ارسالها: 7673
#111
Posted: 14 Sep 2012 21:54
اولین خاطره رجب پس از امام شدن
روزی امام از کوچهای میگذشت که زنی از بالکن بر سر امام آشغال ریخت. فردا هم وقتی امام از آنجا گذر میکرد همین اتفاق افتاد.روز بعد نیز همین کار را کرد. اما روزهای بعد که امام از آنجا میگذشتند او را ندیدند. نگرانش شدند و از یارانشان دربارهی او پرس و جو کردن. ایشان گفتند که آن زن مریض است و در بیمارستان بستری هست. فردای آن روز امام برای عیادت او رفتند. امام وقتی وارد اتاق شد به دقت اطراف را نگاه کرد، سپس سرم زن را کشیده و بالشتی را روی صورت زن قرار دادند.
زن از دیدار امام بسیار خوشحال شده و دستهای خود را به اطراف میچرخاند. زن در نهایت از سر شوق از دنیا رفت.
باشد که چنتی بزرگوار تو روح این زن بزرگوار دخول فرماید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#112
Posted: 14 Sep 2012 22:02
اتمام حجب با یاران.
.
روزی مریدی از شیخ. حکایتی از جد و بر جد شیخ نقی را درخواست کرد.
شیخ کمی ریش خاراند خشتک جابجا کرد و لب به سخن گشود
.
شب قبل از جنگ با معتصم عباسی بود که امام یاران خود را داخل خیمه جمع کرده و به یاران گفت: ببینید، من بهتون نمیخوام دروغ بگم. فردا همتون در جنگ کشته میشید. پس حالا من چراغ رو خاموش میکنم. هر کس که نمیخواد فردا تو جنگ شرکت کنه، میتونه بره. پس امام چنین کرد. چراغ که روشن شد، همهی یاران رفته بودند و امام خیمه را در حالتی یافت که تمام وسایل آن غارت شده بود.
امام گفت: هاها! خیلی خوب، شوخی بامزهای بود. حالا دوباره چراغ رو خاموش میکنم، همه چی رو برگردونید سر جاش.
چراغ که روشن شد، حتی البسه و انگشتر معروف حضرت را هم ربوده بودند.
امام در حالی که برهنه وسط خیمه وایساده بود گفت: بچهها بس کنین دیگه. کمکم داره بیمزه میشه. من یه بار دیگه چراغو خاموشمیکنم…
امام خواست چراغو روشن کنه که انگار چراغ رو هم برده بودن.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#113
Posted: 14 Sep 2012 22:07
نوجوانی رجب
از رجب پرسیدند شبهایتان را در فیضیه چگونه گذراندید؟
گفت در حال سجود.
پرسیدند عبادت میکردید؟
گفت خیر، کون میدادم خرج تحصیلم را در بیاورم.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#114
Posted: 14 Sep 2012 22:10
آگوند تشنه
یک آگوندی در خانهای میرود و از پسر صاحبخانه طلب آب میکند. پسر کاسهای پر از آب آورده، به دست مرد میدهد. ناگهان کاسه از دست آگوند میافتد و میشکند. آگوند ه شروع به عذرخواهی میکند. پسرک هم برای اینکه دل او را به دست آورد میگوید: عیب نداره، به بابام میگم یه کاسه دیگه واسه سگمون بخره
آگوند (اوه جنتی من یعنی سگ از این خورده چه سعادتی)
بچه :kill:
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#115
Posted: 14 Sep 2012 22:16
آگهی استخدام جلقه
از مشکل جنسی رنج ميبريد؟
آيا جنس مخالف و حتی موافق! توجهی به شما نميکند؟ آيا از کودکی عقده های
روانی بسياری داشته ايد؟ آيا هميشه در دوران کودکی کتک ميخورديد؟
آيا چندين سال است که در کنکور قبول نميشويد؟ چاره مشکل شما در دستان
ماست امروز ثبت نام کنيد ، فردا تجاوز کنيد.
روابط عمومی جلقه ها
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#116
Posted: 14 Sep 2012 22:48
شعار
طبق آخرين اخبار واصله از شیخ صبح امروز هنگاميکه
پرسنل قرارگاه سپاه سولولولا ميخواستند وارد قرارگاه شوند،
مشاهده کردند که پارچه نوشته ای بالای سر در اصلی قرارگاه بدين مضمون
نصب شده است:///شيـــــــــر سماور .....تو کون شیخور//// فرمانده
قرارگاه که از ديدن اين پارچه نوشته بسيار برآشفته شده بود به پرسنل بسيج
دستور ميدهد تا هرچه سريعتر اقدام به پاره نمودن پارچه مذکور نمايند.
پرسنل بسيج هم از طرف کلمه شير اقدام به پاره نمودن پارچه نمودند
اما بدليل کندی کار هنوز قسمت توهين آميز شعار ديده ميشد،
لذا فرمانده قرارگاه با عصبانيت به پرسنل بسيج دستور داد:
" شـــــير سماور رو ولش کنين، اوّل کــــون شیخورو پاره کنين "
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#117
Posted: 14 Sep 2012 23:02
روماتیسم
مرید رحیم(دست راست رجب) در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست.
مرد روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد...
بعد از مدتی هم از رحیم پرسید:
حاج آقا روماتیسم از چی ایجاد می شود؟
رحیم هم موعظه را شروع کرد و گفت:
روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است.
ولگرد مست با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد.
بعد رحیم از او پرسید:
حالا تو چند وقت است که روماتیسم داری؟
ولگرد مست گفت: من روماتیسم ندارم.اینجا نوشته است:
امام دچار روماتیسم شده!!!
رحیمی
مرد
رجب
شیخ
خودم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#118
Posted: 14 Sep 2012 23:06
کتاب را بیاور
سوسن مشغول پر کندن چند مرغ بود. گربه ای آمد و یکی از مرغ ها را قاپید و فرار کرد.. سوسن(زن شیخ) فریاد زد: ملا، گربه مرغ را برد.
شیخ از توی یکی از اتاق ها با صدای بلند گفت: کتاب را بیاور!
گربه تا این را شنید مرغ را انداخت و فرار کرد.
گربه های دیگر دورش جمع شدند و با افسوس پرسیدند: تو که این همه راه مرغ را آوردی چرا آنرا انداختی؟
گربه گفت: مگر نشنیدید گفت کتاب را بیاور؟
گربه ها گفتند کتاب کتاب آسمانی آنهاست به ما گربه ها چه ربطی دارد؟
گربه گفت اشتباه شما همین جاست شیخ می خواست آیه ای پیدا کند و بگوید از این به بعد گوشت گربه حلال است و نسل مان را از روی زمین بردارد!
گریه ها
راوی
شیخ
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#119
Posted: 14 Sep 2012 23:44
عدالت آسمانی
می گن زمانای قدیم یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش شیخ میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟
شیخ می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟ بچه هامیگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن. شیخ 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه یا شیخ؟ مشیخ می گه جنتی هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده
شیخ
بچه ها ؛-)
جنتی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#120
Posted: 14 Sep 2012 23:51
راست و دروغ
کسی که سخنانش نه راست و نه دروغ, فیلسوف است.
کسی که راست و دروغ برایش یکی است متملق و چاپلوس است.
کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید آخوند است.
کسی که پول میگیرد تا راست را دروغ و دروغ را راستجلوه دهد وکیل است.
کسی که پول میگیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است.
کسی که دروغ میگوید تا پول بگیرد گداست.
کسی که جز راست چیزی نمیگوید هرگز در ایران زندگی نکرده است.
کسی که به خودش هم دروغ میگوید مسلمان است.
کسی که دروغ خودش را باور می کند احمق است.
کسی که سخنان دروغش شیرین است شاعر است.
کسی که اصلا دروغ نمی گوید یا زاییده نشده است یا مرده است.
کسی که دروغ میگوید و قسم هم میخورد بازاری است.
کسی که دروغ میگوید و خودش هم نمیفهمد بسیجی است.
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند آیت الله است.
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند دیوانه است.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن