ارسالها: 3650
#531
Posted: 7 Jan 2014 23:26
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮔﺮﺩ ﺷﯿﺦ ﺟﻤﻊ ﺑﺸﺪﻧﺪﯼ ﻭ ﻣﺎﺕ ﻭ
ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻭﯼ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﮑﺮﺩﻧﺪﯼ !!!
ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﭼﯿﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﻫﺎ ؟ﭼﺮﺍ ﻗﻔﻠﯿﻦ
ﻫﻤﺘﻮﻥ ؟
ﻣﺮﯾﺪﯼ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﯾﺎ ﺷﯿﺦ :
ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﭘﯿﺶ ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺍﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﺭﯾﺰﯼ ﺑﺴﯿﺞ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﯿﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﮐﻪ : ﺩﺭ
ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﺑﺴﯿﺞ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝﻫﺎﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺍﻭﺭ
ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﺎﺯﯾﮑﻨﯽ ﺧﻄﺎﯾﯽ
ﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﻣﻦ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ !!!.... ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﯿﺨﻨﺎ ؟!!
ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺭﯾﺶ ﻭ ﭘﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﺧﻮﯾﺶ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ,
ﯾﺤﺘﻤﻞ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺟﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﺍﺧﻼﺻﺸﻮﻥ
ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﭘﻪ !!! ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ " ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ
ﺷﻮﺕ ﺯﺩﻡ , ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﮔﻞ ﺷﺪ. ﺗﯿﻢ
ﺣﺮﯾﻒ ﻫﻢ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﺑﻌﺪﻡ ﺻﻠﻮﺍﺕ
ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻦ ﻭ ﺑﺎﺯﯾﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ !!!
ﺑﻌﻠﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺗﻤﺎﻣﺎ " ﺍﺭﺯﺷﻪ , ﺍﯾﻨﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﻪ , ﺍﯾﻨﺎ
ﻫﻨﺮﻩ !!!
ﭘﺲ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺗﮑﺒﯿﺮ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﻧﺎﻥ
ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮﯾﻦ ﭘﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﺴﯿﺞ ﺑﺮﻓﺘﻨﺪﯼ ﻭ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻨﺎﻭﻝ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﮐﯿﮏ ﻭ ﺳﺎﻧﺪﯾﺲ ﺑﺎ ﺭﻭﺣﯿﻪ
ﺍﯼ ﻣﻀﺎﻋﻒ , ﺷﻮﺭﺕ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ
ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺎ ﺍﺧﻼﺹ ﻋﻤﻞ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪﯼ !!!..
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#532
Posted: 7 Jan 2014 23:27
ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺑﺎ ﺟﻤﻌﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ
ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪﯼ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺳﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ
ﻧﻤﻮﺩ ...
ﺷﯿﺦ ﻭ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻻ
ﺭﻓﺘﻨﺪ , ﻟﯿﮑﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺑﺴﯽ ﭼﺎﻕ ﻭ
ﻓﺮﺑﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ
ﺷﯿﺦ ﮐﻤﮏ ﺧﻮﺍﺳﺖ،
ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻥ ﺑﺰﻥ، ﺧﺮﺱ
ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﯿﺎﺑﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ!
ﻣﺮﯾﺪ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺮﺩ، ﺧﺮﺱ ﺑﺮ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﻣﺮﯾﺪ
ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺮﺩﻩ ﯾﺎﻓﺖ، ﭘﺲ ﺧﺮﺱ ﺧﺸﺘﮏ
ﻣﺮﯾﺪ ﺭﺍ ﮔﺎﺯ ﺑﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺟﺮ ﺩﺍﺩ ! ﻣﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﺟﺎ
ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩﯼ ﺑﺰﺩﯼ !!!
ﺧﺮﺱ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺷﯿﺦ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﺩﺍﺩ
ﻭ ﻣﺮﯾﺪ ﺑﯽ ﺧﺸﺘﮏ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ , ﻓﺮﻣﻮﺩ:
" ﺧﺐ ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ " ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﻣﯿﺸﺪ .. ﻻﺑﺪ ﺧﺮﺱ
ﻗﺼﻪ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ "..
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﮑﻠﺖ ﻣﺮﯾﺪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻫﻤﺎﻥ
ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺸﺘﮑﺶ ﻫﻤﭽﻮﻥ
ﭘﺮﭼﻤﯽ ﺑﺮ ﺑﺎﻻﯼ ﻗﺒﺮ ﻭﯼ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺧﺘﻪ ﺑﺸﺪﻩ !
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#533
Posted: 7 Jan 2014 23:32
ﺷﯿﺦ ( ﭘﻮﻟﮑﻨﺎ ﻓﺪﺍﻩ ) ﺭﺍ ﺳﻔﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻕ
ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﻮﺕ ﺁﺑﺰﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ !
ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺷﺪ ﻣﺎﻫﯿﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ:
ﯾﺎ ﺍﯾﻬﺎﺍﻟﺬﯾﻦَ ﭘﻮﻟﮑﯿﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﭘﯽ ﭘﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ،ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﺪ
ﻧﺠﺎﺳﺖ ﭼﯿﺴﺖ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ؟!
ﺁﯾﺎ ﻧﺪﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﻮﻩ ﯾﺦ ﺑﺎ ﮐﺸﺘﯽ ﺗﺎﯾﺘﺎﻧﯿﮏ ﭼﻪ
ﮐﺮﺩ؟
ﺁﯾﺎ ﻧﺪﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﻤﻮ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺎ
ﺳﯿﺪﻧﯽ ﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩ؟
ﺁﯾﺎ ﻧﺪﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﻮﺳﻪ ﻫﺎ ﭼﻮﻧﺎﻥ ﻧﺎﻗﺺ
ﺍﻟﻌﻀﻼ ﻫﺎ ﺳﻪ ﺭﺩﯾﻒ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ؟
ﺁﯾﺎ ﻧﺪﯾﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ
ﻧﻔﻮﺫ ﮐﺮﺩ؟
ﺁﯾﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﺏ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ
ﺷﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺏ ﻣﺎ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺷﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ ؟
ﺁﯾﺎ ﻗﻼﺏ ﻭ ﺗﻮﺭ ﻣﺎﻫﯿﮕﯿﺮﺍﻥ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ؟
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻌﺎﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ
ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﺳﺖ...
ﺁﯾﺎ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﻣﺎ
ﻫﯿﭻ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﻗﺎﻓﻠﯿﺪ
ﻭ ﭼﻮﻥ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻓﺮﺯﺍﻧﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﭘﯿﺮﻭ ﻭﻻﯾﺖ ﻓﻘﯿﻪ
ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ !!!
ﻣﺎﻫﯿﺎﻥ ﮐﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺷﯿﺦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻧﺪ ﭘﻮﻟﮏ ﻫﺎ
ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﻌﺮﻩ ﻫﺎ ﺑﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺸﺘﮏ ﺷﯿﺦ
ﺑﯿﺎﻓﺘﺎﺩﻧﺪﯼ ﺗﺎ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻫﻨﻤﺎ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺷﯿﺦ ﻧﯿﺰ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﭘﻨﺪ ﻫﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﻭ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﭼﻨﺪ ﭘﺮﯼ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﺮﻭﺱ ﺧﻮﯾﺶ
ﺑﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﺰﺩ ﻭ ﺩﺭ
ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻟﺐ ﺳﺎﺣﻞ ﺍﺯ ﻧﻈﺮﻫﺎ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ
ﮔﺸﺖ..
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3080
#534
Posted: 7 Jan 2014 23:39
چه عجب شیخ آره داداش از این طرفا تشریف آوردندی
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#535
Posted: 1 Feb 2014 14:37
مریدی از شیخ ما پرسید : مولای من ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺡ ﮐﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ می کرده ﮐﻪ
ﻫﻤﻪ ﻧﻮﻉ ﺣﯿﻮاﻥ آﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩﻩ است!!!
چون ﻣﺜﻼ ﭘﻨﮕﻮﺋﻦ ﻭ ﺯﺭﺍﻓﻪ ﻭ ﺧﺮﺱ ﭘﺎﻧﺪﺍ ﮐﻪ در یک ﺍﻗﻠﯿﻢ ﻧﻤﯿﮕﻨﺠیدﻨﺪﯼ.؟!!!!
نقل است شیخ که در توجیه روایات و حکایت تاریخی سرآمد دوران بودی ضمن خاراندن محاسن مبارک خویش پاسخ بدادی :
یحتمل شاید ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﭼﯿﻦ. شاید هم
ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﮐﺮﺩﻩ ﻣﺜﻼً ﻓﻼﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﺳﺮِﮐﺎﻧﺎﻝِ ﺳﻮﺋﺰ
ﺑﺎﺷﯿﺪ ، میام دنبالتون !!!!
گویند مریدان از این همه علم تاریخی بالای شیخشان به گونه ای به وجد و سر شوق آمدندی که خشتک دریده و با ماتحتی نیمه عریان روانه ی قطب شمال شدند و در نهایت نیز یک به یک مورد هجمه ی خرس های قطبی قرار بگرفتند و به فاک عظما شتافتند
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#536
Posted: 13 Feb 2014 17:08
آورده اند روزی مریدی از شیخ دلیل ترافیک و ازدیاد خودروها را جویا همی شد.
شیخ همی فرمود: دلیل اصلی ترافیک چیزی نیست جز نداشتن کاباره!
مریدان انگشت در دهان شیخ را ندا دادن: یا شیخ چون است (چگونه است)؟
شیخ فرمود: بیست درصد خودروها به دنبال داف همی گردند و بیست درصد دگر داف را یافته به دنبال جا همی گردند و بیست درصد باقی برادران بسیج اند که به دنبال آن 40 درصد همی گردند.
و این چنین شد که مریدان رم کردند و یقه ها دریدند و اشک ها ریختند و سر به بیابان گذاردند. ...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#537
Posted: 16 Feb 2014 21:56
روزی شیخ غرق بازیه PES با xbox one (که ره آورد یکی از مریدان بورسیه در بلاد کفر بود)شده بود و چنان توهمی بر وی غالب گشته بود که همی با هر بار گل زدن چنان بالا و پایین پریدن کردنی که گویی در واقعیت چهار چوب casillas را گشوده است.
مریدان که مشغول کوک زدن خشتک های دریده خویش بوده هر چند وقتی برای خشنودی شیخ با هر بار گل زدن وی چندین جفتک دوبل به سقف میزدند.
شیخ که تمام تیم ها را شیش تایی کرده بود و به مرحله نیمه نهایی champions league رسیده بود.ناگه افسوسی خورد و گفت: ای mother fuckers
وبساط بازی خویش را برچید.
مریدان که کنجکاوی از دماغشان بیرون زده بود پرسیدند:
یا شیخ تو را چه شد که چنین عصبی گشته ای؟
شیخ گفت در نیمه نهایی لیگ قهرمان بودم که خوردم به تیم جاکش اسرائیل.
مریدی پرسید: از چه رو بسان دیگر تیم ها حلورده اش نکردی؟
شیخ روبه مرید کرد وگفت: ای چس مغز son of the bitch
به خاطر حمایت از مردم مظلوم فلسطین حاظر به انجام بازی نشدم.
مریدان که کرامت شیخ را تا حال به این حد ندیده بودند چنان oopps سر دادند و خشتکین به دندان نیش سپردند و راهی بلندیهای جولان شدند.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#538
Posted: 16 Mar 2014 20:36
روزی بازرسی از برای تعین سطح علمی مکتب شیخ ، بدانجا رفت و بر سر کلاس حاضر گشت ، مریدان جمیعا خشتک ها جمع کرده و سر تا خشتک گوش به سوالات بازرس همی دادندی ، بازرس پرسید : ای مرید بفرما ببینم ، در قلعه خیبر را چه کسی کنده ؟ مرید با خشتکی لرزان گفت : به والله ( با صدای سنبل در حریم سلطان خوانده شود ) ما در این کار دست نداشتیم و کار ما نبوده ؟!!!! بازرس بر سر ارشد مکتب خانه فریاد کشید : این چه میگوید ؟ ارشد گفت : ای بازرس بنده سالیان دراز است این مرید را میشناسم ، سالهاست در راه شیخ خشتک درانی میکند ، باور بفرمائید وقتی میگوید کار وی نبوده ، قطعا کار وی نیست !!! بازرس را چنان خشمی در گرفت که لرزش آن به مانند موج مکزیکی از خشتکش آغاز و به موهایش ختم میشد و برافروخته به نزد شیخ برفته و فریاد زد : یا شیخ ، از مریدانت در مورد کندن درب خیبر پرسیده ایم ، میگویند کار آنان نیست ...!!!! شیخ بادی در خشتک افکنده و گفت : ای بازرس ملت 3000 میلیارد میخورند کسی صدایش در نمی آید شما به یه در گیر داده اید ، خوب اصلا بفرمائید هزینه اش چقدر میشود ، الساعه تقدیم کنیم بازرس با شنیدن این سخن ، در دم خشتک به خشتک آفرین تسلیم نمود و روحش قرین خشتک مریدان گشت...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#539
Posted: 29 Mar 2014 19:02
تفاوت نصیحت گویی مریدان از جانب شیخ
زمانی که اعصاب شیخ راحت است:
یا ایها المریدون به طلب کسب علم و فقه درایید که آدمی را لباس علم و ادب زیبنده بود وچرخ روزگار همانا با دولت علم به زیر دست آمدی و هر آنکه دانشش بیش بود در این صحنه ی گیتی ملک پایدار و مکنت با اقتدار به چنگ آورد...
زمانی اعصاب شیخ ت.خ.م.ی است:
یا ایهاالسنادین!!! بروید علم آموزید تا فردا روز گوهی بشوید تا دستتان در سوراخ مستراحی بند باشد و چس حقوقی کف دستتان برینند و محتاج گوز مردم نشوید!
شیخ شگفت انگیز!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#540
Posted: 30 Mar 2014 22:33
روزي شيخ با جمعي از مريدانش به دانشکده ي برق رفته بودندي و به قسمت آموزش وارد شدندي . مريدان پس از ديدن نمرات خود همگي شرم زده شيخ را پرسيدند : يا شيخ ! اين همه نمره دادن ِ بد و اين همه استاد ظالم و اين دانشکده ي ضد دانشجو ، حکمتش چيست ؟ شيخ نعره اي بزد و گفت :حضور هيچکس در زندگي شما اتفاقي نيست، همه آمده اند چوب لاي چرختان بگذارند و خشتکتان را بدرّانند. مريدان که اين شنيدند جملگي در راهروي دانشکده نعره ها بزدندي و به سمت درخروجي بدويدند ...
رشته برتر باب اول(برق)-ص ۳۴
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
صفحه 54 از 58