انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 44 از 49:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  49  پسین »

ژانر


مرد

 
این ما که پولمون به ژل نمیرسید و جای آتوسا و کندلوس، میرفتیم مغازه احمد آقا عطّار و صد گرم کتیرای تخمی میخریدیم. بعد هم با آب جوش و صبر ایوب آماده اش میکردیم. اما افسوس که هم بوی زِنا میداد، هم دو ساعت از استعمالش نگذشته شوره میزد و رنگ مو رو از سیاه به جو گندمیِ تغییر میداد. ولی کوشیار که بچه مایه ی مدرسه بود همیشه Lander میزد و بعضی وقتام با همون لندر میزد.
*این سامیار که اون موقع هنوز وارد جمعای روشنفکری نشده بود و تو محل یا داشت گل کوچیک میزد، یا سعی میکرد با تخماش قیچی برگردون بزنه. اما بعدها که دوستاش تو فیسبوک پیداش کردن دیدن خوشگلِ محل تبدیل شده به چریک و داره هر روز در باب مبارزات مسلحانه پست میذاره. برای همین هر از چندی میرن براش کامنت میذارن:
Dash sami! Filsoof shodiaaaaaa! Roozaye techno zadan yadesh bekheirrrrrrrrrr!
سامیارم به طرفة العینی طرف رو با سابقه ی 20 سال رفاقت بلاک میکنه تا مبادا چیزهای بیشتری از خفیه های دوران کودکیش علنی شه.
*این آقا مقداد که تا اول دبیرستان راهش با بچه های محل یکی بود و در مسابقات بین محله ای شرکت میکرد. اما از اون سال به بعد که بچه ها به جبر اقتضائات فیزیکی مجبور میشدن برن دم دبیرستان دخترونه وایسن، رفت تو مسجد محله و وارد کارای فرهنگی-عقیدتی شد. ولى شب جمعه ها که از مسجد با دوچرخه حین حمل کردنِ جعبه های خرما میومد بیرون؛ صدای امیرعلی و رفقاش رو میشنید که دارن از خاطرات دختر بازیاشون میگن.
سر آخر یه روز دیگه قاطی کرد و رفت به رئیس پایگاه مقاومت گفت: "حاجی! حاجی! پس کِی امر به معروف؟! کِی نهی از منکر؟! من یه کارت بسیج فعال میخوام"
زمان، زمانِ کینه کُشی بود. مقداد اومده بود تا انتقامِ تمامِ شبهایی که غریبانه در تنهاییش با صابون گلنار سر کرده رو از بچه های محل بگیره.
بعدها علیرضا قزوه در مدح این جوونِ عرزشی و خدمات ارزنده اش، رُمانی نوشت و اسمش رو گذاشت: "جنابت و مکافات"
     
  
مرد

 
اینایی که وقتی بحث از محیط زیست میشه خیلی منطقی و عنیشتن وار میگن: "مشکل از فرهنگمونه آقا! مشکل از فرهنگمونه!"
بعد هم معمولاً وقتی میرن بیرون، خیلی تأسفناک کسایی رو نگاه می کنن که نشستن رو چمنا. در همین حین به دوست دخترشون میگن: "يابوها رو ببین! چمن دیدن رَم کردن!"
اینا غالباً خودشون زمانی که میرن جنگل یا پارک، جایی که فشار عنشون کمی بالا میره، همونجا میکشن پایین و اندازه دو بسته پفک نمکی میرینن. بعد هم بهشون بگی آخه این چه کاریه، جواب میدن:
این فرق داره! جذب طبیعت میشه.
اینا همونان که وقتی اخبار میگه "کم آبی داریم"، چروکی ناشی از نارضایتی بر جبین و بیضتینشون میفته و میگن: "اگه آب رو صادر نمیکردن این نمیشد!".
بعد همزمان با ادای این جمله ی قصار و تکان دهنده، وقتی میرن حموم هنگام طى الارض از "اجلاق" تا "اشراق" آب رو نمیبندن؛ وقتی میخوان حیاط رو بشورن به کونشون فشار میاد که یه جارو بردارن و حاضرن پنج دقیقه ی تمام جون بکنن تا سنده ی کفتر رو با فشار آب دو متر جابه جا کنن. غالباً هم وقتی 3 سی سی میشاشن، سیفون رو میکشن؛ آخه سخته 4 ثانیه شیلنگ رو بگیرن دستشون خوووووووووو!
از سمت دیگه هم الان Cyrus Irani در بالاترین با لینکای هیولاییِ آگاهی بخشش مشغول مبارزه با جمهوری اسلامیه:
"آیا میدانستید ایران یکی از 4 کشور پر آب دنیاست؟! آیا می دانستید بخش عمده ی آب ایران به لبنان و غزه صادر میشود؟! آیا می دانستید رژیم آخوندی با پی گرفتنِ سیاست "آب در برابر گوز" باعث از بین رفتن این سرمایه ی ملی ما شده است؟!
برای از پا در آوردنِ ملاهای دجال بیایید هرروز از ساعت 5 تا 6 بعد از ظهر آب خانه هایمان را باز بگذاریم!"
الی و کامی هم وقتی این مطالب آموزنده رو میخونن نگرانیشون کاملاً مرتفع میشه؛ لذا با قلبی آرام و ضمیری مطمئن استخر خونشون رو با آب لوله کشیِ شهر پر میکنن و با کون میپرن روش.
     
  
مرد

 
اینایی که کون زمین و زمان اگه جِر بخوره به یه وَرِشون هم نیست. اما منتظرن یه اتفاقِ "های کِلَس" برای یکی از افراد شناخته شده بیفته تا بدین طریق، چوب اسکی ها رو بیرون بیارن و طی رقابتی نفسگیر با سایر رقبا، بر گوه ستاره ی مذکور مارپیچ بزرگ برن.
مثلاً وقتی استیو بلوجابز مُرد، تا سه ماه لباس سیاه به تن داشتن، تا اینکه سر آخر باجناقِ استیو با یه سیب و دو پک لباس رنگی، شخصاً اومد ایران و رو تشک از رخت عزا درشون آورد.
به عنوان نمونه های دیگه هم باید به تصادف پل واکر یا مرگِ مارکز اشاره کرد.الان هم که روبین ویلیامز مُرده، میشه شاهد مراسم ختم آن مرحوم مغفور، پدری مهربان و همسری دلسوز )بزرگِ خاندان ویلیامز(، در استاتوس های این عزیزان بود.
اما این افراد به چند دسته تقسیم میشن:
1-ژینوس(
ژینوس در طول تاریخ آشناییش با سینما تا به حال، یه بار چارچنگولی رو دیده، یه بار اخراجی ها، یه بار هم یه فیلم از تهمینه میلانی. اما فی اللحظه با خودش فک میکنه حالا که روبین ویلیامز مُرده، بهتره نشون بده که تو باغه و خودش رو از خیل باقالی ها بکشه بیرون. به همین جهت استتوس میذاره.
"روبین ویلیامز، هنرمند دوست داشتنی و صاحب سبک در گذشت......))"
امیرعلی هم در این اثنا بش مسیچ میده:
"دیدی چی شد؟) گوشیت چرا خاموشه؟! بيا امشب با هم فیلماشو ببینیم..."
2-سامیار(
سامیار خیلی سازش ناپذیر و رادیکاله و همه اش مخالفِ هالیووده، لذا در این هنگامه دوباره کلاشینکفِ مجازیش رو در میاره و در عملیاتی سراسر خطر در فضای ناامن و زیر بمبارانِ فیسبوک، لباس رزم میپوشه و در مطلبی شجاعانه می نویسه:
"کارگران کارخانه ی نیشکرِ هفت تپه هشت روز است در اعتصابند بی شرفها! به درک که اون پفیوز مُرد!"
بعد از استتوسشم زنگ میزنه پروین و از شدت عصبانیت باهاش میره کافه. اونجا هم به نشانه ی اعتراض اول چاییش رو با خشم هم میزنه، بعد هم سه بار یواشکی میچُسه.
3-الی(
لینکِ مرگ روبین ویلیامز رو روی صفحه ی ژینوس میبینه و گوشی میاد دستش که یکی مُرده؛ اما نمیفهمه این روبین ویلیامز، اون رابی ویلیامِ خواننده نیست؛ ولیکن خیلی دوست داره با حرکات جهانی همراه شه خووووووووووووووو! لذا پست پابلیک میذاره:
RIP my lovely singer#
4-بهرام خان(
بهرام خان، منتقد بزرگ سینما و ادبیات، پیرانه سر احساس میکنه الان باید سریعاً اعلامِ موضع کنه تا فالوئرای زیبارویی که داره از گمراهی خارج شن، از همین رو مث همیشه تفت میده که:
"نمی دانم خبر دارید یا نه، اما الان طی تماسی تلفنی با کرک مک دونالد -سر دبیر مجله ی چستر سیتی- فهمیدم که روبین ویلیامز در گذشت. به شما پیشنهاد میکنم از او انیمیشنِ »علاءالدین«، »انجمن شاعران مُرده« و »اژدها وارد میشود« را حتماً ببینید"
بعد ماری از هلند براش کامنت میذاره:
"غم آخرتون باشه استاد...امیدوارم شادتر ببینمتیون..."
5-Cyrus Irani(
در جا دست به قلم میشه و تو پیج "پاینده ایران و آریایی" مینویسه که:
"روزگاری روبین ویلیامزها آرزو داشتند به سرزمین ما بیایند و شاهکار کوروش کبیر، یعنی تخت جمشید را از نزدیک ببینند و از امکانات دانشگاه شیراز بهره مند شوند... اما اکنون چه ای هموطن؟ وقت آن است بر این تازیان بشوریم... وعده ی ما فردا، ساعت 7، میدان آزادی... ننگ بر ج.ا"
6-صفدرقلی(
صفدر ما که سالهاست پنهانی حرکات الی و ژینوس رو زیر نظر داره، ولی شوربختانه عکساش یتیم و دور از نوازش اونها مونده، در این هنگامه احساس میکنه که میتونه دل اُناث هنری رو با بهره بردن از تکنیک "نزدیکی عقاید و مقاربت علایق" نرم کنه. بنابراین یهو عکس پروفایلش رو سیاه میکنه، عکس اون مرحوم رو میذاره کاورش و تو استتوس مینویسه: "روبین...روبین من..."
اما دریغا که هیچکدوم از این تلاشها بر Home page الی و ژینوس ظاهر نمیشه و از این همه مشقت، تنها خایه ی باقری براش میمونه، تحفه ی درویش.
7-آقا مقداد(
یه اس ام اس سِند تو آل میکنه که:
"اللهم اشغل الظالمین بالظالمین...یک فراماسونر دیگر هم به درک نائل شد..."
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
این جوجه کفترای عاشقی که تا همین دیـروز عکس کاور دو نفره میذاشتن و چپ و راست روی وال هم اسکی میرفتن و توی کامنتای فیسبوکی با یه قلبِ سرخ همدیگه رو می مالیدن؛ ولی هنوز عرق "بریک آپشون" خشک نشده، خودشون رو برای ورود مجدد به میادین گرم می کنن و به صورت زیرپوستی تلاش میکنن »سینگل بودن« خودشونو با گوشتکوب به ملـّت اماله کنن:
استتوس کامی: "چقدر خوب است که دیگر نه به کسی نیازی داشته باشی و نه احساسی...("
عکس کاور نیکیتا : »I'm not SINGLE, I'm in a relationship with GOD«
ایــنـفوی پروفایل اِلی :"با من بودن قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیـر بودی..........."
*این خود کول پندارایی که به خاطر در دسترس نبودن آب و کیس مناسب در اطرافشون، طوری فاز خستگـی و نفرت از ازدواج برمیدارن که هر کس ندونه فک میکنه قراره تا دو هفته دیگه به پیامبری مبعوث شن و به این ترتیب تا هفت نسل بعدشون از طریق گرده افشانی تولید مثل خواهند کرد.
اما شواهد نشون داده این افراد شناگرای ماهری هستن... لذا چشمشون به کاسه "توالت فرنگی" هم حتی اگه بیفته، چنان با کلـّه شیرجه میزنن توش و کرال پشت میرن که "مایکل فیلپس" در دم به خود میرینه.
*این ژینوس که کلّاً کوبیده، از اوّل ساخته و خداتومن واسه "بوب جاب" جدیدش پیاده شده. برای همین توهـّم "میس وُرلد" بودن برداشته و دیگه حتـّی واسه "جـُرج کلونی" هم طاقچـه بالا میذاره و ادعا میکنه قصد دوستی با هیچ کس رو نداره.
ولی فی الواقع با همه تریپ داداشی برمیداره و یه ناخونکی بهشون میزنه، تا ببینه در ترازوی عدالتش، کی براش بیشتر شیتیل میریزه و کفه رو سنگین میکنه... در نهایت هم سینه های پروتز شده اش رو به عنوانِ آس، روی صورتِ بهترین گزینه ی روی میز میکوبه.
*این سامیارِ رادیکال که همیشه برای توجیه طرف مقابل از عبارت "این مسائل دیگه حل شده" مثل آچار فرانسه استفاده میکنه؛ و جهت خاک کردنِ حریف با دوبنده ی آبی، یه ساعت در مورد متحجر بودن جامعه بالای منبر میره و ضمن دست یازیدن به چند تا ترم فرویدی، میزان ترشحاتِ طرف رو اندازه می گیره. ولی کافیه یه مگس نر از کنار خواهرش رد بشه، تا خشتک بدره و قمه به دست و نعره زنان جهت بُریدنِ معامله ی فرد خاطی، عازم کوچه و خیابون شه.
     
  
مرد

 
این گل پسرای چهل ساله ای که خودشون یه تپه اسکی نکرده باقی نذاشتن و در طول زندگی پربارشون فقط به سوراخای آبکش نه گفتن؛ ولی نجابت رو به ابروهای موکت شده و حجاب کامل و سیبیل فابریک میدونن، لذا به مامی جونشون می سپرن که یه کِیس مناسب از سفره ابوالفضل براشون پیدا کنه. فکر هم میکنن با این معامله ای که انجام دادن، دو هیچ از رئال جلو افتادن. غافل ازینکه صفورا خانوم مورد نظر، تمام این سالها که بکارتش رو حفظ کرده، ضمنِ فعالیت در شغلِ شریفِ "شارژگیری"، با طمأنینه این بیت رو زیر لب تکرار کرده:
خدا گر ز حکمت ببندد دری/به رحمت گشاید در دیگری
*این کوشیار که فکر میکنه کافیه فقط سر کیسه رو شل کنه، تا به اذن خدا دسته بیل هم براش تبدیل به "مگـان فاکس"بشه، لذا با قلبی آرام و دلی مطمئن، با زیرپیرنی و تمبون مامان دوز پشت فرمون مازراتی در ملاء عام ظاهر میشه. همزمان هم با استایل »گاد فادِر«، نگاهای سِر کننده به ملـّت میندازه و احساس میکنه که همین الآن داره روی "رِد کارپت" قدم میزنه و با جذابیت ذاتی و ابهت تخمیش، همه دافا رو دچار تشنج در عضلات تحتانی کرده. غافل از اینکه تا دقایقی دیگه امیرعلی با یه پراید هاچ کون از کنارش میگذره و مخ دافی رو که یه ساعت با مازراتی براش وایساده بود رو به طرفة العینی میرنه و میره.
اینجاس که کوشیار دست از خایه درازتر برمی گرده خونه و خیلی دپرس میفهمه "اطلاعات فنی در بعضی رشته ها قابل قیمت گذاری نیستن"
* این آقا مقداد که در رشته ی "شتر سواری دولا دولا" موفق به کسب مدال طلا شده، و در راستای جاسازی پارادوکسِ بسیجی "اوپن مایند" در زبان فارسی، از هیچ کوششی فروگذار نمیکنه. لذا برای بهره مندی همزمان از لذائذ دنیوی و اُخروی، هم باشگاه بدن سازی و کنسرت چارتار میره، هم هر هفته بعد از شرکت در مراسم پر فیض نماز جمعه با در و دافِ از کوه برگشته تو تجریش قرار میذاره. در عین حال تایمش رو جوری تنظیم میکنه که از ایونت های معنوی مثل "اشغال سفارت" هـم عقب نمونه.
     
  
مرد

 
این نوجوونا و جوونای ارزشی تو سریالای برنامه خانواده که طی دوستی با رفیق ناباب وارد یه جمع هنجار شکن میشن و این اتفاق نگرانی خانواده شون رو به همراه داره.
-هیچ معلومه تو کجایی آقا مقداد؟ شب قدر پیدات نبود...
-کار داشتم بابا جان.
-کار مهمتر از شب قدر؟ استغفروا الله! ببین پسر جان! یه بار برای همیشه بهت میگم... این ره که تو میروی به ترکستان است.
-چرا شما اینقدر به من گیر میدید؟ اَه! ولم کنید. خداحافظ.
)بعد پسره پیراهنش رو از رو صندلی ورمیداره و از خونه خارج میشه. مادره هم که مث همه قسمتا تازه با یه سینی چایی وارد کادر شده با دیدنِ این اتفاق زیر لب میگه:
-خدایا... خودت به راه راست هدایتش کن(
سکانس بعد:
آقا مقداد داره سمت یه سری نوجوون میره که موهاشون رو ژل زدن، تیشرت رنگی با شلوار لی پوشیدن و اسماشون تو یه چیزی تو مایه های "آرمین" و "کامبیز" و "سیاوش"ـه.
خلاصه سه تایی نشستن دارن سیگار میکشن و وقتی مقداد میرسه، یکیشون بهش میگن:
-به به شازده! از اینورا! گفتیم مامان جونت نذاشته بیای!
)خنده ی حضار(
سکانس بعد:
-بیا یه کام بگیر از این!
-نه ممنون. دوس ندارم...
-بگیر بابا بچه ننه. یه کام که چیزی نیست.
-آخه...
-آخه نداره...بیا!
)در این لحظه صدای بابای مقداد از بک گراند با اکو پخش میشه: "ببین پسر جان... پسر جان... پسر جان... این ره که تو میروی به ترکستان است... به ترکستان است... به ترکستان است...".
در ادامه هم دوربین یه کلوزآپ از نگاه مردد و هراس آلود آقا مقداد میگیره(
سکانس بعد:
چهارتایی تو محل ایستادن که یه دختر محجّبه ی خدا جو در حال رد شدنه. آرمین میگه:
-اِ! بچه ها سمیه! نکنه مارو با سیگار دید؟ من یه دقیقه برم بیام... سمیه! سمیه!
)دختره چادرش رو سفت تر میگیره و ادامه میده. زیر لب هم شروع میکنه به زمزمه کردنِ دعای ابوحمزه ی ثمالی(
-سمیه نترس! منم بابا، آرمین! وایسا.
)دختره می ایسته و آرمین میره پیشش تا در گوشی بهش چیزی بگه: "تو رو خدا به خاله و مامانم نگی من داشتم سیگار میکشیدماااا! باشه؟ "(
در همین اثنا یهو آقا مقداد به خودش میاد و با استعانت از آرمانهای انفلاب و رهنمودهای مسئولین دلسوز نظام یهو دستمال قدرتش رو در میاره و شروع میکنه به درگیری با اون سه تا:
-ولش کنید بذارید بره...
-چی میگی تو؟ فامیلمونه، کارش دارم...
-میگم بذارید بره...
-یکی این روانی رو بگیره بابا!
سکانس بعد:
یه موزیک غمگین و کونخراش با صدای فرزاد فرزین پخش میشه
"همه عمر من سجده کردم به تو | من از حسرت غیر تو خالی ام
هنوزم زمان پرستیدنت | برام هیچ فرقی نداره کی ام"
آقا مقداد هم در حالی که راهی تا تبدیل شدن به "شهید امر به معروف" نداره، با بدن زخمی و خونی رو زمین افتاده و بارون داره رو صورتش میباره.
سکانس آخر:
آقا مقداد رو با دسته گل و شیرینی و اسفند از بیمارستان می برن خونه. اون و باباش هم پیش مهمونا شروع میکن به شوخی های واقعاً بامزه کردن.
-حالا اگه گفتی آقا مقداد قضای یه روز روزه نگرفتن چقدره؟
-نمی دونم بابا جان...اما هر چی باشه پاش هستم...
-هاهاهاها! تنبلیت نشه یهو!
-تنبلی چرا؟ حقمه! مث سوئارز که محروم شد به خاطر یه اشتباه...
)خنده ی شدید حضار در ابعاد جر خوردن دو لپ کون(
     
  
مرد

 
اینایی که فکر میکنن هر چی جمهوری اسلامی باهاش مخالفه، الزاماً چیز خوبیه؛ برای همین معتقدن "اسرائیل" حتماً کشور بی نظریه.
اگه یه روز آخوندا بگن "عن چیز بدیه"، بلاشک اینا شروع می کنن گوه رو دو لپی خوردن.
٭اینایی که وقتی میفهمن اسرائیل داره فلسطین رو بمباران میکنه، اخم فیسلوف واری میکنن و میگن:
"باز این صدا و سیما داره گُنده اش میکنه"
باید به این تِرِکمونا گفت:
عن آقا! مرگ ناحق آدما -حتی اگه یه نفر باشه- مگه "گنده کردن" و "کوچیک کردن" داره؟
این افراد کلاً منتظرن یه 200 هزار فلسطینی کشته شن تا شاید بعدش بیان بر ابناء بشر منت بذارن و استتوس کنن:
lsrael haM Dare YekaMMM ZiaDe Raviii mIKoOOne Ha
٭این اسرائیل که نمونه بارز ریده شدن به همه ادعاهای گوزوژعر حقوق بشرِ سازمان ملل و قدرتهای بزرگه. نه به عضو نبودنش تو قرارداد منع گسترش سلاح های هسته ای گیر میدن، نه به قتل عام هر روزه اش، نه به شهرک سازیای غیر قانونیش.
به هر شکل اسرائیله دیگه...
چون تو هولوکاست دهن یهودیا سرویس شده، دیگه مجوز دارن برن همون بلا رو سر هر کی میخوان بیارن خوووووووووووووو.
٭این هوخشتره ها که با دفاع از جنایت اخیر اسرائیل -به خاطر عرب بودن فلسطینی ها-، یه بار دیگه به نژادپرستی کثیفشون اتصال کوتاه زدن تا نشون بدن که "اسهال به سبک آریایی"، ناشی از نوشیدنِ خون دیگرانه.
٭این مغز فندقیا که خیال می کنن انتقاد از اسرائیل به معنای خایه مالیِ حماسِ واپسگراست. نه عمو جون! بحث از یه حکومت آپارتایده که اومده زورکی کرده توش و بسانِ "الغریق یتشبث بکل حشیش"، از هر فرصتی برای توجيه گندکاریاش بهره می بره.
بنیامین نتانیاهو هم کلاً کشته شدن اون سه نفر براش بهانه بود. اگه اون اتفاقم نمیفتاد، میومد برای ماست مالى قصابیش میگفت:
"دیروز کونِ یه گرازِ اسرائیلی در آفتابِ تند رام الله بریون شده. اسرائیل نمیتونه این جنایت بزرگ رو نادیده بگیره و به زودی پاسخ تندی به عاملین آن خواهد داد"
٭این کامنتای این زیر که نشون میده اسرائیل در ایران، بیشتر از کشور خودش خایه بوس و دستمال زن داره.
     
  
مرد

 
این "گشت انزال" که به زودی به واحدهای انتظامی اضافه میشه. همشون هم به تست کاندوم مجهزن. به این شکل که طرف رو میکشن یه گوشه و بهش میگن بکش پایین. سپس از میزان نرمی پوست و یه سری فاکتور دیگه تشخیص میدن طرف طی 24 ساعت گذشته جلو افزایش جمعیت رو گرفته یا نه.
*این شعار "فرزند کمتر/زندگی بهتر" که از رو همه پفکا و بستنیا غیب شده و علی الشواهد قراره تبدیل شه به "تا میتوانی هموطن/هر تقّه را محکم بزن"
*این کامران نجف زاده که همین روزاست بیاد بیست و سی و با اون صدای تخمیش بگه:
"باز هم اغفال جوانان کشور توسط گروه های شیطان پرستی غربی"
بعد چندتا مرد که پشت به دوربین نشستن، میگن:
"به ما قول دادن با وازکتومی میتونیم تو Brazzers بازی کنیم"
آخرش هم سرهنگ جادوغی آبادی میاد و افاضه میکنه: به همه هنجار گریزان هشدار میدیم که به قانون احترام بذارن. ما این هنجارشکنا رو در 2 ساعت شناسایی و در عرض 6 ساعت لوله هاشونو از نو وا کردیم.
     
  
مرد

 
اینایی که قدیما لوله رو بستن و الان از ترس عطف به ما سَبَق شدنِ قانونِ مجلس دارن میرن فنر بندازن.
*این کیهان که فردا برای ماس مالی تیتر میزنه:
کاهش مصرف دستمال کاغذی = کمک به محیط زیست
*این ادغامِ "کمر" امیرعلی و "خلوص نیت" آقا مقداد که بنا بر نظر نمایندگان مجلس میتونه به یه جامعه ی آرمانی منجر شه.
*این وازکتومی که قراره 2 تا 5 سال زندان داشته باشه، تا امثال بابک زنجانی ها که با بالا کشیدنِ سهمِ زندگی و تحصیل و درمانِ هزاران نفر دارن راست راست راه میرن، یادشون بیاد چقدر عدالت فان داره خووووو.
*این ناصرخسرو که به زودی بازارِ کاندوم توش پا میگیره و تو این قحطی، دلالا جنس چینی میریزن تو بازار.
طرف با هزار استرس برای جلوگیری از به دنیا اومدنِ فرزند هفتم، میره کُدکس میخره، اونم به شرط... بعد میاد خونه وا میکنه میبینه نایلون فریزر پنگوئن انداختن بهش.
*این مراسم سالیانه ی آتش زدن مواد مخدر و منهدم کردن مشروبات الکلی که به زودی همایش ماهانه ی "تحویل خودجوش کاندوم" بهش اضافه میشه. بعد اخبار صفِ آقا مقدادا رو نشون میده که خیلی شاد وایسادن و دارن کاندوماشون رو میریزن تو سطل آشغال.
گاهی هم مصاحبه میگیرن:
-شما چرا اومدی اینجا؟
-من میخوام به ابرقدرتهای زورگو بگم ما تا آخرین قطره ش ایستاده ایم و تلمبه خواهیم زد.
     
  
مرد

 
این ما که کثافت همه جامون رو گرفته و زبونمون وقتی که باید دراز باشه، تو کونمونه.
اما داستان چیه؟ در روستای "نظام آباد" قزوین گویا یک )یا چند( افغان به یه دختر عقب افتاده ی ذهنی تجاوز میکنن)که البته هنوز ثابت نشده این افراد افغانستانی بودن( و اتفاق تأسف انگیزی رقم میخوره که قطعاً عاملانش باید مجازات شن.
ولیکن در واکنش به این اتفاق تلخ، شاهکاری در دیار کهن ما به بار اومد که بوی گوهش صد برابر در فضا پیچید...چنان که حتی هیتلر هم از تو قبر رایحه ی خوشش رو استشمام کرد و گفت: درود بر نژاد آریایی.
یه مشت از اراذلِ دیار شهید پرور قزوین به عنوان انتقام، به محل سکونت افغانستانی ها در روستای "نظام آباد" حمله میکنن، به خونه ها خسارت میزنن و خانواده های افغان رو مورد ضرب و شتم قرار میدن. بچه های افغان در مدرسه از همکلاسی های ایرانی شون توهین های رکیک نژادپرستانه می بینن و بعد اخراج میشن. خانواده های افغان هم بعد از این فاجعه از ترس جونشون مجبور میشن "نظام آباد" رو ترک کنن.
به این میگن: نژاد برتر
به این میگن: ما از 2500 سال پیش منشور صلح داشتیم
به این میگن: مسلمانان با هم برادرند
به این میگن: پشکل فرهنگی
به این میگن: رؤیت شدنِ یه سری تُرک میون حمله کننده ها. این افراد همونان که صبح و شب از تبعیض نژادی مینالن و وااسفا سر میدن، بعد خودشون جایی که زور داشته باشن به ضعیف تر رحم نمیکنن.
به این میگن: ما همه فاشیست های کوچکیم
به این میگن: بنی آدم اعضای یکدیگرند
به این میگن: مینی هولوکاست
به این میگن: خفه خون گرفتن هشتگ و سکوت خبری
به این میگن: یه عده کون نشور که الان میان کامنت میذارن که افغان ها دارن موقعیت کاری ایرانی ها رو میگیرن و اینجور گوزژوعرا. اما کسی هم نیست بهشون بگه "خب این چه ربطی به این حرکت وحشیانه داره پفیوز؟"
به این میگن: روزانه هزار مورد دعوا و درگیری و قتل و تجاوز در ایران هست که به دست پاکیزه ی نوادگان کوروش صورت میگیره و کسی براش به خونه ی کسی حمله نمیکنه، اما یه بار اشتباهی اگر از "یک افغان" سر بزنه، عادت کردیم که به همه ی افغان ها به خاطرش توهین کنیم.
به این میگن: ما که هنوز "افغان "ها رو "افغانی" خطاب میکنیم و نمیدونیم این کلمه اهانت آمیزه.
به این میگن: وقتی کامنتهای زیر این پست رو میخونی میفهمی نژادپرستی در ایران چطور بیداد میکنه.
به این میگن: اگه بعد از اين رسوايى کسی از اندوه بميره، نباید ملامتش کرد.
     
  
صفحه  صفحه 44 از 49:  « پیشین  1  ...  43  44  45  ...  49  پسین » 
شوخی و سرگرمی سکسی

ژانر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA