ارسالها: 7673
#361
Posted: 5 Oct 2012 07:37
دیوان شیخ
خایه مالی شیخ در این شعر مشهود نیست.
شیخ که فهمیده توی شعر قبلی چه گهی خورده میاد و این شعرو میگه تا بلکه دل سوسنو بدست بیاره تا قبلش ببینیم که بعدش چی میشه!
.
از در که میآیی
تمام انوار جهان از پیا
اتاق کوچکم را
روشنا قبلهی این شهر خمود میکنند
از در که میآیی
شاپرکان جوان
قاصدک به دهان
دور شمع خانهام سجود میکنند
از در که میآیی
سرم از سپاس
بر خاک میسایی
و جان و دلم از وجد، فریاد وجود میکنند
از در که میآیی
به چنین شکوه و برازندگی
دلیل اتصال من به زندگی
سوسنکم
از در که می آیی
طفل ربون بسته میان پاهایم
از شوق وصال تو شیرمرد می شود
از در که می آیی
دگر دخول به سوراخ
ابولاشی حالی ندارد
از در که می آیی
صدای آه و اوهت
در گوشم طنین انداز می شود
از در که می آیی به فکر
گفتن اینکه گه خوردم برگرد
می افتم!
آری سوسنکم
من بچگی کردم
تو رو به مهبلت قسم برگرد
..........
خوب شیخ اینجا چند وقتی مهبل گیرش نیومده و ما تحت ابولاشی هم فراخ! شده طوری که مرتب در حال نشتی گازه.
شیخ میاد در هوشباری تمام این شعرو میگه و به خیال خودش از سوسن دلبری می کنه. حالا ببینم سوسن چی می گه
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#362
Posted: 5 Oct 2012 21:08
اعجاز شیخ
.
گویند چند سال پس از مرگ شیخ مریدی بر سر قبر وی میرود و از ایشان طلب بچه دار شدن زنش را میکند.
شیخ شب به خواب وی میرود و به آن مورید می فرماید: دیر وقت که حرم خالی می باشد زنت را بیار تا نذرت را ادا کنم.
مرید که خشتکش از شدت صادقه بودن این رویا دریده شده بود زن به دوش گذاشته و راهی حرم شیخ شد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 484
#363
Posted: 7 Oct 2012 01:30
روزی شيخ به انیشتین فرمود: یا انیشتینا...! انیشتین رویش را برگرداند و گفت بله شیخا... شيخ فرمود اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟ انیشتین گفت اول صدایتان را شنیدم شیخ..
شيخ فرمود پس چرا میگویی سرعت نور از صوت بیشتر است مرتیکه؟
انیشتین پروبالش بریخت..!. و از تئوری خود پشیمان گردید و فورا یکی از مریدان شیخ گردید!
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 484
#364
Posted: 8 Oct 2012 00:07
دوش با شیخ فیس الدین پس از سه روز اعتکاف از مسجد نور خارج بشدیم و از برای تفکر در طبیعت و داف پراکنی به پیاده روی در بلوار کشاورز همت گماردیم. خیل مریدان از برای استقبال ما بر در پارک لاله شعارها بدادند و دعاها بخواندند یکی از مریدان گزارشگر نزد ما آمده سوال کرد مولایان ما اکنون چه حسی دارید ؟ فرمودیم حس اصحاب کهف !!! جمله مریدان خفه شده و به یکباره عرض کردند چگونه ؟
سیلی بر بزرگترین مرید نواختم که چگونه در این سه روز قیمت ها اینگونه بالا رفته به جدم قسم که اصحاب کهف هم چنین تغییر قیمتی ندیدند.
"شیخ السارق"، آنلاین بیو گرافی بی باب
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 484
#365
Posted: 8 Oct 2012 00:13
مریدی تگری زنان و مویه کنان خود را بر در حجره شیخ رسانیده، شیخ را در حال عدول از حجره سد ساخت و عرض کرد یا شیخاز برای چه ولد خویش را تربیت ننماید که امروز ما را به لفظ لاشی صدا همی بزد !!
شیخ کشیده ای به مرید نواخت وفرمود لاشی اصلاً فحش نیست، شما بین دو چیز که باشید دقیقاً لاشی !!
مرید بیچاره عرض کرد فهمیدم، مرادا اکنون که شما بین در هستی لاشی !!
شیخ رگ غیرتش باد کرده خون در کله اش جمع بشد و شمشیر برکشید مرید را به 4 قسمت متشابه و نامساوی تقسیم نمود.
" شیخ السارق" بنبست های تربیتی و اصول هندسه اقلیدسی !
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 484
#366
Posted: 8 Oct 2012 00:17
روزی شخصی نزد شیخ برفت و از او درخواست مریدی و ثبت نام در مکتب بنمود. شیخ فیش بانکی ها به وی داد و بفرمود پرداخت نمای.شخص برآشفت که یا شیخ اخبار شیخ آباد گفته است هیچ مکتبی حق طلب وجه از مریدان را نداشتندی.شیخ چنان نعره ای بفرمودندی که خران شیخ آباد کم آوردندی و بی خشتک سر به صحرا گذاشتندی.سپس LCD 48" را بر سر مرید خرد کردندی و مودم ADSL را به حلق وی چپاندندی که ای الاغ حرف شیخ معتبر بود یا حرف اخبار؟
مرید دوباره بگفت یا شیخ پس آن بخشنامه بالای سرت چه بودندی؟ شیخ بخشنامه را لوله نمودندی و در ماتحت مرید فرو کردندی.چنان که مرید فریادی ز درد برآوردندی و بخشنامه از دهان وی بیرون زدنی.مرید بگفتیا شیخ حساب بانکیم فدای تو باد و پندها بگرفت.سپس شیخ به او سه فیش بانکی دیگر جهت خسارت LDC و مودم ADSL و تجدید چاپ بخشنامه دادندی.مرید فریاد به گا رفتم سر دادندی و با خود عهد کردندی که دگر بار حرف مفت نزدندی.سپس نعره زنان و خشتک دران به سوی بانک رهسپار شدندی ...
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 484
#367
Posted: 8 Oct 2012 00:31
نقل است حضرت شیخ فیس الدین(رضی الله عنه) در سنه اربعو خامس بر مرکب خویش سوارو مریدان در پی ایشان در خیابان حضرت ولیعصر(ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا) به سواری و لایی کشیدن مشغول بودند که بر ترافیکی سخت اصابت همی نمودند. از آن جهت که ترافیک بهسان گاوصندوق بانک ملی قفل همی شده بود، مریدان شیخ را سوال بپرسیدند، مولانا، از چه جهت ترافیک در این مملکت بدین سان باشد؟
حضرتش بفرمود:
شصت درصد ترافيک این دیار از نداشتن کاباره و دیسکو باشد.
مریدان عارض شدند، مولاتی از برای چه؟
شیخ بفرمود:
بيست درصد خودروها در پی یافتن داف باشند. بيست درصد دیگر داف مربوطه را یافته باشند لکن در پی مکان باشند. و در نهایت بيست درصد آخر مامورن جان بر کف همی باشند که خواهند آن چهل درصد را دستگیرنمایند.
حضرت این بفرمود و با ذکر ملکوتی "میگ میگ" از نظرها غایبب گشت و مریدان ساعتهای متمادی را در همان ترافیک به سینه زنی و نوحه خوانی سپری نمودند.
"شیخ فیس الدین"، ریشه یابی مشکلات شهری،
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 7673
#368
Posted: 8 Oct 2012 09:06
خیلی باحال بودن مسلم.
متنتم به نزد شیخ بردم منتظر خوابم.
از شیخنا پرسیدن یا شیخ سن مجاز و شرعی جماع در پسران چه سنی باشد؟
شیخنا قدری خشتک خاراند و پاسخ مرید را چنین داد
ای مرید همانا سن جماع مجاز در پسران ۹ سالگی است.
مرید که دچار خشتک سوزی شده بود گفت یا شیخ چطور ممکن است که پسران در چهارده سالگی مرد میشوند ولی در سن ۹ سالگی جماع آنها مجاز میشود.
شیخ گفتند که: جماع که تنها به کردن نیست، به دادن هم هست!!! حال رو و پسر نه ساله ات را نزد من آر تا آداب جماع را به وی بیاموزم.
مرید فی الحال پسر ۸ ساله اش را نزدشیخ آورد تا آداب مفعولی و جماع را از شیخ یاد و بر اثر پارگی زیاد خشتک جان داد.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#369
Posted: 8 Oct 2012 09:10
دباخباشی بیت شیخ نزد حضرتش رفت و پرسید: یا شخنای بزرگ، تازگی ها یک دختر جوان در امر آشپزی به من کمک میکند و در جریان مرغ پاک کردن برخی اوقات بهم می خوریم تکلیف شرعی این چه باشد شیخنا؟
شیخ فرمودند: ای مرید عزیزم دختر را بیاور نزد من تا پس از تست های شرعی لازم! ببینم، که ارزش فتوا دارد یا خیر.!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#370
Posted: 8 Oct 2012 11:35
نقل است که شیخ از دوری سوسن سر به بیابان نهاد و شیخ و شیوخت را رها کرده و اعلام کرده تا سوسن به خانه باز نگردد در همین حال باشد!
مریدان هم که دیگر کسی نبود که به آن رجوع کنند تا پاسخ گوی پرسش هایشان باشد. مشغول خشتک کشیدن یکدیگر شدند.
نقل است در این روز چند ملیون خشتک در سراسر زمین دریده شد! و این روز را روز خشتک اعلام کرده ان
مریدان ریش سپید که از این وضع ستوده آمدند نزد مسلم رفتن تا عاجزانه در خواست دادن سوسن را به شیخ کنند.
مسلم هم شرایط خود را برای ایشان نقل کرد که ابولاشی را با سوسن معاوضه میکند!
اولاشی این لاشی دردانه شیخ تا سخن را شنید لاشی بازی کردو و از نظر ها پنهان شد عجب لاشی این لاشی
ریش سپیدان که چنین وضعی را دیدن هرکدام به سویی روانه شدند و مذهبی ایجاد کردند و شیخ مذهب خود شدند.
و این چنین بود که مذهب شیخ به فاک رفت.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن