخ با ديدن اين همه خلوص نيت مريدان خشتك بدريد و فرار بكرد!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#8
Posted: 31 Aug 2012 14:03
.....روزی شیخ تیریپ رفاقت دست بر
روزی شیخ تیریپ رفاقت دست بر گردن یکی از مریدان انداخت و با او شروع به گفتگویی دوستانه نمود و شیخ با زیرکی فراوان مرید را به پشت دیوار خرابه ای هدایت کرد . لختی نگذشت که مرید نعره زنان از پس دیوار برون آمد و با صدای بلند فریاد زد :" سوختم ، سوختم ، سوختم " و همچون حماری چموش رَه بیابان پیش گرفت .
از آن زمان کَس ندانست در پشت دیوار چه حادث شد و تا هم اکنون سیکرت باقی مانده ...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#9
Posted: 31 Aug 2012 14:04
.....روزى شيخنا فى المكتب از
روزى شيخنا فى المكتب از مريدان بخواستى جزوات جمع كرده برگه اىبياورده از براى كوئيز مهيا شدندى .. مريدان نق نق كنان چنين بكردند ..پس شيخنا بفرمودى:همانا واحد شمارش ساك چه مى باشندى؟ مريدان كه انتظار چنين سوال ساده اى نداشتندى سريعا سر به خشتك برده جواب بنوشتندى و استپ گويان آمادگى خود بهر جواب اعلام بكردى.
پس شيخ مريد به مريد جواب ها چك بكردى: يكى نوشته بود:
"عدد، "ديگرى:فروند "بعدى: نفر"!!.."اصله.."دستگاه.."چوق.."حلب.."ريال."چمدان.."مريدى نوشته بود:به نام خدا،كوله پشتى..!
شيخ كه حماقت مريدان عادى بديد فرمود:"همانا واحد شمارش ساك.. مك بر ثانيه بودى".. مريدان لعنت ا... عليها خشتكها جر به جر بكردى آلت خود از جاى بكندى به حلقوم فرو كردى بگريختى كه بگريختى...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#10
Posted: 31 Aug 2012 14:06
.....نقل است که جمعی از مریدان از
نقل است که جمعی از مریدان از برای ساختن هیکل ورزیده و شکم شش تکه و افزودن قطر بازو به باشگاه بادی بیلدینگ روان شدند که شیخ را نیز در باشگاه هارتل و دمبل در دست بدیدند که اندام می پروراند و فیگور از پس و پشت بسیار میگرفت. بس مسرور گشتند و به نزدش شتافتند که احدی از مریدان شیخ را پرسید: یا شیخ, راز کاربا ما باز گوی که با کدامین دستگاه بیش کار کنیم تا دختران و مهرویان را به طرفة العینی مخ زنیم و از آن خود سازیم. فرمود: به خدا سوگند که در میان دستگاهها, دستگاهی موثرتر از دستگاه خود پرداز بانک نیافتم که دختران را چونان هلو مدهوش و مسخّر شما نماید...و مریدان از پاسخ شیخ, عقل از کف بدادند و میل هالترها بر یکدیگر فرو کرده و آنقدر بر تردمیل دویدند و خشتک ساییدند تا جان از ماتحتشان به برون پر کشید...
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن