ارسالها: 6999
#2,095
Posted: 25 Jun 2022 19:28
SexyBoy:
اگر میتونستی در زمان سفر کنی کجا می رفتی؟
میرفتم به آلمان نازی و یک راست به واحد زنان وافن اس اس ملحق میشدم.
SexyBoy:
دوست داری یک روز از زندگیتو به جای چه کسی باشی؟
دوست دارم جای هیچکس نباشم! جای خودمم نباشم! دوست دارم یک روز صبح که پا میشم هیچکس و هیچ چیز نباشم .مثل یک روح آزاد باشم.بدون اضطراب و دلواپسی و ترس دیر شدن و زود شدن و داشتن و نداشتن و هیچ قید و بندی قدم بزنم،چای بنوشم و صدای پرنده ها رو گوش کنم.
SexyBoy:
خجالت آورترین لحظه تو دوران دبیرستانت چه لحظه ای بوده؟
وقتی مدیر دبیرستان صدام زد و جلوی دویست تا دانش آموز لاک ناخن و دستمال لاک پاک کنی که جاسوساش تو کیفم پیدا کرده بودن رو نشون بچه ها داد و گفت؛ دبیرستان من جای این خراب بازی ها نیست...
خجالت نکشیدم،خاک شدم...
زنگ آخر یکی از دختر لاتهای سال چهارمی جلوم رو گرفت و گفت؛ اگه اهل هال و هولی بگو برات مشتری جور کنم شیش ماهه بارت رو ببندی...
اینبارم خجالت نکشیدم،مردم...
زخمش هنوز آزارم میده،همش سر یک لاک و دستمال
خلاصه اینکه جنازم رسید به خونه ومادرم از زیر زبونم کشید و به بابام گفت...
صبح بابام گفت نمیری دبیرستان و خودش با مادرم رفتند دبیرستان و فقط فهمیدم فراش و مستخدم و بابای مدرسه بابام رو گرفته بودن که زنیکه رو جر نده.بابام اینقدر نعره کشیده بود که صداش یک هفته در نمیومد...
بعد بابام رفت اداره کل پیش مدیر کل.مرده که منشی اونجا بود جلو بابام رو گرفته بود که بدون وقت قبلی نمیشه! بابام در رو باز کرده بود یک راست رفته بود تو اتاق طرف و...
پدرم اون زمان تو یه فولاد سازی عظیم کار میکرد و از مدیران ارشد اونجا بود و خرش میرفت.اون روز بعد از آروم کردن بابام و صحبت دو تا مدیرکل پسر این مدیر تو اون فولاد سازی استخدام شد و دختر اون مدیر با سلام و صلوات و هزار تا سفارش به دبیرستانی که جنب اداره کل بود رفت و از همون دقیقه سوگلی دبیرستان شد...
SexyBoy:
مسخره ترین واقعیتی که میدونی چیه؟
.
اینکه این آخوندا هنوز طرفدار دارند! دیگه چکار باید میکردن که نکردند؟
مسخره تر اینکه جماعت گدا گودول هم بیشترین طرفداراشونن! خیلی مسخره نیست؟