ارسالها: 7673
#81
Posted: 13 Sep 2012 12:11
شیخ و معارفش
روزی شخصی از شیخ درخواست که ذکری به او بیاموزد تا از هر بلایی مصون گردد شیخ به او ذکر
آه و اوه را سی بار بعد از جلغ یاد دادند
دو روز بعد شتر شخص را ربودند
آن شخص نزد شیخ آمد و درخواست ذکر دیگری کرد
شیخ ذکر اوف اوف را بعد از جلغ به او یاد دادند
چند روز بعد به منزل شخص دزد زد و اموال او را برد
باز آن شخص نزد شیه آمد و درخواست ذکر دیگری نمود
شیخ به او ذکر مبارک اههههه جوووون را یاد دادند
چند روز بعد به یکی نزدیکان آن شخص تجاوز شد
باز آن شخص نزد شیخ آمد و درخواست ذکر دیگری نمود
شیخ به او فرمودند در کل مردم از تو احمق تر ندیدم سپس ذکر اووووووه ریختم را یاد دادند
امام و حقایق دعا
معارف شیخ
صفحه 44
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#82
Posted: 13 Sep 2012 12:20
از دیگر معجزات شیخ
آورده اند در کتاب «کثافات شیخیه» که در جنگ شقوق که خیلی به درازا کشید ، شیخ و سپاهیانش در منطقه ای گیر افتادند که دور تا دور آنرا تپه هایی فرا گرفته بود
دشمن از هر طرف سپاه شیه را محاصره کرده بود اما شیخیون حاضر به تسلیم نبودند
فرمانده سپاه دشمن بلند گو را گرفت و خطاب به سپاه شیخوین گفت: ای شیخ! تو و یارانت در محاصره کامل قرار دارید و هیچ راه فراری ندارید ، تسلیم شدن به نفع تو و یارانت است
گویند شیخ فرمود تا منبری از جهاز شترها تشکیل دادند بعد بر فراز آن رفت و درحالیکه می خندید به سمت فرمانده دشمن با علامت شست ، بیلاخ داد
یکی از سپاهیان دشمن سریعا تیری سه شعبه در کمان گذاشت و شست حضرت را نشانه رفت
تیر که به انگشت حضرت اصابت کرد ، حضرت غش کرده و روی زمین افتادند و یاران دور حضرت جمع شدند
آورده اند که محاصره ماه ها به طول انجامید و آب و آذوقه سپاه شیخ (0) تمام شد و جزبول و غائط شمقدر و عفیر چیزی برای خوردن داشتند
یاران نزد شیخ رفتند و از وضع موجود شکایت کردند و گفتند بهتر است که تسلیم شویم
حضرت نپذیرفتند و فرمودند: هیهات من الذله!!! هرگز! من نقشه بهتری دارم ، یکی از شما را مامور میکنم تا شبانه به خیمه فرمانده دشمن بروید و او را بکشید
سرداران سپاه بالاتفاق گفتند که این کار عملی نیست زیرا چادر فرمانده دشمن به شدت تحت مراقبت است و صدها سرباز گرداگرد آن مشغول مراقبت است ، چطور می توان از دید این همه آدم پنهان بود و به خیمه وارد شد؟
حضرت فرمود هرکس این نشانه را غارغار کند و به خود فوت کند جنتی او را از دید دشمن ناپدید می کند «و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لایبصرون»(و پيش روى آنان حائل و سدّى و پشت سرشان نيز حائل و سدّى قرار داديم، و به طور فراگير آنان را پوشانديم، پس هيچ چيز را نمىبينند)
سرداران سپاه نگاهی به هم کردند و مشورتی کوتاه انجام دادند و گفتند هیچ یک از ما حاضر به انجام چنین کاری نیستیم
تو اگر راست می گویی خودت برو و فرمانده دشمن را بکش و سرش را بیاور
شیخ گفت خاک بر سرتان با این ایمان ضعیفتان
حالا معجزه جنتی را به شما اثبات می کنم
نیمه شب شیخ و سرداران تا نزدیکی تپه دشمن رفتند ، چراغ خیمه روشن بود و همه مشغول خوشگذرانی بودند ، شیخ از یاران جنتحافظی کرده و سینه خیز به سمت چادر حرکت کرد ، در حالیکه زیر لب مدام میخواند(وجعلنا…)
از گروه اول سربازان عبور کرد انگار کسی او را ندیده بود سرداران نیز از اینکه شیخ بهراحتی از خط اول دشمن گذشته بود شگفت زده شده بودند
دیری نگذشت که شیخ خط دوم و سوم سربازان را با موفقیت طی کرد و خود را به پشت خیمه فرمانده رسانید
سرداران نیز مدام نشانه را میخواندند و به سمت نقی فوت می کردند
دو سرباز جلوی خیمه بودند که شیه باید از بین آن دو نیز می گذشت
همین طور خودش را به زمین می کشید ، انگار سربازان کور شده بودند
شیخ توانست خود را به داخل خیمه برساند
دید که فرمانده جامی از دلستر بهنوش در دست دارد و گرداگرد او زنان و مردادن مشغول آوازخوانی و شادی و رقص بودند
نیم خیز جلو آمد تا پیش فرمانده رسید ، سپس در چشمان فرمانده نگاه کرد
فرمانده شاد بود و آواز میخواند … گویی متوجه هیچ چیز نبود
شیخ درنگ نکرد … ذوالنقار را برکشید تا سر فرماده را ببرد که ناگهان
فرمانده دلستری که در دهانش جمع کرده بود پووووووف توی صورت نقی خالی کرد و همه زیر خنده زدند
انگار از صدای قهقهه شان خیمه منفجر شد
نشژخ با آستین صورتش را تمیز می کرد که دو نفر سرباز اورا خلع سلاح کرده و دستانشرا بستند
آنگاه فرمانده گفت: ابله تو چی فکر کردی که همچین جسارتی به خود دادی؟
همان زمان که با سردارانت پشت تپه بودی ما تو را دیدیم و از قصدت باخبر بودیم ،گذاشتیم به کار خود ادامه بدهی چون تصمیم داشتیم تو را کمی اسکل کنیم و تا همه بخندند
آنگاه دستور داد تا یک شتر قوی هیکل بیاورند تا روی شیخ جماع کند
نقل است تا مدت ها پس از آن حادثه ، هر وقت سرداران لشگر میخواستند شیخ را دست بیندازند می گفتند: «و جعلنا من بین ایدیهم …» که شیخ به یاد آن شتر می افتاد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#83
Posted: 13 Sep 2012 12:25
از دیگر معجزات شیخ سولاخولا
سلود قال شیخ سولاخه:
روزی شیخ جنت در کافه نادری داخل شدند. جا برای نشستن کم بود و گارسون کافه شیخ را میزی کنار مستراح نشاندند! به ناگاه یکی از مریدان که از قضا از اصحاب ایشان نیز بود، به سرعت از مستراح خارج شد.
گویا خیر سر شیخ و آل جلقوش ریده بود! بوی عن سراسر مشام حضرت را پر کرد و شیخ نشانه ای از نشانه های کتاب را خواندند » و لعنت جنتی علی قوم کافرین » معنی آیه: لعنت جنتی برکسانی که در کافه میرینند!
آیا هنوز کسی هست که در درستی و صحت کتاب شک کند؟؟؟؟؟؟؟؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#84
Posted: 13 Sep 2012 12:28
گه بار ترین حدیث شیخوی
از ما نیست کسی که کنیز و کنیزک نداشته باشد و هر شب نکند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#85
Posted: 13 Sep 2012 12:45
(شیخ ، فراموشی ، و راهکارها)
نقل است که شیخ (0) چون خیلی مردمی بودند،سفرهای استانی می رفتند
در یکی از این سفرها که به شهر «نقده» رفته بودند،مردم از ایشان خواستند تا برایشان سخنرانی کنند
شیخ (0) بالای منبر رفتند و فرمودند:ای مردم نقده !!!…
بعد یادشان رفت باید چی می گفتند
دوباره فرمودند: ای مردم نقده !!!…
باز هم یادشان نیامد چه باید بگویند ، سپس با خود فکر کردند هر چه بادا باد! سپس ذوالنعوظ مبارک را درآوردند و در دست گرفته ، فرمودند: ای مردم نقده !!! مال من این قده… مال شما چقده؟؟؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#86
Posted: 13 Sep 2012 12:49
(شیخ و سرگرمی هایش)
یکی از سرگرمی های امام شیخ (0) این بود که گوسفند تشنه ای را تا لب جوی آب می بردند و آب را نشانش میدادند و بر میگرداندند
سپس این کار را هفت مرتبه تکرار میکردند و بار هفتم، گوسفند را لب تشنه لب جوی میکشتند و کباب مبسوطی به را می انداختند
همیشه وقتی از حضرت علت را جویا میشدند حضرت می فرمودند:این کار باعث میشه گوشت گوسفند تُرد بشه
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#87
Posted: 13 Sep 2012 12:51
شیخین کامپتیشنز (بخش آموزش از راه توهین)
روزی پیرمردی وارد کافه ای شد
در کنار حوض آب دو پسر بچه دید که ورق هایی در دست دارند و باهم رقابت میکنند
بنظرش بسیار جالب آمد پس نزدیک آنها رفت و گفت فرزندانم … اینها چیست؟
رجب که از جر زنی شیخ شاکی شده بود و اصرار داشت «کوت» نشده است
با عصبانیت رو به پیرمرد کرد و گفت:
خفه شو به تو ربطی ندارد! برو جلقتو تمرین کن الان می آییم ازت امتحان جلق میگیریم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#88
Posted: 13 Sep 2012 13:57
حکایت هایی از شیخ(0) در وصل نقی(ع)
آورده اند که امام نقی از کاپوچینو و اسپرسو زیاد استفاده می کرد اما کافه لاته را از همه بیشتر می پسندید. اصول Coffee
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#89
Posted: 13 Sep 2012 14:46
یکی دیگر از خاطرات شیخ از زندگانی گهر بار امام نقی(ع)
امام نقی (ع): برترین شما نزد ما بهترین شماست و بهترین شما همانا برترین شماست.
(در روایات آمده که امام پس از گفتن این حدیث ریبوت شدند)
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#90
Posted: 14 Sep 2012 14:49
شیخ در برنامه بفرمایید شام
شیخ غذاش خوب بود ولی پذیراییش بد بود، به همین خاطر بهش 0 میدم رقیب شیخ در برنامه بفرمایید شام
(پشت صحنه) چرا بش صفر دادی.
نامرد هممونو برد اون پشت .....
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن