ارسالها: 223
#144
Posted: 24 Jan 2021 17:54
nicenightgay:
تابستون از راه رسيد. با گذشت زمان هم تجربه دادن به انواع کیرهای واقعی رو داشتم و هم فرو کردن چیزای مختلف تو سوراخم رو و سعي مي كردم چيزاي بزرگتر و كلفت تري رو امتحان كنم تا بيشتر لذت ببرم. گاهی خیلی هوس یه کیر جدید توی سرم میفتاد و بدجوری کونم رو به خارش مینداخت. اما ترس از تکرار تجربه های تلخ و سخت گذشته باعث میشد قیدش رو بزنم.
تابستون رو به اتمام بود. يكي از دوستان پدرم دعوت كرد كه براي روزهاي آخر هفته بريم منزلشون در يكي از روستاهاي اطراف. از شنيدنش خوشحال شدم. فكر مي كردم چند روزي استراحت مي كنم. ما به اتفاق دوست پدرم روز سه شنبه رفتيم روستا. قرار شد واسه آخر هفته هم پدرم به ما ملحق بشه. اونها پسر نداشتن و من در منزلشون تنها بودم. دخترهاش هم سن خواهرهاي من بودن و با هم همبازي مي شدن. گاهي منم به بازي مي گرفتن. اما من همش نگراني داشتم كه اگه اينها بفهمن من كونيم با من چه رفتاري مي كنن. آخه هنوز صداي خواهر امير تو گوشم بود كه مي گفت پسراي محل مي برنت و ترتيبت رو ميدن.