انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
Homosexuals - همجنسگرایان
  
صفحه  صفحه 14 از 22:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  21  22  پسین »

خاطرات همجنسبازی کاربران لوتی


زن

 
چقدر پسر کونی هست دمتون گرم
بی خیال بابا
     
  
زن

 
قراره اول تیرماه یعنی چند روز دیگه با یکی از دوستام واسه چند روز بریم تهران. بعدش میام این خاطره رو هم میگم ایشالا
     
  

 
سلام
امروز پنجشنبه 23مرداد ماه 1399شمسی
سالگرد روزیه که من اولین بار کون دادم
حدود ساعت 19:30عصر
البته اینم بگم قضیه اولین کون دادم برمیگرده به سالها پیش در چنین روزی !
اون روز که کون دادم طرف را ندیده بودم تو یه سایت اینترنتی آشنا شدم باهاش تو قسمت انجمن گی اون سایت اسم سایت فکر کنم ایکس پرشیا بود !
خلاصه رفتم خونشون هیچ امکانات مثل کاندوم و ژل و این حرفا نبود
بدون کاندوم نشستم رو کیرش
آبشو نمیدونم ریخت تو سولاخ کونم یا بیرون یادم نیست
     
  
↓ Advertisement ↓

 
sarzaminemantoy
البته اینم بگم اولین کون کردن پسر که مربوط به همجنسگراییه ماله 5 روز قبل کون دادنم بود تو حمام

الان دیگه همجنس گرا یا همجنس باز نیستم
این خاطرات برای دوران نوجوانیه

سکس فقط سکس با جنس مخالف فقط کوس

مرد که خلق نشده کون بده یا کونه پسر بکنه

مرد حرمت داره حرمت مرد کردنه کوس و کونه زنه
     
  

 
afsaneh586488
تو خودت اینجا چکار میکنی پس ؟
پس لابد تو هم کونی هستی که اومدی تو تاپیک کونیا خخخخخخ
     
  
مرد

 
اولین بار تو 22 سالگی تو گروه با ینفر اشنا شدم و بعد یه ساعت اومد سراغم و دوتایی رفتیم خونه اش یه لاپایی بش دادم خیلی مرد خوبی بود پشیمونم حال اساسی باهم نکردیم
ای خدااااا
     
  

 
من کونیم و به بودنش افتخار میکنم. این خاطره بر میگرده به حدود سن ۲۱ سالگیم. با یکی از تبریز خیلی وقت بود سکس میکردیم و بهش میدادم. روزی رفتم تبریز بهش زنگ زدم گفتم تبریزم اگر مایلی بیام بدم. گفت تمایل داره ولی مکان ندارم. گفت امکانش هست بریم دشت سکس کنیم. منم گفتم اگر جای مطمئن هست مشکلی ندارم.با ماشین اومد دنبالم رفتیم دهات اطراف. بعد کلی جا گشتن آخرش یدونه پیدا کردیم. من لخت شدم و زیر انداز انداختیم و شروع کردم ساک زدن. بعد شروع کردیم به اصل کاری و اون کرد تو کونم. تازه ۳ یا ۴ دقیقه میشود که تلمبه داشت میزد که صدای اومد . برگشتیم دیدیم یدونه چوپان هست. داشت نگاهمون میکرد. تا خواستیم جمع کنیم. گفت نترسید کاری ندارم. فقط آخرش منم هستم. دوستم به من نگاه کرد . گفتم مشکلی ندارم . هیچی سرتون درد نیاورم. چوپون هم اومد کیرشو داد دهنم و دوستم میکرد. آب دوست اومد و بعد نوبت چوپون شد. جاتون خالی حسابی کونم و کرد و چه محکم هم میکرد. خیلی حال داد
هر نوع سکس. مطالعه. گردش
     
  

 
قبلا براتون گفتم كه چطوري توي دو روز كه اومدم توي كوچه كوني شدم و كمتر از دو هفته همه پسراي محل و حتي بعضي دخترا از كوني شدنم با خبر شدن.
تموم اون روزايي كه با كون دادن به امير توي عرش بودم و روزي دوبار تجربش مي كردم، يواش يواش داشت به يه كابوس برام تبديل مي شد. تقريبا كسي سراغم رو نمي گرفت و توي هيچ بازي شركتم نمي داد مگه اينكه قبلش حسابي منو كرده بود. تموم خرابه ها و ساختمون هاي نيمه كاره و بيابون هاي اطراف مكاني براي گائيده شدن كون من شده بود. از توي محلمون كه عبور مي كردم و حتي محله هاي ديگه، حداقل 4 يا 5 نفر انگشتم مي كردن و بهم مي گفتن: "بچه كوني كي يه دور به ما ميدي؟" همه نگرانيم اين بود كه خونوادم اين موضوع رو بفهمن و تيره بختي هاي من كامل بشه. واسه همين اجبارا به بعضي كسايي كه خيلي گير ميدادن و احساس مي كردم خطرناك هستن، كون مي دادم تا دست از سرم بردارن. اما همين كون دادن و تجربه نرمي و گرمي سوراخم مي شد شروع يه سري دادن هاي جديد.
احساس خودم هم عجيب بود. از طرفي وقتي مي رفتم توي كوچه امكان نداشت كسي نبرتم و نكنتم و از طرفي وقتي توي خونه بودم همش هواي بيرون رو داشتم و دو روز كه ميگذشت خارش كونم شروع مي شد. اين وسط داوود كه برادر كوچيكتر عبدالله بود آزادي كامل داشت كه هروقت دوست داشت و اراده مي كرد كونم در اختيارش بود. حتي توي خونه خودمون ميومد حسابي سوراخمو با كيرش جلا ميداد و آبشو كامل تو كونم تخليه مي كرد و مي رفت.
يبار جمعه بعدظهر رفتم از سوپري محل چيزي بخرم. اونجا نداشت مجبور شدم برم محل ديگه اي. يكي از پسراي اون محله كه خيلي دنبال كردنم بود اومد جلو و يقم رو گرفت كه چرا اومدي اينجا؟ از من بزرگتر بود و زورش به من مي رسيد. گفت الان بچه هاي ديگه رو هم صدا مي كنم بيان حسابي بزننت. منم ترسيده بودم و ازش خواهش كردم اين كارو نكنه. گفت شرطش اينه بهم يبار كون بدي. توي بد مخمصه اي گير افتاده بودم. وقتي ديد چيزي نمي گم گفت زود تصميم بگير. كون ميدي يا بگم بزننت. گفتم بزار يه وقت ديگه. الان بايد زود خريد كنم برم خونمون. گفت امكان نداره. همين الان. توي خواهش و التماس بودم كه يكي ديگه از دوستاش رسيد. گفت چي شده؟ با اشاره ازش خواستم چيزي به دوستش نگه. اما اون گفت اين پسره كونيه. اومده محله ما دعوا. بهش گفتم يا بايد كون بدي يا با سر و صورت خوني مي فرستيمت بري. تا اينو گفت، دوستش از دوچرخش پياده شد و اومد جلو و انگشتش رو تو كونم فرو كرد و گفت: بچه كوني اومدي دعوا؟ قسم خوردم كه اومدم خريد. گفت پس همون كه رفيقم گفت. سوار شو بريم. حالا ديگه گير دو نفر افتاده بودم كه نميشناختمشون. منو سوار دوچرخه كردن و بردن سمت يه سري ساختمون نيمه كاره توي يه محله خلوت. از ترس زبونم بند رفته بود. من توي خرابه ها و ساختموناي نيمه كاره زيادي كون داده بودم، اما هميشه با كسايي رفته بودم كه مي شناختمشون. وارد ساختمون شديم. نزديك غروب بود. من وسط دوتاشون بودم. بردنم طبقه بالا. توي راه پله ها همش انگشتم مي كردن. رفتيم تو يكي از اتاقها. يه تيكه كارتن اونجا بود. اوني كه اول خفتم كرده بود اومد جلو. يه دونه زد تو سرم و گفت رو اون كارتن قنبل كن. شلوارم رو كشيدم پايين و روي كارتن قنبل كردم. كيرش رو درآورد و يه تف گنده انداخت روش و اومد روم سوار شد. توي اتاق نور كمي بود و سعي ميكرد توي تاريكي سوراخم رو پيدا كنه. واسه همين با كيرش به همه جاي كونم فشار ميداد تا بره توي سوراخم. عصباني شده بود و مدام فحش بهم مي داد كه يك دفعه كيرش با تموم قدرت سر خورد و تا ته رفت توي كونم. ناخوداگاه از دردش به جلو پريدم و كيرش درومد بيرون. به رفيقش گفت بيا اين مادر جنده رو نگه دار. سرم رو زمين بود و كونم تير مي كشيد. رفيقش اومد رو سرم نشست و گفت چند وقته كون ميدي؟ من چيزي نمي گفتم و منتظر ورود دوباره كير اولي بودم. اين پسره كه رو سرم نشسته بود اسمش احمد بود. با دستاش لاي كونم و باز كرد و انگشتش رو گذاشت تو كونم. بعد به رفيقش كه اسمش امين بود گفت بزار اينجايي كه انگشتمه. امين سرشو آورد جلو و توي كونم تف كرد و سر كيرش رو با انگشت احمد تنظيم كرد و يه ضرب فرو كرد تو كونم. ديگه راهي براي فرار نبود. داشتم خفه مي شدم. به احمد گفتم در نمي رم. از رو سرم بلند شو. امين كمر نميزد بلكه از روي حس انتقام، كيرش رو تا ته تو كونم مي كوبيد. از اين حسي كه بهم مي دادن خيلي ناراحت بودم. همش فحش و توهين و تحقير. امين كيرش رو كشيد بيرون و بهم گفت: تف بنداز در كونت تا با تف خودت بكنمت. خيلي ناراحت شدم. واسه همين كاري نكردم. احمد با پشت دست زد توي دهنم و گفت: مادر جنده مگه نشنيدي چي گفت. دستم و بردم جلوي دهنم كه از ضربه احمد سر شده بود و تف كردم توي دستم. بعد از لاي پام بردم و ماليدم رو سوراخ كونم. امين خنده اي كرد و گفت خيلي حال مي ده يه كوني رو با تف خودش بكني و بگايي. اينو گفت و دوباره كيرشو فرو كرد تو سوراخم. احمد هم با انگشتش از كنار كير امين فرو مي كرد تو كونم و انگشتم مي كرد. ناخنش اذيتم مي كرد. اما به حرفم گوش نمي كردن. امين يه دفه كيرشو زد تو و با تموم قدرت فشار داد ته كونم و افتاد روم. آبش رو كه توكونم خالي مي كرد حس كردم. همونطوري كه افتاده بود و فشار مي داد مدام مي گفت: بالاخره كردمت مادر جنده كسده خواهر. كارش كه تموم شد نوبت احمد شد. با شورتم كونمو پاك كرد و گفت تف بنداز تو كون خودت. براش تف زدم. گفت يه تف هم بمال به كيرم. آب دهنمو جمع كردم و ماليدم رو كيرش. احساس كردم كيرش از امين بزرگتره. چون صحنه گاييده شدن منو توسط امين ديده بود خيلي حشري شده بود. واسه همين توي دو سه دقيقه آبش اومد و بلند شد از روم. نفسم گرفته بود. همونطوري كمي موندم تا نفسم بالا بياد. امين و احمد سريع رفتن پايين. من مونده بودم با يه كون پر از آب مني و آسيب ديده از وحشي گري اين دوتا پسر. آروم بلند شدم شورتم رو پوشيدم. مي خواستم شلوارم رو بپوشم كه صداي پا توي راه پله ها اومد. پيش خودم گفتم اون دوتا دوباره برگشتن تا منو بكنن. هنوز شلوارم رو نپوشيده بودم. رفتم سمت در اتاق كه سايه يه مرد رو جلو در ديدم. از ترس داشتم سكته مي كردم. گفتم تو كي هستي؟ گفت تو كي هستي؟ اينجا چكار مي كني؟ اومدي دزدي؟ الان پليس خبر مي كنم. از لحجش فهميدم افغاني هست. گفتم من نيومدم دزدي. دستشويي داشتم اومدم جيش كنم. گفت تو ساختمون مردم طبقه دوم مگه دستشويي هست. توي بيابون جيش مي كردي. گفتم بزار برم. خونوادم منتظرمن. گفت راسش رو بگي ميزارم بري. مونده بودم چي بگم. راستش رو بگم يا نه. راه فرار نداشتم. جلوي در رو گرفته بود. ديد چيزي نمي گم گفت اومده بودي دزدي وسايل بنايي. اون دوتا هم كه دويدن رفتن همدستات بودن. اشك تو چشم جمع شده بود. نمي دونستم چه غلطي بايد بكنم. از هيكل گنده و اينكه افغاني بود خيلي ترسيده بودم. با گريه گفتم: اون دوتا نامرد به زور آوردنم اينجا. گفت براي چي؟ گفتم به زور آوردنم اينجا كه بهم تجاوز كنن. گفت تو خودت اومدي به محل گايش خودت. زور نبوده. وقتي اينجا هستي يعني كونت خارش مي كرده. اينارو كه ميگفت، از روي شلوار كيرش رو ميمالوند. يواش يواش اومد جلو. چراغ قوه ش رو روشن كرد و نورش رو انداخت تو صورتم. گفت ببين بچه جان من روزي چند بار تو همين ساختمونا و بيابونا مي بينم بچه ها رو ميارن و گايششون مي كنن. اگه كون خودشون خارش نمي كرد كه كسي نمياوردشون. مثل كون تو. خارش كرده دو نفر هم خارشش دادن. وقتي رسيد بهم كونم رو كه هنوز فرصت نكرده بودم شلوارم رو بپوشم توي مشتاي بزرگش گرفت و با انگشتاي زبرش مي چلوندش. هرچي التماسش كردم اون كار خودش رو مي كرد. دستم رو گذاشت رو كير داغش. وحشت كردم. خودمو كشيدم عقب كه محكم گرفتم توي بغلش و از پشت چسبيد بهم. گفت اگه نذاري كونت رو بخارونم يا به پليس تحويلت مي دم يا مي برمت در خونتون به بابت ميگم چيكار مي كني. اما اگه بزاري بكنمت نميزارم كسي بفهمه. دستم رو گرفت و گذاشت رو كيرش و گفت بمالونش. خودش هم با انگشتاي زبرش افتاد به جون سوراخ كونم. دوتا از اونها رو كرده بود تو مي چرخوند. هر بار كه انگشتش رو ميكرد و در مياورد يه مقدار از آب مني احمد و امين ميومد بيرون و اون بهم فحش مي داد. دستامو داد به ديوار. شورتم رو از پام دراورد و باهاش آب قبلي ها رو پاك كرد. بعد دوباره انگشتم كرد. وقت مطمئن شد خشك شده، اومد وسط پاهامو و كيرش و گذاشت رو سوراخم و فشار ميداد كه بره توش. اما چون من كوچولو بودم و قدم از اون كوتاه تر بود نمي تونست كيرش و بچپونه تو كونم. واسه همين منو روي همون كارتن خوابوند و افتاد روم. تا حالا هر چي كون داده بودم به پسراي هم سن و بزرگتر خودم بود. به هيچ مردي با يه همچين كير بزرگ و تشنه اي نداده بودم. وحشت كرده بودم. تموم سنگينيش روم بود و زيرش چيزي از من معلوم نبود. كيرش لاي پام عقب و جلو مي رفت. يبار ديگه ياد كير عبدالله افتادم و درد ورودش به سوراخ كوچيكم. آخه فقط يازده سالم بود. دعا مي كردم با همون لاپايي تمومش كنه. حسابي عرق كرده بود. بوي عرقش و خاك و آب مني و كير و حشريت تموم اتاق رو پر كرده بود. دستش رو آورد جلو دهنم گفت تف بده. گفتم ندارم. دهنم خشك شده. گفت من عادت دارم بچه كونياي ايراني خوشگلو با تف خودشون گايش مي كنم. تفشونم مثل كونشون نرمه. گفتم تف ندارم. دهنم خشك شده. كيرش رو در سوراخم گذاشت و كمي فشار داد. گفت خشك كه بكنمت از همه جات آب مي زنه بيرون. گفتم صبر كن تا آب دهنمو جمع كنم. اما اون فشار ميداد. چون قبلش دو نفر ديگه تقم رو زده بودن، كونم هنوز باز بود. واسه همين سر كيرش رفت تو كونم. نالم درومد. داشتم بيهوش مي شدم زير كير و هيكل گندش. كيرش و كشيد بيرون و دوباره فرو كرد. كون يازده ساله بيچاره من زير يه كير كلفت و بي رحم اسير شده بود. هر چي زور مي زد ديگه تو نمي رفت چون هم بزرگ بود و هم خشك. فقط من بودم كه خشك خشك داشتم پاره مي شدم. گريه هاي من بيشتر عصبي و حشريش مي كرد. همش مي گفت تا حالا نه توي افغانستان و نه ايران كوني به نرمي و خوشگلي تو نكردم. دستشو آوردم جلو دهنم. براش تف انداختم. خنده اي كرد. تفم و ماليد به سوراخ كونم. اينبار كيرش تا نصف رفت تو. تخماش اونقدر بزرگ بود كه با اينكه نصف كيرش تو كونم بود اما مي خورد به لپاي كونم. كيرشو كشيد بيرون. من يه نفسي گرفتم. گفت قنبل كن. دوباره تف بهم بده. كيرمم تفي كن با دستات. گفت حالا برگرد كه مي خوام ببرمت تو آسمونا. قبل از اين كه خودمو آماده كنم كيرشو با فشار فرو كرد تو كونمو و افتاد روم و شروع كرد به تقه زدن. هر بار كه فرو ميكرد تا ته كيرش توكونم مي رفت. بعد يه كم نگهش ميداشت و بعد چپ و راستش مي كرد و مي چرخوندش و تمومش رو در مياورد و دوباره قبل از اينكه سوراخم بسته بشه و نفسم بالا بياد دوباره با همون فشار و ضربه همه كيرش رو ميچپوند تو كونم. چندبار كه اين حركت رو كرد، ديگه يادم نمياد چي شد. من از هوش رفته بودم اونم هر طور دلش خواسته بود ترتيبمو داده بود. وقتي به هوش اومدم كه اون كارشو كرده بود. با يه ليوان آب قند كنارم نشسته بود و داشت شونه هامو مي مالوند. هنوز شلوارو شورتم پايين بود. توي سوراخ كونم و لاي پاهام پر از آب مني اون افغانيه بود. كمكم كرد لباسامو پوشيدم. وقتي داشتم از پله ها پايين ميومدم احساس مي كردم يه حفره به بزرگي يه دست مردونه وسط كونم بوجود اومده. شورتم خيس آب بود. اون مرده تا جلوي ساختمون باهام اومد و همش انگشتم مي كرد و از كونم تعريف مي كرد. يه اتاقي رو نشونم داد و گفت من اينجا نگهبانم. هر وقت دوس داشتي كونت و گايش كنم بيا اونجا. توي راه برگشت داشتم فكر مي كردم من به اين كوچيكي تو اين يك ساعت گذشته چه بلاهايي سرم اومده كه نمي تونم به هيچ كس بگم. از اون شب يه طور ديگه اي شده بودم. رفتم خريد كردم و رفتم خونه. با يه حال عجيب و كلي درد و سوال هاي خونوادم كه مي پرسيدن چي شده؟ چرا طول كشيد؟ چرا اينقدر خاكي هستي؟ فقط گفتم خوردم زمين و رفتم توي حموم. آب و باز كردم. از لاي كونم آب مني مرد افغاني راه گرفته بود و با بوي تندش از زير تخمام آويزون مي شد. كونم اونقدر آش و لاش شده بود كه نتونم بهش دست بزنم. اما با آب مرد افغاني حسابي كير و خايم رو مالوندم و سعي كردم لااقل يه خاطره خوب از كون دادن زوري اونشب واسه خودم درست كنم.
     
  
مرد

 
اخرین باری که سکس کردم حدود یک ماه پیش بود . چند وقتی بود با یکی تو چت روم اشنا شدم و با هم چت میکردیم اسمش داریوش معرفی کرد. اما طبق معمول مکان نداشتیم. یه روز پیام داد که میای خونه رفیقم ؟ منم گفتم مشکلی نیست. خلاسه بعد چند روز هماهنگ کرد و با هم رفتیم خونه دوستش بعد سلام و احوال پرسی من لخت شدم و اونا هم نگاهی به هم کردن و لباساشون در اوردن. کیر هاشون زیاد بلند نبود اما یکیشون خیلی کلفت بود. اول برای دوتاییشون ساک زدم کیر داریوش واقعا کلفت بود علی هم متوسط . همینطور که برا داریوش ساک میزدم علی امد رو پشتم دراز کشید و کیرش را گذاشت لای پاهام. همینطور لاپایی حال میکرد که یهو فشار داد چون سر کیرش درست رو سوراخم نبود درد گرفت و بهش گفتم اروم . قبلش خودم کونم چرب کرده بودم. کیرش با دست گرفتم و رو سوراخم تنظیم کردم و گفتم حالا بکن . اروم فشار داد تو . خیالم از علی راحت شد و همونطور که علی داشت کونم میکرد مشغول خوردن کیر داریوش شدم. چند دقیقه علی منو کرد و بعد گفت حالت سجده بشم و باز از پشت کرد تو کونم. و منم باز به ساک زدن برا داریوش ادامه دادم. فکر کنم داریوش استرس داشت چون کیرش خوب راست نمیشد. بعد چند دقیقه داریوش بلند شد و رفت پشتم. علی هم رفت کیرش را بشوره. داریوش به زحمت کیرش را کرد تو کونم. واقعا کلفت بود و تمام کونم پر کرده بود. علی هم امد و از جلو کیرش را کرد تو دهنم و سرم گرفت و مشغول تلمبه زدن تو دهنم شد. حالا از دو طرف دوتا کیر داشت بهم تلمبه میزد. بعد چند دقیقه داریوش خسته شد و باز جا عوض کردن. این بار علی تند تر کونم میکرد . کیر داریوش هم باز نیمه خواب بود. و من با زبون و لبام باهاش بازی میکردم که راست بشه و با دست تخماش میمالیدم. کم کم علی تند تر کرد . داشت کمی دردم می امد که فهمیدم ابش امد. و بعد رفت دستشویی. حالا من موندم و کیر نیمه راست داریوش. علی هم امد کمکم و کمی برا داریوش ساک زد. بعد داریوش دوباره کرد تو کونم و تلمبه زد . نزدیک امدن ابش امد جلوم و گفت دوست داره ابش بخورم. منم کمی براش ساک زدم تا حس کردم ابش داره میاد . ابش را توی دهنم ریخت و منم کمیش را روی زبونم بهش نشون دادم و بعد خوردم یه مقدارش هم خالی کردم توی دستمال .
آریایی
     
  

 
يك هفته اي از ماجراي غروب جمعه گذشت. درد كونم خوب شده بود. اما همش ياد كير و كردن افغانيه توي ذهنم بود و صحنه گاييدنم ميومد جلوي چشمم. اون لحظه اي كه نور چراغ قوه رو انداخت تو صورتم و ديد يه پسر بچه خوشگل و كوني جلوش وايساده، چنان برقي تو چشاش زد كه هيچوقت يادم نمي ره. وقتي هوس كير مي كردم فقط كير اون ميومد جلو چشمم. كير بقيه بچه هاي محل پيش اون دودول بود. البته غير از عبدالله. و نحوه كردنش هم خيلي با اونا فرق مي كرد. خوب اون يه مرد كامل بود كه سكس هاي زيادي هم كرده بود و كار كردن رو به خوبي بلد بود. اما اون شب منو نكرد بلكه به معناي واقعي گائيد. طوري كه وسط كار از حال رفتم.
بعد از يك هفته كه از خونه بيرون نرفته بودم و با ياد اون شب سركرده بودم، داوود اومد دنبالم و با هم رفتيم دوچرخه سواري. ميدونستم كيرش هوس كون كرده كه اومده دنبالم. دوچرخه بازي بهونه بود. واسه همينم گفت بشين جلوي دوچرخه و تو پا بزن. اونم از پشت انگشتم مي كرد و كونمو مي مالوند. دنبال يه جايي بوديم كه بريم و منو بكنه كه سر از همون خونه هاي نيمه كاره دراورديم. چون جمعه بود و تعطيل بود هيچ كارگري اونجا نبود. داشتيم يكي از ساختمون ها رو واسه رفتن و گاييده شدن من انتخاب مي كرديم كه باباي داود رسيد و اونو با خودش برد و نگذاشت با هم باشيم. من موندم و يه كون كه هوس كير مونده تو دلش. داشتم برميگشتم سمت خونه كه با يه افغاني رودر رو شدم. اون منو شناخت و نيشش تا بنا گوش باز شد. من چهرش رو نديده بودم واسه همين نميشناختمش. يه چهره زمخت و بي ريخت و استخوني. صدام كرد چطوري بچه كوني؟ اينبار كي آوردتت؟ يا خودت اومدي براي كير من؟ از صداش شناختمش. دلم ريخت. مي خواستم فرار كنم كه دستم رو گرفت و نگذاشت در برم. هيچ كس نبود كمكم كنه. گفت مي دونستم دوباره كونت خارش مي كنه مياي پيش خودم. منتظرت بودم. اينو گفت و كشون كشون بردم سمت اولين ساختمون. گريم گرفته بود و از ترس زبونم بند رفته بود. وقتي ديد خيلي ترسيدم گفت نترس اينبار زود مي كنمت بري. منو برد طبقه چهارم. رفتيم توي يه اتاق. گفت شلوار و شورتت رو كامل دربيار. من همينطوري ايستاده بودم و با نگاهم بهش التماس مي كردم. كيرش رو كشيد بيرون تازه فهمیدم چرا اون دفعه از حال رفتم. كاملا كيرش مردونه بود با يه سر خيلي بزرگ و وحشتناك. ترس منو كه ديد گفت نترس يه طوري مي كنمت كه بازم بياي. اون دفعه خوب تحمل كردي. بكش پايين و برگرد و با دستات لاچ كونت رو باز كن و سوراخ كونت و نشونم بده. شلوار و شرتم رو دراوردم. برگشتم و با دستام لاي كونم و باز كردم. آب از سر كيرش راه افتاده بود. گفت هنوزم كونت باز مونده. الان خارشش رو برات مي ندازم. اومد جلو و با انگشتاش افتاد به جون سوراخم. خوب كه انگشتيم كرد، دوتا بلوك گذاشت زير پاهام و گفت برو بالا تا قدت به كيرم برسه. بلوك ها رو جدا از هم گذاشته بود. وقتي رفتم بالا فهميدم واسه اينكه پاهام از هم وا بمونه اين كارو كرده. كيرش و گذاشت لاي پاهام و گفت با دستات تخمام رو بمال. من بلد نبودم چطوري. واسه همين دستاي كوچولومو گرفت و از لاي پاهام گذاشت زير تخماي گندش و گفت هر وقت كيرم اومد جلو تخمامو بمال. كيرش از لاي پاهام كه ميومد بيرون با كير خودم مقايسش مي كردم. كير من اندازه دوتا بند انگشت بيشتر نبود، اما كير اون قابل قياس نبود. اونقدر حشري شده بود و نفس نفس ميزد كه يدفعه كيرشو زير تخمام فشار داد و آبش با شدت پاشيد زير تخمام و لاي رونم. انگار آب منيش تمومي نداشت. تا پايين زانوم و زير تخمم و ديوار روبرو آب ريخته بود. از من جدا شد و گفت نكش بالا. مي خوام بكنمت. گفتم الان كردي ديگه. بزار من برم. گفت نه اگه خارش كونت رو نگيرم ميري چند نفر ديگه مي گانت. تو ديگه كوني خودمي. بعد گفت آبي كه ريخته لاي پات و زير تخمات رو بمال رو سوراخت تا من بيام.
بعد رفت گوشه اتاق و جيش كرد و برگشت پيشم. باقي آب مني رو هم با انگشت كرد تو كونم و كيرش رو دوباره رو سوراخم تنظيم كرد. سرش كه رفت تو باز و بسته شدن سوراخم رو حس كردم. يه كم نگه داشت تا جا باز كنه. بعد كمي بالا و پايين ش كرد و چرخش داد و درش آورد. يه كم ديگه آب ماليد رو سوراخم و دوباره كرد تو. هم دردم ميومد، هم ترسيده بودم و هم دلم مي خواست. حال عجيبي بود كه يه بچه كونيه يازده ساله داشت تجربش مي كرد. تو اين فكرها بودم كه تا مغزم درد پيچيد و با تموم قدرت به جلو پرت شدم. طوري كه صورتم به ديوار خورد. مثه اون باري كه عبدالله كونمو جر داد، اينبار هم اين افغانيه پارم كرد. از درد كون و شكمم رو زمين نشسته بودمو اشك ميريختم. دستمو از رو كونم بر نمي داشتم. گفتم ديگه نمي دم. پاره شدم. گفت تو گه مي خوري كه ندي. مادرتو تا گايش نكنم از اينجا نميري. گفتم پاره شدم ديگه نمي تونم. گفت تموم مزه كون كردن و بچه كردن همين تقه اولشه كه هميشه تو ياد هر دو طرف مي مونه. شلوارم رو روي زمين پهن كرد و تو همون حالت برم گردوند. گفت تا كونت بسته نشده قنبل كن تا مادرت رو بگايم. من مقاومت مي كردم، اما اون بدجوري حشري شده بود و حالا كه قيافه منو ميديد و سوراخ كونم زير كيرش بود ديگه هيچي حاليش نبود. واسه يه مرد كارگر افغاني خوابوندن يه بچه يازده ساله رو زمين كاري نداشت. سه سوته خوابوندمو افتاد روم. كيرشو لاي كونم تكون مي داد تا بره تو سوراخم. وقتي داغي كونمو حس كرد دوباره با همه قدرتش فشار داد و گفت بچه خوشگل كوني الان مادرت رو مي گايم. احساس كردم كيرش از شدت حشريت دوبرابر شده. انگار بار اول بود كه كون مي دادم. هرچي بيشتر كونمو تنگ مي كردمو و به هم مي چسبوندم اونم بيشتر فشار مي داد و فحش بهم مي داد. يك دفعه با سوزني كه نمي دونم از كجاش آورده بود يه دونه زد به كونم. ناخواسته از شوك درد سوزن كونم شل شد و از هم باز شد و همين باعث شد كير افغانيه تا ته تو كونم فرو بره. نفسم بند اومده بود. يه كم كيرش رو نگه داشت و بعد افتاد به جونم. با چندبار عقب جلو كردن و تقه زدن ديگه كونم باز شده بود و فقط وقتي سر كيرش رو در مياورد و دوباره مي كرد دردم مي گرفت. تموم اتاق پر شده بود از صداي تقه زدن افغانيه تو كون منو چلپ چلپ سوراخ گشاد من و برخورد تخماي مرده با كونم. دستاشو از زير بغلم آورد جلو و كمي سينش رو از پشتم جدا كرد. با اين كار قدرت تقه هاش بيشتر شد و منم بيشتر تحت كنترلش بودم. هر بار كه مي كرد و در مياورد از كونم صدايي خارج مي شد و اونم مي گفت جوووون مادر جنده بچه خوشگل، گشادت كردم. ديگه زير خواب خودمي. سرعت كمر زدناش كه بيشتر شد فهميدم آخراي گاييدنمه. هم خوشحال بودم و هم ناراحت. در يك لحظه كيرش رو كامل دراورد و با چنان ضربه اي فرو كرد كه دوباره درد تموم وجودمو گرفت و ناخوداگاه صداي آخ گفتنم تو كل طبقه پيچيد. واسه همين دهنمو گرفت و با قدرت تموم با كيرش ته كونم ضربه ميزد تا تو همون حالت شروع كرد به تخليه آب مني خودش ته روده هام. بو و مزه آب مني رو تا ته حلقم حس مي كردم. يكي دو دقيقه همينطوري روم خوابيد تا آبش كامل تو كونم تخليه بشه. توي همون حالت پرسيد اون پسره كه اون دفعه با رفيقش اينجا كردنت ديگه اذيتت نمي كنه. گفتم نديدمش ديگه. گفت اگه خواست اذيتت كنه بگو به نجيب مي گم. گفتم نجيب كيه؟ گفت نجيب منم. گفتم مگه ميشناسيش؟ گفت آره يبار همينجا گايشش كردم. خودتم هر بار كير خواستي بيا پيش نجيب. جمعه ها هميشه تنهام. كيرش خوابيده بود. اما همچنان تو كونم تكونش ميداد تا اينكه درومد. صداي چلپ چلپ آب نجيب رو تو كونم مي شنيدم. از روم بلند شد و داشت با فشار دادن سر كيرش آخرين قطره هاي ابش رو بيرون ميريخت. بلند شدم و شلوار و شورتم رو تكون دادم و پوشيدم و به سمت خونه راه افتادم. وقتي راه ميرفتم احساس ميكردم توي دلم پر از آب و باده. اما دوس داشتم برسم خونه و با آب مني نجيب يه حالي به كون و كيرم بدم.
باز هم خاطره هاي خيلي خوب دارم كه براتون تعريف كنم. اما خيلي دوس دارم نظرات شما رو هم بشنوم. پس حتما برام نظر بزارين تا بتونيم راجع بهش باهم صحبت كنيم.
     
  
صفحه  صفحه 14 از 22:  « پیشین  1  ...  13  14  15  ...  21  22  پسین » 
Homosexuals - همجنسگرایان

خاطرات همجنسبازی کاربران لوتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA