ارسالها: 3080
#172
Posted: 13 Oct 2012 16:42
چند روز پیش رفته بودم دانشگاه شریف؛ با یکی از مدیرای دانشگاه کار داشتم.
واما گفتگوی چند دقیقه ای من با منشی آقای دکتر :
- من : سلام، با آقای دکتر کار داشتم.
- خانم منشی : از آشناهاشون هستین؟
- نخیر
- از دانشجوهاشون هستین؟
- نخییییییییر
- وقت قبلی داشتین؟؟؟
- نخیر خانوووووم.
- خوب پس بفرمایید داخل!!!!!!!
من
آقای دکتر
ریاست دانشگاه
دانشجوهای آقای دکتر
دانشگاه شریف
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3119
#173
Posted: 13 Oct 2012 16:54
طرف میره خواستگاری میگه من توبازار کنار خیابون دلار فروشم وبعد گندش در میاد مهندس بوده...!
.
.
.
.
اطلاعیه سازمان کار
به یک کارگر ساده برای کنترل کشور نیازمندیم
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 2801
#174
Posted: 13 Oct 2012 17:16
یه روز کتابمو دادم به دوستم
از صفحه 78 میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن ،
از صفحه 104 هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده
از صفحه 120 به بعد معلوم نیست چی فیلمی دیده صفحه ها چسبیده به هم :|
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 3119
#175
Posted: 14 Oct 2012 12:09
یکی از هنرهای مامانم اینه که در حین مکالمه با تلفن الاغ میکشه به این قشنگی ،حالا کاری نداره این کاغذی که داره روش نقاشی میکشه مدرک فارغ التحصیلی منه یا چک 20 میلیونی
انقدر تو هنرش غرق میشه که به این چیزها کاری نداره
از همینجا دستش رو میبوسم :*
ولی یکی به من بگه با مدرک فارق التحصیلیی که عکس الاغ روشه من چیکار کنم :|
بچه که بودیم وقتی یه نفر میگفت "عزیزم"
سریع میگفتیم برات پشکل بریزم؟
بعدشم هار هار میخندیدیم غافل از اینکه رسما خودمون رو به بُز تشبیه کردیم
لامصـــب یه همچین بچه های داغونی بودیم :|
تو ماشین از مسافرت برمی گشتیم...خواب بودم...یه دفعه بیدار شدم گفتم کجاییم؟ اصفهانیم؟مامانم گفت نه کریستف..بالاخره پیداش کردیم...ما موفق شدیم ...اینجا آمریکاست!!!
:|
به مامان بزرگم میگم دختره خودشو از رو پل پرت کرده تو خیابون میگه:نمیگه ماشین میزنه لهش میکنه؟
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#176
Posted: 14 Oct 2012 12:11
زنبوره اومده نزدیک داداشم که ۱۰ سالشه
برگشته میگه تورو خدا منو نیش نزن من محصولات شمارو خیلی دوست دارم
با مامانم دارم اسم فامیل بازی میکنم با حرف ( گ ) قسمت شغل که رسید با اعتماد به نفس کامل
میگه : گودال حفر کن !
داشتم از خونه میرفتم بیرون مامانم پرسید کجا ؟؟!
گفتم بیرون !
برگشته میگه: خوب جای دیگه نریا !
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3080
#177
Posted: 15 Oct 2012 00:02
فیس بوک تونس : امروز فردی به دلیل گرونی خودش را آتش زد..(19000 تا لایک و شیر )
فیس بوک آمریکا : امروز دانشمندان موفق به کشف درمان ایدز شدند ( 230000 لایک و شیر )
فیس بوک ژاپن : امروز دانشمندان از کاغذ کامپیوتر ساختند ( 310000 لایک و شیر )
فیس بوک ایران : امروز در تهران تظاهراتی برای گرانی انجام شد ( 1 لایک - 1 کامنت : گوه نخور شایعه نکن همه چی آرومه )
فیس بوک ایران : یه روز یه دختره می خوره زمین هوا میره نمی دونی تا کجا میره ( 1343500000 لایک و شیر )
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#178
Posted: 15 Oct 2012 00:06
اگه صمد میشد رییس جمهور و عین الله باقر زاده وزیر اقتصاد و قو چعلی رییس بانک مرکزی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دلار فوقش میشد 1500 تومن !
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#179
Posted: 15 Oct 2012 00:07
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت:می خواهم ازدواج کنم.
پدر خوشحال شد و پرسید:نام دختر چیست؟
مرد جوان گفت:نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند.
پدر ناراحت شد. صورت در هم کشید و گفت:من متأسفم به جهت این حرف که می زنم اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی، چون او خواهر توست. خواهش می کنم از این موضوع چیزی به مادرت نگو.
مرد جوان نام سه دختر دیگر را آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود.
با ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت:مادر من می خواهم ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او خواهر توست! و نباید به تو بگویم.
مادرش لبخند زد و گفت:نگران نباش پسرم. تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی. چون تو پسر او نیستی!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 3080
#180
Posted: 15 Oct 2012 00:20
ای کسانی که ایمان آوردید
.
.
.
.
.
.
.
.
با این اوضاع عمرا اگر توانستید بخورید و بیاشامید
چه برسه به اینکه بخواین اسرافم بکنید ...
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!