انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
Homosexuals - همجنسگرایان
  
صفحه  صفحه 21 از 21:  « پیشین  1  2  3  ...  19  20  21

خاطرات همجنسبازی کاربران لوتی


مرد

 
الان رو تخت هستم و دلم کیر میخواد زیرش ناله کنم
Mehran 1341
     
  
مرد

 
دلم یه کون سفید میخواد یه ساعت تلمبه بزنم
     
  
مرد

 
هر کی دلش میخواد کون بده بیاد پیش خودم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
من تو خوابگاه با دوستام یه سال اولی بچه سال و ریزه میزه پیذا می کردیم و تو حموم حامله ش می کردیم.
     
  
مرد

 
کون دادن به همجنس عالیه
Mehran 1341
     
  

 
کارگاه خیاطی

سال ۱۳۷۸ بود و من گاهی شبها برای پیدا کردن فاعلی به پارک لاله می‌رفتم.
يکی آز این شبها که به پاتوق معمول فاعلها و مفعولها، دور یک محوطه بازی کودکان، رفته بودم پسر نسبتا قد کوتاه با موهای تقریبا مجعد و وزی اشاراتی کرد و با هم همسیر شدیم. اسمش جعفر بود.

آروم آروم کمی دستش رو به باسن من زد تا ديگه مطمئن بشه اشتباهی در کار نیست و من هم همانطور که راه میرفتیم کمی قنبل تر کردم که اگه تپش قلبم رو نمی‌شنود، کون قنبلم پیام دلم رو بهش بده!

ازش پرسیدم بچه کجایی؟ گفت خانی آباد! پیراهن سفیدی تنش بود که دکمه هاش رو تا سینه باز کرده بود و یه شلوار پيله دار مشکی پاش بود! ازش پرسیدم مکان داری؟ مطمئن نبود براهمین گفت میشه کمی منتظرم بمونی تا برگردم؟

حدود ۲۰ دقیقه بعد برگشت! تنها نبود! دو نفر دیگر هم باهاش بودن! ولی چون حتمآ به آنها جریان رو گفته بود خیلی زود با هم اوکی شدیم! یکی از اون دو پسر جدید ازم پرسید بچه کجایی؟ گفتم خانی آباد! زدن زیر خنده و يکی شون گفت شانس رو ببین بچه محل در اومدیم! ولی جعفر می‌دونست که‌ دارم سر به سر اونا میذارم!

از پارک بیرون زده بودیم‌ و داشتيم از خیابون کارگر میومدیم پایین. تا رسیدیم به خیابون جمهوری و پیچیدیم تو خیابون و رفتيم تا رسیدیم به يک کارگاه‌ خیاطی نسبتا بزرگی!

دیروقت بود ولی بازم تو کارگاه که‌ ساختمانی قدیمی بود يکی کار می‌کرد! اون که کار می‌کرد تو اتاقی بود که راه پله ای طولانی از هال بزرگ ساختمان به‌ اونجا ختم میشد. جعفر و دوستاش من رو بردن تو یه اتاق همکف بزرگ و از اینکه هنوز یکی اونجا کار میکرد دمق شدند. قرار شد ورق بازی کنیم تا برود!

بعد از نیم ساعتی جعفر به دوستاش گفت یه سری برن و گپی با همکارشان بزنن مبادا مشکوک شده باشد! اونا که رفتن بلافاصله به من گفت همانطور نشسته خم شوم و کمی از روی لباس باهام حال کند!

از روی شلوار نازکش کیر سیخ و کوچیکش رو حس کردم! معلوم بود خیلی حشری بود! دستش رو کرد تو شلوارم و لای کونم رو کمی مالید و لپای کونم رو چنگ زد! و دوباره نشستیم! ولی بوی انگشتاش که لای کونم رفته بود مشخص شد! بهم گفت بچه ها اومدن برو لای کونت رو خوب بشور!

بالاخره مزاحم رفت و بجه ها هم با هیجان اومدن تو! من هم رفتم دستشویی و خودم را خوب شستم و برگشتم. دیگه حالا لبریز هیجان بودن که میخان با من چیکار کنن!

من که دیدم کمی بی‌نظم و بلاتکلیف هستند یواشکی به جعفر گفتم ببین باید یکی یکی بیاید تو و بکنید! و جعفر هم یه چیزایی به ترکی به اونا گفت که فقط کلمات بیر بیر رو تشخیص دادم و حدس زدم معنیش میشه یکی یکی!

دو نفرشون رفتن تو هال و يکی که قد بلند و نسبتا چاهارشونه بود تو اتاق موند! کاملا بی تجربه بود و نمیدونست باید چکار کنه! البته منم تجربه خوبی تو کون دادن نداشتم و چون از مردانگی فقط یه دول ریز داشتم و اصلا به بلوغ جنسی نرسیدم تنها چیزی که میدانستم این بود تشنه کیر هستم!

بالاخره پسر لخت شد! کیر خوش قد و بالایی داشت. جلوام ایستاده بود و منم کیرش رو نگاه میکردم و آب دهنم راه افتاده بود! همانطور که جلويش زانو زده بودم کیرش رو چسببوند لای سینه هام! یک بدن نرم، بیمو، لطیف و دخترونه جلوی کیرش بود! کمی کیرش رو مالید لای سینه ها و گردنم! بدجوری سیخ کرده بود! کمی به بدنه‌ کیرش لب و زبون زدم! لبام رو بردم برای سر کیرش! کمی کردم تو دهنم و یکی دوبار تو دهنم عقب جلو کردم! صورتم که‌ از کیرش فاصله گرفت و دستم به تخماش خورد، آب کیرش پاشید بیرون!

واقعا مایوس کننده بود! برای هر دومون! عملا هیچ کاری نکرده بودیم ولی اون کیر خوش قواره با اون همه حشر و هیجان تخلیه شده بود! پسره انگار سرافکنده شده بود!

به هرحال او رفت و جعفر اومد تو که از هر سه نفر قدکوتاه تر بود. کاملآ معلوم بود جعفر بلد است چکار کند! همانطور که قبلا حس کرده بودم کیر کوچک و قلمی داشت ولی بکن بود! برای منم که هم خیلی تنگ بودم و هم بی تجربه خیلی مفید بود! اول ازم خواست براش ساک زدم و در حالت‌های مختلفی میگفت چجوری براش بخورم! بعد گفت سگی شو! گفت شونه هام و گردنم کاملآ در تماس با زمین کمرم قوس کامل به سمت زمین، و کونم و سوراخم در بهترین حالت قنبلی قرار داشت! نشست جلوی کونم، لپای کونم رو مالید و ورز داد! خوب چنگ مالی کرد! میگفت نمیدونی چقدر کونت سرخ شده! تازه من چون‌ سبزه هستم کونم کمتر سرخیش رو نشون میده! چندتایی درکونی هم بهم زد! و من از درد چنگ زدن ها و در کونیها لذت میبردم و جعفر که میدید ناله ای میکنم ولی اعتراضی نمیکنم محکمتر میزد! تا بالاخره لای کونم رو با دو دست خوب کشید و باز کرد و یک تف بزرگی روی سوراخم انداخت! سر کیرش رو روی سوراخم گذاشت و به اندازه سرش کمی عقب و جلو کرد! داشتم از هیجان میمردم! با اینکه قبلا هم دو باری به کیرهایی قلمی کون داده بودم، ولی انگار باکره ای بودم که قرار است از بکارت در آید! همچون عروسی باکره که در شب اول قرار است پرده اش دریده شود.

بالاخره کامل سورام شد و فرو کرد! انگار نفسم در سينه حبس شده بود که با داخل شدن کیر او در مقعدم نفسم رها شد! آهی بلند کشیدم! عضلاتم سست شد! تقلا کردم خودم رو نگه دارم! توانستم! البته سخت بود آخه جعفر عملا سوارم شده بود ولی چون خودش هم مثل کیرش جثه کوچکی داشت توانستم خودم را کنترل کنم!

تجربه جدیدی بود! کونم رو هوا قنبل بود! یکی روم سوار شده بود و کیرش رو تا خایه تو من فرو کرده بود! عقب جلو می‌کرد و هی میگفت جووووووون! آخ جون! وای چه کونی! تمام زنانگی درونم بیرون ریخته بود! من که به لحاظ فیزیکی هم مردانگی ناچیزی داشتم، این مقدار ناچیز هم از بین رفته بود و تبدیل به زن تمام عیاری شده بودم که داشت کون می‌داد!

بعد از اینکه مدتی در حالت سگی تلمبه زد اومد پایین. بدنش داغ بود. علیرغم جثه کوچک بدنی عضلانی داشت. دراز کشید و گفت بیا بشین روش! نشستم. گفت بشین پاشو کن. کردم! گفت بشین پاشو میکنی همزمان خایه هام رو بگیر تو مشتت ماساژ بده! ماساژ دادم! خلاصه گوش به فرمان بودم ببینم براش چکار کنم!

پا شد گفت دمر دراز بکشم! کشیدم. گفت با دستات لای کونت رو باز کن! باز کردم! یه تف انداخت و فرو کرد! شروع کرد به تلمبه زدن! کیرش مقعد منو درمینوردید و کشاله های رونهاش به لپا و رونهای زنونه من می‌خورد! دست از تلمبه زدن کشید! گفت یه کم همینطور که روت هستم‌ بی حرکت بمونیم!؟ گفتم باشه! تو گوشم پچ‌پچ های سکسی می‌کرد! رو گردنم نفسهاش رو که حالا کندتر شده بود حس میکردم! روی من خیمه زده بود، دستای من رو زیر بدنم جمع کرده بود و با دو دست خودش بازوهام رو نگه داشته بود، کیر سیخش داخلم بود و باهام حرفای سکسی میزد! تا اینکه دوستش در زد و گفت چیکار داريد میکنید بابا! من اینجا کف کردما! بعد از این حرف چند تا سیخ جانانه زد و بلند شد! من چیزی از آب کیرش حس نکردم! فقط وقتی پا شد من دیگه نا نداشتم! نفر سوم که آمد تو منو دید گفت برو دستشویی خودت رو بشور و یک ربعی هم استراحت‌ کن تا بعد من شروع کنم! گفتم اوکی!

پا شدم برم دستشویی! برای رفتن به دستشویی باید از راه پله باریک و طولانی در هال بالا می‌رفتم و از طنز روزگار خجالت میکشیدم کون لخت برم چون بچه‌ها تو هال روی کاناپه داغونی نشسته بودند برای همین شورتم رو پوشیدم و رفتم!

بعد از کمی استراحت کنار بچه‌ها در هال، نفر سومم دستم رو گرفت و گفت بریم! من هم طبعا مطیع راه افتادم!

خیلی زود شروع کرد! او هم مثل جعفر حشری بود! ساک و کیر خوری در میان نبود! خوابوندم، تف انداخت، فرو کرد! از همون ابتدا تلمبه هاي سرعتی زد! کیرش بزرگتر از کیر جعفر بود ولی به سفتی اون نبود. بعد از این که کمی دمر بهم تلمبه زد گفت برگرد. برگشتم. پاهام رو برد بالا و انداخت رو شونه هاش کیرش رو فرو کرد و عقب جلو! عقب جلو! تلمبه که میزد صورت به صورت هم بودیم! شروع کرد به خوردن صورتم، لبام، و گلوم! خوب لبها و گردنم رو خورد و تف مالی کرد! خیلی حشری بود!

پا شد دراز کشید و گفت بیا رو کیرم بشین. نشستم ولی کیرش که رفت تو، روش شکم به شکم دراز کشیدم! همانطور که بهم تلمبه میزد دول ریز منم روی شکم‌ او جون گرفته بود و یواش یواش همه حواس من روی دولم متمرکز شده بود که به شکم او می‌میمالیدم! طبعا همانطور که دولم رو روی شکم او میمالیدم کیر او هم در من میرفت و می‌آمد! اینقدر دولم رو روی شکمش مالیدم تا ذره آب رقیقی از من خارج شد! و به نفس نفس افتاده بودم!

این کار باعث شد که این بکنم احساس کند که انگار من او را کرده ام! و با شدت هرچه تمام تر به جان من افتاد! دوباره منو دمر کرد و جوری روی شونه هام خوابوند که کونم قنبل شد در هوا و شروع کرد به گاییدن من! دیوانه‌وار! با هر ضربه ای که میزد شونه های من سر میخورد جلوتر! اینقدر سر خوردم جلو رفتيم تأ به میزی که جلوتر بود خوردیم و او انگار کنترل خودش را از دست داده بود تأ اینکه من اعتراض کردم‌ چون‌ سرم در تماس با میز کمی درد گرفته بود!

گفتم دیگه بسه! دیگه نمیتونم! خسته شدم! گفت نه هنوز آب من نیومده ولی آب تو اومد! یه کمم سگی بهم بدی آبم میاد!

سگی شدم و قنبل! چسبید بهم! و مثل یک سگ نر حشری گاییدن رو آز سر گرفت! سرعتی و تند! شدید و با ضربه تأ اینکه با چند ضربه‌ عمقی دیدم پشتم سست شد و از تقلا افتاد و منو بالاخره رها کرد! منم چند لحظه ای دراز کشیدم تا توانی پیدا کنم و از آنجا به خانه بروم ساعت حدوادی ۲ نیمه شب بود!

پسره که لباس هاش رو پوشید رفت توی هال شنیدم برای دوستاش میگفت چنان سوپری کردمش که نمیتونه بلند شه!

خلاصه من هم لباس پوشیدم برم خونه! ولی میگفتن شب پیششون بمونم! منم می‌دونستم بمونم اينا الان دوباره جون میگیرن و کون میخان! گفتم نه باید برم!

نفر اولی که تقریبا نکرده آبش آمده بود التماس میکرد یک بار دیگه بهش بدم و جعفر هم میگفت بابا اون نتونست بکنه یه بار دیگه به اون بده ولی من دیگه خسته شده‌ بودم و قبول نکردم!

اومدم بیرون و به سمت خونه راه افتادم ولی از تجربه هیجان انگیزم چنان غرق شادی و شعف درونی بودم که باید خودم رو کنترل میکردم فریاد نکشم! خونمون تو جمالزاده بود و راه زیادی نبود! ولی من انگار تأ همانجا هم پرواز کردم! برای من تجربه ای بی‌نظیر بود که دیگر تکرار نشد!
     
  
مرد

 
زمان دانشگاه یه هم خوابگاه داشتم که گی بود . هر شب ۲ راند رو حداقل با بچه ها پلی می کرد ، یبار ازش پرسیدم خسته نمیشی ؟؟
گفت مگه تو از آب خوردن خسته میشی ، دیگه منم سکوت کردم .
     
  
صفحه  صفحه 21 از 21:  « پیشین  1  2  3  ...  19  20  21 
Homosexuals - همجنسگرایان

خاطرات همجنسبازی کاربران لوتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA