انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

جاسوسی ها ی من در حوضه ، نظام و بیت رهبری


مرد

 
King05: قوانین جدید شطرنج
اجمدی نژاد
شد رئیس فدراسیون شطرنج و این دستورات رو صادر کرد.
1) از این به بعد اسب باید خر بشه.
2) از این به بعد هیچ کس حق نداره در قلعه رو ببنده.
3) از این به بعد به جای شاه، ولی فقیه داریم، اگر کسی بهش کیش بده دستگیر می شه، به هر طرف خواست حرکت می کنه و هر مهره ای رو خواست می زنه.
4) از این به بعد سیدها فقط با مهره سیاه و عوام با مهره سفید بازی می کنن و برای احترام به سادات از این به بعد مهره بق اخرین دستورات رسیده ازسیاه بازی رو شروع می کنه.
5) از این به بعد پیاده ها وقتی ولی فقیه در معرض خطر بود می تونن برن به خونه آخر حریف و به جای اینکه وزیر بشن، رئیس جمهور بشن.
طبق اخرین دستورات رسیده ازمجلس چندبند به قانون شطرنج اضافه شد:
پس از ورود خر به بازی
هیچ کس حق نداره خرو بزنه
خرهرکاردلش خواست بکنه
اصلا خر رییس جمهوره
     
  
مرد

 

پیش نماز و مردم روستا


حدود شصت سال پیش یک آخوند به روستائی رسید. با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا باشد. کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد. همان شب او تمام اهالی را جمع کرد و برایشان موضوع آمدن پیش نماز را شرح داد و در آخر گفت که قواعد نماز را بلد نیست و پرسید چه کسی از میان شما این قواعد را میداند؟ نگاه های متعجب مردم جواب کدخدا بود. دست آخر یکی از پیرترین اهالی روستا گفت “تا آنجا که من میدانم برای مسلمان بودن لازم نیست خودت چیزی بلد باشی،کافیست هرکاری که پیش نماز کرد، ما هم تقلید کنیم” با این راه حل، خیال همه اسوده شد و برای اقامه نماز به سمت مسجد قدیمی حرکت کردند. مرد روحانی در جلوی صف ایستاد و همه مردم پشت سرش جمع شدند. آقا دستها را بیخ گوش گذاشت و زمزمه ای کرد، مردم هم دستها را بالا بردند و چون دقیقا نمیدانستند آقا چه گفته است، هرکدام پچ پچی کردند. آقا دستها را پائین انداخت و بلند گفت الله اکبر، مردم هم ذوق زده از آنکه چیزی را فهمیدند فریاد زدند الله اکبر. باز آقا زیر لب چیزی خواند، مردم هم زیر لب ناله میکرند. آقا دستهایش را روی زانو گذاشت و چیزی گفت، مردم هم دستهایشان را روی زانو گذاشتند و ناله ای کردند، آقا دوباره سرپا شد و گفت الله اکبر، مردم هم سرپا شدند و فریاد زدند الله اکبر. آقا به خاک افتاد و چیزهائی زیرلب گفت، مردم هم روی خاک افتادند و هرکدام زیر لب چیزی را زمزمه کردند. اقا دو زانو نشست، مردم هم دو زانو نشستند. در این هنگام پای آقا در میان دو تخته چوب کف زمین گیر کرد و ایشان عربده زدند آآآآآآآآخ، مردم هم ذوق زده فریاد کشیدند آآآآآآآآآآخ. آخوند در حالی که تلاش میکرد خودش را از این وضعیت خلاص کند، خود را به چپ و راست میانداخت و با دستش تلاش میکرد که لای دو تخته چوب را باز کند، مردم هم خودشان را به چپ و راست خم میکردند و با دستانشان به کف زمین ضربه میزدند. آخوند فریاد میکشید “خدایا به دادم برس” و مردم هم به دنبال او به درگاه خدا التماس میکردند. آقا فریاد میکشید “ای انسانهای نفهم مگر کورید و وضعیت را نمی بینید؟” مردم هم دنبال آقا همین عبارترا فریاد میزدند. آقا از درد به زمین چنگ میزد و از خدا یاری میخواست، مردم هم به زمین چنگ زدند و از خدا یاری خواستند. باری بعد از سه چهار دقیقه، آقا توانست خود را خلاص کند و در حالیکه از درد به خود می پیچید، نگاهی به جمعیت کرد و از درد بی هوش شد. جمعیت هم نگاهی به هم کردند و خود را روی زمین انداختند و آنقدر در آن حالت ماندند تا آخوند به هوش آمد. آن مرد روحانی چون به این نتیجه رسید که به روستای اشتباهی آمده است، بدون توضیحی روستا را ترک کرد و رفت. اما از آن تاریخ تا امروز مراسم نماز جماعت در آن روستا برقرار است. البته مردم چون ذکرهای بین الله اکبرها را متوجه نشده بودند، آنها را نمیگویند،درعوض مراسم انتهای نماز را هرچه با شکوه تر برگزار میکنند و تا امروز دوازده کتاب در مورد فلسفه اعمال آخر نمازشان چاپ کرده اند. البته انحرافات جزئی از اصول در آن روستا به وجود آمده و در حال حاضر آنها به بیست و دو فرقه تفکیک شده اند، برخی معتقدند برای چنگ زدن بر زمین، کفپوش باید از چوب باشد، برخی معتقدند، چنگ بر هرچیزی جایز است. برخی معتقدند مدت بیهوشی بعد از نماز را هرچقدر بیشتر کنی به خدا نزدیکتر میشوی و برخی معتقدند مهم کیفیت بیهوشیست نه مدت آن. باری آنها در جزئیات متفاوتند ولی همه به یک کلیت معتقدند.
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
یارو مداحه اومده بود تو محله داشت سوسن خانم رو اجرا می کرد با ریتم:
حرم طلا... امام حسین... میمیرم برات... میخوام بیام دم حرمتون... دس بزنم به
ضریحتون!
ملت نمیدونستن باید سینه بزنن یا قر بدن؟! ادامه شعر هم باید اینطوری بوده باشه:
شدم عاشق شمشیرتون، میخوام بیام در رکابتون، حالا میخوام بیام جنگ بکنم، نگو نه، نگو نمیشه، این قلب من عاشقته عاشقترم می شه...
حالا جنگ! خون! کو اعظم؟ بابا اسمش یزیده نه اعظم!
حالا یزیده, وزیده, خزیده، پزیده!!!! هر چی باشه یزید باشه! یزید خره یهدونه باشه! کفشای سیاه پاشه! ....
!!
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
یه روز داشتم از حوضه بازدید میکردم شانس من اون روز شبش جشن هالوین بود بیشتر آخوندا هم لباس خر پوشیده بودن!تا به خیال مغز میکروسکوپیشون ترسناک بشن احمد خاتمی هم تو جشن هالووین ماسک گاومیش میزنه میبینه کسی نمیترسه ماسک رو در میاره چند نفر سکته میکنن به بیمارستانم نمیرسن!
این بود اولین خاطره ی من تو اینجا
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
شوخی و سرگرمی سکسی

جاسوسی ها ی من در حوضه ، نظام و بیت رهبری


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA