ارسالها: 57
#1,061
Posted: 9 Apr 2014 21:44
استدلال لری : اینکه مرقد اکثر امامها خارج از ایرانه ولی مرقد اکثر امامزاده ها توی ایرانه، نشون میده قدیما همه بچه هاشونو برای ادامه تحصیل میفرستادن ایران!
=========================================
مورد داشتیم موبايل دختره آنتن نميداده نامزدش پيام ميده "نميتونم بگيرمت"دختره جواب ميده: به درك مگه كم خواستگار دارم تازه با" پسرعموتم " "رفيقم."
" دنیا این قدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره
پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید
جای خودتون رو پیدا کنید
ارسالها: 3080
#1,062
Posted: 9 Apr 2014 23:35
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟؟؟
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﮕﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ :
ﺩﺳﺘﻪ ﻋﺸﻘﺘﻮ ﻭﻝ ﮐﻦ ﻻﺍﻗﻞ ﺍﻭﻥ ﺳﺮﻣﺎ ﻧﺨﻮﺭﻩ ..
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﯽ؟؟؟؟ !!
ﭘﺴﺮﻩ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ، ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﭘﺴﺮﻩ ﺩﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺲ ...
ﻋﺎﻗﺎ ﺿﺎﯾﻊ ﺷﺪﺍ 
ﺗﺎ اومد ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﺶ ﺗﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﯾﻨﻮ ﺯﺩ
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 12930
#1,063
Posted: 15 Apr 2014 07:01
چند جوک درباره اتحاد جماهیر شوروی سابق!
یک روز مردی با عزم راسخ به دفتر کمیته مرکزی حزب کمونیست رفت و گفت:« من می خواهم عضو حزب بشوم، از کجا باید شروع کنم؟»
- « از مطب روانکاو.»
یک گروه از بازرسین به تیمارستانی در مسکو رفتند. گروهی از دیوانگان برای خوش آمد گویی در مقابل پلکان تیمارستان به صف ایستادند و ترانه ای را که آن روزها خیلی رواج داشت، خواندند. مضمون ترانه چنین بود " آه، زندگی در کشور سوسیالیست چه زیباست"
یکی از بازرسان متوجه شد که یکی از آنها نمی خواند.
« پس چرا نمی خوانی؟»
« من که دیوانه نیستم. من پرستارم.»
یک توریست لهستانی بعد از سفرش به شوروی به خانه باز می گشت. او دو چمدان خیلی بزرگ و سنگین داشت. یک ساعت مچی ساخت شوروی هم به مچش بسته یود. به مامور گمرک گفت:« این ساعت جدید ساخت شوروی است. این ساعت یکی از شگفتی هایی است که در کشور های سرمایه داری، به آن پی نبرده اند. ببینید، هم زمان را نشان می دهد، هم ضربان نبض و هم مراحل مختلف قرص ماه و هم آب و هوای ورشو، مسکو و نیویورک را.» مامور گمرک تصدیق کرد:« بله، واقعا شگفت انگیز است. ممکن است بگویید در آن دو چمدان چیست؟»
« باطری های ساعتم.»
پس از یک سخنرانی طولانی، برژنف به نزد مشاورش رفت و گفت: شما می گفتید این سخنرانی را برای ١۵ دقیقه تنظیم کرده اید؟ مشاور می گوید: رفیق لئونید ایلیچ! شما هرچهار نسخه کپی شده سخنرانی را خواندید!
کارل مارکس اجازه یافت از جهنم به اتحاد شوروی سر بزند و سری به رادیوی دولتی شوروی بزند، مارکس از برژنف اجازه خواست در رادیوی شوروی سخنرانی کند،برژنف به او گفت: من نمی توانم به تنهایی در این مورد،تصمیم بگیرم و با اعضای پولیت برو(شورای مرکزی حزب کمونیست شوروی) مشورت کرد و آنها تصویب کردند که کارل مارکس فقط می تواند یک جمله در رادیوی شوروی بگوید، مارکس به سراغ میکروفون و فریاد زد:کارگران جهان ، مرا ببخشید!
برژنف جمعی از فضانوردان شوروی را احضار کرد و گفت: "رفقا! آمریکایی ها روی ماه فرود آمدند.ما تصمیم گرفته ایم که شما روی خورشید فرود بیایید! فضانوردان گفتند: ولی رفیق لئونید ایلیچ! ولی ما می سوزیم! برژنف:اصلا نگران نباشید! حزب فکر همه چیز را کرده است! شما در شب پرواز می کنید!
-ابروهای برژنف چیست؟
- سبیل استالین است ، اما در سطح بالاتر!
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 24522
#1,064
Posted: 17 Apr 2014 21:24
داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد،گفتم بفرمایید.الووووو.....
فقط فوت کرد!:
گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه می خوای با من دوست بشی دو تا فوت کن،
دو تا فوت کرد...
گفتم اگه زشتی یه فوت کن،اگه خوشگلی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...
گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...
گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز،اگه ساعت ۱۲ نمیتونی بیای یه فوت کن،
اگه میتونی بیای دو تا فوت کن.دوباره دو تا فوت کرد...
با خوشحالی گوشی رو قطع کردم.فردا صبحش حسابی به خودم رسیدم،
بهترین لباسامو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم،تو پوست خودم نمی گنجیدم،
فکرم همش تو قرار امروز بود.
داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت:ظهر ناهار میای خونه؟
اگه نمیای یه فوت کن،اگه میای دو تا فوت کن
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 9253
#1,065
Posted: 17 Apr 2014 22:35
ﺷﻨﮕﻮﻝ ﻣﻨﮕﻭﻝ .:2014
.
.
.
.
ﺗﻖ ﺗﻖ ﺗﻖ ﻣﻨﻢ ﻣﻨﻢ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮﻥ , ﯾﺎﺭﺍﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ( ﭘﺲ
ﺍﺯ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ) ﺳﺮﻭﺍﻥ ﺟﻌﻔﺮﯼﻫﺴﺘﻢ , ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ
ﺗﻮ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯿﺪ
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 12930
#1,066
Posted: 18 Apr 2014 08:43
طنز/ راز کشور 300 میلیونی!
امیر وفایی در روزنامه قانون نوشت:
آقای حسینعلی شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس اخیرا اعلام کرده که کشور گنجایش 300 میلیون نفر جمعیت را دارد. این رقم البته مثل رقم مربوط به گنجایش ورزشگاه آزادی چندان کارشناسی به نظر نمیرسد. اگر همه در کشور بایستیم و تنها به اندازه عرض شانهمان فضا اشغال کنیم، 300 میلیون آدمیزاد در کشور جا میگیرد و نهایتش این است که یک لنگ حدود هزار و هفتصد نفر آن طرف مرز کشورهای همسایه فرود میآید. اما چنانچه بخواهیم بنشینیم اوضاع فرق میکند و با توجه به اینکه ایرانیان اغلب نشیمنگاه بزرگی دارند، گنجایش کشور به 250 میلیون نفر کاهش پیدا میکند. با این تفاسیرمجلس اخیرا با توجه به فاصله 170 میلیونی جمعیت کشور تا تکمیل ظرفیت نشسته، یک فوریت طرح ممنوعیت وازکتومی، توبکتومی، سقط جنین و سایر اعمال پیشگیری از بارداری را تصویب و برای متخلفان مجازات در نظر گرفته است.
درست از روزی که خبر تصویب این قانون منتشر شد رفتار پدر ما تغییر کرد. گوشهگیر شده بود و خیلی کم از خانه بیرون میرفت. گاهی با عینک و کلاه در حالی که یقه کتش را هم بالا داده بود تا سرکوچه میرفت و روزنامه میخرید. بعد نفسنفسزنان به خانه برمیگشت، سریع در را پشت سرش میبست و به آن تکیه میداد. آن قدر غرق در افکارش بود که یکبار موقع آب دادن باغچه شلنگ را اشتباهی در پیژامهاش فرو کرده و در حالی که آب با شدت از پاچه شلوار بیرون میزد به گوشهای خیره مانده بود. سرانجام در یک بعدازظهر دلگیر پرده از راز قدیمی پدر برداشته شد. ایستاده بود کنار پنجره و داشت بیرون را نگاه میکرد که ناگهان مثل برق از جایش پرید.
پدر: بالاخره اومدن... خودشونن... درو باز نکنید.
مادر: از کجا میدونی دنبال تو اومدن؟ با تو که سنی ازت گذشته که دیگه کاری ندارن.
پدر: چرا چرت و پرت میگی زن؟ بگیرنم دیگه بازگشتی در کار نیست.
(ما هاج و واج به این طرف و آن طرف دویدنهای پدر نگاه میکردیم)
ما: مامان چی شده؟ بابا آدم کشته؟
صدای بلندگو از داخل کوچه: خونه کاملا در محاصرهست. آقا فریبرز بدون مقاومت بیا بیرون... بیا بیرون فریبرز. ما همه میدونیم تو وازکتومی کردی.
پدر: ای وای... دیگه همه فهمیدن (این را گفت و به سمت بالکن دوید تا شاید بتواند خودش را از روی دیوار به پشت بام برساند)
ما: باورم نمیشه... راست میگن مامان؟ بابا فریبرز وازکتومی کرده؟
مادر: (اشک از چشمانش سرازیر شد و روی دو زانو نشست) قضیه مال 25 سال پیشِ پسرم. اون موقع به هر کس که این کارو می کرد جایزه میدادن. ما هم وضع مالیمون خوب نبود. بابات هم خودشو از اداره بازخرید کرد، هم وازکتومیکرد.
پدر: (نفسنفسزنان به داخل اتاق برگشت و به ما خیره شد) از بالکن نمیشه فرار کرد... به من اونجوری نگاه نکن پسرم. من این کارو واسه خونوادهام کردم. یه روزی میفهمی پدرت کی بود. از این به بعد تو مرد این خونهای (از جا برخاست و با یک جهش از لوستر آویزان شد)
مادر: چیکار میکنی الان سقف میاد رو سرمون. (پدر لوستر را رها کرد و به طرف راه پله دوید. صدای بلندگو هنوز به گوش میرسید. صدای پدر از داخل راه پله به شکل مبهمی شنیده میشد)
ما: بابا چی میگه؟ توبکتومی هم کرده؟
مادر: وا! توبکتومی که مال مردها نیست بچه. داره میگه توبه کردم. چقدر بهش گفتم واسه خاطر دوزار این بلا رو سر خودت نیار.
(پدر دوباره به داخل اتاق برگشت این بار دو نفر دنبالش بودند. اسلحه را به سمتش گرفتند و فرمان ایست دادند. پدر ایستاد. مادر ناگهان جیغی کشید و قرصی را از جیبش بیرون آورد).
مادر: ولش کنید... به خدا اگه ولش نکنید این قرص ضدبارداری رو میخورم.
(ماموران کاملا کپ کرده بودند)
مامور: حماقت نکن خانم... خیلی آروم اون قرص رو بذار زمین.
مادر: میخورم... به خدا میخورمش. اسلحهها تون رو بندازید.
(دو مامور اسلحهها را زمین گذاشتند. پدر از کنارشان عبور کرد و به خیابان گریخت. مادر همچنان قرص را نزدیک دهانش نگه داشته بود تا پدر کاملا از منطقه خطر دور شود)
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 24522
#1,067
Posted: 18 Apr 2014 09:41
عشق از زبان مشاغل مختلف
راننده :
دیگه دارم کم کم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصادفی شدم اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اوراقچی قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه !
ღ♥ღ
معلم ریاضی :
نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه یا بی جواب میمونه هرچی تفریق میکنم جمع میشه هرچی جمع میکنم کم میشه از ضرب که مپرس آه !
ღ♥ღ
مهندس کامپیوتر :
ای آنکه مرا دی سی کرده ای و در وجودم ویروس بلاستر 2003 فرستاده ای کی دوباره من را ری پیر خواهی کرد ؟ به فریاد گرافیکم برس!
ღ♥ღ
دکتر :
چند سالی است که به زخم مریضانم مرهم میگذارم و از چنگال مرگ رهایشان میکنم ! کو طبیبی که به زخمم مرهم گذارد و دلم را آزاد گرداند !
ღ♥ღ
ساقی :
می میدهم و غم کسان میگیرم از لطف تو می کجا غمین میبینم حالا که شدم عاشق ودل در بند است می را ز شفا بیچاره ترین میبینم!
ღ♥ღ
عینک فروش :
اگر روزی بگویم عاشقم بر من نخندید که شغلم عاشقی دارد فراوان بسازم بهر هر چشمی من عینک گرفتارم کند چشمی چه آسان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 57
#1,068
Posted: 19 Apr 2014 06:24
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ گوشیو ﺑﺮﺩﺍﺷﺘم ﻣﯿﮕم : ﺍﻟﻮ!
ﮔﻔﺖ : ﺳﻼﻡ ﺑﻌﺪ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩ
ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ :ﺑﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻢ !
ﮔﻔتم :ﺍﻭﮐﯽ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺎﺩ ﺩﯾﮕﻪ |:
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ :ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻮ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﺷﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﮐﻦ ﻟﻄﻔﺎ - ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﻡ
5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ :ﺷﻤﺎﺭﻣﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﻟﻄﻔﺎ |:
7 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﯼ ؟؟؟
9 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ؟؟؟؟
11 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﮐﻮﺷﯽ؟
13 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻻﻥ ﺷﻤﺎﺭﺗﻮ
ﻣﯿﺪﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺣﺎﻟﺘﻮ ﺑﮕﯿﺮﻩ
15ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﺧﺪﺍﯾﺶ اذﯾﺘﻢ ﻧﮑﻦ
17ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻻﺗﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺩﻡ ﺑﮑﺸﺘﺖ !!
19ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﺧﻮﺩتو ﺍﺫﯾﺖ نکن
21ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : عشقم جواب بده نگرانم بخدا
اصن يه وضى....
" دنیا این قدر بزرگه که هر کسی واسه خودش یه جایی داره
پس سعی کنید به جای اینکه جای کسی رو بگیرید
جای خودتون رو پیدا کنید
ارسالها: 24522
#1,069
Posted: 19 Apr 2014 18:06
*مردی بطور مسخره به مرد ضعیغی الجسمی گفت تو را از دور دیدم
فک کردم زن هستی و آن مرد جواب داد منم تو را از دور دیدم فکر کردم مرد هستی*
*چرچیل وزیر چاق بریتانیا به برناردشو که وزیر لاغری بود گفت هرکس تو را ببیند
فکر میکند بریتانیا را فقر غذایی فرا گرفته است . برناردشو جواب داد : و هرکس
تو را ببیند علت این فقر را میفهمد .*
*ملا نصرالدین وارد روستایی شد و یکی از اهالی به او گفت ملا من تو را از
طریق الاغت میشناسم و ملا جواب داد : اشکالی ندارد چون الاغها یکدیگر را خوب
میشناسند.*
*مردی به زنی گفت تو چقدر زیبا هستی. زن گفت کاش تو هم زیبا میبودی تا همین
حرف را بهت میگفتم . مرد گفت اشکالی ندارد تو هم مث من دروغ بگو.*
*زنی روستایی با چهار الاغش از مسیری عبور میکرد که دوتا جوان با تمسخر بهش
گفتند صبح بخیر مادر الاغها و زن سریعا جواب داد صبح شما هم بخیر فرزندان عزیزم*
*پیرمردی که از کهولت سنش کمرش قوس شده بود از مسیری عبور میکرد جوانی از روی
تمسخر گفت پبرمرد این کمان را به چند میفروشی ؟ پیرمرد جواب داد اگر خداوند
عمرت را طولانی کرد کمان مجانی بهت میرسد .*
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 12930
#1,070
Posted: 22 Apr 2014 20:59
اشتباه عجیب در کارخانه قارچ
سایت پارسینه می نویسد : یکی از کاربران روز شنبه 30 فروردینماه قارچی را از سوپرمارکت خریده که زمان تولید آن به تاریخ روز بعد، یعنی 31 فروردینماه درج شده است.
این کاربر نوشته: «امروز یه بسته قارچ خریدم، دیدم تاریخ تولیدش برای فرداست! الان قاطی کردم که امروز فرداست، یا این که فردا امروز بود.»
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟