ارسالها: 68
#51
Posted: 1 Apr 2014 02:41
چرا در انگلیس دوره ویکتوریا، مثل ایران امروز، همجنسگرا وجود نداشت؟!
چيزی که در زمان تحصيل به شدت مضطربم میکرد، زمانی بود که بايد میايستادم و برای ديگران تحقيق خود را شرح میدادم. اولين باری که اين کار را کردم در ميان جمع دانشجويان همکلاسی بود که فکر میکردم هم حمايت کنند و هم رفتارشان دوستانه باشد.
وقتی تمام شد و در حالی که قلبم به شدت میزد و دهانم خشک شده بود، پرسيدم: خوب، کسی سوالی دارد؟ اولين سوالی که از من شد اين بود: «اگر مسئله حضور همجنسگرايان را در نظر بگيريم، آيا میشود گفت تئوری داروين در مورد رفتار انسانی جوابگو نيست؟»
پرسشی منطقی بود. همجنسگرايان نمیتوانند توليد مثل کرده و ژنهای خود را منتقل کنند. پس اگر اين طور است، چرا به لحاظ زيستی، «منقرض» نشدهاند؟ اين پرسشی است که روانشناسان حوزه فرگشت (تکامل) به وفور درباره آن تحقيق کرده و مطلب نوشتهاند.
برای من ولی متاسفانه چون موضوع تحقيقم اين نبود، به هيچ وجه برای پاسخ دادن به چنين پرسشی آمادگی نداشتم. در آن لحظه فکر کردم هيچ بحث منطقی که بتواند نکتهای را برساند، در ذهنم نيست.
در نتيجه نخستين چيز احمقانهای که به ذهنم رسيد را به زبان آوردم: «من فکر میکنم به لحاظ شناختی که از مردان همجنسگرا دارم، همهشان پدرها و همسرهای خوبی میتوانند باشند. شايد در زمان گذشته، مردان همجنسگرا با زنان ازدواج کرده و بچهدار میشدند».
آقايی که از من اين سوال را کرده بود و خيلی هم خوشرو و زيبا بود، لبخندی زد که باعث شد کمی آرام شوم و در ادامه گفت: «بله، خيلی از دوستان من که زن هستند میگويند اگر من با يک زن ازدواج میکردم، شوهر خيلی خوبی میشدم».
چند سال بعد و در جريان يکی از جلسات سخنرانی «آندرياس دو بلاک» فيلسوف بلژيکی، متوجه شدم جوابی که دادم، خيلی هم پرت نبوده است. عشقورزی ميان همجنسگرايان ميان انسانها و ديگر گونهها، تاريخی طولانی دارد. مسئله خاص جوامع انسانی اين است که هميشه تنوع فرهنگی وجود داشته است؛ اين که همجنسگرايان چطور بودند، با کی بودند و اين که آيا جامعه آن را قبول داشته يا نه، تا حد زيادی وابسته به زمانهای مختلف و جوامع مختلف است.
اما يک حقيقت تاريخی هست که تا همين تازگی، کسانی که همجنسگرا بودند، با جنس مخالف ازدواج کرده و بچهدار میشدند. سادهترين دليل که چرا اين تعداد از همجنسگرا هنوز امروز ديده میشود، اين است که در گذشته، مانعی برای توليد مثل آنها وجود نداشت.
اين ايده که طبقهای از افراد بشر را به نام «همجنسگرا» میشود جدا کرد و گفت اينها علاقهای به توليد مثل ندارند، نزديک به ۲۰۰ سال پيش در اروپا ابداع شد. حتی «اسکار وايلد» (خالق آثاری چون «تصوير دوريان گری» و «بادبزن خانم ويندرمهير») که به اتهام «لواط» محکوم شد و در ۱۸۹۵ به زندان افتاد، خود را همجنسگرا نمیناميد.
اين را به اين دليل میگويم که اسکار وايلد ازدواج کرده و دو پسر داشت. طبق فرهنگ واژههای آکسفورد، واژه «همجنسگرا» نزديک به ۱۰۰ سال پيش و ۱۲ سال پس از مرگ اسکار وايلد وارد دایره لغات شد. اگر واژهای برای آن وجود نداشته، سخت بتوان کسی را پيدا کرد که خود را با آن عنوان قبول داشته باشد. حتی کسی مانند اسکار وايلد. اما از طرف ديگر نخستين شواهد پيداش واژهای به نام «لواط» به سال ۱۲۹۷ باز میگردد.
پس وقتی کسی تعريفی مطابق با تئوری فرگشت داروين در مورد همجنسگرايی مطرح میکند، پرسش واقعی او اين است: «چرا اروپايیها در در قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ ميلادی، واژه "همجنسگرا" را ابداع کردند؟» فکر کنم من پاسخی برای اين پرسش داشته باشم و بله، مطابق تئوری فرگشت داروين قابل توضيح است.
همه چيز مرتبط با توسعه اقتصادی است. هر جامعهای پس از صنعتی شدن، شاهد تغيير جدی باورها، رفتارها و ارزشهای افراد جامعه خود میشود. هر عضوی روشهای «سنتی» را کنار گذاشته و سعی میکند شيوههای «مدرن» ايجاد کند.
جامعهشناسانی که اين روند تغيير فرهنگی را در چند دهه بررسی و ثبت کردهاند، تشابه اين روندهای تغيير را ديدهاند. چيزی که جامعهشناسان بر سر آن نمیتوانند توافق کنند، اين است که دليل اين تغييرات و چرايی اين که روندی وجود دارد را نمیدانند.
يک دليل که طرفداران تئوری داروين بايد به این پازل توجه داشته باشند، اين است که يکی از روندهای تغيير هنوز برای ما معما است: مردم کمتر و کمتر از آن حدی که تئوری داروين پيشبينی کرده، رفتار میکنند.
شواهد زيادی (از سوی مورخان و مردمشناسان) وجود دارد که نشان میدهد جوامعی که به لحاظ اقتصادی پيشرفته نيستند، طوری رفتار میکنند که انگار توانايی زيستی بالايی دارند.
برای مثال خانوادههای فقير که حتی نمیتوانند غذای بچههای خود را تامین کنند، بچههای زيادی به دنيا میآورند که نه تنها برای آنها نيروی کار باشند، که در سنين پيری هم از برادرها و خواهرهای خود نگهداری کنند. زنان هم سخت کار میکنند چرا که نقش آنها به عنوان مادر يا مادربزرگ خيلی مهم است. خويشاوندی هم خيلی مهم است. مردم از فاميل و قوم خود توقع دارند به آنها کمک کنند. اگر خانواده نباشد، دوستان و يا حتی غريبهها در شکل فعاليت نهادهای خيريه به آنها کمک میکنند اما هيچ نهاد دولتی که به آنها کمک کند، وجود ندارد.
يکی از نخستين رفتارهای مدرن در جوامع اين است که هرچه مردم ثروت بيشتری داشته باشند (منظور از ثروت اينجا يعنی داشتن امنيت، غذای کافی و محل زندگی و خدمات درمانی)، خانواده کوچکتری هم خواهند داشت چرا که میخواهند زندگی آرامتر و جالبتری داشته باشند. جالب است که مشاهده کرد و ديد چطور يک جامعه رفتارهای مدرن را در پيش میگيرد؛ هرقدر وضع بهتر باشد، درصد باروری زنان هم کم شده و پايين میآيد. (میتوانيد با اين جدول سازمان ملل، وضعيت باروری و ارتباط آن با اقتصاد هرکشوری را ببينيد).
اين رفتار در جوامع اروپايی (يا غرب) ديده شده و در قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰، درصد باروری پايين آمد. از آن زمان تاکنون، فرهنگ غربی تغييراتی کرده که کمتر مردم را به سمت انگيزه دادن برای توانايی زيستی هدايت میکند. روشهای بزرگ کردن بچه عوض شده، بيشتر بچهها به مدرسه میروند و کمتر وقت در خانه میگذرانند که بتوانند از بزرگترهايشان چيزی ياد بگيرند.
مادر بودن ديگر تنها وظيفه زنان نبود. زنان متمايل به کارهايی شدند که به نظرشان مهمتر بود و پول بيشتری هم از آن در میآمد. خيلی زود اشتغال زنان به کاری خارج از خانه، عادی شد. ازدواجها کمتر پايدار شد و روشهای بزرگ کردن کودک را شکننده کرد. ابداع همجنسگرايان فقط يک تغيير در اين چرخه تغييرات پيچيده بود.
دليل ديگری که طرفداران تئوری داروين بايد به مدرنسازی علاقه نشان دهند، اين است که مانند ديگر تغييرات فرهنگی، چرخهای مبتنی بر همان فرگشت داروينی است. ما فرهنگ خود را از آن اعضای جامعه که پيش از ما زندگی کردهاند به ارث میبريم؛ همان طور که ژنها را از پدر و مادر خود به ارث بردهايم. همان طور هم که ژن خود را به نسل بعد منتقل میکنيم، فرهنگ خود را هم دست به دست میکنيم.
به زبان ديگر، فرهنگ هم مثل ژنها يا جمعيت، دچار فرگشت میشود. فرگشت همان طور که داروين گفته بود، برای فرهنگ روی میدهد. تغيير فرهنگی از تغيير ژنها خيلی سريعتر است ولی اگر بخواهيم آن را تجزيه و تحليل کرده و بفهميم، بايد به تغيير ژنتيک نگاه بيندازيم. ما بايد نيروهايی که به فرهنگ برای تغيير به سمتی خاص فشار میآورند را بشناسيم.
به نظر منطقی میرسد که توسعه اقتصادی باعث در پيش گرفتن ايدههای مدرن توسط مردم باشد. اما چرا و چطور روی میدهد؟ نظر رايجی در ميان جامعهشناسان (از جمله رونالد اینگلهارت) هست که خيلی به تئوری داروين متکی نيست و میگويد مردم پس از بهتر شدن وضعيت و احساس امنيت کردن، باورها و ارزشهای خود را تغيير میدهند. ديگر لازم نيست فقط نگران بقا و زنده ماندن باشند و در نتيجه روی ديگر کارهايی که در زندگی خود میتوانند بکنند، متمرکز میشوند. کارهای متفاوتتری کرده و نسبت به اين که بقيه کارهای متفاوت بکنند، مدارای بهتری هم خواهند داشت. برای مثال اينکه اگر خواستيد، در طبقه همجنسگرا قرار گيريد.
اما برای طرفداران تئوری داروين چنين دليل تغيير فرهنگی معنی ندارد. چطور خانوادهای همجنسگرا با خانواده کمجمعيت و رفتار مدرن، میتواند نتيجه بروز ثروت و آسايش باشد؟ ما از نسلی به اين جا رسيدهايم که وقتی وضعشان خوب بود، صاحب بچههای بيشتری میشدند نه اين که اگر وضعشان بهتر میشود، بچه کمتری هم به دنيا بياورند.
يک ايده منطبق با تئوری داروين اين است که اين تغيير با بروز تفاوت در شبکه اجتماعی مردم روی داده است. وقتی يک جامعه شاهد گسترش اقتصادی است، تمامی افراد جامعه انسانی شاهد تحول هستند. مردم صاحب شغل شده و مدرسهها راه افتاده و با پيشرفت فناوری سفر و جوامع هم گسترش میيابد. تا پيش از گسترش اقتصادی، مردم فقط با خانواده خود «زندگی» نمیکردند، يک خانواده با هم «کار» میکردند و از هم ياد میگرفتند. ارتباط با خانواده از راه تولد، ازدواج و يا هر دو فقط اهميت اجرايی ندارد، به لحاظ اجتماعی هم مهم است.
در جوامع مدرن، مردم از تعلق به گروههای زيادی با خبر هستند. ما در يک شغل عضو خانواده همکاران هستيم، يا همشاگردیها در يک مدرسه، يا طرفداران يک تيم فوتبال و ديگر موارد. اما اين يک روش به طور کامل تازه برای انسانها است. در تقريبا میشود گفت تمامی تاريخ فرگشت بشر، عضويت در يک خانواده، مهمترين عامل هويتی برای هر شخص محسوب میشد. مردم تحت تاثير افراد خانواده خود بودند و با اشتراک در «حفظ و بقای خانواده» با هم متحد و همنظر بودند.
در چنين محيط اجتماعی، طبيعی بود که جوامع محلی حدودی از نُرمهايی را نگه دارند که وفاداری به فاميل فراتر از منافع و خواستههای فردی باشد. از يک عضو جوان خانواده انتظار میرفت با يکی از فاميل ازدواج کند. اگر يک زن حتی در جريان به دنيا آوردن بچه قبلی خود تا پای مرگ پيش رفته باشد، باز از او انتظار میرفت که بچه به دنيا بياورد. در زمانهای سختی و دشواری از جوانان انتظار میرفت در امر سير کردن شکم بچههای کوچک خانواده، کمک کنند. تصادفی بچهدار شدن و بچه را در معرض فقر قرار دادن، گناه بزرگی است. مردم علايق و خواستههايی داشتند ولی نياز بود تحت کنترل باشد. اين دليلش اين بود که هدف زندگی، دستاوردهای فردی نبود، که هدف به جای گذاشتن نسلی بقاپذير مانند ديگر حيوانات بود. همان طور که تئوری داروين میگويد.
توسعه اقتصادی باعث بروز فرصتهايی برای گروههای اجتماعی نوين میشود که برای به دست آوردن وقت و توجه خانواده، با آن رقابت میکنند. نتيجه اين میشود که نُرم گسترش خانواده، تضعيف میشود. اين تغيير درجا نيست البته چون مردم به تدريج نرمهای خود را تغيير داده و هنوز برخی از آنچه از کودکی خود در آن بزرگ شدهاند را با خود دارند. اولين واکنش افزايش ثروت و امنيت اقتصادی اين است که سريع جامعه به سمت افزايش جمعيت میرود ولی خيلی زود هم شاهد تغيير میشود. امروزه فقط در چند کشور آن هم در قاره آفريقا، هنوز داشتن خانواده پرجمعيت ديده میشود.
تغيير در راه است و البته روی میدهد. تغيير فرگشتی است و چند نسل طول خواهد کشيد تا اجرا شود.
حتی در غرب که صنعتی شدن در قرن ۱۸ شروع شد، هنوز فرهنگ به سرعت در حال تغيير است و هنوز بر سر «ارزشهای خانوادگی» و اعتقاد به همجنسگرايی، مخالفت وجود دارد. ايالات متحده آمريکا برای مثال در اين قضيه به طور کامل دو پاره شده است چرا که بيشتر جمعيت آمريکا مهاجرانی از کشورهايی مانند مکزيک آمدهاند که توسعه اقتصادی نسبت به اروپا، خيلی تازهتر است و نسل به جا مانده از اروپا خيلی پيشتر، شاهد توسعه اقتصادی بوده است.
در حال حاضر در غرب اين نگرانی وجود دارد که ملتهای ديگر کشورها در پيوستن و قبول مفهومی با بنياد غربی به نام حقوق اساسی بشر، همپا نيستند و خيلی کند حرکت میکنند. اين چنين افرادی که از مزايای گسترش اقتصادی برخوردار هستند، میپرسند چرا ديگر مردم از ايدههايی چون «حقوق زنان» و «حقوق همجنسگرايان» حمايت نمیکنند؟ برخی از اينها حتی هنوز نمیپذيرند که در جامعه و يا کشور خودشان، همجنسگرا وجود دارد. حتی برخی مردم فکر میکنند اشکالی ندارد بچههای خود را بفرستند که در يک کارخانه کار کنند!
همه اينها وقتی از زاويه تغيير فرگشتی به آن نگاه کنيد، معنا پيدا میکند. برای غرب کمی طول کشيد تا واژه همجنسگرا را ابداع کرده و حتی خيلی بيشتر طول کشيد تا ازدواج همجنسگرايان را بپذيرد. اين غيرمنطقی است که از ديگر فرهنگها انتظار داشت به همان سرعتی که غرب به آن رسيده، اينها هم به آن نقطه برسند.
فرگشت اجتماعی در برخی کشورها به احتمال زياد همراه با محدوديت خانواده، شروع شده است. آيا راهی هست که بتوان فهميد مراحل مدرنيزه شدن چطور است؟ يک راهش اين است که سال کاهش باروری در کشوری را در تناسب با مردم کشوری قرار داد که مردمش ايده غربی همجنسگرايی را پذيرفتهاند. اين امکان را داريم، چرا که چند سال پيش نظرسنجی جهانی از مردم درباره همجنسگرايی انجام شد و نتايجش اين طور شد:
قبول همجنسگرايی به مراتب نسبت به کشوری مثل ايران که هنوز تغيير اجتماعی آن تازه است، بيشتر است. شايد برای همين است که رييس جمهوری سابق ايران گفته بود : او و خيلی از مردم باور ندارند که افرادی به عنوان همجنسگرا وجود داشته باشند. مردم بریتانیا در دوره ويکتوريا هم به وجود همجنسگرايان اعتقاد نداشتند.
_____________
اين مقاله با اجازه ناشر ترجمه و بازنشر شده است. اصل مقاله را اينجا میتوانيد مشاهده کنيد.
«لزلی نيوسان»، نويسنده اين مقاله کارشناس روانشناسی و محقق فرگشت داروينی بر روی رفتار اجتماعی است.
منبع مقاله : رادیو فردا
:::::: >>>>> چترها را باید بست <<<<< ::::::
::::: <<<<<< زیر باران باید رفت >>>>>> :::::
ارسالها: 68
#52
Posted: 1 Apr 2014 02:49
پرسشهایی که نباید از اقلیتهای جنسی و جنسیتی پرسید
دوست دارید با کسی که «مثل شما» نیست ارتباط برقرار کنید؟ دوست دارید در مورد موضوعی غیر از گرمی و سردی هوا صحبت کنید، و در مورد زندگی «پر رمز و راز» یک رنگینکمانی بیشتر بدانید؟ اگر روزی در موقعیت همصحبتی با افرادی قرار گرفتید که خود را عضوی از جامعهی رنگینکمانیها میدانند، حواستان باشد که بعضی پرسشها را نباید پرسید! در ادامه، برخی از سؤالات متداولی را که نباید از چهار گروه الجیبیتی بپرسیم، و همچنین پاسخهای احتمالی به آنها را آوردهایم.
لام مثل لزبین (زن همجنسگرا) :
سؤال اول: «اگر تا حالا با هیچ مردی نبودهای، چهطور مطمئن ای لزبین هستی؟»
جواب: «خب، تو اگر تا حالا با همجنسات نبودهای، از کجا میدانی همجنسگرا نیستی؟»
سؤال دوم: «دو تا زن چهطور با هم رابطهی جنسی برقرار میکنند؟ امکان ندارد این رابطهی جنسی واقعی باشد! آخر چهطور ممکن است؟»
جواب: «به نظر تو آدمهای دگرجنسگرا چهطور یاد میگیرند رابطهی جنسی برقرار کنند؟ بخش بزرگی از برقراری این رابطه، از هر نوع، غریزی و جزء میراث بشری است.»
سؤال سوم: «توی رابطه، کدامتان مرد هستید؟!»
جواب: «هیچکدام. در یک رابطه، دو لزبین هردو زن هستند حتا وقتا که عملاً یک جفت بوچ، با رفتارهای "مردانه"، یا فم، با رفتارهای "زنانه"، باشند. این پرسش همیشه به دلیل کلیشههای جنسیتزدهی جامعه در ذهن رشد میکند. به ما القا میشود که هر زوجی حتماً باید طبق الگوی زوجهای زن – مرد رفتار کنند.»
سؤال چهارم: «دوست داری مرد باشی؟ چرا همهی لزبینها شبیه مردها لباس میپوشند؟ چرا لزبینها از زنهایی که شبیه مردها لباس میپوشند و رفتار میکنند خوششان میآید؟! اگر به مردها کشش نداری، چهطور به زنهایی که مثل مردها لباس میپوشند کشش داری؟»
جواب: «سؤالهای بالا هم مثل سؤال قبلی ناشی از پیشفرضهای کلیشهای و جنسیتزده است که همهچیز را به "زنانه" و "مردانه" دستهبندی میکنند و هیچچیز بین این دو یا خلاف برداشتهای عمومی را نمیپذیرند. نوع پوشش اشخاص ربطی به گرایش و هویت جنسی آنها ندارد.»
سؤال پنجم: «ولی تو که خیلی خوشگل هستی، چرا باید لزبین باشی؟»
جواب: «لطف داری، اما منظورت این است که همهی استریتها و دگرجنسگراها خوشگل هستند؟ منظورت این است که چون هیچ مردی از من خوشاش نیامده به زنها گرایش دارم؟ اصلاً زیبایی یعنی چه؟ شنیدهای که میگویند "زیبایی در چشمهای تو است نه در چیزی که به آن مینگری"؟»
سؤال ششم: «یعنی نمیخواهی مادر بشوی؟»
جواب: «این یک انتخاب شخصی برای هر فردی به حساب میآید، و من هم الان آمادگیاش را ندارم. اما روزی که آمادگیاش را داشته باشم، میخواهم. چرا که نه؟ یک عدد اسپرم سرحال برای بچهدار شدن کافی است. منظورت این نیست که مادر شدن زنها در گروی گرایش جنسی آنها است؟»
سؤال هفتم: «همهی لزبینها فمینیست هستند؟! همهی فمینیستها لزبین هستند؟!»
جواب: «لزبینها هم مثل بقیهی انسانها دارای عقاید سیاسی و اجتماعی مختلفی هستند و آدمهایی هم که عقاید مذهبی، سیاسی، یا دینی دارند هم آدم هستند و گرایش جنسی دارند. فمینیستها به برابری جنسیتی اعتقاد دارند نه به حذف مردها از زندگی جنسیشان.»
سؤال هشتم: «چه خبر از فوتبال؟! حتماً فوتبال را دوست داری! میتوانی کولر سرویس کنی؟»
جواب: «جایی آگهی منتشر کردهام که من جویای کار هستم؟ قبل از هرچیز، همهی لزبینها علاقهمند به ورزش یا دارای مهارتهای فنی نیستند، مثل هرکس دیگری که لزوماً آشپزی، خیاطی، یا ژیمناستیک، و فوتبال آمریکایی دوست ندارد. من فعلاً نه عاشق فوتبال هستم و نه میتوانم کولر سرویس کنم.»
گاف مثل گی (مرد همجنسگرا) :
سؤال اول: «دوست داری دختر باشی؟ در دوران کودکی عروسکبازی میکردی؟»
جواب: «زنانگی گستردهتر از چند هنجار و قانون دگرجنسگرامحور، مثل رنگ آبی و صورتی و یا عروسک و ماشین، است. زنانگی مختص جنس یا جنسیت زن نیست. اگر یک مرد همجنسگرا به رفتارها و کارهایی که "زنانه" تلقی میشود علاقه داشته باشد، به این معنی نیست که دوست دارد زن باشد و یا خودش را زن میداند. همهی مردان همجنسگرا به رفتارها و کارهای به اصطلاح زنانه علاقه ندارند. عروسکبازی یا پوشیدن لباس صورتی در کودکی باعث همجنسگرا شدن هیچ مردی نمیشود. بسیاری از مردهای استریت در کودکی به لاک و ماتیک زدن و پوشیدن کفشهای پاشنهبلند مادرهایشان علاقه داشتهاند. دست از سر کودکی من و کودکی باقی بچهها بردارید.»
سؤال دوم: «اگر دوست داری دختر باشی، چرا تغییر جنس نمیدهی؟»
جواب: «باز هم بر میگردیم به سؤال قبل. اگر من گاهگاهی دوست دارم لباس زنانه بپوشم، یا یک سری رفتارهایام و علائقام به اصطلاح زنانه است، دلیل این نیست که از جنسیتام ناراضی ام و دوست دارم زن باشم. جنسیت الگوی صفر و یکی نیست و همهی آدمها با هم متفاوت اند.»
سؤال سوم: «خب، حالا کدامیکی از شما تاپ (بالا) است و کدام بات (زیر)؟ کدامتان در رابطه نقش زن دارید؟»
جواب: «هیچکدام. ما هردو مرد هستیم. به اندازهی کافی واضح نیست؟ الآن سال ۲۰۱۵ است و اگر نمیدانستید بدانید که، خیلی از مردان همجنسگرای "زنانه" دوست دارند بالا باشند و خیلی از مردان همجنسگرای "مردانه" زیر، و البته خیلیها هردو. عدهای هم هستند که هیچ علاقهای به سکس مقعدی، چه تاپ و چه بات، ندارند. باز هم عجیب است؟»
سؤال چهارم: «باورکردنی نیست! مطمئن ای گی هستی؟ تو که خیلی "مردانه" هستی!»
جواب: «خب، باور این که خیلی از مردهای خوشتیپ و زیبا و دلربای هالیوود گی هستند شاید سخت باشد. راستی برای این که بیشتر بدانی، میتوانی مردان همجنسگرای خرسی (Gay Bear) را در اینترنت جستوجو کنی تا چهارچوبهای ذهنیات به هم بریزد و پیشداوریها جلوی چشمهایات پودر شود. این گروه گیهایی هستند که تپل هستند و پشمالو، درست مثل خرس تدی.»
سؤال پنجم: «آیا نگران این نیستی که ایدز بگیری؟»
جواب: «درست است که بیماری ایدز بین مردهای همجنسگرا زیاد است، ولی هرچیزی راهی دارد. هر رابطهی جنسی باید با رعایت بهداشت و ایمنی انجام شود، و فرقی هم ندارد که شرکای یک رابطهی جنسی از چه جنس و جنسیتی هستند. رفتارهای پرخطر جنسی و بدون احتیاط و شناخت همیشه نگرانکننده است. مردان همجنسگرا باید آگاهی کاملی دربارهی رابطهی جنسی امن و بیماریهای مقاربتی داشته باشند.»
سؤال ششم: «همهی گیها خوشسلیقه و در مد و لباس خبره هستند؛ درست است؟»
جواب: «نه همهی مردهای گی عاشق و شیفتهی مد و فشن و خرید کردن هستند و نه همهی زنهای لزبین از اینها متنفر. آدمها سلیقه و علاقههای متفاوتی دارند و رسانهها در پررنگ کردن یکی و کمرنگ کردن دیگری نقش مهمی ایفا میکنند.»
سؤال هفتم: «از کی فهمیدی گی هستی؟»
جواب: «احتمالاً از همان موقعی که بغلدستیام در مدرسه عاشق یک دختر بود و من عاشق یک پسر. چرا کسی از دگرجنسگراها نمیپرسد از کی فهمیدهاند دگرجنسگرا هستند؟»
ب مثل بایسکشوال (دوجنسگرا ) :
سؤال اول: «دوست داری یک شب سهتایی با هم باشیم؟! تو که اهلاش هستی، نه؟»
جواب: «یک باور قدیمی در مورد دوجنسگرایان (بایسکشوالها) وجود دارد که زمانی که مشغول سست کردن و از بین بردن نهاد مقدس خانواده نیستند، به شدت مشغول تریسام و فورسام و انواع سامهای مختلف و گروپ سکس اند. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به فیلم تخیلی آذر، پرویز، شهدخت، و دیگران!»
سؤال دوم: «یعنی هم دوست دختر داری هم دوست پسر؟»
جواب: «نه، ممنون! در سال یک کادوی روز تولد و یک سالگرد و یک بار ولنتاین و عیدی گرفتن برای من کافی است. تصور کن دو تا چه استرس و خرجی روی دست آدم میگذارد! از شوخی که بگذریم، این تصور که دوجنسگراها همه اهل رابطههای موازی هستند کاملاً اشتباه است. هرکسی، با هر گرایش و هویت جنسیای، انتخاب میکند تنها با یک نفر در ارتباط باشد یا در عین حال چند رابطهی موازی داشته باشد. تعریف خیانت در هر رابطهای متفاوت است.»
سوال سوم: «خب، حالا که با جنس مخالفات ازدواج کردهای، دیگر دوجنسگرا نیستی؟»
جواب: «بودن در یک رابطه با جنس مخالف به معنی نفی دوجنسگرایی و زیر سؤال رفتن روابط همجنسگرایانهی قبلی یا آیندهی شخص نیست. همانطور که اگر یک دوجنسگرا با همجنس خودش در یک رابطه باشد تبدیل به یک همجنسگرا نمیشود، رابطه با غیرهمجنس هم او را از دوجنسگرایی خارج نمیکند.»
سؤال چهارم: «الان سردرگم ای و در یک دورهی گذار هستی. شاید هم داری تجربه کسب میکنی. به هر حال، این فقط یک مرحله از زندگیات است که میگذرد. این طور نیست؟»
جواب: «ببین، گفتهاند: LGBT. این چهار تا حرف را کنار هم گذاشتهاند که یکیشان هم B، مخفف بایسکشوال یا دوجنسگرا است! اگذ میخواهی حتماً به زور توی یک جعبه جایام بدهی، در چهارچوب حرف B جا میگیرم. چرا اصرار داری من را در یک جعبهی دیگر جا بدهی؟»
سؤال پنجم: «خب تو که این قابلیت را داری که عاشق جنس مخالفات بشوی و راحت زندگی کنی، چرا وارد رابطه با همجنس خودت میشوی که این همه عذاب بکشی و نگاههای سنگین مردم را تحمل کنی؟»
جواب: «اتفاقاً این که من میتوانم عاشق یک آدم از هر جنسی بشوم یک قدرت خارقالعاده است! مثل قهرمانهای فیلمها که قدرتهای جادویی دارند، اما من و گرایش و قدرتام واقعی هستیم.»
سؤال ششم: «دوجنسگراها خیانتکار هستند. چهطور میشود به دوجنسگراها اعتماد کرد؟»
جواب: «آه و ناله کردن و دنبال مقصر گشتن را کنار بگذار. اعتماد و خیانت یک امر اخلاقی است و اخلاق ارتباطی با هویت و گرایش جنسی افراد ندارد.»
ت مثل ترنسسکشوال / ترنسجندر (تراجنسی/ تراجنسیتی) :
سؤال اول: «الان "آن چیز" چه شکلی است؟! چه شکلی بوده و چه شکلی شده؟ میدانی که در مورد چه حرف میزنم!»
جواب: «رایجترین سؤالی که اغلب از تراجنسیها میشود این است که آیا جراحی کردهاند یا نه، و اغلب هم منظورشان عمل جراحی آلت جنسی است. این سؤال از بسیاری جهات برای ترنسها عذابآور و توهینآمیز است. این سؤال خیلی خصوصی است و همانطور که شما دوست ندارید در مورد آلت جنسیتان با کسی صحبت کنید، نباید از دیگری چنین سؤالی بپرسید، مگر این که دوست یا آشنای نزدیک باشید، که در این حالت شرایط فرق میکند. علاوه بر این، فرآیند تغییر جنس تنها یک عمل جراحی نیست، و چندین مرحلهی جراحی و هورموندرمانی در طول چند سال را در بر میگیرد. ضمناً، همهی ترنسها تمایل به جراحی و تغییر جنس ندارند، و تنها عدهای تمایل به جراحی کامل دارند. عدهای تنها در بالاتنهی خود با جراحی تغییرات میدهند و عدهای فقط هورموندرمانی میکنند. بعضی هم هیچ تمایلی به هیچ تغییر فیزیکیای ندارند.»
سؤال دوم: «اسم واقعیات چیست؟»
جواب: «این کاملاً طبیعی است که، وقتی شخصی اسماش را تغییر میدهد و اعلام میکند میخواهد از این به بعد او را به اسم جدیدش صدا بزنند، دوست ندارد اسم قبلیاش را مدام بشنود.»
سؤال سوم: «وقتی که دختر / پسر بودی ...؟»
جواب: «وقتی یک ترنس جنسیت خودش را مخالف با جنس فیزیولوژیکی خودش میداند، یعنی میخواهد که شما هم او را به این شکل ببینید و صدا بزنید، و علاقهای ندارد مدام به او یادآوری کنید که پیشتر چه جنسیتی به او نسبت داده شده بوده است.»
سؤال چهارم: «عکسهای قبل از جراحی یا هورموندرمانیات را نشانام میدهی؟»
جواب: «سختیهایی که یک ترنس برای رسیدن به این جایی که الان هست متحمل شده و میشود برای اکثر ما غیرقابلدرک است. این که فردی چهقدر از بدن قبلی خودش راضی و یا ناراضی بوده و آیا هیچ علاقهای به یادآوری بدن و چهرهی قبلی خود دارد یا نه، امری کاملاً خصوصی است.»
سؤال پنجم: «توی تخت چه کار میکنید؟ منظورم را میفهمی؟»
جواب: «بد نیست کمی خلاقیت به خرج بدهی و موضوع را خیلی هم پیچیده نکنی! من و پارتنرم کارهای خیلی هیجانانگیزی در تخت خوابمان انجام میدهیم و بیشترین استفادهای که از تخت میکنیم، خوابیدن است! گاهی وقتی در تخت هستم کتاب میخوانم. گاهی فیلم هم نگاه میکنم و خیلی وقتها وسط فیلم خوابام میبرد! فکر میکنی مربوط به این است که ترنس هستم؟»
سؤال ششم: «حالا زن هستی یا مرد؟»
جواب: «تو مسئول تفکیک جنسیتی بر اساس دو معیار زن و مرد هستی؟ این سؤال را از بقیهی زنها و مردهایی که میبینی هم میپرسی؟ اگر بله، آنها معمولاً چه جوابی میدهند؟»
سؤال هفتم: «آیا هیچوقت میتوانی یک زن / مرد واقعی بشوی؟»
جواب: «یک زن یا مرد واقعی دقیقاً چهطور است؟ معیار واقعی بودناش چیست؟ تو خودت واقعی هستی؟ چهطور میتوانی ثابت کنی واقعی هستی؟ فیلم ماتریکس را خیلی دوست داشتی؟»
سؤال هشتم: «این یعنی که همجنسگرا هستی؟»
جواب: «هویت جنسی و گرایش جنسی دو مقولهی کاملا متفاوت اند. اگر دوست داری بیشتر بدانی، به مجلهی تابلو، ویژهنامهی دگرباشان جنسی، مراجعه کن!»
سؤال نهم: «پس چرا من هنوز میتوانم مقداری زنانگی / مردانگی در تو ببینم؟»
جواب: «آفرین به تو! همهی انسانها مجموعه رفتارها و خصوصیاتی دارند که "زنانگی" و "مردانگی" میخوانیمشان. بروز این رفتارها در هر فرد متفاوت است.»
سؤال دهم: «خیلی شبیه یک زن / مرد واقعی هستی. خودت هم این طور فکر میکنی؟»
جواب: «هرچند شاید این حرف انساندوستانه و از سرخیرخواهی گفته شده باشد، ولی به طور تلویحی این را میرساند که "تو یک مرد / زن واقعی نیستی" بلکه "شبیه"اش هستی! یعنی فرد گوینده هنوز کاملا با ترنسها کنار نیامده است.»
سلماز آزاد
:::::: >>>>> چترها را باید بست <<<<< ::::::
::::: <<<<<< زیر باران باید رفت >>>>>> :::::
ارسالها: 6999
#57
Posted: 31 Jul 2024 19:29
Mehran1341:
با افتخار یک همجنسگرا هستم
با درود و احترام.همجنسگرایی افتخار ندارد.
تو کتابهای درسی ما در گروه پزشکی و پرستاری و پیراپزشکی و روانشناسی ایران از همجنسگرایی بعنوان یک انحراف جنسی نام برده میشه و همجنسگرایی بعنوان یکی از انحرافات جنسی تقسیم بندی میشه ولی آیا همجنس گرایی یک انحراف جنسی است یا این تقسیم بندی بجای علمی بودن ایدئولوژیک و بر اساس اعتقادات اسلامی است؟
در فرهنگ غربی مخصوصا چپ فرهنگی همجنسگرایی یک انحراف جنسی نیست و یک رفتار عادی شناخته میشه.
در هر دو حال همجنسگرایی یک افتخار نیست.
اگر از نظر شما یک بیماری باشد مثل این است که بگوییم با افتخار مثلاً سرما خورده هستم!
و اگر از نظر شما یک رفتار طبیعی است مثل این است که بگوییم با افتخار مثلاً یک چپ دست هستم!
نظر شخصی؛
رفتارهای افراد در اتاق خواب به کسی جز حضار در اتاق خواب مربوط نیست و باید از ترویج و تعمیم یک کنش خاص
جنسی به کل افراد جامعه جدا خودداری کرد.
نکته؛
چپ های افراطی،ووکیست ها و فیمینیست های افراطی همجنسگرایی را یک افتخار میدانند.
اینها به روشنی رسانه های جوامع غربی را در کنترل دارند و تبدیل به صدای برتر این جوامع شده اند.
تاثیر مخرب و ویرانگر اینها بر روی جوامع غربی خیره کننده است و نمونه واضح آن در افتتاحیه المپیک پاریس بود که اعتراضات جهانی را در بر داشت.
💔تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،دلت میگیره،دنبالم نیا بی عشق
تلخم،حقیقت داره این تنها شدن بی عشق
تلخم،همینه تا همیشه حال من بی عشق...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker