انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
Homosexuals - همجنسگرایان
  
صفحه  صفحه 13 از 22:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  21  22  پسین »

خاطرات همجنسبازی کاربران لوتی


مرد

 
لذت سکس با دونفر +یک
سایت هایی پورنی که عضوشونم یه عکس سکس گروهی برام ایمیل کرده بود دیدمش داغ شدم رفتم دنبال فیلم پورن های گروهی دو تا مرد یه زن نشستم نگاه کردم یکیش خیلی خوب بود نزدیک 40 مین زن رو حسابی گاییدن به هر شکلی بگی آخرشم زن خوشحال و راضی رو تخت ناز و عشوه می‌ریخت دلم خواست منم. از گروهی معمولا فراری ام پیشنهادم بهم میشه رد میکنم شاید بخاطر اینکه قبلنا گروهی خفتم کردن بزور گاییدنم ولی فیلم ها کار بلد بود مرداش حسابی حشرم کرده بود زد به سرم خودم گروهی جور کنم خواستم به بکن های که تو لوتی دارم پی ام بدم بگم گفتم تا جور شه طول میکشه نم که الان می خوام بعد لذت دو تا غریبه بار اول یه چی دیگست گفتم دخترونه سکسی بپوشم برم پارکی که همیشه کیر تور میکنم تو راه اتو دو نفره خورد سوار میشم نشد میرم پارک مکانم. ساپورت پوشیدم چسبوون نشستم پاچش رو هم تا زدم پاهام بیفته بیرون خدارو شکر فول شیو هم بودم یه مانتو کوتاه و راه افتادم رفتم تو راه اتو وایساد برام ولی تک بود پیچیدم تو پارک رفتم ته پارک و نشستم صندلی همیشه میشینم اوضاع تیپم افتضاح بود از نگاه مردم تو مسیر کامل می تونستم بفهمم چقدر آماده دادن بنظر میام نشستم و منتظر عجیب حشری بودم کامل آمادگی شو داشتم رو همون نیمکت جلو همه بدم هر پسری رد میشد زول میزنم به زیپ شلوارش لبمو گاز میگرفتم آنقدر داغ بودم نمی تونستم خودمو جمع کنم تا یه جمع 4 نفر پسر اومد رد شد منم زول به زیگ هر 4 تا لبی کا گاز گرفته بودم رد شدن ولی کامل درگیر من شدن شروع کردن پچ پچ یه ذره جلوتر وایسادن دید زدن من خیلی طول نکشید یکیشون اومد جلو سلام فلانو اینا وسط حرفش پریدم گفتم خودت تک یا دوستات هستن اونم سریع نه فقط خودم گفتم جا داری گفت نه شماره بده جا جور شد خبرت کنم گفتم مکان دارم ولی شرط داره گفت چیگفتم یکی دیگه از دوستات رو هم بیار سه نفری یکی که گایه باش ناز نکن اونجا که باید فقط تک بکن کف کرده بود گفت وایسا رفت اونجا حرف زدن بعد چند لحظه دو تاشون جدا شدن دو تا شون اومدن سمت من اون یکی سلام و اینا اولی گفت بریم گفتم بشینید حالا یه ذره تو پارک شیطونی کنیم دست دومی گرفتم نشوندم کنارم اون یکی اشاره زدم بشین اینور دست انداختم از رو شلوار مال جفتشون مالیدم از قبل شق بودن گفتن ضایع است گفتم نه خلوت شلوغ شد میریم سریع اولی هم شروع کرد روون منو مالیدن دومی دست انداخت دور کمرم یه ذره کشید سمت خودش منم ول زدم چشماش لبمو گاز گرفتم بعد با حالت ناله گفتم بریم دیگه نمی تنم تحمل کنم اومدیم خونه من با چه جوری کردنشون نمیخوام متن و طولانی تر کنم فقط بگم یه ذره از کردن گذشت یکی شون زده بود تو اون یکی تو دهن تلفن یکیشون زنگ خورد گفت سعید جواب داد اومد انداخت تو دهن من موقع حرف زدن من براش بخورم گفت نه تازه زدیم تو فهمیدم یکی از همون دوستاشون که جدا شدن منم از عمد نالمو بلند تر کردم بشنوه گفت نه نمیشهکه دو تا می خواست فهمیدم اونم میخواد بیاد گفتم بده من گوشیرو یکیشون داشت میگایید من تلفن جواب دادم با آه و ناله بلند گفتم آدرس اینجاست ولی باید بجنبی دیر کنی این دوستات جر دادنم چیزی برات نمی مونه 5 مین نشد رسید لخت شد و اضافه شد نوبتی میکردن مینداختن تو دهن میدادن دستم نزدیک های آخراش آب خودم هم پاشید آب آخری که اومد با لذت افتاد بودم رو تخت هیکل لخت سه تاشونو نگاه میکردم و عشوه می‌ریختم شمارمو گرفتن و رفتن ولی بازم دلم گروهی میخواست دارم همین طوری له له گروهی میزنم تا یکی دیگه جور کنم
     
  
مرد

 
دیروز تو پارک دو تا کیر کلفت مخمو زدن قرار گذاشتن امروز تو مکان خودم النم تو راهن جای هکه کیر دوستا خالی بجای همتون میدم امروز
کیراشونو از رو شلوار دست کشیدم دیروز حسابی کلفتن قرار جر بخورم امروز
     
  
مرد

 
کیرت مهربون باشه،من کیر مهربون میخوام...»
من قبل از اینکه بخوابم زیر کیر بکن هام، باهاشون شرط میکنم که باید کیرشون مهربون باشه و آروم به کونم تلمبه بزنند اینجوری هم مدت زمان بیشتری میتونند تلمبه بزنند و هم من درد کمتری می کشم . اما خب بعضی وقتها که بکن هام رو دور می‌افتادند و حشرشون بالا میزد با شدت بیشتری تلمبه میزدند و منم که درد زیادی تو کونم احساس میکردم ازشون میخواستم یواش تر بکنند. می گفتم:«تو رو خدا یواشتر بکن،کیرت مهربون باشه من کیر مهربون میخوام» اونام به حرفم گوش می دادند و یواشترش میکردند......
من از سکس خشن خوشم نمیاد دوس دارم کیر قوی باشه اما مهربون هم باشه یعنی اینکه کونمو حسابی بکنه اما به نرمی و آرومی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
امتحانات چهارم دبستان تموم شده بود. تابستون رسیده بود و طبق معمول بچه ها توی کوچه ها. من خیلی به کوچه علاقه نداشتم کسی رو هم توی اون محل نمیشناختم. اون سال توی خونه تعمیرات داشتیم و بنایی. واسه همین تصمیم گرفتم برم توی کوچه. روز دوم که اومدم توی کوچه دیدم همه پسرای محل می رن تو خونه یکی از بچه ها. منم کنجکاو شدم. اولش راهم نمی دادن. اما بعد قبول کردن که منم برم تو. اونجا توی یک اتاقی یک پسر 7 سال بود که بچه ها براش با کاغذ هواپیما درست می کردن و بهش می دادن. اونم شلوارشو می کشید و میذاشت از پشت بهش بچسبن. فقط دو نفر از پسرها بودن که کارشون بیشتر طول می کشید. اسم یکیشون امیر بود و اون یکی عبدالله. امیر خوشگل تر از عبدالله بود. بعدا فهمیدم که این دو نفر از بقیه بچه ها بزرگ تر هستن و به بقیه دستور می دن. یبار که نوبت امیر بود رفتم ببینم چیکار می کنه. دیدم امیر بهش نمی چسبونه. بلکه کیرش رو می کنه توی کونه اون پسره. البته کیر امیر مثل همه پسرهای دوره راهنمایی یه کیر معمولی به اندازه یک انگشت و کمی کلفت تر بود. سرش بزرگتر و قرمز رنگ بود و بدنش سفید. نوبت من که شد می خواستم منم بکنم توی کونش اما اندازه کیرم به اندازه دوتا بند انگشت بیشتر نبود و تا میچسبوندم بهش، بلند می شد و می گفت بسه.
بعدا متوجه شدم که دخترها هم توی یک اتاق دیگه هستن. امیر یه خواهر داشت. خواهر این پسر کونیه هم اونجا بود. امیر و عبدالله می خواستن خواهرش رو هم بکنن. حرفاشون رو شنیدم. خیلی هیجانی شده بودم. امیر رفت و خواهر پسره رو آوردش بیرون. دختره همش التماس می کرد که ولش کنن. اما آخرش راضی شد فقط به امیر بده. در واقع دیده بود که برادر کوچیکش توی اتاق قنبل کرده و پسرها یکی یکی می رن و می کننش. واسه همین ترسیده بود. اما مامان امیر سر رسید و همه بچه ها رو از خونه بیرون کرد.
فردای اون روز ظهر بود که رفتم توی کوچه. هیچ کس بیرون نبود. امیر داشت با دوچرخه می رفت خونه. منو که دید اومد پیشم. ازش سراغ پسر کونیه رو گرفتم. گفت مامانش دیگه نمیذاره بیاد تو کوچه. واسه همین دیگه نیستش که بکنیمش. بعد با یه حال خاصی شروع کرد از کیف و حال کردن اون پسره صحبت کردن. آخرش گفت کاش بودش الان یه بار دیگه کیف می کردیم. من که خیلی تحت تاثیر حرفاش قرار گرفته بودم بدون اینکه بدونم عواقب حرفم چیه بهش پیشنهاد دادم که خودمون دوتا بریم.
یه برق خاصی تو چشاش زد و گفت الان بریم؟ منم قبول کردم و دنبالش رفتم توی پارکینگ خونشون. منو برد گوشه پارکینگ که اگه کسی اومد نبینتمون. درحالی که داشت کیرش رو از رو شلوار می مالید، گفت شلوارت رو بکش پایین. کشیدم پایین. گفت باید شرتت رو هم بکشی پایین. مردد بودم. خودش شورتم رو کشید پایین و منو برگردوند. یکم با کونم بازی کرد و از سفیدی و نرم کونم تعریف می کرد. آخه کون اون پسر کونیه خیلی سبزه بود. مدام با انگشت می مالید رو سوراخم. گفت زانو بزن و سرت رو بزار رو زمین مثله کونیه دیروز. گفتم خاکی می شم. اما دیگه دست خودش نبود. منو نشوند و سرم رو خم کرد پایین و با دستاش کمرم رو آورد بالا و چسبوند به کیرش. اونقد داغ بود که اولش ترسیدم نکنه می خواد بسوزونتم. اومدم بلند شم که نذاشت و سرم و به پایین فشار داد. کف دستش تف انداخت و مالید به کیرش. نمیدونم چطوری شد که به محض اینکه گذاشت رو سوراخم و فشار داد تا ته رفت توش و محکم نگهم داشت تا تکون نخورم. چون از همه بچه های محل بزرگتر بودن و دیده بودم همه ازشون می ترسن، منم می ترسیدم بگم دردم اومده. فقط خودمو به جلو می کشیدم و اونم محکم کمرمو گرفته بود و نمیذاشت کیرش بیاد بیرون. یواش یواش دردش کم شد. داغ داغ بود. یکم عقب و جلو کرد و کشید برون. من هنوز نفهمیده بودم که چی شده و چه بلایی سرم اومده. بعدش بلند شد شلوارش رو کشید بالا و گفت زود برو خونتون. به کسی هم نگو. از این به بعد فقط تو رو می کنم. گفتم پس من چی. گفت فقط من می کنم.
با حال عجیبی که بهم دست داده بود درحالیکه سوراخم از تف امیر هنوز خیس بود رفتم خونه. تا شب همش یه چیزی توی کونم تکون می خورد و حسم رو عوض می کرد. مدام می رفتم توی یه اتاق و انگشتم رو میمالیدم رو سوراخم و فکر می کردم یه چیزی توش مونده که حالم رو عجیب می کنه. البته یبار وقتی کلاس سوم بودم یکی از کلاس پنجمی ها توی دستشویی مدرسه منو برد تو یه توالت و از پشت کیرش رو کرد تو کونم و درآورد و زود رفت و دیگه بعد اون تجربه دیگه ای نداشتم. نمیدونستم باید چکار کنم. چند دقیقه ای همونطور دستم به دیوار توالت بود و شلوارم پایین.
حالا بعد از یک سال و نیم امیر دو باره کیر کرده بود بهم. اونشب رو با حس جدیدی خوابیدم. فردا ظهر رفتم بیرون. دوباره امیر رو دیدیم. بلافاصله منو برد تو پارکینگشون و دوباره قنبلم کرد و با تف کیرشو لیز کرد و زد توش. اینبار بیشتر طول کشید. کمرمو محکم می گرفت و میچسبوند به کیرش. بعد 5 دقیقه کشید بیرون و گفت تموم شد. گفتم آقا امیر به منم بده. گفت تو کیرت خیلی کوچیکه به درد کردن نمی خوره. تو باید اونقدر بدی تا کیرت بزرگ بشه بتونی بکنی. گفتم خوب شما هم بده تا کیر منم بزرگ بشه. گفت باشه اما باید قبلش یبار دیگه بهم بدی. بلافاصله قنبل کردم و امیر با یه تف کیرش رو زد تو کونم. اینبار خیلی حال کردم. چون می خواستم بعدش بکنم، کیر امیر یه طور دیگه ای بهم حال میداد. مدتش هم طولانی شده بود. واسه همین چندبار دراورد و تف زد و دوباره کرد تو. کمر که میزد کونم و میمالید و محکم می گرفتشون تو مشتش و آخ و اوخ می کرد. بهش گفتم خواهر پسره رو کردی؟ گفت آره ولی کونش خیلی سیاه بود حال نداد. گفتم من بهتر حال میدم یا اون؟ گفت فقط تو. ولی نباید به کسی بگی. اگه همه بکننت هم گشاد می شی و هم خونوادت می فهمن. اینارو که می گفت سرعت کمرش رو برده بود بالا تا اینکه تا ته فشار داد و با چندتا تکون کیرش تو کونم فهمیدم کار تموم شده. یه خورده نگه داشت بعد درش آورد و کشید بالا. گفتم پس من چی؟ گفت تو کونی منی و فقط من می کنم. حالا زود برو خونتون تا خونوادت نفهمیدن. منم گفتم دیگه بهت نمی دم. امیر هم که تازه از دوبار گاییدن کون نرم من فارغ شده بود گفت به جهنم. یکی دیگرو می کنم.
تموم حال خوبم از بین رفته بود. اومدم خونه و با خیسی سوراخم شروع کردم بازی کردن. از اینکه امیر بهم دروغ گفته بود ناراحت بودم. از اینکه دیگه نمی خواد بکنتم هم ناراحت بودم. همش کیرش جلوی چشمم بود. بعدظهرش سوراخم خارش کیر گرفته بود اما دیگه نمی خواستم برم بهش بدم. فردا صبح رفتم حموم. توی حموم یه سینی که روش کیک تولد میذاشتن بود. سه تا پایه داشت. پایه هاش مثل کیر امیر بود. ناخوداگاه برش داشتم و کشیدمش رو کونم. اما چوبش اذیت می کرد. دیگه دست خودم نبود. کمی وازلین مالیدم رو چوبه و کمی هم به سوراخ خودم. با یه فشار رفت تو کونم. هیچوقت فکر نمی کردم اینطورب مجذوب کیر امیر بشم. قنبل کرده بودم و یکی یکی پایه ها رو می کردم تو کونم و حال می کردم. نه می دونسنم حشری بودن چیه و نه می دونستم باید ارضا بشم. فقط به یاد کیر امیر می کردم تو کونم و درمیاوردم. تموم اونروز کارم همین بود. یواشکی برم تو حموم و پایه های رو بکنم تو کونم و بیام بیرون.
فردا صبح دیدم زنگ خونه رو می زنن. درو باز کردم. امیر بود. گفت می خوایم بازی کنیم. نمیای؟ مردد بودم. اما گفتم باشه. کیا هستن؟ گفت حالا بیا می بینی. دیگه نتونستم طاقت بیارم. گفت صبر کن. رفتم از تو حموم وازلین آوردم. توی کاغذ صابون پنهنوش کرده بودم. دادمش به امیر. گفت چیه؟ گفتم وازلین. گفت واسه چی؟ گفتم دیگه نمی خواد هی تف بزنی و خیس کنی. یبار که بزنی لیز می مونه. گفت دوس ندارم. گفتم منم تف دوس ندارم. گفت تو که دیگه نمی خوای بدی. گفتم تصمیمم عوض شده. چشاش برق زد. گفت اما فقط من می کنم ها! گفتم قبول. گفت کی میای؟ گفتم تو برو منم میام. روی ابرا بودم. چند دقیقه بعد رفتن امیر منم رفتم خونشون. دوباره پارکینگ و قنبل و کیر امیر. خودم براش وازلین رو مالیدم. به کونمم زده و گفتم بکن. سر کیرش که رفت توکونم رفتم تو عرش. امیر با کردن من حال می کرد و من از دادن بهش. کارش که تموم شد گفت یبار هم می خوام با تف بکنمت. سرم رو چسبون به زمین و افتاد به جون کونم. هر سه چهار باری که می کرد درمیاورد تف میزد و دوباره میزد تووووش. بعد از یک ساعت گفت برو خونه دیگه.
تقریبا سه هفته ای می شد که هر روز امیر منو می کرد. گاهی یبار صبح و یبار عصر. دیگه فقط توی پارکینگ منو نمی گایید. ساختمون های نیمه کاره تعطیل، توی کوچه های خلوت، توی راه پشت بوم و هر جایی که می شد و کسی نبود. یبار بهم گفت امروز یه چیز جدید نشونت می دم. گفتم چی؟ گفت دفعه قبل که کردمت، برای اولین بار آبم اومد. یه قطره بود. شب جق زدم دیدم بله آبمه. از بس که کونت خوبه آب کیرمو دراورده. اما چند روزی رفتن مسافرت و کون منو دیدن آب امیر در حسرت موند. بعد از یه هفته که اومد تا منو دید سوار دوچرخش کرد و بردم توی یه ساختمون نیمه کاره توی یه محل دیگه. گفتم آقا امیر اگه کسی بیاد چی؟ گفت تو بهش کون میدی. دوچرخش رو پشت ساختمون گذاشت دست منو گرفت و دنبال خودش می کشوند. معلوم بود حسابی کف کرده. بردم طبقه دوم ساختمون توی یه اتاق قنبلم کرد و با یه تف یه ضرب تا ته کرد تو کونم. هیچوقت اینطوری ندیده بودمش. یه کم خشن تر شده بود. فقط به فکر کردن بود. تا کارش تموم شد. گفتم بریم کسی می رسه. گفت باید یبار دیگه هم بکنمت. منتظر جوابم نشد. شلوارمو کشید پایین و قنبلم کرد. تقریبا ده دقیقه کردم تا ارضا شد. دل دل کیرش و تو کنم حس می کردم و حال می کردم. وقتی دراوردش سوراخم لزج بود. شلوارمو کشیدم بالا و دنبال امیر برگشتم محله و رفتم خونه. مادرم صدا کرد گفت چرا پشتت خیسه؟ کپ کردم. گفتم نمی دونم شاید جایی نشستم خیس بوده. زود رفتم دستشویی. دیدم یه آبی از کونم میریزه. لیز بود و وقتی مالوندمش کف کرد. بوشم بد بود. خودمو شستم. فردا که امیر رو دیدم بهش گفتم موضوع رو. گفت همون آبم بود دیگه. چون یه هفته نکرده بودمت آبم زیاد اومد. عصر بهم گفت بریم خونمون. رفتیم تو اتاقش. شروع کرد از اومدن آب و حس حالش وقتی که منو می کنه تعریف کردن. منتظر بودم ترتیبمو بده. اما زنگ خونشونو زدن. گفتم مامانته؟ گفت نه مامانم تو اتاقش خوابه. خواهرش هم با دخترای محل بودن. وقتی برگشت دیدم عبدالله باهاشه. عبدالله از امیر بزرگتر بود و امیر ازش حساب می برد. قیافش زمخت و خشن بود. ترک تحصیل کرده بود اما از امیر یک سال بزرگتر بود. اومد نشست و شروع کردن به صحبت. به امیر اشاره کردم بفرستش بره. دیدم امیر به عبدالله اشاره کرد از اتاق بره بیرون. بعدش بهم گفت نمی تونم بهش بگم بره. اونوقت شک می کنه بهمون. بعد به همه می گه که من تورو می برم خونه می کنمت. برات بد می شه. گفتم آخه می خوام آبت رو ببینم. گفت می خوای به عبدالله خودت بگو. شاید برای تو هم خوب باشه. هم دوتایی هوات رو داریم هم دوتایی می کنیمت. خیلی حال می ده. خلاصه کلی تو گوشم خوند تا راضی بشم جلوی عبدالله بهش بدم. گفتم بهش می گم اما قول بده که اون منو نکنه. ازش می ترسم. گفت خودت بهش بگو من کاری ندارم. کون خودته. احساس کردم قبلا با هم هماهنگ کردن و عبدالله می دونه. امیر هم دنبال یه تنوع جدید بود. تا اون موقع فکر می کردم من بین بچه های محل تافته جدا بافته ام و امیر هوامو داره کسی اذیتم نکنه. حالا اگه عبدالله هم بدونه دوتایی هوام رو دارن و نمی زارن بچه های محله های دیگه و مدرسه هم اذیتم کنن.
عبدالله برگشت تو اتاق. گفت چی شده. گفتم یه چیزی می خوام بهت بگم. گفت چی؟ بی مقدمه گفتم آقا امیر منو می کنه. گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی منو می کنه. گفت چطوری؟ گفتم می خوای ببینی؟ گفت آره. بعدشم ناراحت شد که چرا به به من نگفتین و از کی می کندت و از این حرفها. امیر گفت چند روز بیشتر نیست. کونش خیلی عالیه. به من گفت بکش پایین عبدالله ببینه. من خجالت می کشیدم. گفتم آقا عبدالله باید قول بده کاری بهم نداشته باشی. عبدالله گفت به شرط اینکه خودم شلوار و شرتت رو بکشم پایین. قبول کردم. لب تخت امیر نشسته بود. برم گردوند و شلوار و شورتم رو با هم کشید پایین. به کونم چنگ می زد و می مالید و سوراخم و با انگشت زمختش فشار می داد. گفت امیر خیلی نامردی اینو تنها می کردی. عجب کونی داره. چقدر سفید و نرمه. امیر گفت باید ببینی توش چقدر داغه. عبدالله گفت مگه کردی توش؟ گفت اولین بار که کردمش کیرم تا ته رفت تووووش. منم با حرفاشون داغ شده بودم. عبدالله برم گردوند. کیرم رو که دید زد زیر خنده. گفت این چیه. با خودم می گفتم که یه پسر کلاس چهارم مگه کیرش چقدر باید باشه. گفتم کیر آقا امیر هم از مال من خیلی بزرگتر نیست. عبدالله به امیر گفت ببینم کیرت رو. امیر گفت من فقط موقع کردن در میارم. عبدالله گفت بهش کون بده ببینم چطوری می کندت و کیرش چقدره. امیر گفت کیر خودت چقدره؟ عبدالله 16 سالش بود. یه سال از امیر بزرگتر. گفتم کیرش نهایت یه کم از امیر بزرگتره. عبدالله کیرش رو که کشید بیرون منو امیر خودمون رو جمع کردیم. واسه یه پسر شونزده ساله کیری به کلفتی 4 سانت که نزدیک به 17 سانت طول داشت و سیاه سیاه بود، خیلی بزرگ بود. این کیر بیشتر یه اژدها بود تا کیر. تو دستش که گرفته بودش و تکونش می داد نصفش از دستش آویزون بود. تازه هنوز کامل راست نکرده بود. بلند شد از تاقچه امیر کرم آورد و مشغول شد مالین رو کیرش. تموم کیرش و کرم مالی کرد. کیر سیاهش کاملا سفید شده بود. به امیر هم گفت با کرم بکنش. من همیشه از کرم استفاده می کنم خیلی لیزش می کنه. گفتم وازلین هم لیز می کنه اما آقا امیر فقط با تف دوس داره. عبدالله گفت پس با وازلین هم کردتت. اما من دوس ندارم کونی که می کنم تفی کس دیگه باشه. گفتم شما که قرار نیست بکنی. امیر آقا می کنه شما هم ببین. تازه آبش رو هم می خواد برام بیاره ببینم. گفت من که آبم یه ساله اومده. داغ و زیاد. امیر کیرشو کرم زد و منو قنبل کرد. عبدالله به کونم چنگ می زد و کونم و کرم مالی می کرد. گفت امیر آبت رو توش نریز تا منم بکنم بعد آب بهش می دیم. گفتم آقا عبدالله نمی دم. گفت زر نزن. وقتی گفتی کون می دی باید به منم بدی وگر نه به همه می گم امیر کونیت کرده و تو کونی محل هستی. حرفاش مثه پتک خورد تو سرم. تافته جدا بافتی چی می شه پس. کونی یعنی چی! گفتم من که کونی نیستم. گفت پس چرا امیر می کنت. گفتم امیر فرق داره. فقط هم خودش می کنه. گفت لاشی خان کونده وقتی یبار کون دادی دیگه می شی کونی. فرق نمی کنه یه نفر کردتت یا چند نفر. تو دیگه کونی محله ما هستی و باید به همه بدی. به پسرای محله دیگه هم باید بدی. مگه اینکه بدی منم بکنمت تا ازت دفاع کنم. عبدالله اینارو گفت و هی کیر کرمیش رو میزد رو لپم. امیر هم کیر کرمیش رو تا ته کرد تو کونم و چندتا تقه زد. عبدالله گفت نوبت منه. همونطوری که سرم رو تخت بود کونم رو برگردوندم سمت عبدالله. عبدالله گفت من اینطوری نمی کنم. به کمر بخواب. منو خوابوند رو تخت و پاهام رو گرفت بالا. سوراخ بیچاره کونم درست جلوی کیر کلفتش بود. من هیچ تصوری از کیر کلفت و درد و جر خوردن کون نداشتم. بدون هیچ نگرانی منتظر بودم ببینم عبدالله چطوری می خواد بکنتم. هم برای من و هم امیر یه تجربه جدید بود. اونقدر که از این تجربه جدید هیجان زده بودم از کیر عبدالله نگران نبودم. پاهام رو داد دست امیر و گفت تو نگهش دار تا من کون کردن رو بهت یاد بدم. امیر پاهام رو نگه داشت و عبدالله با دست کیرش رو رو سوراخم تنظیم کرد. چند بار فشار داد اما سر کیرش به خاطر لیزی کرم هی بالا یا پایین می رفت. کیر عبدالله سر بزرگی نداشت. برعکس بدنش وحشتناک کلفت بود. سرش رو یه کم فرو کرد و بعد با تموم قوا کیر گندش رو تا ته کرد تو کونم. طوری که تا خایه های آویزونش تو رفت. یه طوری داد زدم و پریدم که خود عبدالله و امیر هم از ترسشون پریدن. تا مغزم آتیش گرفته بود. دستم رو رو سوراخم گرفته بودم و از دردش که تا کمرم رو فلج کرده بود به خودم می پیچیدم. امیر گفت خاک بر سرت عبدالله بچه رو پاره کردی. جر خورد. خودم دیدم پاره شد. منم گریه امونم نمی داد. شلوارم رو کشیدم بالا و گریه می کردم. مادر امیر سراسیمه اومد تو. حال منو که دید و عبدالله و امیر و بوی کرمی که تو اتاق پیچیده بود فهمید چه بلایی سر من آوردن. منو برد تو پذیرایی و گفت چی شده؟ نمی تونستم چیزی بگم. گفتم می خوام برم خونمون. مادرش به امیر و عبدالله گفت چیکار کردین بچه مردم و تموم بدنش داره می لرزه. عبدالله گفت ترسوندیمش. گفتم می خوام برم خونه. گریه امونم نمی داد. امیر گفت بزار حالت بهتر بشه بعد برو. مادرش گفت کاریش نداشته باشین بچه مردم سکته کنه میمیره. یه جوری قضیه رو جمع کرد. چون پای پسر خودش هم وسط بود. از اتاق رفت بیرون. امیر دستاش می لرزید. من از درد به خودم می پیچیدم. عبدالله گفت چیزی نشده. بزار نگاش کنم. دیگه جونی نداشتم. شلوارم رو کشید پایین. وسط کونم رو نگاه کرد. یه کم ماساژش داد گفت الان خوب میشه آب من و امیر رو هم می بینی. گفتم دیگه نمی خوام. گفت نمی کنم توش. لاپایی میزارم برات. گفتم لاپایی دیگه چیه. گفت الان بهت نشون می دم. همونطور که خوابیده بودم اومد روم و کیرش رو گذاشت لای پام و عقب جلو می کرد. کیرم از درد و ترس جمع شده بود زیرم. کیر عبدالله از لای پام میخورد زیر تخمام که جمع شده بود بالا. هیکل درشت عبدالله نمیذاشت نفس بکشم. گفتم دارم خفه می شم. گفت صبر کن الان تموم می شه. کیرش که از روی سوراخم رد می شد ناخودآگاه کونمو سفت می کردم و می پریدم جلو. اما عبدالله با اون هیکل گندش نگهم می داشت و پاهام رو با پاهاش می چسبون به هم و کیرش رو فشار میداد زیر تخمم. تخمام هم درد گرفته بود. بالاخره بعد از 10 دقیقه آبش رو لای پام خالی کرد و بلند شد. لای کونم، زیر تخمام، وسط رون هام پر آب عبدالله شده بود. گفتم این چیه جیش کردی؟ گفت این همون آبیه که می خواستی ببینی دیگه. امیر دیگه نکرد. گفت الان مامانم ببینه هنوز نرفتی دوباره میاد. منم بدون اینکه تمیز کنم. شلوارم رو پوشیدم و گشاد گشاد رفتم خونه. زود رفتم توی دستشویی ببینم آب چه مدلیه. آبش تا پشت زانوم راه گرفته بود. تخمام کف کرده بود. پاهام رو که به هم میمالوندم لیز می خورد و خوشم میومد. از بوش بدم میومد اما از خودش خوشم اومده بود. آب که ریختم سوراخم با سوزش شدیدی درد گرفت. باید شرتم رو می شستم. اما به مادرم چی می گفتم. شورتم رو که دراوردم دیدم پشتش خونیه. چند قطره خون اومده بود. بعدا توی حموم آینه رو گذاشتم زیر سوراخم و دیدم کونم پاره شده. لبش زده بود بیرون و می سوخت. تا یک هفته از خونه بیرون نرفتم. امیر میومد سراغم نمی رفتم. گفتم جر خوردم. دوس نداشتم پاره بشم. عبدالله نامردی کرد. بعد از یک هفته که اومدم بیرون امیر می خواست ببره بکنتم. اما هر جا می خواستیم بریم یکی دو نفر تعقیبمون می کردن. از امیر جرات نمی کردن خودشون رو نشون بدن. اما می خواستن مچ منو بگیرن. بله دیگه همه بچه های محل فهمیده بودن من کونی شدم. دیگه کسی اون پسر کونیه رو نمی کرد. داداش عبدالله اولین نفری بود که بعد از امیر و عبدالله منو کرد. چون هم سن و سال بودیم میومد خونمون منو می کرد و می رفت. اون دوس داشت منو بخوابونه رو شکم بعد کونم بزاره.
چون هوا خیلی گم بود بیشتر وقتها شب ها بازی می کردیم. قایم شدن رو همه دوس داشتن. چشم میذاشتیم و باید همو پیدا می کردیم. دختراهای محل هم بودن. تنها کسی که هیچوقت چشم نمی ذاشت و هیچکس هم پیداش نمی کرد من بودم. چون همیشه عبدالله و امیر منو میبردن توی یک ساختمون نیمه کاره تاریک که بچه ها جرات نکن بیان دنبالمون. بعد همونجا نوبتی تقم رو می زدن. البته امیر توش می کرد و عبدالله سرپایی لاپایی می گرد. حتا تو اون حال هم کیرش برام وحشتناک بود. بارها دنبالم افتاد که بیا با هم حال کنیم تو هم بکن. من بکنمت کیرت بزرگ می شه میتونی بچه های محل رو بکنی. خودم کمکت می کنم. اما اون روز وحشتناک که یادم میومد منصرف می شدم. یه بار تو ساختمون نیمه کاره نگهم داشتن. نوبتی می رفتن خودشون رو نشون می دادن و میومدن سراغ من. مثلا اونها هم دارن دنبالم می گردن. بین دخترها معروف شده بودم به شبح. چون از اول بازی که قایم می شدم تا آخر بازی کسی منو نمیدید. البته جز عبدالله و امیر. یبار امیر داشت می کرد که عبدالله و پسر عموش اومدن بالا سرمون. اسم پسر عموش غلام بود. خیلی شرور و دعوایی بود. تا رسید دید امیر داره تق منو میزنه امیر و زد کنار و خودش نشست پشت من. کیرش و در آورد. برگشتم ببینم کیرش چقدره. یه دونه زد تو سرم گفت سر خر و برگردون اونور کونی. گفتم می خوام ببینم چقدره. گفت زر بزنی مثه سگ میزنمت بعد میبرمت وسط کوچه می کنمت. یه تف انداخت توسوراخم کیر خودشم تفی کرد و یه ضرب زد توووووش. کیرش از کیر امیر بزرگتر بود اما به کیر عبدالله نمیرسید. همچین محکم میکرد و ضربه میزد که صداش تو ساختمون نیمه کاره می پیچید. آبش که اومد عبدالله گفت منم باید بکنم توش. گفتم نمی زارم. غلام گفت گه می خوری. همونطور که قنبل کرده بودم نشست رو سرم. دستامم گذاشت زیر پاهاش به عبداله گفت بکن. عبدالله سر کیرش رو کرد توش. اما واقعا تنش نمیرفت تو. خوشبختانه همونطور که داشت عقب جلو می کرد آبش اومد و بیخیال شد. تقریبا همه پسرای محل کرده بودنم. داود از همه بیشتر می کرد. دیگه پیش امیر نمی رفتم. یه مدت داود با یکی از پسر عموهاش که داداش غلام بود می کردنم. پیام یکی از پسرای تپل محل بود که می خواست بکنتم. با داود نقشه ریخته بودن بکشوننم تو یه ساختمون و پیام تقمو بزنه. اما تا چسبید بهم ارضا شد و ولم کرد.
امیر و عبدالله که دیدن دیگه باهاشون نمیرم یبار کشوندنم تو خونه امیر و گفتن تا ندی نمیزاریم بری خونه. ساعت ده شب بود و باید می رفتم خونه. مجبور شدم زیر راه پله ها به امیر بدم. اما عبدالله رفت خونشون و نتونست. امیر به دو تا از دوستاش قول داده بود منو واسشون جور کنه. بهم گفت بیا واسه آخرین بار بکنمت. رفتیم تو پارکینگشون. دست دست می کرد تا دوستاش برسن. الکی می گفت نمی دونم چرا امروز کیرم نمی ره تو کونت. منو همونطور قنبل نگه داشت. شستش رو تفی می کرد میکرد تو کونم. بعد دیدم فرق کرد. گفتم امیر آقا چیه کردی تو کونم؟ گفت دسته قلم مو نقاشی. گفتم تا کجا رفت؟ گفت تا ته دسته تو کونته. بعد گفت یه کار دیگه بکنم؟ گفتم چی؟ گفت صبر کن. دیدم یه چیزی قلپ صدا کرد و رفت تو کونم. دردم گرفت. گفتم این چی بود. گفت شیشه نوشابه. باورم نمی شد. گفتم ببینم. همونطور که قنبل کرده بودم سر شیشه نوشابه رو گذاشت رو سوراخم و فشار داد که با یه صدای قلپ رفت تو. می خواست چیزای دیگه رو هم امتحان کنه که دوستاش برسن. اما مامانش اومد تو پارکینگ و ما رو دید. بعدشم گفت یبار دیگه بیای خونمون به پدر و مادرت می گم چیکار می کنی.
این پایانی بود برای یه پسر خوشگل کلاس چهارمی که ظرف دو روز تو کوچه توسط دوتا از پسرهای بزرگ اون محل تبدیل شد به کونی که تموم محله ها می دونستن و بخاطر خوشگلیش می خواستن بکننش. من فکر می کردم این فقط به همون دوتا محل و پسراش محدود میشه. اما بعدا متوجه شدم چند تا از همکلاسی هام هم فهمیدن. حتا یبار خواهر امیر که میومد خونمون و از من یک سال بزرگ تر بود بهم گفت یه چیزی بهت بگم راستش رو می گی؟ گفتم بگو. گفت راسته که پسرای محل تو رو تو ساختمون نیمه کار می برن یه کاری باهات می کنن؟ گفتم چه کاری؟ گفت بگم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه بگو. گفت می کننت. گفتم نه دروغ می گن. گفت عبدالله هم کردتت. گفتم نه اصلا. کی گفته؟ گفت مامانمم یبار تو اتاق امیر دیده یبار هم تو پارکینگ خونمون. داشت برای بابام می گفت من شنیدم. من از خجالت آب شدم.
آخرین موضوعی که باید براتون بگم مربوط به عبدالله هست. من دیگه تو محله کون ندادم. و ارتباطم رو برای مدتی با همه قطع کردم. عبدالله بعد از ترک تحصیل مشغول کار شد و وقتی من دبیرستان می رفتم ازدواج کرد. یه روز صبح برای کاری رفتم بیرون. عبدالله رو دیدم که با یه مینی بوس داشت می رفت. منو که دید گفت بیا بالا برسونمت. حتی بعد از گذشت چند سال هنوز هم ازش می ترسیدم. گفتم مزاحم نمی شم. گفت بیا بالا. بچه محلیم باهم. تو دلم گفتم تو قرار بود حامی من باشی. اما ظرف یه هفته به همه محل گفتی من کونی شدم. خلاصه سوار شدم و بعد از حال و احوال گفت هنوز از من ناراحتی؟ گفتم بابت چی؟ گفت اونروز خونه امیر. گفتم یادم نمیاد. گفت اگه بگم کدوم روز ناراحت نمی شی؟ واسه این که کم نیارم گفتم نه. گفت یادته کیرمو کرم زدم و کردم تو کونت. گفتم اون گذشته دیگه. تو هم ازدواج کردی. گفت آره اما داغ کون تو مونده رو دلم. همه کردن تو کونت غیر از من. گفتم خوب تقصیر خودت بود. من فقط یازده سالم بود. اگه قیاس کنیم کیر من یک پنجم کیر تو بود. بعد ببین چطوری اونو یه دفعه کردی تو. گفت فکر کردم کیر امیر کونت رو آماده کرده. بعدشم باید یه دفعه بکنی تا تموم بشه. من همیشه یدفعه می کنم. گفتم وقتی رفتم خونه از کونم خون اومده بود میدونستی؟ گفت راستش همون موقع که کردم و پریدی امیر گفت پاره شد، دیدم از کونت داره خون میاد. گفتم واسه همین کردن رو ادامه دادی؟ گفت تا اونروز کونی به نرمی و خوشگلی کون تو ندیده بودم. الانم کونت از خیلی ها سرتره. گفتم ول کن بابا. تو ازدواج کردی. گفت یه چیز ازت می خوام نه نگو. قول بده. گفتم نمیشه که. حرفت رو بگو. گفت دارم میرم بیرون از شهر. این مینی بوس هم که پرده داره. گفتم خوب! گفت یعنی برای یبار هم که شده بزار کونت رو فتح کنم. همینطور که داشت تعریف می کرد کیرش رو هم می مالوند. مثه همون وقتها. دوباره ترس افتاد به جونم. اما خیلی وقت بود که کون نداده بودم و هوای کیر بد دلم رو میلرزوند. دوس داشتم دوباره امتحان کنم.
کسایی که مثه من کونی باشن و مزه کیر و خالی شدن آب رو توی کونشون حس کرده باشن، بخصوص وقتی دل دل می کنه تا تموم آب خودش رو بریزه و اون لحظه ای که بعد از یه مدت قراره دوباره کلاهک کیر رو رو سوراخت بچشی و فرو رفتنش رو حس کنی، مخصوصا اون لحظه اول که دردش تو کونت می پیچه و باید حتما دستت رو رو سوراخ بزاری و فشار بدی تا دردش تسکین پیدا کنه، می دونن من تو اون لحظه که عبدالله داشت نیتش رو مطرح می کرد حال منو درک کنن.
بقیه راه رو بدون کلامی طی کردیم تا یه جای مطمئن رسیدیم و عبدالله ماشین رو خاموش کرد و همه پرده ها رو کشید. بدون حرفی دستم رو گرفت و برد ته ماشین. با یه دستش داشت کیرش رو میمالید. بزرگ شدنش رو میدیم. اون موقع که شونزده سالش بود قطر کیرش 4 سانتی می شد و طولش نزدیک به 17 سانت بود. حالا بعد این همه سال و ازدواج حداقل باید دو برابر شده باشه. قلبم به شدت می زد. دستم رو گذاشت رو کیرش و گفت نمی خوای ببینیش؟ گفتم درش بیار. کمرش رو باز کرد. بدون مقدمه کیرش رو از تو شرتش کشید بیرون. واااااای. این چی بود. تنها چیزی که خیلی تغییر نکرده بود همون سرش بود که یبار کرده بودش تو و آبش رو ریخته بود. بوی کیر و شهوت توی مینی بوس پیچیده بود. ترس و کنار گذاشتم و گرفتمش تو دستم. همون تخمای آویزون. با همون انحنایی که روی بدنش بود. دستش رو برد کمرمو باز کرد. شلوارم و شورتم رو پایین کشید. گفت چقدر کیرت تغییر کرده. اگه به من داده بودی از اینم بزرگ تر شده بود. اومدم قنبل کنم که گفت می خوام پاهات رو بزارم رو شونم. تموم اون لحظه جر خوردنم اومد جلوی چشم. اما می خواستم امتحانش کنم. رو صندلی نشستم و پاهامو آوردم بالا. سوراخم جلوی کیرش دل دل می کرد. همین باعث شده بود حشری تر و وحشی تر بشه. با یه استکان تف هم نمی شد اون کیر رو لیز کرد. از زیر صندلی جلو یه جعبه آورد. درش و باز کرد و مالید رو کیرش. گفتم این چیه. گفت گریس. مخالفت نکردم. دوس داشتم امتحانش کنم. به سوراخمم مالید. یه کم سوزش داشت. با یه دست مچ پامو گرفت و با یه دست کیرش رو رو سوراخم تنظیم کرد. همون عبدالله بود. از چشاش فهمیدم چی تو مغزش می گذره. گفتم آقا عبدالله. گفت ساکت. یه کم سرش رو رو سورخم بالا پایین کرد و درش چرخوند و له له کونم رو بالا برد. گفت به یاد امیر و اون لحظه و با تموم قدرت کیرش رو فرو کرد تو کونم. درست مثل همون موقع از درد به خودم پیچیدم و پریدم بالا. احساس کردم فلج شدم. یه آدم متاهل کیر کلفت با تجربه که سالها در هوس گاییدن این کون بوده و الان جز کردن و انتقام گرفتن به چیز دیگه ای فکر نمی کرد. از درد نشستم کف مینی بوس. یک دو دقیقه که گذشت بلندم کرد و تو چشام لبخند رضایت زد. پا رو داد بالا و کیرش رو دوباره تو سوراخم فرو کرد مثه یه زن جنده و تا ته نگهش داشت. از درد به خودم میپیچیدم. اما براش مهم فتح کونم به اون شکلی که دوس داشت بود. درش آورد یه تف کرد توی کونم و دوباره با کیرش افتاد به جون سوراخم. هر بار یه جور فشار می داد که دردش برام تموم نمی شد و خودش از این انتقام نهایت لذت رو می برد. معمولا وقتی کسی می دونه چیزی واسه خودش نیست در استفاده از اون بی رویه افراط می کنه. مثه کردن یه آدم کونی و یا زن جنده. حسش دقیقا همین بود. یک ربع با گریس و کیرش کونم رو گائید. بعد کیرش رو با دستمال پاک کرد و با تف خودم و خودش آخرین ضربه ها رو تو کونم زد و با شدت آبش رو توی کونم خالی کرد. احساس کردم تموم آبش رو واسه این لحظه حفظ کرده. یه دستمال گذاشتم جلوی کونم تا آبش خالی نشه. ازش خواستم منو برگردونه خونه. بهش گفتم بعد از این چیکار می کنی؟ گفت به غلام گفته بودم کن یه روز این بچه خوشگل کونی رو مثه یه جنده می گام و اشکش رو در میارم. بهش زنگ میزنم و خبر گاییدنت رو بهش می دم.
خونه که رفتم کسی خونه نبود. مستقیم رفتم توی حموم. آینه رو زیر کونم گذاشتم و سوراخم رو دیدم که چقدر باز شده. یه کم خونابه دورش خشک شده بود. اما شالاپ شالاپ آبش رو توی خودم حس می کردم. با یه شامپو لوله ای افتادم به جون کونم. با تموم احساس خودم رو باهاش گاییدم. لیزیش از آب عبدالله بود. با عقب جلو کردنش تو کونم کف کرده بود و رفت و آمدش رو سخت می کرد. اما اونقدر ادامه دادم تا آبم با فشار پاشید رو سینه و صورت و لبم. همون بوی همیشگی اما اونقدر بهم حال داده بود که قطره های رو لب و صورتم رو دهنم گذاشتم و توی دهنم مزه کردم و قورتش دادم. و خاطراتش رو برای همیشه برام باقی گذاشت. تو قسمت های دیگه براتون خاطرات دیگه رو تعریف می کنم. با کامنت هاتون خوشحالم کنید.
     
  

 
من و پسر داییم از بچگی با هم بزرگ شدیم همسن هم بودیم خیلی رازدار هم بودیم سنمون که میرفت بالاتر کنجکاوی مسائل سکسیمون هم زیاد تر میشد کم کم با هم ور میرفتیم نمیدونستیم چکار می کنیم به اصطلاح دودول بازی میکردیم کم کم به رابطه های پدر مادرمون مشکوک شدیم پسرداییم وقتی کسی خونه نبود میرفت سر وسایل خصوصی های باباش داییم ورق سوپر داشت اون موقع یه فیلمم داشت که کم کم کتوجه شدیم کردن و دادن چیه یواش یواش میرفتیم سمت کارهایی که تو فیلم میکردن اما تو فیلم یکی زن بود همیشه قرار بود هر سری یکیمون زن اون یکی بشه یا نوبتی زن بشیم برای همدیگه جفتمونم سفید بودیم منتها من تپل تر گوشتی تر و اینکه کونم گرد و تپل کیر پسرداییم هم کلفت و دراز تر از من بود اوایل میترسیدیم فقط لاپایی حال میکردیم تا کم کم کنجکاو شدیم ببینم از سوراخ چجوریه چه حالی میده اوایل خیلی درد داشت فقط سر کیرمون و میکردیم نزدیک سن بلوغ هم بودیم گاهی وقتا یه چیزی ازمون خارج میشد تا کم کم آب منیع شیری رنگی ازمون خارج میشد جوری شده بود همیشه اول اون منو میکرد بعد من اونو پسرداییم کمرش خیلی سفت بود دیر ارضا بود برعکس من خیلی زود ارضا میشدم.
من دیگه عادت کرده بودم به دیر ارضا شدنش انقدر با آرامش و با حوصله کیرشو میفرستادم توم تا کم کم کل کیرشو میکرد داخل هر وقت منو میکرد حدود یک ساعت طول میکشید تا آبش بیاد تا کم کم گفت ساک بزن برام اوایل بدم میومد کم کم 69 میشدیم تا اینکه من فقط براش ساک میزدم هروقت کارش تموم میشد نوبت من که میشد تا سر کیرمو میخواستم بکنم آبم میومد.
با هم قرار گذاشتیم هر وقت خونه هر کدوممون خالی شد بهم خبر بدیم تا با هم حال کنیم. داییم پاسور سوپر داشت قرار میزاشتیم با هم ورق بازی کنیم اکثرا حکم دونفره باهاش بازی میکردیم قرار این بود هر کی بازی رو ببره اون فقط بکنه نفری که باخته بشه زن اونی که برده هر کاری که گفت باید بکنه اونی که باخته. بازی میکردیم اکثرا اون میبرد چون تقلب میکرد منم حواسم نبود به بازیش همیشه میبرد و منم میشدم زنش باهام همه کار میکرد نمیتونستم حرفی بزنم ساک میزدم انقدر تا دهنم جر میخورد از خستگی حسابی کونم و باز میکرد انقدر میکرد تا خسته میشد فقط دلم میخواست تموم بشه اما ول کن نبود کار خلاف میلشم میکردم تنبیه میکرد میگفت باید چند بار بدی یه با شدت بیشتر منو میکرد. اوایل خیلی سختم بود اذیت میشدم تا کم کم بهش عادت کرده بودم فقط دلم میخواستم بدم بهش. گاهی روم نمیشد بگم بکنه فکر نکنه کونی شدم خیلی پررو بود و سمج ولم نمیکرد. گاهی وقتا برای اینکه روش زیاد نشه یهو نمیزاشتم از سوراخ منو بکنه فقط لاپایی میکرد وسطاش خودم یجوری میشدم که دلم میخواست بکنه توکونم یهو شل میکردم اون با ضربی که لاپایی میکرد کیرش یهو میرفت تو کونم حال میکردم بعد درش میاورد. تا یواش یواش فقط اون منو میکرد منم حال کردن اونو نداشتم گاهس زیرش ارضا میشدم خیلی بهم حال میداد سوراخم باز بود برای اون آبشو تو کونم خالی میکرد کدلهای مختلف منو میگایید روزی میشد 5 بار منو میگایید تو حموم شب موقع خواب اول صبح واقعا عین زنش شده بودم حداقل نیم ساعت اول ساک میزدم بعد میشستم رو کیرش روزگار خوبی بود دلم برای کیرش و خودش تنگ شده حیف که از ایران رفت الان 15 ساله رابطه با هیچکس نداشتم خیلی گشتم تو اینجا ها بتونم یکی مثل اون پیدا کنم اما نشده.
     
  

 
منم میتونم داستانمو‌بنویسم؟
....
     
  

 
تازه ازدواج کرده بودم و با خانواده ی خانوم‌رفته بودم‌بیرون شهر توی باغ یکی از اشناها .من عجیب رو پسر عمو خانومم کراش زده بودم یه پسر سیزده ساله بدون مو و سفید و لوس .کلا برعکس پدر ومادرشون این دوتادبچه عجیب خوشگل بودن .حالا خواهرش که بماند.بگذریم‌با همین پسر عموش و چند تا بچه های فامیل گله را بردیم‌براوچرا که دیدم برعکس بقیه بچه ها این همش دورمنه.به منم میگفت عمو .هر جا وایمیسادم یا مینشستم این همش کنار من بود.یادمه یه جا گفت عمو حس میکنم یه چیزی نیشم‌زده و پیرهنشو کشید بالا اومدم بهش بگم‌نکش جلو بچه ها بالا دیدم‌خودش گفت نترس عمو بچه ها حواسشون به گوسفنداس و من فقط پیش تو اینجوری بدنمو نشون میدم چون بهت اعتماد دارم .و یه جورایی نخو داد.عجیب رفته بودم‌تو فکرش مونده بودم چجور بکنمش .یه جا رفتم با نیسان تانکو پر کنم از کنار کوه که گفت منم بیام باباش گفت پسرم‌فقط با مردا میپره اقا ارمان و خدا را شکر از مامانش فاصله گرفته مواظبش باش گفتم چشم و راه افتادم‌تو راه تو دست اندازا دیدم هی تکون میخوره و دو سه بار خودشو انداخت تو دل من.یهو دیدم ساکته گفتم چیه ساکتی گفت هیچی عمو گفتم نه بگو .تهش از زیر زبونش که کشیدم دیدم میگه شما اصلا بمن محل نمیدی گفتم چیکار باید بکنم‌مثلا گفت من هر چی میام‌پیشتون شما خودتونا میگیرید.گفتم‌باشه از این به بعد ما دوتا بهترین رفیقاییم .هر چی دوست داشتی به خودم بگو .خلاصه دیدم‌برق از چشماش پرید .وقتی رفتم کف کشو بزنم‌تو چشمه و تانکو پر کنم دیدم دولا شد اب بخوره پیرهنش رفت بالا وااای چقدر سفید بود بی صاحاب ولی میترسیدم‌بکنمشو دردسر بشه .تو راه برگشت سر و زیر بود و الکی مثلا مینرسید و خودشو انداخته بود تو بغل من و هی میگفت وای میترسم تا این که این‌کیر بی صاحاب سیخ شد و دستش خورد بهش و بدون معطلی یه لحظه گرفتش و ول کرد و خودشو زد به اون راه و دیگه تا رسیدیم حرفی نزد .یادمه شب تلویزیون نبود و یه سریالی پخش میشد که همه میخواستن ببینن.جایی که میخواستیم بخوابیم زن ها یه طرف بودن و مردها یه طرف یه تخت چوبی بزرگ‌بود که من و چند تا بچه ی قد و نیم قد روش خوابیدیم و‌بقیه مردهها هم‌پایبن‌تخت خار و‌پفشون بالا این‌پسره هم اومد صاف کنار من داشتم با گوشیم سریالو میدیدم‌و بچه ها هم کنار من یه لحاف هم همگی رومون که بچه ها یکی یکی خوابشون میبرد این پسره هم تنگه من خوابیده بود و سریالو از گوشیم میدید که دیگه از بس چسبیده بود بهم بی اختیار دستمو بردم‌رو رونش ک رکنشو‌ناز میکردم‌که دیدم فقط نفس نفس میزنه بردم وسط پاش که دیدم‌سکوته .دودولشا لمس کردم‌ دیدم وای انگار یه سوک کبریت سفت شده دیدم‌نفساش تند تر شد یکم دودولشو مالیدم‌دیدم بلند شد یه نگاه اطراف کرد مطمئن شد همه خوابن دکباره خوابید و پشتشو کرد بهم ضد حال خوردم ولی دیدم دستمو گرفت گذاشت رو کپل کونش وای خدا چه کون‌نرمی داشت تو این سن .با خودم گفتم حیف چجوری این کیرا تو کونش جاکنم داشتم کونشو بادترس ناز میکردم که دیدم دستشو اورد به کیرم و به زور گرفتش و برگرشت یه نگام کرد تو تاریکی چشما ابیش برق میزد ودوباره برگشت و شلوار وشرتشو کشید پایین وااای نمیدونید چه حسی داشت اون لحظه با ترس اروم‌کیرمو دراوردم‌و گذاشتم لاش وااای چه حالی میداد لاش میکردم‌و ریز ناله میکرد خیلی حال خوشی بود لذت با ترس اروم‌توگوشم‌گفت عمو نمیکنی داخل گفتم‌این‌که تو کون‌تو نمیره .گفت میره امتحان کن.گفتم مگه دادی تا حالا گفت اره پسر همسایمون‌دو روز یبار میکنتم تازه فهمیدم ای دل غافل طرف کونیه.اونم‌تو سیزده سالگی خلاصه یه تف زدیم به سرشو اروم گذاشتیم در سوراخش واروم‌فشار دادیم و نگه داشتیم انقدر خودشو عقب و جلو کرد که اروم‌اروم رفت تو .حالا فکر کن‌همه ی اینا با ترس بیدار شدن هر کدوم‌از افراد بود انقدر شهوتم بالا بود گه زود توش خالی شدم ولی شد یکی از بهترین سکسام...
....
     
  
مرد

 
من با یکی از دوستام که پسر خوشگله همدیگه رو میکنیم البته اوایل فقط من اونو میکردم ولی بعدش وقتی دید چقدر به ساک زدن علاقه دارم ازم خواست منو بکنه منم که بیشتر بخاطر اینکه اون یه روزی منو بکنه باهاش بودم قبول کردم وای دیوونه کیرم چقدر به کونم حال میده آخرین بارش که چندروز پیش بود اون تو خونه منو خواباند و کرد آبشم ریخت تو کونم بعد من تو حموم در حالت سر پا اونو کردم ولی لذت دادن خیلی بیشتر از لذت کردنه دیوونه ساک زدن و کون دادنم البته اینو خانمم هم میدونه و بهم حق میده کون بدم چون میگه درک میکنم چه لذتی داره همیشه بهم میگه هروقت خواستی بدی دوستتو بیار همینجا خونه خودمون بهش کون بده چون دوست دارم خودم تشک و ملحفه براتون پهن کنم و عکسهای کون دادن خودت و کیر و کون و بدن دوستت رو ببینم منم بیشتر اوقات دوستمو میارمش خونه و زنم جامونو ردیف میکنه و می ره خونه مامانش تا من زنگ بزنم بیاد و عکسارو ببینه وای چه لذتی اون میبره از کون دادن من حالا ازم قول گرفته یه روز تو اتاق بمونه و از پشت پرده از نزدیک ما رو ببینه همین روزا باید به قولم عمل کنم وای چه شود ...
     
  

 
سیزده یا چهارده سالم بود که تو روستا زندگی میکردیم
شرایط تو روستا خیلی متفاوته .تو روستا فقط باید بکنی نکنی کردنت.پدرم‌فرستاده بودم‌تو یه شهرای اطراف توی یه نمایندگی کمک‌مکانیک‌وایسم.تا نمایندگی باید دوتا کورس اتوبوس سوار میشدم.وقتی هم که کورس اول تموم‌میشد ترمینال اول یه منطقه صنعتی بود .یبار اوستام‌میخواست بره دندونپزشکی مرخصی گرفت و ساعت ده رفت و به منم گفت برو وفردا بیا نشستم اتوبوس وپشت سر راننده که با یه دیواره پوشیده میشه که تو دید راننده نباشم.یه دوسه تا پیرزنم دو سه تا پیرزن بودن.ایستگاه بعدیریه مرد ریشو ولی خوشتیپ‌اومد نشست حالا این همه جا صااف نشست پیش من.تو دلم داشتم میگفتم این همه جا چرا پیش من‌نشست که دستشو گذاشن رو رونم ولی یه نگاه هم‌بهم نمیکرد.هی میومدم‌بگم دستو بردار زبونم بند اومده بود و گلوم خشک شده بود.شروع کرد رونمو ناز کردن .وااای چرا اینجوری شده بودم .من که انقدرادعا کون‌کردن داشتم داشتم حال میومدم.واای چرا کیرم سیخ شداووف کصافط چقدر خوب میمالید .وای کم کم رفت طرف پایین رونام و من داشتم دیوونه میشدم خدایا این چه حسی بود.دیگه واقعا نمیدونستم چیکار کنم کیرم کاملا سیخ واین یارو دستش لا پاهام بی اختیار پاهامو یکم باز کردم دستش رفت پایین تر وای خدا دیگه نمیدونستم چیکار کنم کاملا در اختیارش بودم بی هوا یکم‌کج شدم دستشو برد لا کونم دیگه رسما دلم میخواست فقط بکنتم یه لحظه دیدم ایستگاه اخریم با خودم گفتم با این کیر چجوری برم‌پایین کردم زیر کمربندم.و رفتم پایین اونم ایستگاه اخر بود اومد پایین سر جام وایسده بودم و نفس نفس میزدم که گذاشت پیرزنا رفتن و بعد در گوشم‌اروم گفت کارگاه من همین جاست هیشکیم نیست توش اگه میخوای دنبالم بیا.بی احتیار دنبالش راه افتادم همون نزدیک در یه کارگاهو باز کرد رفتم توش درو بست و قفل کرد دیگه کارم‌از ترس گذشته بود
دیدم‌خیلی تاریکه از پشت چسبید بهم وااای خدا من چم شده بود اروم اروم حرکتم میداد و یه کیر گنده لا کونم بود یه چراغ روشن کرد و‌گفت برو اتاق بالا الان میام رفتم و نشستم رویه تخت دیدم یه قوطی کرم دستشه ولی ارم هیچ کرمی روش نبود هیچی نگفتم وارونه درازم کرد رو تخت واومد روم و دوباره این کیرشک از روشلوار مالید ب
....
     
  

 
از رو شلوار مالید بهم خودم دسنمو بردم‌زیر و کمربندمو باز کردم‌و دکمه شلوارمو وااایخدا خدا میکردم‌بکشه پایین کصافط همه کاراش یولش یواش بود اروم اروم کشید پایین وقتی دید بدنم‌هنوز مو نداره وچقدر سفیده کونم یه سوت کشید وکیرشو در اورد گذاشت لا کونم وای دیگه داشتم دیوونه میشدم تا حالا این حسا تجربه نکرده بودم سر کیرش که میخورد به پشت تخمام دیوونم میکرد.دیدم‌کیرشو در اورد و گفت لپای کونتو بگیر سوراخت باز بشه از اون جعبه هه دست زد و یکم‌زد به کونم گفتم چیه گفت روغن کنجد.خوب مالید به سوراخ کونم و کم کم انگشت کوچیکش را کرد تو یکم سوخت ولی شهوتی تر از این حرفام کرده بود که بتونم حرف بزنم .دوتا و سه تا دیگه درد داشتم ولی هیچی نمیگفتم.گفت تا حالا دادی گفتم نه گفت برا چی حرف نمیزنی گفتم از بس حال میدی.خلاصه سر کیرشو گذاشت و چون روغن زده بود راحت سرش رفت تو از بس گنده بودد و دردم‌گرفت .گریه افتادم ولی هیچی نمیگفتم کلا لال شده بودم.خلاصه اینم میدید فقط ناله میکنم اروم اروم‌جا میکرد که دیدم تخماش خورد به کونم و دیدم‌شکم پرموشا گذاشت تو گودی کمرم .سنگین بود ولی دوست داشتم سنگینیشو.خلاصه اروم اروم‌میزد و منم اشک‌میریختم و حال میکردم وقتی آبشو خالی کرد دیگه نا نداشتم بلند شم وقتی صورت پر اشکمو دید کلی نازم کرد و قربون صدقم رفت و برام اب میوه اورد که‌کمک کرد رفتم دستشویی.از کارم‌پرسید و خلاصه گفت میخوای شاگرد خودم بشی که کلا من شدم‌شاگردشو وخلاصه هر روز داستان داشتیم.ولی خب منو اوستا کرد.چه از عقب چه اوستای واقعی.فکرشو نمیکردم یه چنین‌انفاقی بیفته برام ولی خب سرنوشت اینجوری شد
....
     
  
صفحه  صفحه 13 از 22:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  21  22  پسین » 
Homosexuals - همجنسگرایان

خاطرات همجنسبازی کاربران لوتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA