ارسالها: 3080
#541
Posted: 2 Apr 2014 22:40
آورده اند روزی یکی از مریدان خواب عجیبی دید... پس به شیخ رجوع کرد تا تعبیر خواب خویش را بداند ..!
به نزد شیخ رسید و این چنین گفت :
یا شیخ خشتکم فدای تک تک علم های غیبتان باد ..!
در خواب دیدم که 7 دستگاه پیکان جوانان گوجه ای مدل پنجاه و هفت از 7 دستگاه بوگاتی ویرون سبقت گرفتند...!!!
خدمت شما رسیدم تا بدانم تعبیرش چیست ؟!
شیخ اندکی خشتک مبارک را خاراند و
فرمود :
" 7 روز وفور سرعت اینترنت در پیش داریم...
پس از آن قحطی اینترنت خواهد بود" !!!
پس باید در دوران وفور دانلود کنیم و برای دوران قحطی پس انداز نماییم !!!
گویند مریدان فلفور لپتاپ های خویش از خشتک درآورده و به اینترنت پر سرعت کشوری وصل شدند و نعره زنان فیلم ها الکسیس و التا اوشن دانلود نمودنددی.
شیخ وتهذیب نفس!-ویراست دوم،ایپزود۴،جلد۳،فصل۸،ص۸۵۷
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#543
Posted: 2 Apr 2014 22:56
nisha2552: اولی بیشتر باحال بود
کلا دمت گرم
شیخ ارادت شما را نسبت به خویش پذیرفتندی شما را به خِیل مردان خشتک به کف خویش می پذیرندی باشد که خشتکان را در راه شیخ و حفظ آرمان های وی،از سه جهت بدرانید
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#545
Posted: 2 Apr 2014 23:41
nisha2552: برو بینم
پیام مرا به شیخ برساندی بگفتنتی فرید خشتک برای شاه هم نمیدراندی چه برسد برای شیخ،به شیخ گفتندی اگر ریش خودرا بترشاندی شاید کاری کنیم که خشتک بعضی ها بدرندی
شیخ ما وقتی از این پست شرک آلود شما جویا شدندی سعی کردندی آرامش خود را حفظ کردندندی و اندکی بر خشتک خویش بسایندی و شما را نفرین سختی بکردند!باشد تا رستگار شویدندی و نور عشق شیخ قلب شما را روشن سازندی به سان لامپ هالوژنه ۲۰۰ وات!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#546
Posted: 4 Apr 2014 18:52
آورده اند که روزی شیخ را در محفلی پرسیدند:
یا شیخ عالم بی عمل به چه ماند؟
شیخ که قصد خشتک سوال کننده را نموده بود بی درنگ پاسخ داد:
شما گه نخور!!!
هیچی دیگر شما خود میدانید مریدان چه بر سر خشتکهای خود می آوردند!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#547
Posted: 9 Apr 2014 23:25
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻘﻪ ﺑﻨﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ "ﺍﻧﮕﺮﯼ ﺑﯿﺮﺩ " ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺧﺎﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﮎ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﺧﺸﺘﮏ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺭﯾﺪ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺑﺮ ﻭﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﯿﺦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﻬﻤﯽ ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﺯﻧﺪ، ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺷﯿﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺪﯾﺪﻧﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺮﮐﯿﻒ ﮔﺸﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﺭﺍ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﯿﺦ، ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ...
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﯿﺦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﺑﺰﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺷﺼﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻟﺖ ﻗﻄﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﺎ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ، ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﭼﻪ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ؟
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮐﻪ نوﻧﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺷﯿﺨﺎ، ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺧﺒﺮ ﺁﻣﺪﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﻟﮑﻦ
ﺷﯿﻮﺥ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯿﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺁﻥ ﺍﻧﺼﺮﺍﻑ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ !!! ﺣﺎﻝ ﭼﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺮ ﻣﻘﻌﺪ ﺑﺮﯾﺰﯾﻢ؟؟؟
ﺷﯿﺦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ game over ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺩ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺍﺯ ﻣﻘﻌﺪﺵ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺰﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺍﯼ ﻋﻦ ﻣﻐﺰﺍﻥ،ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻣﺎ ﺷﯿﻮﺥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ! ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭﺍﺳﺖ ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺷﯿﻮﺧﺎﻥ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻫﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺮ ﺧﺸﺘﮏ ﻣﺎ ﺑﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻦﺁﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺼﺮﺍﻑ ﺩﺍﺩﻥ ﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺶ ﻓﺮﻣﺎﻟﯿﺘﻪ ﺍﺳﺖ!!!
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﯿﺦ ﺑﺎ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺧﺸﺘﮏ ﮐﺶ ﺳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﺎﻧﻘﺎﻩ ﻣﯿﮑﻮﺑﯿﺪ، ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻮﺍ ﻣﻌﻠﻖﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﺪﺍﯼ " ﮔﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﺷﯿﺦ " ﺳﺮ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ...
ﺭﺍﻭﯾﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﻗﻌﻪ ﺑﺎ ﻋﻨﻮﺍﻥ "angry sheikh" ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#548
Posted: 10 Apr 2014 12:43
گويند مريدي نزد شيخ آمدو گفت : يا شيخ آيا به غير از صدقه چيزي رفع ۷۰ بلا ميکند ؟ شيخ گفت : آري انصراف از دريافت يارانه ....
مريد بيلاخي به شيخ نشان داد و از مکتب بگريخت .
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ویرایش شده توسط: shah2000
ارسالها: 7673
#549
Posted: 10 Apr 2014 18:44
روزی شیخ به همراه صحابه از بیابانی میگذشتند که به کلاغی رسیدند که بازرگانی صاحب آن بود. صحابه شیخ را مجبور کردند تا معجزهای به ایشان نشان دهد شیخ قارقارکنان دو سر عبای مبارک را گرفتند و ادای پرواز کلاغ را در آوردند و کلاغ هم برای ایشان قارقار کرد. یاران گفتند او چه میگوید؟
امام فرمودند قار قار میکند.
پس صحابه جامهها دریدند و از دیدن این معجزه نعرهها کشیدند و از هوش برفتند.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#550
Posted: 10 Apr 2014 18:47
راستی سلام
ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺰﺩ ﺷﯿﺦ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻭ ﻭﯼ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﯾﺎ
ﺷﯿﺦ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺍﺳﺖ،
ﺳﻘﺮﺍﻁ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮﺍﻧﺪ. ﺧﻮﺩ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ
ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮﺍﻧﺪ.
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻮ ﺍﻧﺪ ﭘﺲ ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺭﺍﺳﺖ
ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮ ﺍﻧﺪ
ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﯾﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻮ؟
ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺧﺸﺘﮏ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﻬﺮﻩ
ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻭ ﺷﻤﺸﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺍﺯ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻤﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩ .. ﻭ
ﻓﺮﻣﻮﺩ:
" ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ"
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﺷﯿﺦ ﺍﯾﻤﺎﻥ
ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻨﺎﻥ ﻭ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﮐﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ
یونان ﺭﻓﺘﻨﺪ ..
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن