انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 47 از 49:  « پیشین  1  ...  46  47  48  49  پسین »

ژانر


مرد

 
اینا که وقتی یه پسر ۳۰ ساله میبینن می رن منبر که: عزیزم موهات داره سفید می شه، نکنه مشکلی داری؟ تحریک نمیشی؟ کوچیکه به نظرت؟ ویاگرا خوردی تا حالا؟ تأخیری رو امتحان کردی؟
خلاصه اینقد در شناخت بیماری جنسی طرف پیش می رن تا مجبور شه واسه اثبات سلامت جسمی ش در ملاء عام دربیاره و بکوبه رو میز.
*اینا که تا یه دختر ۲۷ ساله میبینن خیلی مادرانه میگن:
"میدونم زمونه عوض شده و دیگه کسی زود عروس نمی شه... ولی فک کن اگه سر ۳۰ سالگی تازه شوهر کنی و ۲ سال بعد هم حامله بشی وقتی پسرت ۲۰ سالشه تو ۵۲ سالته و یائسه شدی!"
یه جوری هم اینو میگه انگار طرف قراره با پسرش وصلت کنه!
یا الان که ۲۷ سالشه اگه عروسی کنه، وقتی پسرش ۲۰ ساله بشه این دیگه فوقش میشه ۳۸ سال!
*این آق بیوک که شعارش "اراده و سختکوشی"ـه، اما کیه که ندونه بیوک اسمارت ما چقد تیزه؟ از همین رو در وضعیتی"اسمارتیزی" دخترِ یکی یه دونه ی "حاج آقا صمیمی" -"طاهر بلنده"ی سابق- رو عقد کرد تا با هفت خط بازی سه دانگ اموالِ دختر حاجی رو سیم سربی بنام خودش کنه و سَنَدای منگوله دارش رو تبدیل کنه به گارانتیِ یه عمر زندگی سعادتمند.
گرچه همچنان هم معتقده دود از "کونده" بلند میشه و شکم خیکِ عنش، خوراکِ گودیِ کمرِ دافای بیست و چند ساله ست، لذا همواره در خوشمزگی و تیکه اندازی دم پاساژ اهتمام تام داره.
اما چه سود که باد میکاره و گوزِ سه شعله درو میکنه... تهش هم به اینجا ختم میشه که به "خاله" سفارش "میان وعده" میده، تا تو انبار پشت دوکون فشار اُسمزی بیاره. اما هیهات که اقتضای کهولت سن باعث میشه هنوز دنده دو پر نشده، کمر شُلش خالی شه و آرزوی تخت گاز میمونه به دلش...لذا دویست تومن رو در عرض پنج دقیقه جرینگی میماله به دول گاو.
بعد هم میکوبه به پیشونیش که "آخ که دوره اون پدرآمرزیده هرچیزی سر جاش بود، مثلاً همین شهرنو!"
*این ایمان که به شکل اتوماتیک از اعضای یکی از احزاب اصلاح طلب محسوب میشه، آخه در بخش دانشجوییِ شاخه مردمیِ ستادِ عشاق خاتمیِ جادوغ آباد فعالیت میکرده. همونجا هم به فضل پروردگار با "سمانه" خانم دوست شده که اونم از فعالین بوده و تو جلسات صمیمی و پرنَشاط نشریه همدیگه رو ملاقات کردن...و چه وصلتی بهتر از وصلت در این کانون گرم و خدامحور؟
به زودی هم قراره ایمان با ریش پروفسوری و سمانه با روسریِ رنگی ای که در عین حفظ کامل حجاب کنار شقیقه اش کلیپس زده شده، برن خدمت سید خندان تا عقدشون رو جاری کنه و کمیسیونش رو فی المجلس بزنه به رگ.
*این سید احمد چلغوزدره ای که بعد از آشنایی با تعالیم عمیق استاد شهرام همایون و سعید سکویی نام مستعار Cyrus Irani رو در بالاترین برگزیده. پس از این جهش فکریِ عمیق هم "ازدواج" براش به فرع تبدیل شده و دغدغه هاش رفتن به سمت "نوع ازدواج".
فی الواقع از "چراییِ" این اتفاق مهم گذشته و رسیده به "چگونگیِ" اون.
به همین خاطر شب وصلتش دوست داره برنامه با آهنگ "ای ایران..." شروع شه، همه با فرتور کوروش بیان تو و بر یقه ی کُتشون فَروهر داشته باشن. اما دریغا که وقتی احمدِ سابق ما میره پشت تریبون تا با هزار ضرب و زور متن آریایی ای رو که بعد از 4 روز تمرین حفظ کرده به عروس بگه،
)به نام نامي اهورا مزدا تو را برگزيدم از ميان اين نیکان
تا در این هنگامه ی آریایی
بر لب آرم اين سخن را: با تو یکی خواهم بود
پذيرا ميشوی آيا؟(
ناگهان یکی از دوستای قدیمیش بلند میشه و در اثر لغزش زبانی جای "درود" بلند بلند بهش میگه: "ماشالا سیّد! ماشالا سیّد!"
ایجوریه که قیافه ی Cyrus در کسری از ثانیه تبدیل میشه به سنده ی سگ، با رد لاستیک پراید بر پیشونی.
*این آقا مقداد که نگاهش به مقوله ازدواج فقط کامل شدن نیمی از دینشه، واسه همین خیلی بی پروا و جسور رفته تو کار یکی از دوشیزگانی که حاج خانوم تو سفره ابالفضل براش نشون کرده.
واسه نیمه دوم دینش هم که نیمه مربیاست، با عنایت به رهنمودهای حاج آقا نقویان از کنار زمین، اگه خدا توفیق بده به زودی یه دو جین دختر رو صیغه میکنه، میفرسته رختکن.
*این امیرعلی که به علت دوماد نشدن داداش بزرگش ممدلی، رفته تو جدول مندلیف جای زیرکونیوم نشسته تا راهش باز بشه. اما دست به نقد و علی الحساب با یکی رفته تو ریلشن شیپ، یکی رو هم Save as کرده رو نیمکت ذخیره ها، تا به محض دوماد شدنِ ممدلی با شرت یقه هفت بپره رو تشک و در رقابتی تنگ و نفسگیر بعد از اجرای اشکل گربه رو اولی، کُنده گوسفند اندازِ دومی رو بکِشه.
*این الی که خواب کامی رو می بینه، اما گوشه چشمی هم به صفدرقلی داره... بالاخره آدم عاقل همیشه یه Plan B داره، که اگه اونم نشد، میشه دیگه تو بدترین حالت، با یه ختم انعام رو آقا یاسرِ کف کرده حساب باز کرد.
*این سامیار که بعد از آشنایی با "باتای" با دوست دخترش ژینوس به هم زده و از هر نوع رابطه ی صُلبی گریزونه؛ لذا در مدح گروپ و ضربدری نطق میکنه تو کافه. البته با الهام از نیچه و تفکر عمیقی که طی سالها مداقه بهش دست یافته شعارش این شده:
"به سراغ زنان که میروی، کاش تازیانه شان را به همراه داشته باشند"
*این بایرام که معتقده خون پاک هفت هزارساله ی ملت سه میلیاردی تورک نباید آلوده بشه، واسه همین میگرده یه دختر اصیل و متعصب پان تورک پیدا کنه تا این تخم پاک رو در نسلش حفظ کنه. بالاخره از انصاف کائنات هم به دوره که بعد از بایرام کسی نباشه که بیاد با پرچم آزربایجان جنوبی زیر پستامون به یادمون بیاره که همه ی زبانهای دنیا ریشه ی شصت و نهم زبان تورکی هستن.
     
  
مرد

 
این امکانات فیسبوک که به علت رایگان بودن باعث شده تا ملت با جد و جهدِ تام از تمام قابلیتهاش استفاده کنن:
*طرف استتوس میذاره:
هوای دلم این روزها شخمی-شخیلی ست...
Feeling Eggy-Imaginy
at Cafe Chalghooz near Jadooghabad
بعد Cyrus Irani هم که این روزا تازه با فتو کامنت آشنا شده، بای دیفالت جای تایپ، تو بخش نظرات یه عکس میذاره از گلوله و خون که روش نوشته شده:
ننگ بر حکومت تازی ها!
*کامی تولد سورپرایز طور میگیره واسه الی و یه Event میذاره:
-چارشنبه تولد الیه بکس! میخوام غافلگیر شه. یه مهمونی کوچیک برای خودمون 8 تا! واسه شام پیتزا میگیرم. Going بزنین که بدونم چندتا بگیرم. هرکس مشروب میخوره لایک بزنه، هرکی هم شب میمونه عدد 69 رو کامنت کنه.
*این صفدرقلی های سال اولی که تا میفهمن تو فیسبوک میشه "گروپ" درست کرد درجا یه گروه درست میکنن به نام "ورودی های 92 رشته گوزشناسیِ بالینی دانشگاه پودمانی جادوغ آباد"
ظنشون هم بر اینه که از این طریق میتونن مُخا رو یکی یکی با کمباین بزنن. لذا جوک مینویسن، پروشات-داف شاخ رشته خودشون- رو اَد میکنن، بحث راه میندازن که "انصافاً رانندگی مردا بهتره یا زنا" و زیر این جور سوالای تخمی رقاص بازی در میارن.
اما در پایان این امیرعلی هستش که خیلی کول به پروشات رو واتزاَپ میگه:
"پروشی جون دارم روی یه پروژه جدید عکاسی کار میکنم...آخر هفته آتلیه منتظرتم..."
اینطوریه که آخرش از اون گروپ با تعداد اعضای فرد، همه جفت جفت با هم وارد رابطه میشن و طبق اصل لانه کبوتری صفدرقلی دست به خایه میمونه. لذا جهت هضم و درک این تراژدی یا میره سراغ فلسفه، یا بسیجی میشه.
     
  
مرد

 
این هنرمند ریغوهای معتمد به نفس که هنوز نمیدونن روشنفکریِ ایران یه توهم غمگینه، لذا فک میکنن هر چی تعداد پروفایل بیشتر داشته باشن کاردرست تر هستن. از همین روئه که تا تو پروفایلشون 2000 تا فرند پیدا میکنن میرن پروفایل دوم رو احداث میکنن و تو پروفایل اول با لینک کردنِ پروفایل دوم استتوس پابلیک میذارن:
"هواداران عزیز و طرفداران پر و پا قرصم...ظرفیت این پروفایل تکمیل شده...لطفاً صفحه ی دومم را جهت لذت بردن از آثارم اَد کنید..."
اما داستان به اینجا ختم نمیشه و در پایان هنرمند جاه طلب ما یه فَن پیج میزنه و آخرین شهاکیرش)ج مکسر شاهکار( رو میپاشه روش:
"گوه نوشته های مردی که سفت می رید"
*اینا که وقتی راه میسیج و اد کردن در و داف رو بسته میبینن یادشون میاد مارک زوکربرگ Poke رو بی دلیل خلق نکرده... بعد طرف اگه پوکشون رو پوک بَک کنه در جا اَدش میکنن و گمان میبرن این "پوک بَک" بدان معناست که تا ساعتی دیگه داف مذکور خودش با طیب خاطر میاد خونه شون و با دوبنده ی آبی روی تشک ظاهر میشه.
غافل از اینکه داف داستان ما هزار تا مث اینا رو تا دم کانفرم ریکوئست میبره و خایه ی باقر برمیگردونه.
*اینایی که از سیستم "Friend Finder" به شکل فلّه ای بهره میبرن. لذا سامانه یاد شده رو باز میکنن و سوار بر تراکتور زمین Suggestion های اون بغل رو بی عنایت به Mutual friends و آشنایی در دنیای واقعی، با اَدهای متوالی شخم میزنن. از نیکیتا جوجو تا وحید یامین پور.
دریغا که در پایان با مشاهده ی
You're blocked from sending friend requests for 7 days
مجبور میشن آلات کشاورزیشون رو پارک کنن تو خشتکشون و با حسرت شاهد وال پستِ بی پروا و صریح امیرعلی باشن رو صفحه نیکیتا:
"نیکی جون دارم روی یه پروژه جدید عکاسی کار میکنم...آخر هفته آتلیه منتظرتم..."
*این صفحه های تبلیغاتی مثل "لوازم بهداشتی ایزی لایف" که از فیسبوک به علت حجم مخاطب بالاش جهت بازاریابی بهره میبرن. بعد برای شکار مشتری تو هر سوراخ سُمبه ای کامنت میذارن. مثلاً پیج "اسماعیل شیشک" یه مطلب گذاشته به این مضمون:
»به منظور فراروی از قرائت "ژاك آلن ميلو" از لکان كه بنا بر مفهوم "امر واقعي" -در مقابله با "امر نمادین"- ارائه شده و نیز تفسیر "لويي آلتوسر" از او که هدفش رسیدن به سوژه ای منطبق با ماتریالیسم تاریخی است...See more«
بعد بازاریاب صفحه ی مذکور میاد زیرش کامنت میذاره:
|||****توجه****توجه***|||
)))))فروش کُدکس آریایی با طعم باقالا قاتُق-زیر قیمت بازار(((((
..::لطفاً پیج ما را لایک کنید::..
*این Location که بعضیا هر چی مینویسن میزنن تنگش و اصلاً نمیخوان قبول کنن که بابا این لوکیشن باید یه همخوانی ای با اون متن سگ مصبِ همراهش داشته باشه. مثلاً طرف استتوس میذاره:
"بی بی سی گفت: شرکت »لارجر باکس« جهت تبلیغات محصولات خود در نیویورک، از تندیس 4 متری یک آلت آخته در میدان اصلی شهر پرده برداشت"
بعد ذیلش مرقوم میکنه:
At Ostad Farshchian Museum
*اینایی که کلوز فرند براشون معنای "رفیق نزدیک" رو نمیده، بلکه وسیله ای هستش که هدفِ "پاپیون کردنِ خشتک" رو توجیه میکنه. از همین رو ژینوس، دوست پسرش سامیار رو گذاشته در این کَتِگوری تا هر وقت برای فاطی لایک زد بهش میسیج بده:
TOoOo yeE KhAaaaaaaeN e kEssSssaaFAAATiii
*اما از همه بدتر این آقا مقداده که بعد از مشاوره با بچه های پایگاه مقاومت محل، جهت ایجاد موازنه در جنگ نرم پروفایل زده. اما بیچاره هنوز با خیلی چیزا آشنا نیست...
به عنوان مثال یه بار پی نفس امّاره رفته بود تو صفحه Bangbros و اون وسط مسطای "کار" که با دست چپ مجبور بود هم ماوس رو بگیره، هم با همون دست آدرس پیجای ضالّه رو تایپ کنه، ناگهان در اثر یه لغزش عکسی از الکسی تگزاس رو لایک زد...
اما تا اومد لایکش رو پس بگیره یاسر بهش میسیج داد:
دست شما درد نکنه آقا مقداد! حالا عکس فراماسونرها رو لایک میکنی؟
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
این کارمندای گشاد ادارات که یا وقت نمازشونه، یا وقت ناهار، یا میرن بیرون تو هوای آزاد بگوزن. هر یه ساعت هم 5 دقیقه بر ارباب رجوع منت گذاشته میان میشینن پشت میزشون. بعد دوباره روز از نو روزی از نو: نماز، ناهار، شیشکی.
*این گماشتگانِ وزارتخونه ها که حس میکنن الان که کار ملت گیرشونه باید تا جایی که میشه بهشون نشون بدن چقدر نقش حساس و حیاتی ای دارن. از آبدارچی گرفته تا مسئول پاکت زدنِ نامه ها وقتی به تورشون می خوری Like a boss تریپ ورمیدارن و با یه لحن عن آوری میگن: "باید روال اداری طی شه دوست عزیز!"
*این مقداد جوونایی که تازه استخدام شدن و اول کاری یه ادغامی هستن از گشاده رویی و انرژی و تلطف. کار ملت رو راه میندازن، از این اتاق به اون اتاق میرن، پا در میونی میکنن با رئیس و خلاصه نمادی میشن از اسلام رحمانی. اما بعد از دو سه سال که کونه رو صندلی گرم شد، آرمانهاشون مشمول مرور زمان شده و می پیوندن به عزیزان بند قبل:
"باید روال اداری طی شه دوست عزیز!"
*این خانومای تو اداره که 20 سال سابقه کار دارن و برخوردشون طوریه که آدم با خودش میگه صد رحمت به گرد آفرید وقت فیتیله پیچ کردنِ سهراب. با اون مانتوی طوسی و مقنعه چونه دار بعضاً طوری مثل ازرق شامی نگات میکنن که آدم از ترس اگه نرینه باید به شکرانه اش 60 نفر رو سیر بکنه.
*این کاغذ بازی که عشق اداراته. فرضاً میخوای به خاطر کبر سن یه نامه بگیری از شهرداری برای تغییر کاربری عندونی خونه ات از ایرانی به فرنگی. باید 5 ساعت تو راه پله ها و راهروها اداره متبوع بدویی و 40 نفر رو ببینی تا بتونی کون لامصب رو بذاری سر سنگ. سرآخرم بنا بر بخشنامه ی اخیر باقر موافقت نمیکنن و میگن شما از فریب خوردگان جنگ نرم هستید و این اقدام مصداق بارز تهاجم فرهنگی هستش.
     
  
مرد

 
این رئیس اداره ها تو سریالا که همیشه یکی باهاشون کار داره. بعد منشیه میگه باید منتظر باشید. اما سرآخر طرف قاطی میکنه و در دفتر رئیس رو باز میکنه و میره تو. منشیه هم پشتش میره تو و میگه: جناب رئیس من به این آقا گفتم که...
رئیس: میدونم...! شما تشریف ببرید...
بعد هم رئیسه با یه صورت بشاش و انسانی رو میکنه به طرف و میگه: چی شده دوست عزیز؟ چرا اینقدر عصبانی هستید؟
حالا اگه واقعیت بود دیالوگا این شکلی میشد:
منشی: جناب رئیس من به این آقا گفتم که...
رئیس: میدونم عجقم! حراستیا رو صدا کن بیان!
)رو به طرف میکنه( بی اجازه میای تو پوفیوز؟!
این آقا یاسر که به واسطه عضویت فعال بسیج و 2 سال نشستن پای منبر حاج آقا جادوغیان، استخدام رسمی و از فرط تخصص overqualified شده. لذا روزی 8 ساعت رو در اداره به طور عمده بیلیارد جیبی بازی می کنه.
*اینایی که با الگو گرفتن از پهلوانان و ورزشکاران، از "تنیس زیر میز" تا "اجرای تیکی تاکا بر ارباب رجوع" رو به منصه ظهور رسونده برنده ی یک جام گوه در دنیا و صد کاپ عن در آخرت میشن.
*این جایزه 20 تومنی ادارات دولتی به کوچولوهای معدل بالای کارمندا که با کسر مالیات واریز میشه به فیش حقوقی پدر گرامی و در کسری از ثانیه جذب طبیعت میشه.
*این بانوان ادارات که بعضاً به شکلی اتفاقی علیرغم داشتن بر و رویی اندک، از زیر تیغ حراست رد و استخدام قراردادی شدن. بعد که کشف میکنن تومنی پنج قرون با باقی نسوان محل کار توفیر دارن گوز رو میدن دم ایرکاندیشن و به صورت پیشفرض بر این باورن که ذکوری که بهشون مراجعه میکنن همه از جنس رئیس بوگندوشون هستن و به قصد قربت میل به قُر زدنشون دارن. خدمت این دوستان باید عرض کنیم اصل، برائته.
*اینا که سواد ارباب رجوع رو در حد عنبرنسارا برآورد میکنن، لذا یه جوری میگن "کاریش نمیشه کرد! ثبت کامپیوتر شده!" که انگار وحی منزل اومده و هرچی ثبت شده امکان ادیت نداره. اینا همونان که میشه ازشون یه پول کلفت گرفت و براشون اسکرین سیور نصب کرد.
*این مدیرا که در عین حال که حالِ کمک به خلق الله ندارن، نمی خوان نیازمند رو هم ناراضی از در برونن؛ لذا در اوج گشادی زیر نامه ملت مینویسن: بررسی شود.
حالا این "بررسی شود" رو ببری سایر بخشهای اداره، مسئولین مربوطه خیلی لطف کنن برات تو کیسه فریزر میرینن میدن ببری خونه.
     
  
مرد

 
این شاهین نجفی که اخیراً با هنربند خوندن هنرمندایی که تو تالار وحدت جمع شده بودن)محمود دولت آبادی، شهرام ناظری، بهمن فرمان آرا و ...(؛ نشون داد که خیلی وقتا ممکنه قصد یکی ریدن به دیگران باشه اما ناخواسته شیلنگ عن رو میگیره سمت خودش. مردکِ گوزنده در تبعید که به گواه اهل موسیقی فقط متفاوط گوزیده، وگرنه آروغِ کلاغ به صداش فخر می فروشه.
*این سربازان گمنام نجفی که غالباً خفن ترین کارشون چس دود رو پشت بوم بوده، اما تو فضای مجازی فاز بروسلی دارن و حس میکنن دیگه کون مبارز بودن رو چاکِ دالبُر زدن. برای همین هر گوزوژعری که چُس فیل سوف ما تفت میده پس از زدن لایک به پروستاتش تبدیل به استاتوسش میکنن و زیرش می نویسن:
"شررررریم!"
اما همینا تو دنیای واقعی تا یه ایست بازسی میبینن از شُرت توری شون عنِ چرخ شده میزنه بیرون و با تغییر استایل و ذکر یه صلوات پیش بسیجیا، تو دلشون به این نتیجه میرسن که "مردم ما لیاقتشون همینه".
*این که الی برای دام فکندن بر سر راه امیر علی و البته جهت اعلان زیر پوستیِ اینکه "من دیگه Armin2wc گوش نمیدم"، استاتوس زده:
"ما وارثان درد مشترک لای پا"
*این حامیان آزادی بیان که اگه شاهین نجفی هر کاری کنه میگن تابو شکنی کرده و گامی برداشته در جهت ترویج آزادی بیان... اوکی! حق هم داره درباره هرچی و هرکی میخواد بخونه.
اما به شرطی که اگه یکی گفت "صدای شاهین مثل شیشکی کرگدن تو پیت روغن موتوره"، نپرن و بگن "حرمت رو رعایت کن! مزدور جیره خور!"
بعد هم صدی نود و نُه تا انقد پرتن که اگه ازشون بپرسی "فرمان آرا کیه؟"، جواب میدن: باجناق جکی چان مگه نیس؟
*این شاهین نجفی که از ترس لوطی به عنتر پناه برده و سطح خودشو در حد "من و تو" و ادبیات بچه دبیرستانیا تقلیل داده، ولیکن با اعتماد به نفس علیه دولت آبادی گوزوشعر صادر میکنه.
*این شاهین نجفی که بزک شده ی سعید حدادیان و محمود کریمیه. در همین فیسبوک تا تو پیجش بگی بالا چشمت ابرو در جا "بَن"ت میکنه. خدا رو شکر فقط دستش به Mouse میرسه و حذف مجازی میکنه... دسترسی به تفنگ داشت که آبکشمون میکرد.
)البته ذوب شدگان در ولایت نجفی رو هم نباید نادیده گرفت. تا دیروز میگفتن "چرا نمیذارید شاهین حرفش رو بزنه؟!"، اما الان ببینید این "تشنگان آزادی" زیر این پست چه ژانگولری خواهند زد(
*این مردک متناقض نما که در حمایت از مهدی موسوی که بی دلیل زندانی شده شروع کرده به ریدن به "روحانی مچکریم"های دستمال زن. خیلی هم خوب. عن ما رو هم مضاف کنید بر هیکل دستمال زنای دولت.
اما هنوز دو پست نگذشته مطلب گذاشته گفته برید کتاب فلان شاعر رو اونقدر بخرید که تموم شه.
خب آخه مردک تو که معتقدی کلاً نباید با دولت مراوده داشت و هنرمندایی که تو اون جلسه بودن رو تخطئه میکنی، چرا کتابی رو تبلیغ میکنی که توسط همین آش دولَکا مجوز گرفته و از فیلتر سانسورشون رد شده؟!
*این آقا مقدادا که با خوندن این پست لبخند رضایت بر لبشون میاد... که البته باید بهشون یادآوری کنیم خروجی اول نه دوم رو باید بپیچن سمت راست تو کون ادمین، به صرف ساندیس و گوه تازه.
     
  
مرد

 
این مجریای برنامه های خانواده، که ژست روشنفکری می گیرن و در حالی که مدرک سیکلشونو با ختم انعام و نذرِ صلوات گرفتن؛ میشینن جلوی یه پروفسور که تعداد مقالاتش سه برابر سنشونه، جوری نطق می کنن که پروفسوره فقط فرصت سلام، خداحافظی، و ماساژ برجکِ محترم رو پیدا می کنه.
*این مصاحبه های مردمی که عموماً جلویِ مساجدِ سطح شهر ضبط میشه، تا حتی المقدور مقدادهایی پیدا بشن که بتونن هر چی تو دهنشونه حواله فتنه گرا کنن و Rating شون رو تو بسیج محله بالا ببرن. خدا رو چه دیدی؟ بعد از همین مصاحبه میبینی یهو مقداد ما به level بعدی صعود کرده و تو ایست بازرسی سر محل از "معامله به دست" تبدیل به "بیسیم به دست" شده.
*این ملت جوگیرِ که تا دوربین می بینن فک می کنن الانه که پله های شهرت رو صدتا یکی اِماله کنن، لذا جهت پخش شدن تصویرشون در رسانه ملی تا جایی که ممکنه می مالن.
-گزارشگر: نظرتون راجع به حجاب نادرست چیه؟
-)داف 25ساله با مانتوی جذبِ کون طاقچه، موی هایلایت و چکمه های چرمیِ مُتِبَرِّجانه(:افرادی که حجاب درست ندارن انگل جامعه هستن و باید به جوخه ی اعدام سپرده شن! والا ما از دست اینا امنیت نداریم! کاش گشت ارشاد یکم قاطعانه تر حضور داشته باشه در معابر!
*این مجری سابق برنامه "دیروز امروز فردا" )یامین پور( که نمادِ بی طرفیِ صدا و سیماست و طوری روی صندلی میشینه که larry king با این اعتماد به نفس کون رو زمین نمیذاره. بعد جوری وسط مناظره دو طرف میپره که انگار این دو نفر الان دارن در یه رسانه ی آزاد از مشی سیاسی هم انتقاد میکنن و اگر مجری وارد عمل نشه بحث به درگیری لفظی-فیزیکی شدید میکشه.
بابا چاق سلامتی نماینده "کیهان" و "رسالت" که این حرفا رو نداره دیگه!
اما نکته تستی اینه که این نماینده ها که معمولاً به عنوان "کارشناس" معرفی میشن، غالباً تخصص هایی دارن که قبلاً نبوده و بعدها هم نخواهد بود: "کارشناس چس فیل های انفجاریِ منطقه قفقاز"
     
  
مرد

 
این سوالایِ غیر قابلِ پاسخ که مصاحبه گرا می پرسن:
"آیا شما هم مثلِ 70 میلیون ایرانیِ دیگه با حضور بانوان بدحجاب در سطح شهر مخالفید؟"
*این کامران نجف زاده که قبلاً اعصاب خردکن بود، بعد تُخُم شد و الان با اتصال کوتاه های خارق العاده ای که میان گوزن و شقایق میزنه باعث خنده و طول عمر ماست:
"مرگ یک الکلی در زیر پلی در پاریس نشان از آن دارد که فرهنگ برهنگی این مردم به برهنگی فرهنگی رسیده و چیزی که آنان آزادی می نامند عاقبت به مرگی جانگوز ختم شده است... در حالی که یک جوان سومالیایی امروز آزادانه به ایران آمد و با مراجعه به حوزه علمیه قم شهادتین گفت..."
بعد همزمان که اینا رو میگه و کسی هم به یه ورش نمیگیره، دانشمندان دانشگاه جانز هاپکینز دارن از فرکانس صدای تخمیش بهره میبرن تا مبتلایان به یبوست رو درمان کنن. انصافاً آقا بیوک بیخود نمیگه: "ببین اونا کجان ما کجاییم..."
*این جملات مجریای خود کول پندار تلوزیون)مث علیخانی و حسنی( خطاب به مهموناشون، که باید ترجمه شه:
"کمی از خودتون برای ما بگید" = یه کم زر بزن بیننده ها سرگرم شن.
"من یه کلمه میگم، بعد شما اولین کلمه ای که به ذهنت میرسه رو بگو" = بیا یه کم گوزوژعر تفت بدیم.
"البته فکر کنم منظور مهمون عزیز برناممون این بود که..." = ریدی که!
"فکر کنم وقت ما تموم شده" = خب دیگه گوه نخور! خدافظ.
*این اخبارگوها که موقع خوندن خبرهای حماسی و مهم، مصدرهای بر وزن "فعالت" رو با تاکید "فتحه روی " فاء الفعل" میگن:
شَجاعت، عَدالت، دَرایت...
*اینایی که از موفقیت خودشون اونقدر خوشحال نمیشن که از بدبختی دیگران.
مث گوینده های 20:30 که اینهمه بدبختی در داخل مرزهای پُر گوه ر رو ول کردن، با ولع و لبخند میگن:
"در طوفان اخیر آمریکا یک نفر زخمی و دو نفر دچار اسهال شدند... شاخص سهام نیویورک نیز 69 واحد سقوط کرد"
)مصاحبه با یه خسته تو منهتن(
-نظر شما درباره طوفان اخیر آمریکا چیه؟
-واقعاً خسته شدیم...هیچکس از ما حمایت نمیکنه...شاید باور نکنید اما این روزها شاهد به گا رفتن آمریکا هستیم.
*این "حسینی بای" که خیلی دوست داره توی خبرنگارا "سلبریتی طور" و خاص رفتار کنه؛ لذا از خودکفایی دانشجوی جادوغ آباد در گوزیدن تو پیت، تا ریدن کلاغ بر سر تروریست های سَلَفی سوریه رو پوشش میده و سعی می کنه یه نمکی هم چاشنی ماجرا کنه. ولی نمیدونه که نمک رو میمالن سرش میخورن. )منظورمون خیاره البته(
     
  
مرد

 
این نسل ما که موسیقیِ روز رو با شوی "طنین" درک کرد... و البته کاست های قاچاقی از زاهدان که بعضاً تک باند ضبط شده بودن و وقتی می پبچیدن مجبور بودیم با خودکار بیک بکنیم تو کونشون و بچرخونیم.
البته بودن بچه مایه دارایی که در دوران سازندگی از تکنولوژی روز دنیا یعنی "ضبط و پخش دوکاسته " بهره می بردن و سلکشن دلخواه خودشون رو با طیب خاطر و کیفیت بالا کپی میکردن. بعضاً هم یه نسخه از اون آهنگا رو جهت لیس مُتِمَوِّلانه در نوار Maxell تقدیم میکردن به میکرو داف همسایه:
I lavy yu
*این معین که آخرش هم نفهمیدیم داستان عینک دودیش چیه... همچنان در پی پاسخ این معما بودیم که استاد به جای پاسخگویی سیبیل مبارک رو به "غا" داد و چراغِ غرور رو در ماتحت پرویز مظلومی روشن کرد.
*این داریوش که ترکیب صدا و فازش عامل اعتیاد یه نسل بود... بعد خودش ترک کرد و گند زد به کیفیت جنس و روحیه ی خماران این مرز و بوم. حالا نادر خان وقتی با آقا هوشنگ میشینه پای بساط، با اون حال نزار و هیکل ریغو که به علت تکرّر استعمال شیره به محتویات چاه خلا میمونه، از داریوش به عنوان یه آماتور یاد میکنه. چون معتقده "جنس اگه خوب باشه آدم معتاد نمیشه"
*این صنعت حمل و نقل کشور که به جد مدیون ترانه های مغموم و مهجور حمیرا و جواد یساریه. به خصوص راننده تاکسیا که تو دنده سه با زیاد و کم کردن بیلبیلک صدا افکت میدادن و میرفتن تو فاز. گویا اولین نسل "دی جی"ها هم ابتدا راننده تاکسی بودن و بعد مدارج ترقی رو طی کردن.
*این هایده خدابیامرز که اگر نبود بساط عرق خوری ملت یه چیزی کم داشت. کافیه قیافه ی گوزپیچ آق بیوک رو تصور کنید که میخواد با آهنگ "ممن اگه تو تو رو دو دو باره ن ن ن ن نبینمتِ" بینامین مزه بزنه!
     
  
مرد

 
این گوگوش که عشق پنهان سه نسل از مردان این مرز و بوم بود... تا اینکه بعد از اونهمه دبدبه و کبکبه ناگهان سر از من و تو در آورد و شغلش از خواننده ی بزرگ تاریخ پاپ تبدیل شد به تصحیح کننده ی تلفظ "آکادمی" به "عَکَدِمی".
*این شهرام شب پره که تو همه کلیپاش یه گیتار الکتریک گردنشه که دائم با مشت میکوبه روش؛ طوری که انگار داره رو تشت ضرب میگیره. هیهات که اگه این 50 سال آزگار جای این معلق بازیا روزی فقط یه ربع تمرین میکرد الان جوستریانی از زیر خایه هاش به معراج رفته بود.
*این اندی کوروس که مث تارو و سوبا سودای تبدیل شدن به "مدرن تاکینگ" وطنی رو در سر می پروروندن، اما آهنگ "آتیش پاره" و "تپلی" خط ریدمانی بر تمام آرزوهاشون کشید.
آخرش هم نفهمیدیم اندی صداش واقعاً همینه یا داره مسخره بازی در میاره!
*این شُهره صولتی که زمان مناسبی به دنیا اومد و تونست سقوط آزادش رو با پروتز و کاشتِ دوتا ممه ی مشتی جبران کنه، وگرنه بهارش همون دوران "کلاغ دم سیا" بود و بگذشت.
*این سیاوش قمیشی که موزیک "توی تاک قد کشیده" رو به اونایی تقدیم کرد که همیشه "یه ساقی ارمنی آشنا دارن".
*این لیلا فروهر که خوراک فانتزی های آق سلطون بود و بعد از شوهر کردنش کاخ آرزوهای اون فلک زده رو فرو ریخت. بارها از شهین زنش خواسته بود موهاش رو مصری بزنه و تو تخت آهنگ "بلدی بلدی" بخونه.
*این حسن شماعی زاده که کاش فقط آهنگ سازی میکرد... لااقل با اون صدای هارش یا میرفت سراغ بلک متال یا پی مداحی.
*این شهرام صولتی که کلیپ هاش نوعی از "پورن مفهومی" محسوب میشه. بالاخره وقتی خود موسیقی مالی نیس میشه از عن آصر دیگه واسه میخکوب کردن بیوک خان استفاده کرد.
*این ابی که قبل از اومدن رو استیج یه گالون عرق سگی رو با سِرُم به وریدش وصل میکنه. به شکلی که بعد از کنسرت اگه برای خیرخواهی بره خون بده، مسئولین اداره انتقال خون باید رو کیسه ی دریافتی دو تا نکته رو حتماً یادآور شن:
1- Vol 69%
2-جهت دریافت ارائه کارت شناسایی الزامی است. از تزریق به افراد زیر 18 سال معذوریم.
*این سعید محمدی که جهت ترکمون زدن به نوستالژی های کودکی ما "السون و ولسون" رو خوند و از خدا شرم نکرد. حالا باید منتظر باشیم آصف هم بعد از ترانه ی ماندگار "حمومی" بره سراغ "خونه ی مادربزرگه"، تا مرضیه برومند در کمال ناباوری خودش رو با کمربند انتحاری بکوبه به صدا و سیما.
*این نظرسنجی های جهانی که همیشه از خشتک ایرانیا ساطع میشد. توشون هم همواره پاواروتی اول بود، بعد هم ابی و شجریان.
*این عهدیه که اون موقع ها در تمام فیلم فارسی ها در بخش صدای غایب حضور داشت، اما مع الاسف هومن خلعتبری هنوز از مزارع موز تایلند به تهران عزیمت نکرده بود.
*این منصور که به منظور جلب مشتری از همه اقشار، تا حالا ترکی و لری و کردی و مازنی و اسپانیولی خونده و الان در حال زدنِ تگریِ جدید به زبون اوگانداییه. از پشت صحنه اعلام کردن اگه به زبون مالایی هم گوزوشعری بده بیرون وسعت موسیقیش از امپراتوری کوروش کبیر هم بیشتر میشه.
*این سیاوش شمس که به معیت رضا شاهرودی، بای دیفالت رقیب عشقی جمع کثیری از کامی های اون دوران بود. دختری متولد 55 تا 65 نبود که لااقل یک شب با فانتزی "سیاوش صحنه" )سوار بر اسب سفید(، با دو بنده آبی نره رو تشک.
*این سَندی که علی القرائن مخترع رپ فارس بوده؛ اما مثل انگلیسا که مخترع فوتبال بودن و بعدش هیچی گوهی نشدن توش، به ناچار برگشت به سبک موزیک ماندگارش در صدر 500 آهنگ برتر رولینگ استونز:
"اِمشو شوشه لیپاک لیلیونه"
*این کامران و هومن که بعد از شکست پروژه اندی و کوروس دست از تلاش نکشیدن و به توفیقات نسبی دست یافتن. البته یه بار هم در ترانه ی محبوبشون با یادآوری سنت حسنه ی "سه سام آریایی" از معشوق پرسیدن که:
من اگه نباشم، کی تو رو میذاره؟
*این سوزان روشن که با ادغام تکنیکهای هیولاییِ سمعی و بصری نشون داد که آدمهای موفق یا توالتی پیدا میکنند، یا همانجا در ملاء عام خواهند رید.
*این ممد خردادیان که هرکی یه انگی بهش چسبوند و در اغلب محافل تخطئه شد؛ اما همزمان همه صفوراها برای جلب نظر مادر صفدرقلی در مهمانی ها به ریسمانش چنگ زدن. اگر VHS آموزش رقصش نبود الان الی جای قرِ ریز تو عروسیا داشت مثل مرغ کُرچ خر غلت میزد.
*این کوجی زادوی که به عنوان حلقه اتصال تمام افراد فوق میشه ردّش رو زد. کارگردان بزرگ ما 5 تا رقاص رو کون لخت میریخت وسط، بعد با دوربین موبایل 6600 و چراغ قوه انرژایزر و میکروفون واکمن؛ کار فیلم برداری، نورپردازی و صدابرداری رو انجام میداد.
در پایان هم محصول رو میداد به نوه 8 سالش تا با Windows Movie Maker روش افکت بندازه. ادیتور داستان هم اونقدر Brightness و کنتراست رو بر صورت نوش آفرین بالا میبرد که آدم یه لحظه حس میکرد این یا عیسی مسیحه یا قطعاً نظر کرده است که اینطور مثل پراژکتور خاور میدرخشه.
     
  
صفحه  صفحه 47 از 49:  « پیشین  1  ...  46  47  48  49  پسین » 
شوخی و سرگرمی سکسی

ژانر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA