ارسالها: 52
#43
Posted: 10 Feb 2014 21:37
بدفهمیهای پیرامون همجنسگرایی زنان
فهم شیوههای زیستی و گونههای بودگی بهجز دگرجنسگرایی و نقشهای زیستی مرسوم در دایرهی هنجارهای دگرجنسگرایانه دشوار به نظر میرسد. یکی از دلیلهای این دشواری، حضور این گونهها در زیر پوست جامعه و حضور پنهانی آنها است. آنچه قابل تصور نباشد و یا در تجربهی روزانهی ما حضور آشکار نداشته باشد، دور از ذهن مینماید و درک آن هم دشوارتر میشود. این دشواری و نبود ذهنیت و تصویر، ترس از شیوههای کمتر-شناختهشده و پنهانماندهی زیستی را دامن میزند. حال اگر این شیوههای زیستی و گونههای حضور، فاصلهی بیشتری از شیوهی زیست دگرجنسخواهانهی بر پایهی نقشپذیریهای دوتایی زن / مرد داشته باشند، درک و پذیرش آنها هم دشوارتر میشود. از سوی دیگر، پدرسالاری و مردستایی درونیشده در زیرساختهای جامعه بر این ترس و عدم پذیرش افراد اجتماع میافزاید. در این میان بدفهمیها و سوءتفاهمها گسترش مییابند بدون آنکه جایگزین آگاهانه و به دور از تعصب این بدفهمیها مجال حضور یابد.
حضور در زیست زنانهی همجنسگرایانه حتا برای خود افرادی که در این زیست هستند هم ایجاد بدفهمی میتواند بکند و همیشه امکان ورود به کلیشههای هنجارهای دگرجنسگرایانهی مردسالار وجود دارد حتا بیم آن میرود تا همجنسگرایی هم به دالان هترونرماتیو فرو رود. برای افراد خارج از این زیست، بهویژه افرادی با زیست دگرجنسگرایانه، تصور همجنسگرایی زنان دشوارتر از فهم همجنسگرایی مردان است. باید توجه داشت که درک و قدرت تصور این نوع زیست با پذیرش آن، دو مقولهی متفاوت هستند. این بدفهمی تا به آنجا پیش میرود که اغلب میتوان از مردان همجنسگرا هم شنید که آنها قادر به تصور دنیای همجنسخواهی زنان نیستند. اینگونه است که زنان همجنسگرا نهتنها از حقوق خود برخوردار نمیشوند بلکه مشروعیت وجودی هم از ایشان گرفته میشود.
چرایی این بدفهمی و دشواری تصور آن، میتواند گونهگون باشد ولی نکتهی مهم این است که این دشواریها به هر دلیل که باشند، افراد حاضر در این زیست را از کلیت جامعهی انسانی دورتر و دورتر میکنند و امکان همزیستی برای ایشان سختتر میشود مگر اینکه قاعدههای رایج جامعهی اکثریت دگرجنسگرای حاضر در نقشهای دوتایی زنانه / مردانه را بپذیرند و از این طریق به زیست و حضور حود مشروعیت بخشند. این راهکار خود حفرهی خطرناکی است که میتواند قدرت مردسالاری را گسترش دهد و حتا از دگرگونی منتهی بر برابریخواهی در جامعهی دگرجنسگرا هم بکاهد.
با بررسی ابهامها پیرامون این زیست و با توجه به بدفهمیهای رایج و غالب، علاوهبر آغاز راهی برای درک هرچه بیشتر زیست همجنسخواهان زن، میتوان به کاستیها و ترسهای جامعهی هترونرماتیو پی برد. با تحلیل این کاستیها و با درک ضرورت تغییر، دستیابی به جامعهای انسانی و برابر ممکن میشود. از سوی دیگر، درک این بدفهمیها یاریدهندهی جامعهی اقلیتهای جنسی هم خواهد بود نخست از این طریق که آنها میتوانند در مسیر آگاهیرسانی، ابهامها را کاهش دهند و به آگاهی جنسی عمومی بیافزایند و درنهایت با آگاهی از بدفهمیهای رایج، از فرو غلطیدن به هنجارهای سنتی جامعهی هترونرماتیو جلوگیری کنند.
یکی از پرسشهایی که از افراد حاضر در همجنسخواهی زنانه میشود این است که «شما چگونه با هم سکس دارید؟» یا به شکلی دیگر اینگونه پرسیده میشود که «تو مفعولی یا فاعل؟» این پرسشها و نمونههای دیگری از این دست، پیش از اینکه از کنجکاوی برخیزند، از عدم تصور آمیزشی جدای از دخول و بدون حضور آلت جنسی مردانه و از سویی عدم درک ارتباط دو شخص خارج از شکل فاعل و مفعول مطلق ناشی میشوند. این تصور جدای از هرچیز به ذهنیت غالبی بر میگردد که فرهنگ مردسالار و نوع زیست دگرجنسخواهانه بر آن دامن زده است. این تبلیغ در حالی است که درصد بالایی از زنانی که دارای تجربهی دخول بودهاند، تجربهی ارضای جنسی را در دخول تجربه نکردهاند با اینوجود تبلیغات بر پایهی ترویج دگرجنسگرایی بهعنوان گرایش هنجارین، بهترین راه آمیزش را میان مرد و زن در نقشپذیری سنتی آن و از طریق دخول آلت مردانه در واژن تصویر کردهاند و این در حالی است که دگرجنسگرایان هم در حال حاضر صرفن به این شیوهی آمیزش بسنده نمیکنند. لازم به ذکر است که تنها عضوی که در بدن آدمی طبق تحقیقات علمی تا کنون، صرفن برای لذت وجود دارد و هیچ نقش تعیینکنندهای در تولید مثل ندارد، کلیتوریس در زنان است و از سویی بیشترین لذت جنسی میان دو زن دانسته شده است.
گروهی از مردان دگرجنسگرا بر این تصور اشتباه هستند که آمیزش و معاشقهی دو زن، مقدمهای بر ارتباط این زنان با یک مرد است. ایشان این نوع رابطه را جدی نمیگیرند و آن را برای ایجاد جاذبهی بیشتر برای مردان دگرجنسخواه میدانند. این اشتباه محاسباتی در میان برخی از افراد حاضر در زیست دگرجنسخواهانه بیش از هر چیز از سوی فیلمهای پورنوگرافی دامن زده شده است. حتا میتوان بسیاری از فیلمها و تولیدهای تصویری با موضوع همجنسخواهانهی زنان را برای جذب دگرجنسخواهان مرد و فتح این بازار برای این افراد برشمرد. صنعت پورنوگرافی و رسانههای تصویری، موجب شدهاند تا عرصهی همجنسخواهی زنان، بهاشتباه فرصتی برای بختآزمایی این دسته از افراد اجتماع قرار بگیرد. حال که دستهای از افراد اجتماع که میتوانستند بهعنوان مشتری سکس یا تولیدهای تصویری باشند، خارج از مناسبات مرسوم قرار دارند، صنعت سکس و سرمایهداری به گونهای دیگر آنها را وارد این عرصه میکند.
سید محمدحسین فضلالله چون بسیاری از فقهای اسلامی معتقد است که زن دارای لذت جنسی نیست و حضور او برای لذت بخشیدن به مرد است. این تصور که زنان اصولن لذت جنسی را تجربه نمیکنند و تصور دیگر بر این پایه که ایشان هیچگاه چون مردان به مرحلهی انزال نمیرسند چراکه منی صرفن در بدن مردان تولید میشود، یکی از عواملی است که موجب میشود تا مردها بهویژه در جوامع سنتی، از بیان این ایده ابایی نداشته باشند که زنان لذت جنسی ندارند چه برسد به اینکه حضور آنها در یک رابطهی آمیزشی با هم جدی گرفته شود و یا مشروعیت یابد. در واقع فرهنگ مبتنیبر خواستهها، نیازها و زیستشناختی بدن مرد و از سویی تببین مسایل دیگر بر پایهی زیست مردان در چارچوبهای دگرجنسخواهی و نقشپذیری مبتنیبر زیستشناسی، جایی برای بروز و گسترش گونههای دیگر زیستی نمیگذارد و مایل نیست قدرت بهدستآمده به گروههای زیستی دیگر واگذار شود بنابراین تبعیض را از بدن و از نیازهای پایهای آغاز میکند.
ادامه در پست بعدی
آنکه عشق ميکارد اشک درو ميکند...
ارسالها: 52
#44
Posted: 11 Feb 2014 15:04
ادامه پست قبلی
یکی از ترسهای رایج پیرامون همجنسخواهی زنان، از دست رفتن قدرت نفوظ، کنترل و مالکیت بر این گروه از طریق جامعهی مردسالار است. در این زیست دیگر زنان رقیب ِهم نیستند، برای جذب و اغوای مردان از یکدیگر پیشی نمیگیرند، معیارهای جذابیت در دگرجنسگرایی مردان را رعایت نمیکنند و اینهمه یکی از مهمترین اهرمهای جامعهی هترونرماتیو را ناکارآمد میکند.
با حضور این زیست است که رفتهرفته زیست دگرجنسخواهانه هم تغییر میکند و به یک تعامل و برهمجوشی انسانیتر میرسد چراکه دیگر مردان یکهتاز میدان نیستند و ایشان خود را و حضور و عرصهی عمل خود را در معرض خطر مییابند. این تغییر، زمانی صورت خواهد گرفت که جامعهی هترونرماتیو از هراس از دست دادن جایگاه گذر کند. زمانی که این گذر صورت گیرد، تمامی جامعه در جایگاهی انسانیتر به زیست مسالمتآمیزتری خواهند رسید.
یکی از خلط های رایج حتا در میان خود افراد زیسته در دایرهی همجنسخواهی زنان، مخلوط کردن مبحث گرایش جنسی و هویت جنسیتی است. تصور غلط ولی رایج بهطور عمده این است که همجنسخواهان عمومن به جنس مخالف در دوتایی زن / مرد نزدیکتر هستند، نقشپذیریهای جنس مخالف را دارند و مایل هستند تا به جنس مخالف خود شبیه باشند و اصولن فرقی میان یک زن همچنسگرا با یک مرد دگرجنسگرا وجود ندارد.
این تصور، حتا اگر همجنسگرایی را بپذیرد، زنان را طبق نقشپذیریهای کلیشهای تقسیمبندی میکند و همجنسگرایان زن را هم طبق همین کلیشهها میخواهد. درواقع این نوع تفکر ناشی از واکنش ناخودآگاه هترونرماتیوی به حضور گونههای دیگر زیستی از جمله گرایش همجنسخواهانه در جامعهی انسانی است. این واکنش بهجای اینکه این نوع از گرایش را بهعنوان گونهی متفاوتی از گرایش جنسی بداند، تلاش دارد تا لباس دگرجنسخواهانه را به تنش بپوشاند و نقشهای سنتی را در آن بازتولید کند.
جامعهی بیتجربهی اقلیتهای جنسی هم یا بهدلیل مشروعیت گرفتن یا بهدلیل نبود تجربهی زیستی بهمثابه انسان شهروند اجتماعی، استعداد تمایل به این شیوهی زیستی را دارد. باید توجه داشت که حتا زیست دگرجنسخواهانه هم در مسیر برابریطلبی و تغییر زندگی بشر، در حال دگرگونی و بازیابی دوباره است حال اگر گونههای همزیستی دیگر چون همجنسگرایی بخواهند در قالب هنجارهای از-کار-افتادهی پیشین ظاهر شوند، در ساختارهای پوسیده در رابطههای مبتنیبر قدرت قرار میگیرند حال آنکه زیست همجنسگرایانه این قابلیت را دارد تا بتواند الگوهای زیستی گونهگونی را به جامعهی انسانی بشناساند و از سوی دیگر تلاش بیشتری در جهت ساختن زیست برابر انجام دهد.
یکی از پرسشهای معمول دیگر از همجنسخواهان بهویژه همجنسخواهان زن این است که «کدامتان مرد هستید؟» یا این تصور، تصوری معمول است که یک زوج همجنسگرا با یک زوج در قالب سنتی دگرجنسخواهانه مقایسه شود و تلاش شود تا نقشپذیریهای مرسوم در زیست زوجهای سنتی در آنها کشف و بازیابی شوند. این مساله آنجا شدت مییابد که شریک جنسی فرد در یک رابطهی همجنسخواهانه شریک دیگر را به پیروی از هنجارهای جامعهی دگرجنسگرا وا میدارد یا از شکستن مرزهای مرسوم باز میدارد.
در واقع ذهن عادتدادهشده به یک گونهی محتوم زیستی که اعتبار زیستی خود را بر پایهی دوتاییهای رنگباخته دیری است از دست داده است، نمیتواند یا نمیخواهد به مواردی فرای قالب متصور خود فکر کند و نهتنها این گونهها را در زیستهای دیگر متصور شود بلکه تلاش خود را برای بهکارگیری نمونههای انسانیتر در زیست خود نیز به کار گیرد.
در قرآن، کتاب مقدس مسلمانان سورهی بقره، آیهی ۲۲۳ را میتوان سراغ گرفت که خطاب به مردان میگوید «زنان شما کشتزار شما هستند پس از هرجا [هر وقت] که خواهید به کشتزار خود [در] آیید و آنها را براى خودتان مقدم دارید و از خدا پروا کنید و بدانید که او را دیدار خواهید کرد و مومنان را [به این دیدار] مژده ده.» این دید صرفن در اسلام وجود ندارد و میتوان آن را در دینهای دیگر و نهلههای اندیشگانی گوناگون سراغ گرفت اگرچه این تفکر بهصورت سیستماتیک در جامعههای مسلمان گسترش یافته و مورد استفاده قرار کرفته است ولی نمیتوان آن را ویژهی اسلام قلمداد کرد. این دیدگاه نهتنها زن را موجودیتی بهواسطهی خلقت و حضور مرد میداند، بلکه زن را موجودی ایستا و متفعل قلمداد میکند.
از سوی دیگر، زن ملک، جولانگاه و وسیلهی تمتع مرد تلقی میشود و همینطور وظیفهی عمدهی زن، تولید مثل و پذیرش نقشهایی چون همسر، مادر، دختر و خواهر است گویی زن همواره قرار است تا بهواسطهی حضور یک مرد تعریف شود و هویت یابد. حال همجنسخواهی زنان با ترک بسیاری از این نقشپذیریها و انصراف از پذیرش نقش تولید مثلی، دست کم در حوزهی متصرف از سوی نقشهای سنتی، دیگر نه بهواسطهی مرد بلکه قائم به حضوری وابسته به فردیت مستقل، دوام و ثبات مییابد. این مساله بهروشنی جامعهی پدرسالار سنتی را که بهواسطهی سلطهی مردانه حضور و قوام یافته است، مورد تهاجم قرار میدهد.
حال تصور کنید، فرهنگی که زن را بهعنوان جنس دوم میداند، چگونه میتواند از یکسو مردان خارج از دایرهی دگرجنسخواهی مردانه را بپذیرد و از سوی دیگر، به زنان اختیار خروج از این دایره را بدهد. باید توجه داشت که این تصور اشتباهی است که این نوع تفکر را صرفن متعلق به اسلام و یا جامعههای موسوم به جوامع جهان سوم قلمداد شود.
مسالهی دیگر مورد هراس برای جامعهی پدرسالار، خروج زنها بهواسطهی ورود به گونههای دیگر زیستی است. درواقع این هراس از خروج زنان از دایرهی تسلط مردانه ناشی میشود. برای نمونه اگر در یک جامعهی سنتی، زن در حوزهی اقتصادی، امنیتی، عاطفی و از این قبیل وابسته به مردهای اطراف خود با نقشپذیریهای متفاوت بود، با حضور دو زن در کنار یکدیگر، نموظ دیگری از زیست به وجود میآید که برای بقای خود لزومی به ماندن در دایرهی قدرت و تسلط مردانه ندارد.
از سوی دیگر، زیست همجنسخواهانهی زن به معنی خروج قسمتی از زنان از حیطهی انتخاب مردان، از دامنهی بازار سکس و نوع خاصی از نفوظ مذهب و قدرت در میان جامعه است. علاوه بر اینها، اقتصاد مبتنی بر پایهی دوتاییهای محتوم زنانه / مردانه هم امنیت حضور و توسعهی اقتصادی خود را در خطر مییابد. تمام این موارد، قوای پیوستهای را بسیج میکند تا بهواسطهی منافع مشترک، به مقابله با هر زیستی خارج از دایرهی سلطهی هترونرماتیو بپردازند که از آن جمله میتوان به همجنسگرایی اشاره کرد.
تصور غالب بهویژه در مردان این است که فرد لزبین بهواسطهی گرایش جنسی خود از مردها متنفر است یا با رویکردی دیگر، لزبینها به دلیل تنفر خود از مردها ست که چونین گرایشی دارند. این دید تا به آنجاست که این شبهه را در گروهی از لزبینها ایجاد کرده است که اگر لزبین هستند قرار نیست تا مردها روابط خوب و دوستانه داشته باشند.
از سوی دیگر، بارها ممکن است از سوی افراد زیادی از یک لزبین پرسیده شود که «آیا در کودکی توسط یک مرد خشونت جنسی دیده است؟»، «آیا پدری بداخلاق یا نامهربان و یا ضعیف داشته است؟» و یا «در جوانی شکست عشقی از یک مرد خورده است؟» تمام این پرسشها بر پایهی پیشفرضی است که طبق آن، همجنسگرایی زنان را مرتبط به میزان فاصلهگیری آنها از مردان میداند. درواقع آنچه در این استدلالها مورد تاکید قرار میگیرد، عدم پذیرش همجنسگرایی زنان بهعنوان یک گرایش مستقل است بلکه آنچه مورد توجه است یافتن کمبود رابطهی فرد با دایرهی حضور مردانه است.
در همین راستا پرسشهایی چون «مگر تو تا حالا تجربهی عشق و سکس با مرد را داشتهای که میگویی مایل نیستم؟» پرسشهای قابل تاملی هستند که بر پیشفرض بیشتر افراد اجتماع بر طبیعی بودن دگرحنسگرایی و تنها گرایش قابل قبول تاکید میکنند. در واقع تمامی این پرسشها از آنجا سرچشمه میگیرد که فرد پرسشکننده بر این باور یا دست کم تصور است که حتمن اشکالی در کار بوده است یا کمبودی وجود داشته است که شخص به جنس موافق گرایش پیدا کرده است.
حتا اگر در بهترین حالت ممکن فرد گرایش به همجنس زن را بپذیرد، باز هم پرسشهایی به دنبال میآیند که نشان از تسلط کلیشههای دگرجنسگرایانه در ذهن او دارند. تنها نتیجهی مثبت شکسته شدن این کلیشهها، مشروعیت پیدا کردن گونههای دیگر زیستی و اعطای حق به آنها نیست بلکه رهایی از این کلیشهها امید زیست در جامعهی آزادتر و برابرتر را برای همهی انسانهای اجتماع بهویژه خود دگرجنسگرایان را در پی دارد.
پایان
آنکه عشق ميکارد اشک درو ميکند...
ارسالها: 68
#50
Posted: 4 Mar 2014 01:55
هوموفوبیا: تعصب و تبعیض یا اختلال روانی؟
هوموفوبیا (Homophobia) یا همجنس گراگریزی، همجنس گراستیزی و همجنس گراهراسی، مجموعه ای از نگرش ها و واکنش های منفی و تبعیض آمیز نسبت به همجنس گرایان است. این واژه را اولین بار جرج وینبرگ در سال ۱۹۷۱ ابداع و معرفی کرد.
دکتر جرج وینبرگ روانشناس آمریکایی در کتاب خود با عنوان "جامعه و همجنس گرای سالم" به توصیف این پدیده پرداخت و این درحالی بود که در آن سال ها، همجنس گرایی همچنان در فهرست اختلالات روانی قرار داشت.
سرانجام همجنس گرایی که از سال ۱۹۵۲ در لیست اختلالات روانی قرار گرفته بود، در سال ۱۹۷۳ از "راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی" (DSM) خارج شد و پس از آن به تدریج از سایر پروتکل های جهانی سلامت حذف شد.
هوموفوبیا را می توان در رفتارهای خصمانه، همانند اعمال تبعیض و خشونت علیه یک گروه بر اساس تمایلات جنسی آنان دید.
با اینکه اکنون بیش از چهل سال از خروج همجنس گرایی از لیست اختلالات روانی میگذرد و با وجود تلاش های گسترده سازمان های مدافع حقوق همجنس گرایان، هوموفوبیا هنوز یک مسئله اساسی در جوامع مختلف، به ویژه در جوامع سنتی و مذهبی است.
برای داشتن درک درستی از هوموفوبیا ابتدا باید به تعریف مشخصی از فوبیا برسیم. بسیاری فوبیا را معادل ترس می دانند، اما در علم روانشناسی فوبیا مترادف با ترس نیست.
در واقع ترس پاسخ معقول به خطر است، اما فوبیا نوعی هراس نامعقول، اختلال اضطرابی یا یک پاسخ روانی و رفتاری شدید نسبت به یک جسم، فرد، حالت یا محرک محیطی است.
از سوی دیگر باید به مساله ای به نام تبعیض جنسی اشاره کرد که کاملا متفاوت با هوموفوبیاست. تبعیض جنسی عبارت است از رفتارهای منفی بر اساس گرایش های جنسی.
این رفتارها هم از طرف دگرجنس گرایان به هم جنس گرایان و سایر دگرباشان جنسی اعمال می شود، و هم می تواند از سوی همجنس گرایان علیه دگرجنس گرایان اعمال شود.
تمایز قائل شدن میان این دو مسئله (هوموفوبیا و تبعیض جنسی) معمولا کار ساده ای نیست، اما بسیار مهم است. فرد همجنس گراستیز، نسبت به همجنس گرایان احساس منفی دارد و دچار اضطراب و هراس می شود اما کسانی که تبعیض جنسی اعمال می کنند، تنها به این دلیل که مثلا همجنس گرا را فردی متفاوت و حتی "بزهکار و معیوب" می دانند، خواستار جدایی او از اجتماع و نادیده گرفتن حقوق اجتماعی اش هستند، اما لزوما در مواجهه با او دچار اضطراب یا هراس نامعقول نمی شوند.
هوموفوبیا و تبعیض جنسی تنها مختص کشورهای سنتی و مذهبی نیست. روت هانت (Ruth Hunt) مدیر عامل اجرایی موسسه استونوال (Stonewall) که سال ها برای رفع تبعیض علیه همجنس گرایان و دگرباشان جنسی کوشیده می گوید: "با وجود فعالیت هایی که سال ها در زمینه آگاهی رسانی در مورد مسائل همجنس گرایان صورت گرفته، همجنس گرایان همچنان با سوء رفتار غریبه و آشنا از جمله همسایه ها، دوستان، همکاران و حتی اعضا خانواده خود مواجهند. در سال های اخیر همجنس گرایان امکان ازدواج پیدا کرده اند، اما تبعیض جنسی علیه آنها همچنان در جامعه وجود دارد. تنها در لندن حدود ۲۷% از همجنس گرایان قربانی رفتارهای همجنس گرا ستیزانه و تبعیض آمیز بوده اند."
اما به راستی ریشه های هوموفوبیا کجاست؟
عوامل بسیاری در ایجاد هوموفوبیا نقش دارند. در ابتدای امر باید توجه داشت که تمایلات جنسی انسان را نمی توان به دو بخش تقسیم کرد، بلکه این مساله یک جریان سیال است که محدوده آن از همجنس گرایی مطلق تا دگرجنس گرایی مطلق است و بسیاری از مردم در میانه این طیف قرار دارند، اما به خاطر مناسبات اجتماعی ترجیح می دهند که خود را تنها در یک سر طیف بدانند.
این مطلق گرایی از عواملی است که باعث ظهور هوموفوبیا می شود و سبب می گردد که افراد با دیدن کوچکترین نشانه های تمایل به همجنس در خود به هراس بیفتند و بکوشند با استفاده از نوعی ماسک اجتماعی، واقعیت وجودی خود را بپوشانند.
از دیگر عوامل موثر در پیدایش هوموفوبیا در افراد، باورهای مذهبی و سیاسی آنها است. در بسیاری از مذاهب، به خصوص مذاهب ابراهیمی، اعمال همجنس گرایانه به شدت تقبیح شده و همجنس گرا در پیشگاه خداوند گناهکار خوانده می شود (هوموفوبیای نهادینه).
در برخی کشورها برای همجنس گرایی مجازات های سنگینی در نظر گرفته می شود که در دامن زدن به هوموفوبیا نقش مهمی دارد.
این دو عامل نه تنها باعث ایجاد هوموفوبیا در دگرجنس گرایان می شود، بلکه حتی ممکن است همجنس گرایان را (پس از کشف هویت جنسی خودشان) دچار نوع شدیدتری از انزجار نسبت به همجنس گرایی کند (هوموفوبیای درونی).
علاوه بر این، افرادی که مورد سوء استفاده جنسی یک فرد همجنس گرا قرار گرفته اند، بیشتر در معرض ابتلا به هوموفوبیا هستند.
داشتن والدین ضد همجنسگرا و زندگی در جامعه یا در جمعی که همجنس گرایی را عملی ناپسند می داند، از عوامل مهم زمینه ساز هوموفوبیا است.
برای پیشگیری از هوموفوبیا راه های متعددی ارائه شده است.
گفته می شود که بهترین راه پیشگیری از هوموفوبیا آموزش صحیح در مورد همجنس گرایی است.
درک این مساله که اغلب افراد دگرجنس گرای مطلق یا همجنس گرای مطلق نیستند و بیشتر در میانه طیف قرار گرفته اند، کمک شایانی به پیشگیری از این مسئله می کند.
از دیگر راهکارهای مفید در پیشگیری از هوموفوبیا، ایجاد روابط اجتماعی با همجنس گرایان و پرسش و پاسخ در مورد زوایای مختلف زندگی آنهاست. این روش ها کمک می کنند تا درک درست تری از همجنس گرایی بوجود آید و احتمال بروز آن کاهش پیدا کند.
برای غلبه بر هوموفوبیا، همانند انواع دیگر فوبیا، روشهایی مثل رفتاردرمانی، روان درمانی، گفتگو درمانی، درمان رفتاری شناختی و تکنیک های تمدد اعصاب به کار گرفته می شود،در سالهای اخیر برخی هوموفوبیا را یک اختلال روانی دانستهاند و حتی بعضی از دانشمندان علوم بالینی آن را دست کم بصورت موردی یک تشخیص بالینی موجه می دانند،اما برخی تحقیقات حتی به این نتیجه رسیدهاند که هوموفوبیا نه ایجاد ترس می کند نه اضطراب و در اصل حسی که ایجاد می کند انزجار است، بنابراین نمی توان آن را در قالب ترس های مرضی گنجاند.
:::::: >>>>> چترها را باید بست <<<<< ::::::
::::: <<<<<< زیر باران باید رفت >>>>>> :::::