ارسالها: 7673
#171
Posted: 16 Sep 2012 00:22
معجزه سولام
قال شیخ (ع): معجزۀ سولام آن است که عقل و آزادی شما را میگیرد و دستتان را بر روی بیضه های شما میگذارد و میگوید ببین چی بهت دادم. شما نیز شادمان کشف عورت کرده و فریاد میزنید اینا رو سولام بهم داده.
البته احتمالا کمی هم خشتک دریده بشه این وسط
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#172
Posted: 16 Sep 2012 18:54
قاعدتا نباید اینطور میشد.
روزی شیخ بالای منبر در مورد معراج خود سخنرانی میکرد. دو مرد سفید پوش نزد شیخ آمدند و او را به زور با خود بردند. شیخ پرسید: آیا شما مرا نزد خلیفه میبرید تا شهید کنید؟
آنها گفتند: نه، شما رو میبریم تیمارستان و بستری میکنیم تا خوب شوید.
شیخ در حالی که سعی میکرد از دست آنها فرار کند رو به دوربین گفت: قاعدتا نباید اینطور میشد.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#173
Posted: 16 Sep 2012 18:55
قاعدتا نباید اینطوری میشد!
۲
ابودیزل نقل میکند روزی دافی تینیجر بر شیخ وارد شد و به ایشان گفت که عاشق شیخ شده است. وی هم طبق عادت گذشته فرمود: لیاقت تو برادر من است که پشت تو ایستاده. عفیر که پشت درب دفتر شیخ ایستاده بود و حرف ها را میشنید، خیلی سریع جفتک اندازان خود را به پشت آن دختر رساند.
دختر تا عفیر را دید، یک دل نه صد دل عاشقش شد و قرار عروسی گذاشتند و از شیخ خواستند تا همان جا صیغه محرمیت و عقد را یکجا جاری کند.
نقی که با چشمانی گرد نظاره گر اوضاع بود فرمود: قاعدتا نباید اینطوری میشد!
برگرفته از کتاب داستانهای باورنکردنی ائمه اطفار - نوشته خلبان مرتضی مطهری
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#174
Posted: 16 Sep 2012 18:59
قاعدتا نبايد اینگونه ميشد!
۳
ابو چمن نقل میکند كه ایمام با توجه به علم لدنی شان مبلغ زيادی روی قهرمانی منچستر يونايتد شرط بسته بودند وقتی در دقيقه ی 92 از برد منچستريونايتد مطمئن شدند طی العرض نمودند و به ورزشگاه من سيتی رفتند برای تحقير حريف كه ناگهان ابيفرض در بارگاه الهی دست رباتی جديدش خورد به كيبرد سيستم معجزات ائمه ويندوز پريد قاطیپاتی شد و من سيتی يهو 2 گل زد!
سپس ایمام فرمودند قاعدتا نبايد اینگونه ميشد!
طلبکاران نيز چون شیخ پول نداشت شوشول بشه ایمام را بريدند و به مبلغ گزافی فروختند و خاندان ایمامی به فاک رفت.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#175
Posted: 16 Sep 2012 19:55
قاعدتا نباید اینگونه میشد!!!
۴
روزی ایمام بر عفیر نشسته بود و داشت برای جماع الوداع با زنی که دو ساعت از اعتبار صیغه او با ایمام مانده بود یورتمه کنان میرفت که ناگهان تازیانه ی ایمام جای اینکه بر روی عفیر فرود بیاید، بر روی سر یک عابر فرود آمد!!
عابر گفت:یا شیخ! من میخواهم جبران کنم و تازیانه ای بر تو زنم!!
ایمام سریعا چار دست و پا به حالت قمبل روی زمین نشست و فرمود: بزن ای صحابه!!!!
صحابه چنان تازیانه ای به ایمام زد که ایشان دو بار به حالت یویو وار به معراج رفت و برگشت نمود. بعد هم یک اردنگی بر ایمام وارد کرد که حجر الاسود قاه قاه به خنده افتاد.
ایمام در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود فرمود: قاعدتا نباید اینگونه میشد!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#176
Posted: 17 Sep 2012 01:36
قاعدتا نباید اینطوری می شد ....
۵
ایمامنا رجب از کثیف ترین و پرپشم ترین ایمامان بودند.
ابا ژیلت نقل میکند که روزی نین که نمیخواستند ایشان را ناراحت کنند نزد ایمام رجب رفته و گفتند:
یا جب ما هرکدام نوره می کشیم، قضاوت کن و بگو کدام بهتر نوره می کشد؟
ایمام رجب فرمود نوره قدیمی شده بیاید از ژیلت بیک سوسن استفاده کنید.
باری ،پس از اینکه شخویین با ژیلت بدن خود را شی و (shave) کردند بسیار به کامران و هومن شبیه شدند.
ایمامنا رجب(شق) با دیدن این لحظه عرفانی فرمود : قضاوت رو بی خیال خودتون خوبید.....
شخونین که از سرنوشت شوم خود آگاه شدند با نگاهی به دوربین گفتند: قاعدتا" نباید اینطور میشد.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#177
Posted: 17 Sep 2012 01:45
قاعدتا نباید اینطوری می شد ....
۶
شیخ دختری تنومند با قوزکی پر گوشت دید! آب از دهان حضرت راه افتاد و او را به منظور جماع هاردکور به خانه آورد. اما به محض اینکه دامنش را پایین کشید جیغ بلندی زد و از هوش رفت ...
وقتی به هوش آمد دردی در دبر خود داشت و کاندومی مصرف شده بر محاسن مبارکش!!! با خود گفت: قاعدتا نباید اینطوری می شد ....
شیخ و ترانسکشوال ها، از کتاب جماع غیر ممکن
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#178
Posted: 17 Sep 2012 01:47
قاعدتا نباید اینطوری می شد ....
۷
عدهای نزد ایمام رجب آمدند و گفتند که عباس تایسون (از اراذل نظام آباد) با لات و لوتها و کفتربازها میچرخد. شما نامهای به وی بنویس تا خودش را جمع و جور کند.
بالاخره برای تیپ فرهیخته شما این وضعیت خوب نیست.
ایمام مقداری محاسنش را خاراند و فرمود بله درست است. سپس روی یک تکه پاپیروس لیست خرید خواروبار از سوپر دریانی را نوشتند و گفتند این را به عباس تایسون بدهید. اصحاب گقتند شما انگار مخت تاب داره ها، ما میگیم یارو لش و لوشه شما لیست خرید میدی؟ ایمام نگاه عاقل اندر سفیهی به آنها انداخت و فرمود شما که نمیدونید الکی زر نزنید. الان این لیست خرید رو بهش بدید اون به احترام من میره دنبال تهیه پول از دوستاش و خودش و همه دوستاش از فردا تبدیل میشن به بهترین آدمهای دنیا. صحابه که از روش تربیتی ایمام گرخیده بودند لیست خرید را نزد عباس تایسون بردند. عباس تایسون با دیدن لیست خرید یک فصل صحابه را سفت کتک زد و فحشهای خیلی ناجوری به ایمام و اهل بیت رهبری داد. صحابه بدو بدو نزد ایمام برگشتند و قضیه را گفتند.
ایمام مجدداً دستی به محاسنشان بردند و فرمودند قاعدتاً نباید اینطوری میشد، حالا یه خرید کردن که اینقدر عصبانی شدن نداره. اون زنبیل رو بده به من خودم میرم خرید.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#179
Posted: 17 Sep 2012 01:50
قاعدتاً نباید اینجوری می شد.
۸
روزی شیخ اصحاب خود را جمع کرد و یک چوب به آنها داد و به آنها گفت بشکنید اصحاب شکوندند، دو چوب داد اصحاب شکوندند، چند چوب داد اصحاب شکوندند، چندین چوب داد شکوندند و در این زمان بود که شیخ با حزن و اندوه بسیار گفتند قاعدتاً نباید اینجوری می شد.
در باب ضایع شدن شیخ
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#180
Posted: 17 Sep 2012 01:51
قاعدتاً نباید اینجوری می شد.
۹
روزی شخصی به خدمت شیخ رسید و از وی پرسید: آیا بهشت و جهنم وجود دارد؟
+بله
-پس چرا من نمیتوانم ببینمشان؟
+ای ابله، پس از مرگ میتوانی آنها را ببینی
-ای شیخ حمام! من در جنگ نقروان با شمشیر دشمن به دو قسمت مساوی تقسیم شدم و مردم. ولی هنوز نتوانستم بهشت و جهنم را ببینم
+آیا راست میگویی؟
آن شخص هم لباسش را بالا زد تا شیخ جای شمشیر دشمن را بر بدنش ببیند
-نکند بهشت و جهنمی وجود ندارد و ما را مچل کردی!؟
+شیخ لبخندی بر لبش نقش بست و بعد از نگاه به دوربین فرمود: قاعدتا نباید اینطوریمیشد و همانجا غش کرد
از سری احادیث نباید اینطوری میشد چه بهتر که آنطوری میشد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن