ارسالها: 973
#401
Posted: 3 Dec 2013 20:30
این پاول واکر که به زودی تبدیل به قهرمان ملت میشه.
به هر شکل بعد از مرحوم استیو بلوجابز و بیژن به یه قهرمان جدید نیاز هستش در اسرع وقت.
الی: میگن گفته بود جسدم را بعد از مرگ گنگ کنید تا شاید پس از مرگ نیز به بشریت سود برسانم...چه انسان بزرگی...مگه نه کامی؟(در حال خوندن تیتر درشت بی بی سی درباره اون مرحوم-زیرش هم یه چندتا خبر ریز هست درباره به گا رفتن کارگرا تو فلان کشور و گرسنگی تو آفریقا که از بس کوچیکه دیده نمیشه خووووووووووووو)
کامی: میگن آرزوش بوده در رانندگی بمیره. تازه تو راه خیریه هم تصادف کرده...بعد ما تو ایران...هه! بگذریم...لبو بده عجقم...!
صفدر: ژینوس جون منم ایشون رو همواره در زندگیم میپرستیدم؛ خوشحال میشم شمارهام رو داشته باشین...(فن گلدیسی ضمن تدفین)
صفورا: برای اینکه عقب نمونه الله بختکی استوس میذاره
((((...RIP Dear Paul Sucker
آقا مقداد: (در حال کول بازی) انسان بزرگی بود! ولی ما خودمون که انسانهای "بزرگتر"ی مثل رضازاده داریم. هاهاها!
یاسر: از شوخی گذشته یه فراماسونر تمام عیار بود! (در حال نوشتن مطلب برا رجا نیوز)
آقا بیوک: میگن باباش ایرانی بوده...خدا به شاهزاده صبر بده!
شاهزاده رضا یغلوی: ملت غیور ایران! این مصیبت بزرگ را به همه شما تسلیت میگویم...به امید آزادی در کشور آریاییمان...
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon
ارسالها: 3080
#402
Posted: 9 Dec 2013 00:58
- این کتاب های مبتکران که سمبل روشنفکری جوانان عصر ما بود. بچه خفنا میخریدن و پس از حل کردنِ مسائلش تبدیل میشدن به عنیشتن کلاس.
- این تراز قلمچی که هر دو هفته یه بار مثل نامهی اعمال اگه بالای 6000 بود دست راست میدادن و اگه زیر 6000 بود دست چپ. به این ترتیب چیزی به "وظایف خطیر دست راست" اضافه میشد.
- این کوشیار که پارسال دانشگاه آزاد جادوغآباد رشته مهندسی "بادِ معده در سطل ماست" قبول شده، امسال اومده پشتیبان قلمچی شده تا به مامانِ امیرعلی بقبولونه که حتماً از کتاب قهوهایِ کانون برای رشد فرزندش استفاده کنه.
- این میکرودافهای دبیرستانی که هنگام خروج از قلمچی کلاسور رو حائل سینه میکنن و با نگاه "ماری کوری اندر صفدر" به همه عناصر ذکور اطراف مینگرند، غافل از این که عصرِ همان روز با دریافت کارنامه؛ پشتیبان براشون مُلیّن تجویز میکنه.
- این مداد سیاه با نوک نرم، پاک کن، چند عدد شکلات، مداد اضافی، خواب خوب قبل از امتحان و امثالهم که به شکل سالانه با صدای مخملی دکتر حسین توکلی اماله میشد به کنکوریا.
- این ننه آقاهایی که برای تشویق بچههاشون به درس خوندن وقت کنکور میگفتن: همین یکی دو ماه مونده....بعد میری دانشگاه تازه میفهمی آزادی یعنی چی...اصلاً سطح فکرت عوض میشه...(طوری که بچههه خیال میکرد دانشگاه یه چیزی تو مایههای استریپ کلابه)
- این کنکور که مثل قیفی بود که از سمت گشادش رفت تو کون نسل ما.
- این سیستم قلمچی که مثل شرکتهای هرمی پشتیبان رو آلوده میکنه. پشتیبانها خانوادهها رو، خانوادهها بچهها رو. به شکلی که شب کنکور اگه یه شارژ بفرستی بعضاً پشتیبان وبکم میده.
- اینایی که زیاد امتحان و کنکور دادن ولی بازم از اونجایی که "اینجا ایرانه و هیچ حساب کتابی نداره"، "یک روز قبل از آزمون" محل حوزه رو شناسایی می کردن تا بتونن نیم ساعت قبل از شروع امتحان که درب ها هنوز بسته نشده خودشونو برسونن و از بغلدستیشون خیلی مضطرب بپرسن: "ترازت تو قلمچی چند بود؟"
- این انتشاراتیها که طی سالهای اخیر با اسمهای کول سعی داشتن بازاریابی کنن:
- تستهای میکرو طبقه بندی شدهی گایشگران
- مجموعه سوالاتِ تخته سیاه/به کوشش ه. الف. خایه
- این مدرسای کنکور که میومدن تو کلاس و با یه ژست کا گ ب طوری میگفتن که بنابر گزارش منابع موثق امسال از این مبحث تو کنکور سوال میاد؛ و به این ترتیب با رَمّالی و کف بینی شاگرد خصوصی جذب میکردن.
- این مادر پدر کوشیار که شش ماه مونده به کنکور برای بچهشون هر صبح آب پرتقال میبردن و عود میذاشتن تا فضای خونه آروم باشه و کوشی در کمال ریکلسیشن کنار معلم خصوصیش تست بزنه. بعد وقتی رتبه کنکور میومد میدیدن کوشیِ عزیزشون طوری سفت ریده که تعداد صفرهای جلوی رتبهی 690000مش تو کارنامه جا نمیشه. حالا اینا به کنار قیافهی خایه سارِ آقا بیوک دیدنیه، وقتی که تلوزیون رو روشن میکنه و میبینه قربونعلی از جادوغ آباد بدون این کون نشور بازیا رتبهی اول شده و الان اومده گزارش ویژه خبری.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 973
#403
Posted: 11 Jan 2014 16:22
حتما بخونـــــــــــبد *** هواداری شاهین نجفی***
*این سربازان گمنام نجفی که غالباً خفنترین کارشون چسدود رو پشت بوم بوده، اما تو فضای مجازی فاز بروسلی دارن و حس میکنن دیگه کون مبارز بودن رو چاکِ دالبُر زدن. برای همین هر گوزوژعری که چُس فیلسوف ما تفت میده پس از زدن لایک به پروستاتش تبدیل به استاتوسش میکنن و زیرش مینویسن:
"شررررریم!"
اما همینا تو دنیای واقعی تا یه ایست بازسی میبینن از شُرت توریشون عنِ چرخشده میزنه بیرون و با تغییر استایل و ذکر یه صلوات پیش بسیجیا، تو دلشون به این نتیجه میرسن که "مردم ما لیاقتشون همینه".
*این که الی برای دام فکندن بر سر راه امیر علی و البته جهت اعلان زیر پوستیِ اینکه "من دیگه Armin2wc گوش نمیدم"، استاتوس زده:
"ما وارثان درد مشترک لای پا"
*این حامیان آزادی بیان که اگه شاهین نجفی هر کاری کنه میگن تابو شکنی کرده و گامی برداشته در جهت ترویج آزادی بیان... اوکی! حق هم داره درباره هرچی و هرکی میخواد بخونه.
اما به شرطی که اگه یکی گفت "صدای شاهین مثل شیشکی کرگدن تو پیت روغن موتوره"، نپرن و بگن "حرمت رو رعایت کن! مزدور جیره خور!"
بعد هم صدی نود و نُه تا انقد پرتن که اگه ازشون بپرسی "فرمان آرا کیه؟"، جواب میدن: باجناق جکی چان مگه نیس؟
*این شاهین نجفی که از ترس لوطی به عنتر پناه برده و سطح خودشو در حد "من و تو" و ادبیات بچه دبیرستانیا تقلیل داده، ولیکن با اعتماد به نفس علیه دولت آبادی گوزوشعر صادر میکنه.
*این شاهین نجفی که بزک شدهی سعید حدادیان و محمود کریمیه. در همین فیسبوک تا تو پیجش بگی بالا چشمت ابرو در جا "بَن"ت میکنه. خدا رو شکر فقط دستش به Mouse میرسه و حذف مجازی میکنه... دسترسی به تفنگ داشت که آبکشمون میکرد.
(البته ذوب شدگان در ولایت نجفی رو هم نباید نادیده گرفت. تا دیروز میگفتن "چرا نمیذارید شاهین حرفش رو بزنه؟!"، اما الان ببینید این "تشنگان آزادی" زیر این پست چه ژانگولری خواهند زد)
*این مردک متناقض نما که در حمایت از مهدی موسوی که بیدلیل زندانی شده شروع کرده به ریدن به "روحانی مچکریم"های دستمال زن. خیلی هم خوب. عن ما رو هم مضاف کنید بر هیکل دستمال زنای دولت.
اما هنوز دو پست نگذشته مطلب گذاشته گفته برید کتاب فلان شاعر رو اونقدر بخرید که تموم شه.
خب آخه مردک تو که معتقدی کلاً نباید با دولت مراوده داشت و هنرمندایی که تو اون جلسه بودن رو تخطئه میکنی، چرا کتابی رو تبلیغ میکنی که توسط همین آش دولَکا مجوز گرفته و از فیلتر سانسور گندشون رد شده؟!
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon
ارسالها: 973
#404
Posted: 11 Jan 2014 23:59
جوابیه ژانر به پُستی از شاهین نجفی که زود پاکِش کَرد.........
آفتابه دیدی؟
==================
جوابیه ژانـــــــــــــر:
شاهین نجفی در جواب به ژانر در صفحهی فیسبوکش مطلبی نوشت که کمی بعد از انتشار حذفش کرد؛ اما ما در بندهای مختلف به آن پاسخ میدهیم.
ابتدا جوابیه نجفی-بدون کم و کاست-:
«ژانر عزيز با واكنشهای لمپنهای عرصهی فرهنگ ايرانی و چاقوكشهای مجازی مثل شما تثبيت شد كه روشنفكری ايران يك توهم غمگين است. خط ما مشخص است . حالا شما مشخص كنيد كه از كجا خط مي گيريد. در ميان كاراكترهايتان اصلاح طلب نمي بينم؟!!! من يك نفرم و اسم و آدرسم معلوم است، ما كه شما را مي شناسيم حداقل كاری كنيد كه مردم هم بدانند كه كيستيد! اشتباه شما اين است كه تصور میكنيد همه اهل توبه و پوزش هستند. خدا را شكر كنيد كه ميرزاده عشقی نيستم كه اگر او بود تو و هنربندان و رئيس جمهور بنفش و كل جماعتتان را رسما می.... حالا بچرخيد و ببينيد زبان شما تيزتر است يا من. هشت نفر از اين اشراری كه تو به سخره گرفتي شان الان در بند الف سپاه هستند. خجالت بكشيد. مجوز گرفتن را ميشود فهميد، زير بيضه هاي دولت خوابيدن هنرمند را چه میشود كرد؟ من به خدا باج نميدهم تكليف چند تا فسيل را در تئوری و عمل مشخص كردن كه سهل است.
صفحهتان را منتشر میكنم كه اندر كف دموكراسی بمانيد»
و اما پاسخ:
1-وهم بودن شکل گیریِ روشنفکری در ایران و "تشخیص" این توهم توسط شما از لطیفههاییست که بارها در ژانر به آن اشاره کردهایم.
بگذارید این جمله را دوباره بخوانیم:
"روشنفكری ايران يك توهم غمگين است"
آقای نجفی با عرض تأسف شما با این جمله به شکلی مضحک به خود نقش داور یا خط نگه دار را دادهاید که البته این اتفاف ناشی از وفور اعتماد به نفس در شماست. "تشخیصِ" این توهم در ایران خود نیازمندِ "توهم تشخیص دادن" است. توهم داور بودن.
بگذارید مثالی بزنیم. ما در کاراکترهایمان شخصیتی داریم به اسم آقا بیوک. خدمت شما از نو معرفیاش میکنیم. این فرد هروقت میخواهد از ایران صحبت کند از "ما" میگوید. فرضاً در جمع مینالد که "ما حقمان همین است"، "ما ایرانیها فلانیم" و...
ای وای که این آقا بیوک چقدر به شما نزدیک است. نیست؟!
این "ما" گفتن در کلام روزمره خود نشان از شکلی از شارلاتان بودن دارد. کسی که "ما"، "ما" میکند میخواهد از اتهام دور باشد. خودش را با بقیه جمع میبندد تا بگوید "همه با هم" در این وضعیت شریکیم. اما از زاویهای دیگر به ماجرا نگاه کنیم. این "ما" گفتن توسط آقا بیوک نشان از یک "من" قدرتمند دارند. یعنی کسی که دارد موقعیتهای گوناگون را رصد میکند و خرابی و نابههنجاریاش را "تشخیص" میدهد. او ناظر است. این "ما" گفتن یعنی "من+شما". لذا وقتی میگوید "ما این ایرانیها یک مشت احمقیم" دارد میگوید "من+شما ایرانیها یک مشت احمقیم". اما مگر یک احمق میتواند بفهمد احمق است؟! خیر. او خودش را "عاقل" میداند و تنها در این وضعیت است که میتواند بفهمد بقیه "احمق" هستند. لذا "ما ایرانیها احمقیم" دقیقاً برای آقا بیوک به این معناست:
"شما ایرانیها احمقید. من هم عاقلم که این را میفهمم"
آقای نجفیِ مثلاً معترض جملهی "روشنفكری ايران يك توهم غمگين است" را از این به بعد در ژانرهای آتی از زبان آقا بیوک نقل خواهیم کرد.
2-شما یا ژانر را نخواندهاید یا چند نفر پیغام دادهاند و شما نیز -که از نوع بیان و لون صحبتهایتان در شبکههای مختلف پیداست از کمترین میزان سواد نظری و ادبی بیبهرهاید- از پیام آنان برانگیخته شده و خطی بر ما کشیدهاید. باری در نظر گرفتن یک کاراکتر اصلاح طلب در این صفحه نظر خوبی بود. هرچند پیشتر از آنها با همان نام "اصلاح طلب" یاد میکردیم. باز هم ممنون.
3-بر اعتماد به نفس شما بار دیگر صد البته رشک میبریم که خود را با میرزاده عشقی در یک سنج گذاشتهاید. حال آنکه آن شاعر شهید از این خودباوری آفاق پیمایتان در قبر اگر به لرزه افتد معصیتکار شمایید.
4-آزادی طرفداران شما آرزوی هر انسان روشنیست. از شنیدن این خبر متأسفیم و امیدواریم هر چه زودتر رفقایتان از تاریکخانهی زندان رهایی یابند.(و البته در کنار آن آرزومندیم مثل سایر طرفداران شما بعد از آزادی یورش نیارند و ادمینهای این پیج را تهدید به قتل و ضرب و شتم نکنند. خوب یادتان هست که بعد از موزیک نقی خیلیها در صفحهی شما از"تحجر" نالیدند و مرتد خواندن شما را غیر عقلانی دانستند. حال چون است که خیلی از همانها از شما خود "امام"ی درست کرده و ذوب شده در "شرارتان" هستند. اگر از دگم بودن ضربه خوردهاید خود باید اولین محکوم کنندهی آن باشید، نه چون شعبان جعفری در خط مقدم بایستید و برای "تهدیدگران" کف و سوت بزنید. یک عده قمه میکشند و داد میزنند: "حزب اللهیام!"، بالمثل عربده میکشید و فحش جنسیتی میدهید که "شَرررررم!")
5-و اما زیر بیضههای دولت بودن!
دفاع تمام قد از دیدار هنرمندان با روحانی نشان از حمق عمیق میتواند داشته باشد. با طرح این سوال هنرمند چطور میتواند با وجود فشارها و سانسورها باز به دیدار عاملان آن برود؟
اما از دیگر سو نیز نباید فراموش کرد که اینطور ناگهان زیر میز زدن تنها نشان از نوعی مخالفتِ تو خالی دارد. امثال فرمان آرا و دولت آبادی و ناظری بیش از شما جنابِ 33 سالهی نهایتاً از 10 سال پیش خواننده شدهی حداکثر دو سال به اسم و شهرت رسیده در جوامع فرهنگی بودهاند و فرضاً به خبط یک دیدار یک باره "هنربند" نمیشوند. هر چند معتقدیم آنان نیز پیش از شما "عقل کل ماجرا" به سنجیدن جنبههای گوناگون این اتفاق اندیشیدهاند و "شرِ" چون شمایان را نیز پیشاپیش تجسم کردهاند. قطعاً سود این ملاقات در نظر آنان بر ضررش رجحان داشته که تن به آن دادهاند. به جای رَمیدن از آنان توضیح بخواهیم.
ولیکن اگر دیدار با روحانی سراسر خطا باشد باز این بدان معنا نیست که شما میتوانی آنها را "هنربند" بخوانی.
دوست جوان ما! ای متولد 1359. 6 سال قبل از تولدتان(و البته آنطور که در اصطلاحات کوچه و بازار میگویند یعنی آن زمان که شما حتی"در میوههای زرد رنگ مناطق گرمسیر حضور نداشتی")، آقای دولت آبادی به زندان افتاد و چند سال به خاطر عقایدش هزینه داد. بعد از انقلاب نیز وارد معادلات دولت محور نشد و تا جایی که توانست استقلالش را حفظ کرد و رمان معروفش "کلنل" ممنوع الانتشار اعلام شد...
اما یک بار هم بنشینید و بایندیشید چرا اینقدر ادبیات کیهان به شما نزدیک است؟ آنجا که فردای این دیدار در مطلبی پیرامون افراد حاضر در این جلسه نوشت:
«نه علف هرز، هنر است و نه انسان بیدرد، هنرمند.»
(علاوه بر نکات فوق امید داریم درکتان از "قدرت" مانند سایر مطالبتان سطحی و ناشی از سوادِ سماعی اندکتان نباشد. در جایی فرمودهاید "كاسهی گدایی گرفتن و حق خود را با دريوزگی از حكام طلبيدن، چيزی جز تجلی نوعی از اختگی سياسی-هنری مدرن نيست" و در جایی دیگر "هنرمند بر قدرت است نه با قدرت".
با عنایت به همین دو جمله باید اضافه کنیم اگر اینقدر رادیکال و محکم از "دولت سالار" بودن رنجورید چطور با شبکههای حکومتی سایر کشورها مصاحبه میکنید؟ صدای آمریکا آیا ردیف بودجهی دولتی ندارد؟ بی بی سی چطور؟ با منطق خودتان در این موارد نیز مصاحبهی شما با این شبکهها "کاسه گدایی" به دست گرفتن است. دیده فرو بر به گریبان خویش!)
6-دموکراسی شما این است؟ اینکه لینک صفحهی کسی را بگذاری تا طرفدارانت با نام"اشرار"(این اسم درون تهی که از وجه تسمیهاش مشخص است به چه قشری اشارت دارد)، بیایند و حمله کنند؟
اما از دیگر سو تا کسی در صفحه شخصیات کمترین اعتراضی صورت دهد فیالفور حذف و Banش کنی؟ نه جانا! بادکنکی که از خود ساختهای شوختر و متناقض نماتر از آن است که گمان میبری.
Not a internet bully
tried not to be fake'o
I'm just Simon