ارسالها: 484
#501
Posted: 4 Jul 2013 08:19
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﯾﺎ ﺷﯿﺦ ! ﻓﯿﻠﺘﺮﯾﻨﮓ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﮐﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﻬﻨﺎﯼ ﺑﺎﻧﺪ؟
ﺷﯿﺦ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ! ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺪﺗﺮ ﻭ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺧﺮﺩﮐﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ!
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﺣﯿﺮﺕ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻳﺎ ﺷﯿﺦ ! ﺍﺯ ﻓﯿﻠﺘﺮﯾﻨﮓ ﺑﺪﺗﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻨﮏ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﻀﺎ ﺳﺎﻳﺖ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﭘﺬﯾﺮ ﺍﺳﺖ . ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻠﯿﮏ ﮐﻨﯿﺪ!
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻧﻌﺮﻩﻫﺎ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﺒﺎﻥ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪﻱ ﻭ ﻟﭗ ﺗﺎﭖ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻮﺑﯿﺪﻧﺪﻱ، ﻓﻐﺎﻥ ﻛﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﻛﻮﻫﺎﻱ ﺁﻟﭗ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻧﺪﻱ
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 3080
#502
Posted: 6 Jul 2013 08:13
آوردندی که محمد مرسی رئیس جمور از تخت به زیر کشیده شده مصر به اندرونی شیخ کینگ وارد شدنی وپرسیدندی...
محمد مرسی ناله کنان از شیخ پرسید : چرا حکومت اسلامی در مصر شکست خورد ولی در ایران پیروز شد ؟
شیخ کینگ اندکی با ریش خود ور رفتندیو سپس گفتندی : کدوم حکومت اسلامی ؟ در مصر حکومت اسلامی نداشتیم ! شما اعدام کردین ؟ تجاوز کردین ؟ دست و پا قطع کردین ؟ توی سر زن ها زدین ؟ خب وقتی احکام اسلام رو اجرا نکنین همین میشه دیگه ! رمز پیروزی اسلام در اجرای احکام آن است !
مریدان چون این جواب بشنیدند الله اکبر گویان ضامن کشیده و راهی مناطق کفر گشتند
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#503
Posted: 10 Jul 2013 09:45
یکی از مریدان مشغول صرف غذا بودندی که شیخ از او پرسید: آیا غذا میخوری؟ مرید گفت بلی. شیخ پرسید آیا گرسنه ای؟ مریدگفت بلی. شیخ پرسید آیا پس از صرف غذا سیر خواهی شد؟ مرید گفت بلی. شیخ شمشیر برکشید و مرید را به دو نیم کردندی. سپس فرمود به خدا قسم از ما نیست کسی که فرصت پ نه پ را از دست دهدندی........ مریدان کپ کردندی و هفت ساعت سینه و زنجیر زدندی .
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#504
Posted: 10 Jul 2013 10:48
شیخ در کوچه پشتی ، مریدی را بدید ، دستمال بنفش بر گردن نهاده و هلهله کنان (مدیونی فکر کنی مرنگ بوده )دست بر خشتک خویش میکشد ، از او پرسید : مردک این چه سِراست که رنگ سبز دستار ما بنهادی و " دستمال بنفش " بر گردن نهاده ای ؟ مرید گفت : یا شیخ مگر تو با انگشت خود حماسه نیافریده ای ، این رنگ حسِن کلید دار است ..... شیخ نگاه عاقل اندر سفیهی بر وی فکنده و گفت : ابله .... مگر داستان سلطان سلیمان در جم تی وی ندیده ای که سلطان سحرگاهان به هر کس دستمال بنفش عنایت نمودی، شامگاهان ترتیب او بدادی ؟؟؟؟ آیا هراسی از تکرار تاریخ در دل تو نباشد ؟
مرید چون این بشنید همچون ماهی دبران سلطان درِخویش بنهادی و گوشه عزلت برگزیدی
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ویرایش شده توسط: shah2000
ارسالها: 7673
#505
Posted: 10 Jul 2013 11:13
ابن مفعول بر ایمام وارد شد و پرسید: یابن سوسولولا... عمه ات به عمویم! ضریح ضریحه دیگه! چه کاری بود حالا تو این گرونی و بدبختی اینهمه خرج ضریح جدید جدت بکنیم؟
ایمامنا که در حال روغنکاری شجره طیبه بودند فرمودند: همینه دیگه. اونوقت میگن چرا سولاما از علم روز عقبن؟
تو اصلا میدونی این ضریح چه امکاناتی داره؟ اولا که پهنای باندش بالارفته. از ۱ حاجت/ثانیه تبدیل شده به ۱۰۰ حاجت/ثانیه! تازه Wi-fi هم هست. تا ۲ کیلومتر دور بین الحرمین حاجت میده. بعدشم آپدیت شده. قبلیه فقط دردای در حد بواسیر و سوزاک رو شفا میداد.این ورژن تورم غدد پانکراس رو هم شفا داده. پیرزن حامله کرده! باورت می شه؟ تازه اگه به قبلیه دست می زدی شاید جدم سرپل سراط یه سفارش برات می کرد ولی دستت به این برسه جدم تا بغل حوری نخوابونتت ول کن نیست!
ابو مفعول که این را شنید آی پدش را برای فروش به بازار برد تا پولش را به ضریح جدید جد بزوار ایمامنا شیخ هدیه کند...
تکنولوژی وقاحت – ص 69
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3080
#506
Posted: 10 Jul 2013 22:50
شیخ را بگفتند :جنگ نرم چیست؟
شیخ ساعتی به اندیشه فرو رفت و چون از اندیشه بیرون آمد فرمود: جنگی که سفت نباشد...!
و مریدان از پاسخ شیخ درشگفت شدندی و از سنگینی مطلب هنگ نمودندی و خشتک ها بدریدند تنبان افشانیدند...!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 484
#507
Posted: 10 Jul 2013 23:15
روزی گروهی از مریدان خشتک به گوش بر منزل شیخ شرفیاب شده عرض کردند یا شیخ رومون به در امروز از کافران جمله ای شنیدیم که ایمانمان به شما شل شد کمی خود دانی.
شیخ لختی اندیشید سپس دریافت اطلاعات کافی جهت نتیجه گیری به سی پی یو مبارک ارسال نگردیده پس نعره براورد که چی شده کی کجا چی گفته؟
مریدان که از این سوال جامع و دشوار شیخ مانند کودک سه ساله ای که به برنامه عمو قناد خیره میشود. به شیخخیره شده بودند بهخود امدند گفتند پسر ابوشک الدین را دیدیم که میگفت شیخم شیخای زمان شاه.
شیخ که کمی رنگ به رنگ شده بود سریعا رنگ فابریک خود را پیدا کرد و فرمود
کذب است پدرم از پدرش و پدرش از مادرش و مادرش از عموی دختر خاله ناتنی زن سوم برادر زاده اش شنیده که همیشه سفارش میکرد که شیخ باید شیخ باشد شیخی که شیخ نباشد شیخ نیست.
پس من شیخم. مریدان که از جواب منطقی شیخ خشتک اویز بودند معجزه هم نخواستند که هیچ تازه ایمانشان قویترم شد دیه.
شیخ مارتین) دوستان شیخ استون(
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 3650
#508
Posted: 12 Jul 2013 21:19
رﻭﺍﯾﺖ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ بر سر سفره شام ﺑﻪ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﺲ ﮐﻮ ؟
پس ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻨﺮ ﺍﺯ ﺟﺎ ﭘﺮﯾﺪﻩ ﻭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﯾﺲ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﮔﺸﺘﻨﺪ . ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭘﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻧﺎﮐﺎﻡ ﺩﺭ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺩﯾﺲ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﺩﺭﺍﻥ ﺳﺮ ﺩﺭ زیر ﺧﺸﺘﮏ ﺧﻮﺩ ﻧﻬﺎﺩینه ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻋﺬﺭ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ .
ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ : ﺁﺏ ﺷﻨﮕﻮﻟﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭید که دیس را خودمان در خشتک خویش پنهان نموده بودیم تا شما را اوسگل بنماییم , تا ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﺗﻔﺮﺡ ﺫﺍﺕ باشد . پس ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ که از این شوخی ناهنجار شیخ به شگفت آمده بودندی ﺁﺏ ﺷﻨﮕﻮﻟﯽ ﺭﺍ آوردند و به همراه شیخ رفتند بالا ﻭ خشتک ها از پای افکنده و ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻣﻮﺯﻭﻥ و هلیکوپتری ها ﺑﺰﺩﻧﺪ ...
ﺷﯿﺦ ﻧﻌﺮﻩ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﭙﺮﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺧﺸﺘﮏ ﻫﺎ ﻣﯿﺪﺭﯾﺪﻧﺪ !! ﻣﺮﯾﺪﯼ ﺑﺎ ﺷﻤﻊ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﺍﻓﮑﺖ ﻫﺎﯼ ﻧﻮﺭﯼ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﮐﻪ ﺷﯿﺦ ﺗﮏ ﻧﻌﺮﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ .
ﺳﭙﺲ ﺷﯿﺦ میکروفون به دست گرفته ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻫﯿﻮﻻﯾﯽ ﺑﮕﻔﺖ " : ﺩﯼ ﺟﯽ ﺷﯿﺦ " ﻭ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
... و ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺷﯿﺦ ﻣﺤﻔﻞ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﯾس کوﻭ ﻧﺎﻣﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﺴﮑﻮ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ ...!!!
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 7673
#509
Posted: 12 Jul 2013 22:22
نقل است روزی در محفل شیخ یحث ادبیات بود. و شیخ نیز در مورد جايگاه تخم درادبيات فارسی صحبت میکرد. بدین صورت که :
کسي که ما دوست داريم: رو تخم چشممونه ...
از کسي بدمون مياد:يارو به تخممونه ...
ياروشيطونه: تخم سگه ...
نامرده: تخم حرومه ...
ترسوئه: تخم نداره ...
شجاعه: تخم داره ...
ازچيزي بدمون مياد: تخميه ...
جايي که قانون نداره: تخمي تخميه ...
چيز ناياب شده: تخمشو ملخ خورده ...
مریدان که این شخنان از شیخ شنیده بودند خشتک ها دریدند و تخم ها به دست گرفتندی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#510
Posted: 12 Jul 2013 22:43
سخنی حکیمانه از شاه دوزاری
به فرزندان خود لاشي گري ..
سوء استفاده..
فرارکردن ياد بدهيد ..
تو وضعيت الان اسب سواري و تيراندازي اينا به دردشون نميخوره!!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن