ارسالها: 1484
#291
Posted: 9 Nov 2012 00:27
چرا به زن بودن خود افتخار کنیم
۱-مجبور نیستی وقت دستشویی رفتن زیر اواز بزنی که اهالی خونه، بقیه صداهای نافرم رو نشنون.
۲_ با قوس کمرت چه کارا که نمی تونی بکنی…..
۳_لازم نیست صبح به صبح صورتتو اصلاح کنی.ماهی یه بارم کافیه.حالا از مناطق ناجور دیگه بگذریم!!!!!.
4_هیچ وقت از بوی گند زیربقل خودت عق نمی زنی.
5_ هیچ وقت مجبور نیستی به تعدادموهای سرت بری خواستگاری.کافیه فقط یه “بله” کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه.
6_هیچ موجود دیگه ای مثل تو تا این حد ریزبین و بادقت نیست که در یک نگاه، مارک کفش زری خانم یا مدل موهای اقدس خانم رو بفهمه.
7_خوب می تونی نقش بازی کنی.
8_انقدر زود همه چی رو می گیری که شش سال زودتر از اقایون به تکلیف می رسی.
9_بزرگترین پوئن:خیالت از بابت سربازی راحته!.صد سال سیاهم که دانشگاه قبول نشی ککتم نمی گزه.
10_تو اماکن عمومی با خیال راحت می تونی جیغ و داد راه بندازی چون به هر حال کی وجودشو داره که رو یه دختر صداشو و احیانا خدایی نکرده دستشو بلند کنه؟!!.
11_در تاریخ جهان به زیرکی معروفی.
12_می تونی هزار بار هم فیلم رومئو و ژولیت رو ببینی و باز گریه کنی.
13_و مهم تر اینکه هیچ وقت از گریه کردنت خجالت نمی کشی.
14_یه چیز باحال:هم دامن می پوشی و هم شلوار!.
15_بهشتم که زیر پای امثال شماست.
16_بیشتر از اقایون عمر می کنی(از لحاظ علمی ثابت شده).
17_فقط تویی که می دونی بوی خاک بارون زده تو شبای پاییزی چه جوریه.
18_از قدیم گفتن:پشت هر مرد موفقی زنی باذکاوت بوده.
19_چند تا از جنگ های بزرگ تاریخ جهان به خاطر عشق شدید مردها به جنس تو بوده.
20_ هیچ کی نمی دونه دقیقا تو فکرت چی می گذره؟ خود فروید، پدر روانشناسی جهان گفته:بزرگترین سوالی که هرگز پاسخ داده نشده و من هم هرگز پاسخ ان را نیافته ام این است که یک زن چه می خواهد؟.
21_این یکی دیگه کاملا مستنده:باهوش ترین انسان دنیا یک زنه!.
22_با اینکه ممکنه از جنس دوم بودنت ناراحت باشی ولی یادت بمونه که زنی، سال ها پیش با هوش و ذکاوتش یکی از مردان قدرتمند دنیا رو شکست داد(شکست شرم اور فیلیپ، پادشاه اسپانیا از الیزابت، ملکه انگلستان ۱۵۳۳_۱۶۰۳)
23_نماد الهه عشق، زیبایی، جنگ و عقلانیت در یونان باستان به شکل زنه.
24_یادت باشه که خداوند، تمام جهان رو به خاطر برکت وجود یک زن افرید.(خانم فاطمه زهرا)
25_با اینکه از مردا ضعیف تری ولی لازم نیست صدتا کلاس کاراته و تکواندو و از این جور چیزا بری…به یه چنگ و گیس کشی بسنده می کنی.
26_واقعا تا حالا هیچ مردی شب ها به اسمون نگاه کرده؟.
27_با موهای پا و زیربغلت نمی شه کلاه گیس ساخت.(راستی این یه پوئن واسه اقایون نیست؟…)
28_می تونی در سکوت و فقط با طرز نگاهت حرف بزنی اگرچه شاید هیچ کدوم از اقایون معنیشو متوجه نشن.
29_سال ها پیش دختری ۱۸ ساله فرماندهی ارتش فرانسه رو بر عهده گرفت و اسمش رو در تاریخ جهان ماندگار کرد(ژاندارک).
30_درهای کعبه تنها به روی یک زن باز شد.
31_سر ابوالهول مجسمه دانش و خرد به شکل زنه.
32_ به سادگی اب خوردن می تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می دونن.پس نیازی به نوشتن نیست)
33_خداوند در وجودت دستگاهی رو تعبیه کرده که هیچ مردی نداره و اگر به خاطر وجود اون نبود نسل بشریت تداوم پیدا نمی کرد.(اطلاع رسانی برای اون دسته از اقایونی که تو واحد تنظیم خانوادشون ضعیفن:اسم این دستگاه اعجاب انگیز رحمه).
34_ جورابات بوی پنیر کپک زده نمی ده.
35_عذر موجه زیاد داری.
36_هزار جور مدل خنده ،داری که هر کدوم رو یه موقع تحویل بقیه می دی..
37_توانایی صوتیت بالاست.(کدوم مردی بلده جیغ بنفش بکشه؟).
38_خیانت عشقی نمی تونی بکنی(علم روانشناسی به این نتیجه رسیده که زن ها هرگز نمی تونن دو مرد رو همزمان و به یک شکل و اندازه دوست داشته باشن اما مردها چرا).
39_شاید از طرز کار کامپیوتر یا تکنیک های فوتبال سر در نیاری ولی اگه یه هفته طرف اشپزخونه نری اقایون حتما یه بلایی سرشون می یاد.(توضیح اینکه در چنین مواردی دو حالت وجود داره:۱_اقایون خسیس از گشنگی می میرن ۲_دست و دلبازاش که غذای حاضری خریدن واسشون خیالی نیست یا ورشکست می شن یا مسموم.)
40_دو هفته هم که حموم نری بوی گربه مرده نمی دی.
41_هیچ وقت خودتو واسه این فکر که زیر لباس اقایون چه شکلی ممکنه باشه ازار نمی دی.
42_مجبور نیستی واسه اینکه یه نفر به خواهرت چپ نگاه کرده ،خون و خونریزی راه بندازی.نه اینکه رگ غیرت نداشته باشیا ! درواقع اپن مایندی(open minde ).
43_بلدی چه طوری بدون اینکه زور بازویی لازم داشته باشی روی بقیه رو کم کنی.(با زبونت)
44_اگه زشت باشی(که خیلی کم چنین چیزی پیش می یاد)می تونی خودت رو با ارایش خوشگل کنی.اگه قدت کوتاهه می تونی کفش پاشنه دار بپوشی. اگه موهات کم پشته مسئله ای نیست چون روسری داری.
45_تو بچگی بخشی از عضو بدنت رو به عنوان یه چیز اضافه نمی کَنن.(منظورم چیزی غیر از بند نافه).
46_اوه البته یادم رفته بود که همه اقایون هم(حداقل ایرانی هاش) یه یار تو زندگیشون دامن پوشیدن!.(کل فامیل هم بهشون تا یه شبانه روز خندیدن).
47_ در دنیا هرگز به اندازه ای که در حق تو اجحاف شده در حق موجود دیگه ای نشده با این حال امروزه زن ها رو در هر عرصه ای می بینیم:سیاست، اقتصاد، علم و حتی ورزش!.
48_و غم انگیزترین مزیت اینه که روزی مادر می شی و به موجودی زندگی می بخشی.
49_چراغ هر خونه ای یک زنه.
50_و در اخر اینکه فقط با یک حرکت ناچیز می تونی صد تا مرد رو از خود بی خود کنی.(توضیحی لازم نیست).
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#292
Posted: 9 Nov 2012 00:29
زندگی زناشویی به دور از دعوا
یک روز از یک زوج خوشبخت سوال کردم
دلیل موفقیت شما در چیست ؟ چرا هیچ وقت با هم دعوا نمیکنید؟
آقاهه پاسخ داد: من و خانمم از روز اول حد و حدود خودمان را مشخص کردیم
قرار شد خانم بنده فقط در مورد مسائل جزئی حق اظهار نظر داشته باشه و من هم به عنوان یک آقا در مورد مسائل کلی نظر بدهم!
گفتم: آفرین! زندهباد ! تو آبروی همهی مردها را خریدهای ! من بهت افتخار میکنم.
حالا این مسائل جزئی که خانمت در مورد اونها حق اظهارنظر داره، چیه ؟
آقاهه گفت: مسائل بیاهمیتی مثل این که ما با کی رفت و آمد کنیم، چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشینمان چه باشد، چی بخوریم، چی بپوشیم و ...
گفتم: پس اون مسائل کلی و مهم که تو در موردش نظر میدی، چیه ؟
آقاهه گفت: من در مورد مسائل بحران خاور میانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر میدهم.
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#294
Posted: 9 Nov 2012 00:46
خاطرات خنده دار
چند سال پيش كه مترو تازه افتتاح شده بود با مترو داشتم ميرفتم حسن آباد . توي ايستگاه حسن آباد وقتي مترو وايساد يه نفر داد زد آقا در عقب رو هم بزن
من )))))))))))))
بقيه )))))))))))
راننده مترو )))))
گلاب به روتون برم دسشویی بعد از انجام عملیات بفهمم آب نیست اگه دروغ بگم.
یه دوست دارم باهاش به توافق رسیدم سوتی هاشو دیگه بزنم تو 4jok
بخدا طرف ترم سه نرم افزار کامپیوتر میخونه دیروز میگه ایمان چرا لپ تاپ من google نداره؟
گفتم منظورت ؟
میگه همونجایی که نوشته گوگل زیرش یه چیزی میتایپی بعد سرچ میکنی(هیچ کابل اینطرنطی حم به لپ طاپ ایشون وسل نبود)
من}}}}
فاوا\\\\
جنگ نرم"""
ترم سه نرم افزار||||
برنامه نویسی ++c
دوم ابتدائي بودم اومدم خونه به مامانم گفتم ناظممون گفته اگه ميخوايدبيايداردو بايدوصيعتنامه بياريد$هنوزكه هنوزه اسم رضايتنامه مياديادوصيعتنامه ميافتيم
بچه خواهرم دوسالو نيمشه انتن تلفنمونو كنده امدم بهش ميگم اينو كي كنده ميگ يامين (رامين)
عجب دايناسوريه ب خدا دهه 80
اغا من بچه که بودم سوار ماشین که میشدم 1حس ناجور بهم میگفت الانه بریم زیر تریلی و همه بمیریم
شمام اینجوری بودین؟
شما هفتادي ها وهشتاديا حتما" يادتونه پدر مادرامون يه پنجاهي ميزاشتن تو جيبمون ميفرستادن آرايشگاه يارو هم يه نگا به پولمون ميكرد كچلمون ميكرد ميفرستاد خونه
هي هي نسل سوخته هفتاد و هشتاد
داشتم با دوست دخترم حرف ميزدم
گفت: خيلي دوستت دارم (گفتم منم)
گفت دوست ندارم بگي منم(گفتم منم)
گفت دوس ندارم مسخرم كني(منم)
گفت اذيت نكن قهر ميكنما(منم)
گفت درست جواب بده باهات حرف نميزنما(منم)
اصلا ديگه دوستت ندارم( منم)
بعد يهو گوشيش قط شد و خاموش فكر كنم كوبيدش ب ديوار مردم اعصاب ندارنا...
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#295
Posted: 9 Nov 2012 00:50
خاطرات خنده دار
به جان خودم راست میگم
یکی از رفیقام کر و لاله ، یه سری تو خیابون دیدمش داشتم بصورت بی صدا باهاش احوال پرسی میکردم آخه لب خونی بلده یهو یه دختر جوون اومد گفت آقا ببخشید فلان آدرس کجاست؟ بعد دید ما داریم کر و لالی حرف میزنیم ضایع شد!!!پشتشو کرد گفت خاک تو سرتون منم شنیدم گفتم ببخشید خانم آدرس کجارو میخواین دختره رنگش مثه گچ سفید شده بود خخخخخ سریع در رفت
خخخخخ ما اینیم دیگهههه)
یه بار سر کلاس درس مبانی رنگ استاد گفت
برای اینکه رنگارو بهتر بفهمین پسرا برای دخترا طرح عطر بزنن و دختراهم برای پسرا!
یکی از دخترا که دقیقا بقل دست من بود گفت
استاد حشره کش که دیگه طراحی نداره!
منم که دیدم به پسرا داره توهین میکنه گفتم
هرچی باشه بهتر از اینه که بتونه بمالیم به صورتمون
یعنی کلاس رفت رو هوا! اون دختره هم تا آخر ترم دیگه با من حرف نزد.
فقط امیدوارم الان خودکشی نکرده باشه.....
یه استاد دانشگاهی بود هر سری میومد سر کلاس به دختر خانمها تیکه می انداخت. یه روز دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون...
قضیه به گوش استاد رسید
(میدونیدکه توسط عده ای از آقا پسرهای جان بر کف!!!!)
جلسه بعد استاد کمی دیر اومدسر کلاس و برای توجیه دیر آمدنش گفت:از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده تعجب کردم رفتم جلو پرسیدم چی شده؟ دخترا گفتند:با کارت دانشجویی شوهر میدن!!!
دختر خانوم ها پاشدند که برن بیرون استاد گفت کجا میرید؟ وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود!تمام کلاس رفت تو هوا!!!!!!
یه دونه از این گدا سیریشا چسبیده بهم میگه یه پنج تومن بده به من
دیگه کفری شدم گفتم لا مصب من کل هیکلمو بگردی الان پونصد تومنم ندارم
پر رو با کمال وقاحت میگه برو خودتو خر کن من که دیدم از مرغ فروشی اومدی بیرون
اصن خراااابم
پشت چراغ قرمز تو ماشينه كناري من ي زنه داشت با تلفن حرف ميزد حرف ك نه دعوا
بعد جناب مامور اومده ميگه خانم با تلفن حرف نزن
اصلا اثري نداشت
دوباره اگه نميخواي جريمه بشي قطش كن
اصلا اثر ك هيچ واكنش هم نداشت
ماموره خانم خواهشا تمو...
حرفش تموم نشده بود ك يهو زنو گفت
خفه شو ديگه اگه پياده بشم خودت ميدونيا
هيچي ديگه منم تا خانه ترسيدم صدا ضبطمو بلند كنم !!!
لطافت برخوردش با ماموره ب اندازه تير آهن بود اونم وقتي بكنن تو چشت...
سر كوچمون ي ساختمون نيمه سازه
امروز داشتم از سر كوچمون رد ميشدم ديدم ي كارگر أفغاني اومدم زد پس تم بعد گفت چطوري دوست من
حالا قيافه من
بهش گفتم هم كلاسي بوديم يا هم بازي؟
ميگه هيچي داداش من ديشب تو فيسبوك تو رو ديدم چندتا لايك واست گذاشتم!!!
من:٠|
فيسبوك:٠|
ايران:٠\
اتباع خارجي:٠)
افغانستان
كلا خواستم كلمو بكوبم ب ستوني ك تازه ساخته بودن
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#296
Posted: 9 Nov 2012 00:51
خاطرات خنده دار
داييم با خانواده اومدن خونه ما مهموني
بعد يهو از اين وانت ها صداش اومد ك أهن ميخريم پلاستيك ميخريم...
منم ب پسر داييم ك ٦ سالشه گفتم امير ببرم بفروشمت؟؟
يهو يه نگاه عميق ب من كرد گفت بريم شايد تو رو خريد اما بهت قول نميدم ك بخرتت اما من سعي ميكنم توي غراضه رو بهش بندازم
تو عمرم اينجوري ضايع نشده بودم بچه ك نيستن گودزيلان ...البته بلانسبت گودزيلا. والا
منoo
پسر داييم)
وانت:|
كاناپه:|
ستاد مبارزه با بحران:/
چندروز پیش یکی از رفیقام بدجور سرکارم گذاشت.بدجور
منم توی دلم گفتم مشکلی نی.امروز طلافی کردم اونم به شکل بد.
امروز عصر مامانم یه سطلی بهم داد که برم خرما بیارم.رفیقمم باهام بود.تو راه بودم که دیدم یه خونه ای درش بازه.سطلو به دوستم دادم گفتم برو این خونه حلیم میدن بیار.گفت:به چه مناسبتی؟کسی که نیست.گفتم:همه داخلن.به مناسبت وفات امام محمد باقر.اونم رفت داخل.صدای جیغ از توی خونه اومد بیرون.تا صدای جیغو شنیدم در رفتم
بعضی ها واقعا مخند.
دوران دبیرستان بایکی از همکلاسی ها کلی زبان کار کردیم چند بار کلمه "use"را بهش گفتیم که این کلمه تلفظش"یوز"ه رفته سرامتحان باز میخونه "آس"دبیر زبان برگشته بهش گفته که این "یوز"ه یا "آس" با اطمینان خاصی میگه "آس"دبیر محترم دوباره میگه این "یوز"ه یا آس"
دوباره میگه "آس"میگه حنبال این "یوز"ه یا" آس"باز بااطمینان میگه "آس"کلی بهش فرجه داده آقا باز روی حرفش وایستاده دبیر هم ازکلاس بیرونش کرده اومده باکلی بد وبیرا میگه دیدید این دبیر زبان بامن بده.
آیاماواقعا هفتاد میلیون نفریم؟
یه بار سوار تاکسی شدم برم سینما.مسیر خیلی طولانی بود بعد مسافر بغل دست راننده شروع کرد به لاف زدن و اینکه من چندبار از مرز رد شدم و اوین رفتم و ...خلاصه میخواست بگه از اون خفناشه ! مسافرای عقب که بغل دست ما بودن هم همیجور شروع کردن به خاطره تعریف کردن . یکی میگفت 24ماه لب مرز خدمت کردم بدون اب و اینا.یکی دیگه می گفت من ... خلاصه هرکی هرکی شده بود راننده هم که ماشالله هزار ماشالله کم نمیاورد و همیجور می بافت.مام همیجور گوش میدادیم و می گفتیم چچچچچچچچچ) با اجازتون بعد چند دقیقه ما شروع کردیم به خاطره تعریف کردن.خداشاهده یه جوری لاف می زدم که خودم شخصا خجالت می کشیدم....میگفتم 20ماه سیستان بلوچستان و از اینا ... پدرمادرم منو از شیش سالگی تو خیابون رها کردن و رفتن خارج...))خلاصه خلاصه میگذره بعد چندماه میرم خونه یکی از اشناهامون عروسی.باورم نمیشد همون مرتیکه جلو نشسته بود رفیق صمیمی فامیلمون بود.همین که منو دید تعجب کرد منم که قفل کرده بودم.مردا طبقه بالا بودن خانوما پایین رفتم تو انبار از لوله گاز عنکبوتی اومدم پایین با دمپایی از خونه زدم بیرون و الفرار)
هنوز که هنوزه بعد یه سال اونجا افتابی نمیشم )
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#297
Posted: 9 Nov 2012 00:52
خاطرات خنده دار
کیا یادشون میاد دوران مدرسه
روزهای شنبه میخواستن ناخن ها رو ببینن
همه شرو میکردن به ناخن خوردنشون=)))))))
زنگ زدم به موبایل بابام میگم بابا کجایی؟
بابام:تو فکرتم!!!
من: تو فکر من؟
بابا: اره توفکرتم ببینم چجوری حسابتو برسم..
من:بابا مگه چیکار کردم ؟
بابا: هیچی پسر گلم میخوام حسابتو برسم هرچقد دستی از من پول گرفتی شب از حلقومت بکشم بیرون!!!
قیافه منو اون موقع تصور کنید.........
بابای حسابرس داریم دیگه.............
حساب حسابه کاکا برادر
هروقت بابام روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد.کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و چند تا بدوبيراه ميگفت وحرص میخورد. اما كتكم نميزد و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روزپدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. كتك مفصلي كه اون روز خوردم باعث شد 5 روز تو شوک بمونم!!
الان خوشحالي كه ادب شدم آره؟!
نزدیکای صبح بودکه تلفن زنگ زد. من خواب بودم و داشتم خواب تعقیب و گریز و پرتگاه و... می دیدم. همسرم پا شد رفت تلفن رو جواب بده. من هم که از خواب پریده بودم و طبق معمول هنوز لود نشده بودم، فکر کردم همسرم داره می ره به سمت خطر (مثلا پرتگاه و اینا!). از جام پریدم و با سرعت تمام دویدم دنبالش. رسیدم بین در دو تا اتاق. با همون سرعت خواستم دور بزنم برم تو اون یکی اتاق که یه دفعه لیز خوردم و تق! محکم خوردم زمین. فوری بلند شدم با همون سرعت دویدم سمت تخت و گرفتم خوابیدم. حالا همسرم که گوشی تلفن دستش، نمی دونست بترسه، بخنده،چی کار کنه!
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#298
Posted: 9 Nov 2012 00:54
خاطرات خنده دار
به دختر داییم اس دادم که ما امشب میایم خونتون نگو از خواب بیدار شده میگه خو بیاین منم میگم اغصاب نداری ها میگه ندارم دیگه منم میگم خدا به داد بچه هات برسه میگه تا وقتی بخوام تصمیم بگیرم بچه دار شم منم میگم تا وقتی شوهر گیرت بیاد!!! فکر کنم بخار شد آخه بدم میاد از این دخترایی که زیر میز کامپیوترشون فسیل پیدا میشه و ادعاشون میشه کیا با من جهت تو ذهنی زدن دخترا موافقن؟
5سالم بود
اومدن منو از عادت حسنه ی ناخن جويدن ترك بدن
فلفل ماليدن به ناخنام
ازون به بعد به فلفل هم اعتياد پيدا كردم...
یارو اومده خونمون چاه دستشویی رو خالی کرده سر قیمت باهاش دعوام شده دارم داد میزنم از خونمون برو بیرون
برگشته تو چشام نیگا میکنه میگه"به بچه ها انعام نمیدی؟"
اعتراف میکنم اولین باری که خواستم با موبایل تماس بگیرم هی دکمه سبز گوشی رو میزدم میذاشتم دم گوشم ولی چون بوق آزاد نداشت نتونستم تماس بگیرم B-)
من توی دانشگاه کار میکنم ، دیروز یه پسری زنگ زده میگه : ببخشید من یه سوالی دارم
میگم وصل میکنم مسئولت بپرس ، وصل کردم به همکارم نبودش ، پسره میگه : آقا یه سوال دارم خودتون جواب بدین ، میگم خب بپرس
میگه من فردا اولین جلسه کلاسمه ، باید چی با خودم بیارم ؟
من پشت تلفن سکته ناقص کردم از دست این ورودی جدیدا ، همکارم با آب قند نجاتم داد ....
به همکارم میگم ناهار سفارش بده ، بعد نشستم پیشش از هر دری حرف زدن ، بعد از یکساعت تمام میگم پس کی میاد این ناهار ، میگه آره راست میگی یعنی کجا مونده بذار یه زنگ بزنم با این پیک فرستادنش ، خلاصه همکارم زنگ زده بیرون بره میگه اشتراک 8616 هستم پس این غذای ما چی شد ؟
خانومه میگه : آقا شما هنوز غذا سفارش ندادین...
ینی اون لحظه دلم میخواست با جفت پا برم ... بماند...
عاقا ما عمومون مرده بود رفتیم مراسم ختم خونشون.خواهر زاده ی گودزیلایه بنده از بالای پلکان با دیدن قابلمه برنج ذوقزده میشه از همون بالا یه لنگه کفش پرتاب میکنه بندازه تو قابلمه.
جاتون خالی آشپز مث بیسبال کفشو تو هوا با ملاقه زد
گودزیلا پس از ناکام ماندن ((((
اشپز :{))))
من :|
گودزیلا در حال پرتاب بعدی :-d
بچـــه کــه بودم همسایمون یه ســـگ داشــت
هر وقــت واق واق می کرد منم صداشو تقلید می کردم جوابشو مــــی دادم
تا اینکــه یــه بار زن هـــمسایه از مــامــانم سراغ ســگــی کــه صداش از خــونه ما میــاد و گرفت واسه جفـت گیری با سـگـش ....
مامانمم اومده خونه میگه: پوشو پوشو میخوام بفرستمت خونه بخت اومــدن تورو واسه سگشون خواستگاری کــــــــردن
مــامــان خانوم
مـــن :|
مهــــــــریم :|
خونه عمم واحد بغلي ماست سر ناهاريم از خونه شون بوي سوخت مياد، كل خونه مارو هم دود گرفته، مامانم ميگه برين يه سر بزنين سروصداشون نمياد ببينين سالمن!
بابام رفت بيرون در، دوباره برگشته تو ميگه اول ناهار ميخورم بعد ميرم خفه شده باشن من از گشنگي ميميرم!
باباي فداكاره من دارم؟!
اصن از اين همه نوع دوستي و عشق برادرانه اشك تو چشام جمع شد! :|
رفیقم تو دانشگاه از یه دختره خوشش اومده رفته بهش گفتم خانم من به شما علاقه دارم ، دختره برگشته گفته شما پسر خیلی خوبی هستید ولی نمیتونیم با هم باشیم ... رفیقم میگه تا حالا اینطور قانع نشده بودم :|
دخدره اسم آیدیـــش رو گذاشــته "جوجه طلایــــی"
2 ساعت باش فک زدم
آخـــر سر ازش میپرســـم چند سالته گلم م م م ؟
میگــه 38 :|
خداییش شما بگین آخه این جوجه طلاییه یا شــتر مرغ بالغ؟ :دی
ینی امووونش ندادم delete
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#299
Posted: 9 Nov 2012 01:03
خاطرات خنده دار
آقا من اونقدر دنبال سوژه گشتم تا بالاخره خودم سوژه شدم:دیشب تا ساعت 3پای لوتی بودم صبحم ساعت8بیدار شدم تا 5/8کلی به خودم رسیدم و آماده شدم که مثلا 9کلاس زبان دارم آقا چشتون روز بد نبینه رفتم کلاس منشیه یه نیگا کجکی بهم انداخت ینی من اینجا چیکار میکنم منم فهمیدم اشتباهی بجای ساعت5/4بعدازظهر ساعت9اومدم هیچی دیگه برای جلوگیری از ضایع شدن با اعتماد بنفس کامل گفتم اومدم شهریمو بدم ...یعنی شیک50تومن پیاده شدم...
يادمه اولين تقلبي كه كردم تو كلاس دوم ابتدايي بود!!
تو امتحان كتبي فارسي !!
يه سوال بود كه ترتيب ماه هارو مي خواست منم شك كردم به جواب!!!
بعد دورو برم رو نگاه كردم ديدم ، به تقويم بالاي سطل آشغال!!
اگه گفتيد چه كار كردم؟؟؟
الكي مدادا رو برداشتم رفتم اونجا و تقويم نگاه كردم و كپي كردم تو برگم!!!
هيشكي هم شك نكرد!!
یادش بخیر. بچه که بودم میخواستم خواهر کوچیکم رو تربیت کنم!
دست و رو نشسته میخواست صبحونه بخوره نذاشتم. خلاصه یه تیکه نون رو با یه تیکه سفره کند!!! کارد پنیر را هم فرو کرد تو زانوم!!! شانس آوردم زورش زیاد نبود!!
همین دیروز موبایلش از دستم افتاد دولا شدم بردارم دوتا پس گردنی کاردرست بهم زد که یاد همین صبحونه خوردن بچگی افتادم!
خداییش خواهر خطرناکه دارم?
دوم دبیرستان بودیم یه دبیر شیمی داشتیم خل وضع بود اصن . یه میز معلم ک سر کلاسمون بود خیلی داغون بود صفحه چوبی روی میز کلا از بدنه جدا شده بود !
یک طرفش ک مینشستی کلا میز بر میگشت.
یه روز این بنده خدا دبیر شیمی اومد سر کلاس همون اول کار دفتر دستکاشو گذاش یه ور میز خودشم رف اون سر دیگه میز
اقا نشستن همانا و کل میز برگشتن همه دفتر دستکا و خود استاد ولو رو زمین همانا )
همه کلاس رفتن هوا !
حالا بلند شده میگه :
به چی می خندین ؟
اره من بابام سگه خودم سگم ! از پشت کوه اومدم !! بخندین !
:| :| :|
یادش بخیر ..!
یکی از تفریحات دوران کودکی ما که در حد تیم ملی هیجان داشت این بود که وختی از مدرسه می اومدیم، از کنار صندوق صدقات که رد میشدیم یه نگاه زیر چشمی مینداختیم بهش، اگه پولی لبه اش گیر کرده بود دیگه عملیات شروع میشد:
یه نفر وایمیستاد و کشیک میداد و یه نفر با مهارت تمام پول رو می کشید بیرون!
یه 50 تومنی که اینطوری درمی آوردیم در حد سارقان بانک مرکزی خرکیف می شدیم...
دبیرستان که میرفتیم یکی از نخبه های کلاس واسه کادو روز معلم به دبیر ریاضی یه تز با حال داد. یه جعبه شیرینی آوردیم کتاب ریاضی رو گذاشتیم توش درشو بستیمو گذاشتیمش رو میز دبیر. دبیره اومد تو کلاس با شوق گفت: وای بچه ها مرسی راضی نبودم این همه زحمت بکشین. دست همه تون درد نکنه و خلاصه از این تعارفای الکی. در جعبه رو که بازکرد دید کتاب ریاضی توشه قیافش یه طوری شد انگار چلونده بودنش. وای همچی عصبی شد که نگو. داد میزد و میگفت: بیشعورا منو مسخره میکنین همه تونو میندازم( که این کارو هم کرد) خلاصه تا آخر سال هم با کلاس ما بد شد. والا به خدا ما منظوری نداشتیم فقط خاستیم بگیم درس ریاضی شیرینه مثل شیرینی
من مغاذه دارم. حدود 2 هفته قبل مشتری نبود بیرون پاساز نشسته بودم یه خانمی اومد رد شه دست کرد تو کیفش یه 5000 تومنی افتاد. گفتم خانم پولت افتاد یه نگاه چپ انداخت و با کلی کلاس گفت مرض. اقا ما کپ کردیم گذاشتم دیر که شد پولو برداشتم دادمش دلستر و مخلفات و ...
اقا ای حال داد ای حال داد
يعني اول لايكو بزن
كيا يادشونه معلم مي اومد سر ميز مشقا رو ببينه، دفترو بر خلاف جهت خودمون رو به معلم ميذاشتيم..
بعد خودمونم ورق مي زديم، معلم يه نيم دايره پايين هر صفحه مي زد كه فردا همونو نشونش نديم..
چن وخ پیش ســرٍ یه طرحــــی قرار شد نماینده کلاسُ مشخص کنن کاراشو پی گیری کنه! خلاصه من نماینده شدم!!! استاد اومد گف پاشم برم پیشش واسم! دیدم گف: خب بچه ها آقایٍ شکیبــا نمایندتون شده شمارشو میده هرکــی گیر و گوری داش طرحش بهش میگه! بعد نیگا دخترا کرد گف البتـه نبینم مزاحم بشیناااااا بعد نیگاشو چرخوند طرفٍ پسرا!! دوباره نیگا دخترا کرد گف: اصن آقایٍ شکیبــا نمیخاد نماینده باشه یکی دیگرو انتخاب کنید!!!!
یعــــنی قضیه همون جکه شد!!
هرچن وختی خودش دلیلشو بهم گف از حرصم کاهید!!!
ولی کلٍ کلاس ترکیــــداااااا!
من... استـــاد ... سایرٍ پسران)))))))
دختران((((((
یادم مـیـاد بـچـه بودم تو مهمونی ســـــر سفره غذا،
نوشابه خورده بودم بعد از دماغم اومده بود بیرون،
اووووق :|
بعد همه حالشون بد شد
منم که دماغم داشت میسوخت با مشت کوبیدم سر زمین!
مشتم خورد سر قاشق، قاشق پرت شد طرف دهن بابابزرگم
دندون مصنوعیش شکست یکی از دندوناش افتاد تو غذا!!
دیگه همه پراکنده شدن کسی غذا
نخورد!!
من باز من بازم من :|
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#300
Posted: 9 Nov 2012 01:16
جوک مردان
دانشمندان دریافتند نگاه مردان به سالگردازدواج مانند نگاه گوسفندان است به عید قربان...
دوستم چند روز سرما خورده بوده. بعدش مامانش براش گواهی مینویسه و میبره مدرسه که غیبت نزنن براش.
یه روز بعد از وقتی که گواهیو تحویل میده، ناظمشون صداش میکنه از سر کلاس میپرسه این چیه اوردی واسه من؟؟؟
میگه : گواهی دکترمونه دیگه
نگو مامان پسره دکتر زنان و زایمان بوده!
داریم کم کم نزدیک میشیم به روزی که یه پسر از خودش عکس بزاره زیرش
.
.
.
.
بنویسه اینم من بدون آرایش!!!
خخخخخخخخخ
ای خداااااااااااا
پسره جوراب پوشیده ساق کوتای دخترونه با گلای صورتی...
آخه من چ جوری بزنم بکشمش ک طبیعی جلوه بده؟!
کلا از اینکه مرد هستم خوشحالم و دارم حال میکنم.
هر کی هم مثله منه لایک کنه تا یکم حال این زنا گرفته بشهD:
تاحالا دقت كردين پسرای امروزی قشنگ تراز ما دخترا ابرو ور میدارن ؟ آدم حسوديش ميشه دلش ميخواد بپرسه كجا ابرو ور ميدارن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دیگر هیچ مردی به هوایت سر به بیابان نمیذارد..
ساده شده ای لیلی جان؟؟!
مردان روزگار ما،با یک کلیک روزی هزار بار عاشق میشوند..!
هاشمی نسب حرف جالبی زد
میگفت قدیما میرفتیم پشت لبمون چسب میچسبوندیم که شکل بابمون بشیم ولی الان پسرا میرن ابرو برمیدارن که شکل مامانشون بشن؟!!!!
یکم رو این موضوع فکر کنید ای پسرایی که میرید ابرو بر میدارین
مرده ميره خونه به زنش ميگه يالا چمدونتوببند تو قرعه كشي بانك يه ميلياردبرنده شدم!!!زنش ميگه هوراااا حالا كجا ميخايم بريم...
مرده ميگه من هيجا نميرم تو بايد بري همون جايي كه اومدي...خونه بابات!!!!!!
یه زن روانشناس هم نگرفتیم ، که بریم بهش خیانت کنیم درکمون کنه
یه دوست دختر هم نداریم وقتی ازش دوریم بپرسیم چه خبر؟ بگه ملالی نیست جز دوریه تو...
یه دوست دختر هم نداریم هر وقت میره مسافرت شارژر گوشیشو جا بزاره تا برگرده گوشیش خاموش باشه هر غلطی خواست بکنه...
همه ي مردها بد نيستند...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بدتر و بدترين هم دارن!!!
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .