ارسالها: 6216
#511
Posted: 13 Jul 2013 06:49
shah2000
King05
امیدوارم دفعه اخرتون باشه اینجا رو چاق سلامتی می کنید.
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 3080
#512
Posted: 13 Jul 2013 17:02
روزی شیخ کپسول اکسیژن بخود الصاق کرده و در اعماق دریای تفکر مشغول مکاشفه همی بودندی مریدی همچون بید لرزان در شعاع چندمتری شیخ ایستاده و عارض شد ، یا شیخ ما مفلسان را پندی ده ، تا بدانیم چگونه دافی را به همسری اختیار کنیم ، مزنه یک داف خوب این روزها بسیار بالا همی بودندی ....
شیخ در اعماق بحر تفکر ، دستی بر متعلقات خشتک مبارک کشید و گفت : ای مرید توصیه میکنم دختری معمولی را زوجه خود بنما ، سپس گاماس گاماس ، هزینه های تحصیل ، عمل بینی ، تزریق سیلیکون در ممه ، هل دادن چربی در گونه ، لیزر موهای زائد ، سولاری ، تزریق باد در لب تحتانی ، تراشیدن چربی های انباشته و کثرالامثالهم را پرداخت نمائی ، از این راه دافی ارزانتر خواهی یافت ...... شیخ ناگهان مانند افلاطون که کون لخت از وان حمام به بیرون جست ، مطلبی را بخاطر آورد وگفت : یادت باشد هیچگاه هزینه تعلیم رانندگی را تقبل نکنی که آب در هاوون کوبیدن است ......
مرید چون این پند را شنید ، در جا ملقی بزد و خشتک خویش را در جهت شمال و جنوب جر دادندی و تافتی به موها زده و راهی دبیرستان دخترانه سر محل گردید .
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#513
Posted: 13 Jul 2013 17:16
mahsadvm: امیدوارم دفعه اخرتون باشه اینجا رو چاق سلامتی می کنید.
چقدر بی اعصابباشه سعیمونو میکنیم
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 7673
#514
Posted: 13 Jul 2013 22:27
از ابو زارت ابن ابی زارت نقل است که :روزی یکی از مریدان به نزد شیخ رفت و پرسید : یا شیخ !!!؟؟؟
این عربها که حرف "چ" ندارند , پس چگونه عطسه میکنند ؟!
شیخ اندکی اندیشید و فرمود: همانگونه که حرف " گ" هم ندارند ولی میگوزند !!!
ابو زارت نقل کرده که مریدان فلفور از این جواب منطقی شیخ , نعره ها زده و روانه ی صحراهای عربستان سعودی بشدندی و خشتک خاندان سلطنتی آل سعود را بر روی سرشان کشیدند...!!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3080
#515
Posted: 14 Jul 2013 15:11
شیخ را پرسیدند : اینترنت ایران به چه ماند ؟ فرمود : به زنبور بی عسل. عرض کردند : یا شیخ ، اینکه قافیه نداشت. فرمود : واقعیت که داشت . و مریدان رم کردندی و به صحرا برفتندی.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#516
Posted: 15 Jul 2013 13:24
شیخ در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: شیخا، شما که در زمرهی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟
شیخ پاسخ داد: فلان چیز در کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟
یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علم لایتنهایی نداده است؟
چند لحظه سکوت برقرار شد. همه منتظر پاسخ بودند.
شیخ گفت: نون گشاد!!!نمیخوای از جات بلند شی، زر اضافی نزن.
یاران میخواستند نعره بزنند، ولی شیخ تهدید کرد اگه کسی جیکش در بیاد با پشت دست محکم میزنه تو دهنش
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 7673
#517
Posted: 17 Jul 2013 13:50
تشکر از دوست عزیز ایرانی گرامی
بیشترشون مربوط به کمپین نقی. که به این شکل در اومده قشمتیشونم نوشته خودمو و دوستانن. اما بیشتر پستایی که من گذاشتم مربوط به کمپین نقی هستش. که سه تا پیج واقعا فعال توی فیسبوک دارن. ایده اصلی این تاپیک هم کلا از اونجا اومده.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3080
#518
Posted: 17 Jul 2013 23:58
مریدی نزد شیخ رسیده عارض گشت : یا شیخ از جنت برایمان بگو ....
شیخ که برآمدگی محسوس و رشدی نامحسوس همانند شاخص بورس کشور در خشتک مرید به طمع حوریان بهشتی میدید ، گفت :
چون به جنت داخل همی شدی ، سرت را سوراخ میکنند تا برایت تاج بگذارند ، سپس دو کتفت را سوراخ نمایند تا دو بال بر تو نصب کنند و ......
چون سخن شیخ بدین جا رسید ، رنگ از رخساره مرید پریده تو گوئی روحش را از خشتکش بیرون کشیده باشند ، با تته پته گفت : یا شیخ توصیه ای مرا بنما که از درد سوراخ شدن رهائی یابم ؟
شیخ پوزخندی بزد و گفت : بنظرم شما دودستی داف های دنیوی را بچسب . مرید گفت : ای مشرف الخشتکاک آنگونه عمل نمایم که در دوزخ هیزم آخته بر ماتحتمان میکنند ....شیخ بیضتین را جهت جلوگیری از افتادگی بیشتر به بالا کشیده و گفت : حداقل سوراخش را داری و دیگر سوراخی نو در شما احداث نمیشود .
مرید از شنیدن این سخن با سرعت 4/5 گره دریائی پساپس برفت و خشتک خویش را بادبان نموده و راهی دریای مدیترانه و سواحل پاتایا همی گشت
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#519
Posted: 18 Jul 2013 21:32
روزی شیخ در حیاط مشغول قدم زدن و تذهیب نفس بود ، ناگهان صدای زنانه ای بگوشش خورد که مرتبا تکرار میکرد Oh..My God ...faster faster شیخ به گمان اینکه شخصی در حال دعا و نیایش با خدا خویش است و برای رفع حاجت طلب سرعت مینماید ، آهسته و بی صدا از پنجره نگاهی به درون انداخت ، ناگه بدید مریدان بر پای تلویزیون ال جی 84 اینج فول اولترا اچ دی چمباتمه زده اند و نظاره بر فیلم خاک بر سری مینمایند ، که مردکی عریان دخولی سخت بر زنی نحیف داشت که آن صدا از حلقوم وی ساطع میشد ،
مریدان چون متوجه حضور شیخ شدند برای ماله کشی بر عمل خود در مقام پرسش برآمدندی که یا شیخ ، خشتک بفدایت ،بر این مرد بی رحم چه غسلی واجب است ؟؟؟
شیخ فرمود : غسل جنایت ...... مریدان چون این شنیدند سینه خیز از حضور شیخ خارج شدند تا برآمدگی خشتکشان بر وی پنهان بماند .
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#520
Posted: 20 Jul 2013 22:09
نقل است که روزی شیخ العجب نزد یکی از مریدان رفت و گفت :
ای بابا، اشتباه شد... تو باید اول می آمدی، از اوّل..
و مرید که تحت تاثیر قرار گرفته بود تا بیت شیخ سینه خیز رفت
سفر های خسرو ناصری- باب کمالات شیخ الخشتک عُضمااا
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!