ارسالها: 2004
#341
Posted: 2 Dec 2012 00:10
اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند چون بجای برنامه ریزی وتمرکز در مورد یک چنین سفرماجراجویانه ای باید وقتش را به جواب دادن به همسرش در مورد سوالات زیر می گذراند: - کجا داری میری؟ - با کی داری می ری؟ - واسه چی می ری؟ - چطوری می ری؟ - کشف؟ -برای کشف چی می ری؟ - چرا فقط تو می ری؟ . . - تا تو برگردی من چیکار کنم؟! - می تونم منم باهات بیام؟! -راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟ - حالا کِی برمی گردی؟ - واسم چی میاری؟ . . - تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی? اینطور نیست؟! - جواب منو بده؟ - منظورت از این نقشه چیه؟ - نکنه می خوای باکسی در بری؟ - چطور ازت خبر داشته باشم؟ - چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟ - راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟! . . - من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟ - مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟ - تو همیشه اینجوری رفتار می کنی! - خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟! - من هنوز نمی فهمم? مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده! -چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟ . . - اصلامن می خوام باهات بیام! - فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان! - واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان! - آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن! - خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته! . . - راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟
***** PERSIAN GULF***** &خلیج پارس&
ارسالها: 648
#342
Posted: 2 Dec 2012 14:38
آنکه در دهه هفتاد رسید به شهرت.. آنکه پاسخی بود بر سوال علم بهتر است یا ثروت!
آن مربی بدن ساز تیم ارتعاشات صنعتی در سال هشتاد و هفت، آن که گیشه به او رو کرده بود و خیالش بود تخت! آن فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک سیالات از دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب ، آن که بعد سی و اندی سال هنوز مانده بود خوب! آن بازیگر و خواننده و نوازنده گیتار و پرکاشن و درامز و و مدل آگهیهای تبلیغاتی، آن که در گرفتن دستمزدش دوستی و رفاقت را نمی کرد قاطی!!! آن که در ده هفتاد رسید به شهرت، آن که پاسخی بود بر سوال علم بهتر است یا ثروت!!! آن که بازی کرد برای نخستین بار در فیلم سام و نرگسِ ایرج قادری، آن که تولید برخی فیلم هایی که در آن بازی می کرد زمان می برد در حد یک غذای حاضری! آن سرپرست گروه موسیقی ریزار، آن که بود قوم و خویش بازار، مولانا محمدرضا خان گلزار! ادام الله فعالیته فی کل چیزها!!!
زاده فروردین هزار و سیصد و پنجاه و شیش بود و در صورت نیاز مرامش گرگ و میش بود و دلش از دست منتقدان ریش بود و سخن ایشان در نگاهش کنایه و نیش بود و با مولانا امین حیایی همچون قوم و خویش بود و به وقت استراحت قانع به سواحل جزیره زیبای کیش بود و حضورش در سینما بدون سیبیل و ریش بود و فروش فیلم هایش از رقبا پیش بود!
از کرامات مولانا گلزار این بود که می گفت: «درس خواندن را به این نیت ادامه دادم تا دندانپزشک شوم ، لیکن مهندس مكانيك شدم!» و کلا این گونه آدمی بود که فی المثل در کودکی به کلاس شنا و اسكي می رفت اما می گفت: «همواره اولویت ورزشىام والیبال بوده است!» و می فرمود: « شايد اگر وارد فوتبال ميشدم و آن را بهعنوان حرفهام انتخاب ميكردم، به اندازه امروز در سينما به موفقيت ميرسيدم!» تا این حد اعتماد به نفس داشت و همچون کیمیا دست بر سر هر شغلی می کشید، آن شغل طلا می شد!!
نقل است که بزرگی دنیا دیده و پیری دست از دهان کشیده را پرسیدند: «حکایت مولانا گلزار به چه ماند؟!» گفت: «به فرواردی گل نزن!» گفتند از چه روی: « گفت از آن روی که چند باری تا آستانه بازی در فیلمهای کارگردانانی چون ، داریوش مهرجویی ، مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمی کیا برفته است و لیکن کار تمام نکرده و ضربه آخر وارد دروازه نکرده، دست از پا درازتر بازگشته است!»
نقل است که بسیار با پشت کار بود و با یک دست چندین شغل بلند می کرد، پس چون مریدی سوسول و موقشنگ او را پرسید: « این همه پشت کار در عرصه بیزینس و فیلم و موسیقی و تبلیغات از که آموختی؟!» پس قدری فکر کرد، سپس زخم روی بازوانش را نشان داد و فرمود : «از مسبب این زخم!» پس مرید گفت: «وای! خدا مرگم دهد، مسبب این زخم که بر بدن داری، کدام از خدا بی خبری است؟!» گفت: « این زخم حاصل پشتکار پشه ای سمج است که این همه مسافت را از طبقه زیرین طی طریق کرده است تا به طبقه بیستم بیاید و چون منی را بگزد!!! من پرکاری ام را از چون اویی فراگرفته ام!!!» پس مرید بعد از شنیدن این حکایت اخلاقی، با خود عهد بکرد ، که تا عمرش باقی است، هیچ پشه ای را نکشد!!!
نقل است که عده ای از مریدان مسعود خان فراستی را گفتند: «چه گویی در باب مولانا گلزار!!!» گفت: «چیزی نگویم و دهانم بسته باشد، دنیای شما را و آخرت خودمان را سودمند تر است!» پس از مریدان اصرار بود و از مسعودنا انکار! تا اینکه مریدی او را گفت: لااقل نظرت را درباره این سخن مولانا گلزار برگو که فرموده است: «من تنها سالی یک فیلم کار میکنم و همچون دیگر بازیگران نیستم که فی المجلس در چندفیلم حضور داشته باشم!» پس اندکی زمام خود را محکم فشار داد و خشمش را فرو خورد و به فراست پاسخ داد: «اگر من جای او بودم، با این دستمزدهای کلانی که بابت بازی در فیلم های آنچانی می گرفتم، در هر قرن تنها یک فیلم بازی می کردم و باقی پولم را نیز سرمایه گذاری می کردم!!!»
رفیق بی کلک

ویرایش شده توسط: christopher
ارسالها: 2801
#343
Posted: 3 Dec 2012 23:39
تو این 20 روز پایانی برید زن بگیرید
که نصف دینتون کامل شه. مسواک هم بزنید تا نصف دیگه ش کامل شه .
"روش های crack کردن بهشت"
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 1484
#344
Posted: 5 Dec 2012 15:28
یه ماشین لوکس شاسی بلند دیدم که سانروفشو باز کرده بود
و ۲ تا بچه سرشونو عاورده بودن بیرون مث چی حال میکردن
یاد بچگی های خودم افتادم همچنین حسی رو پشت وانت تجربه میکردیم !
.
.
.
روشهای تفکیک دکتر از مهندس؟
تو خیابون بلند صدا بزن مهندس
اونایی که برگشتن نگات کردن مهندس و بقیه بدون شک دکتر میباشن !
.
.
.
.
.
عطسه گرامی، یا بیا یا برو!
هیچ خبرداری که وقتی اون وسط گیر میکنی، قیافه آدم عین منگول ها میشه...؟؟
.
.
.
یکی از آشناهامون امروز اومده بهم میگه سرنگ داری ؟
گفتم نه والا سرنگم کجا بود !
میگه عه تزریق رو گذاشتی کنار !؟
.
.
.
شما یادتون نمیاد بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن حل المسائل بود!
از اختلاس هم جرمش بیشتر بود !
.
.
.
یکی از تفریحات مرفه اینه که گوشیتو بزاری جلو اسپیکر
تا SMS که میاد نویز بکنه ۲ ثانیه زودتر بفهمی ذوق کنی !
.
.
.
فقط یه کودک ایرانی وقتی میره تو صف نونوایی
هرچی صبر میکنه میبینه همش آخره صفه !
.
.
.
درسته مامور مخصوص حاکم بزرگ نیستم
ولی یخورده احترامم چیز بدی نیست !
.
.
.
نقش مامان من توی خونه = گوگل
هرچی گم میشه ازش میپرسم بهم میگه کجاست ...
یه همچین مامان همه چی دونی دارم !
.
.
.
امید به زندگى در بین افرادى که تو یخچالشون الویه دارن دو برابر افراد عادیه
اونایى که نوشابه هم داشته باشن که اصلا میل به جاودانگى پیدا میکنن !
.
.
.
ﻳﻪ ﺭﻭﺯ میخوام ﺑﺮﻡ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭘﻮﻝ ﺗﻤﺎﻡ پنجشنبه ﻫﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﻭ ﺑﮕﻴﺮﻡ
ﺩﻫﻪ ﺷﺼﺘﻴﺎ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻦ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻢ !
.
.
.
زن رفیقم حامله بود.یه روز رفتم پیش رفیقم دیدم پکره!بش گفتم چته ؟
گفت جواب سونوگرافی زنم اومده
گفتم:خب؟
گفت:بچه دختره.
گفتم:این که ناراحتی نداره
گفت:دختر اینجا دردسره
گفتم:چرا؟
گفت:حالا امنیت نداره ویه روزی یکی دلشو میشکونه و اینا به کنار
ولی پارک دوبلوشو چیکار کنم؟
منم زدم زیر گریه و گفتم:اشکال نداره داداش خدا بزرگه !
.
.
.
ینی واقعاً تو روحِ اون معلمی
که موقعِ روخونی میدید من دارم با بغل دستیم حرف میزنم،
یهو میگفت اِدامش رو تو بخون...
.
.
.
به بابام میگم : بابا میشه یه سوال ازت بکنم ؟؟
میگه : همین الان یه سوالت رو کردی
گفتم : خب بابا میشه ۲ تا سوال بکنم ؟؟
میگه : دوِّمین سوالت رو هم کردی )
گفتم : کِی ؟؟ :O
گفت : الان
.
.
.
میگم وقتی به زوج های عاشق میگن مرغ عشق
لابد به زوج های مشکل دار هم میگن انگری بردز !
.
.
.
یه قانونی دخترای دانشجو دارن به این عنوان:
دیر رسیدن بهتر از زشت رسیدن است !
.
.
.
اونقدر که مار تو آستینمون پرورش دادیم،
قارچ پرورش داده بودیم الان یکی از کارآفرینای نمونه ی کشور بودیم !
.
.
.
با این گرونی چند وقت دیگه باید موقع آدامس خریدن
به فروشنده بگیم اقا ریلکس باز داری ,یه دونه بدی.....!
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#345
Posted: 5 Dec 2012 15:29
اولین علائم سادیسم و مازوخیسم سیاوش قمیشی
زمانی دیده شد که خوند: خیلی ممنون واسه هر چی که آوردی به سرم
خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمیگذرم !
.
.
.
تاحالا دقت کردین وقتی موبایلتون میوفته زمین
سریع برش میدارین ببینین چیزیش شده یا نه
ولی وقتی رفیقتون می خوره زمین هرهر بهش می خندین !
.
.
رفته بودم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین، جناب سروان داد زد:
کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟ منم با ذوق و شوق دستمو بردم بالا
گفتم: من جناب. گفت: پاشو اینا رو بشمار!
.
پنجم دبستان که تیز هوشــان قبول شدم
باید تو همون موقع که تو اوج بودم از دنیای درس خدافظی میکردم !
.
.
.
شده که یکی کنارت نشسته و لازمه پسوردت رو تایپ کنی
تند و تند تایپ می کنی که هم تابلو نشه
و هم طرف نفهمه که نمیخوای اون ببینه
بعد صفحۀ your password is wrong میاد !
.
.
.
تاحالا دقت کردین نمیتونید کار پیدا کنید
چون تجربه ندارید
و نمیتونید تجربه پیدا کنید
چون کار ندارید !؟
.
.
.
یکی از تفریحات دوران بچگی
من : الو منزل آقای داشتی!؟
اونور خط : نخـــــیر
من : غلط کردی گوشی رو برداشتی خخخخخخخخ !!
.
.
.
اینایی که میگن حاضریم تمام زندگیمونو بدیم برگردیم به دوران درس و مدرسه
اینا همونایی هستن که خودشونو میزدن به مریضی که نرن مدرسه !
.
.
.
رفتم کوه داد زدم :
با من ازدواج میکنی ؟
بعــد شنیدم :
بـــــــــــــــــــا مـــــــــــــــــــــــــن ازدواج مــــــــــــــــــــیکنـــــــــــــــــــــــی؟
بــــــــــا مـــــــــــــــــــــــــن ازدواج مـــــــیکنـــــــــــــــــــــی!؟
بــــــا مــــــــــن ازدواج مـــــــــیکنـــــــــــــــی!؟
بـــا مــــــن ازدواج مــــیکنـــــــی!؟
بـا مــــن ازدواج مـــیکنــی!؟
با من ازدواج میکنی!؟
بَعدش چون آمادگی همه خواستگارو با هم نداشتم
اومدوم پایین که ادامه تحصیل بدم !
.
.
.
پیرمرد جای َ ش را به دو نفر ِ بعدی داد ...
می گفت من کارَم طول می کشد ...
فهمید َم چرا ... ، من هم کارَم طول می کشید ...
به بهانه ی ِ تلفن رفت َم چند قدم آن سوتر ایستاد َم ...
جوری ایستاد که همه ی ِ باجه را بگیرد ...
سعی می کرد دریچه ی ِ تحویل دیده نشود ...
یک اسکناس ِ پنج هزار تومانی گرفت و سریع رفت ...
رسید را یاد َش رفت ... ، باقی مانده ی ِ موجودی ِ شما هشت هزار ریال ...
.
.
.
ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﮐِﯿﺲِ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ
ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻩ |: !!
.
.
.
اعتراف میکنم نصف "آره یادم میاد" هایی که گفتم چاخان بوده
حوصله نداشتم طرف تعریف کنه !
.
.
.
اگه کسی برای چهارمین بار چیزی رو تکرار کرد و شما بازم نفهمیدی چی داره می گه
یه لبخند ژکوند بزن، چند ثانیه نگاهش کن، حلّه، طرف خودش می فهمه تعطیلی
.
.
.
مایع ظرفشویی خریدیم عکس گلابی روشه بوی موزه می ده!
می دونم منظورشون از اون گلابیا منِ مصرف کننده ام
.
.
.
یکی از فانتزی هام اینه که یکی داره می ره زیر ماشین رو نجات بدم
بعد سرم رو بندازم پایین برم. وقتی داد زد: «اسمت چیه؟»
یه لحظه سرم رو بچرخونم و دوباره برگردم و کم کم تو افق ناپدید شم !
.
.
.
حتی اگه کسی بهت بدی کرد بازم هیچ وقت قلبش رو نشکون...!!
چون فقط یه قلب داره...!!
بزن دندوناشو بشکن که ۳۲ تا داره لامصب...!!
.
.
.
.
.
هیشکی هم عاشقم نمی شه، حالا تنها می مونم به جهنم،
می ترسم این همه کمالات و زیبایی هدر بره !
.
.
.
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﮐﺘﺮ , ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ:
ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻢ ﭼﺮﺑﯽ
ﺩﺍﺭﯼ ﻫﻢ ﻗﻨﺪ
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ:
.ﻣﺎﺩﺭﺟﻮﻥ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺑﺮﻧﺞ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ
ﻋﺮﻭﺳﻢ ﻧﻔﻬﻤﻪ !
.
.
.
ساعت مچی به درد کسی میخوره که نگران دیر رسیدن یکی باشه
واسه ما اضافه وزن محسوب میشه !
.
.
.
بدترین قسمت دیدن یه آشنا توی تاکسی
اضطرابیه که تا مشخص شدن شخص حساب کننده کرایه ادامه داره
و مدام ذهنتو درگیر میکنه
.
.
.
اینترنت اکسپلورر، بهترین مرورگر است
براى دانلود کردن یک مرورگر دیگر !
.
.
.
مَــــــــــــــــــــــــــــــــــله...؟!!
اسمایلى تلفن جواب دادن منشى های ایرانی !
.
.
.
بابا گفتن ابــــروی کلفـــت مُده
نه اینکه کل پیشونی رو ور دارن موکـــت کنی!
والا با بعضی از این دخترا وقتی صحبت میکنم
یه لحظه فکر میکنم دارم با کیوی صحبت میکنم...
ابرو ساختن عرضش از اتوبان تهران کرج بیشتره لامصب :D
.
.
.
هرچقدر قیافم مغروره اخلاق خاک بر سرم منت کشه
ایضا خاک برسر اخلاقم
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 2801
#346
Posted: 5 Dec 2012 22:55
مسئولان بهتره تو این شرایط گاو حسن رو برای اداره ی مملکت الگو قرار بدن...
چون با این که نه شیر داشت نه پستون ولی تونست تحریما رو دور بزنه و شیرشو به هندوستان صادر کنه!
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 2801
#348
Posted: 8 Dec 2012 19:57
آخ حال ميده 21 دسامبر همه چي بهم بريزه بعد اين قاره ها به هم بچسبه
دوباره همه چي جابجا بشه
مي دونيد كيا بيشتر خوشحال مي شوند؟
.
.
....
.
آباداني ها چون برزيل دوباره جزو حومه شهرشون ميشه
هر بیلیاقتی رُ تو قلبتــــون جا ندید!!
جای آفتـــابه تو بــوفه نیست . . .
ارسالها: 1484
#349
Posted: 9 Dec 2012 01:15
شهروندان مختلف هنگام غرق شدن!
- شهروند سودجو: از آب جمع شده در کشتی ماهی می گیرد.
- شهروند خیلی معمولی: داخل کابینی که پر از آب شده روی کاناپه دراز کشیده و سریال تلویزیونی می بیند.
- شهروند معمولی: برای گرفتن جلیقه نجات به انتهای صف می رود و از آخرین نفری که توی صف ایستاده می پرسد: «ببخشید آخرین نفر کیه؟»
- شهروند دهه پنجاه: با کسانی که می خواهند خودشان را توی صف جا بزنند، بحث می کنند و با نشان دادن انتهای صف، فردِ خاطی را به رعایت حقوق بشر تشویق می کنند.
- شهروند دهه شصت: با پیرمردی که پشت سرش ایستاده در مورد شکاف نسل ها و تفاوت میزان و محل سوختگی بحث می کند.
- شهروند دهه هفتاد: مادرش توی صف ایستاده، خودش هنوز توی رختخواب است و بیدار نشده.
- شهروند عَزب: به دنبال کِیس مناسبی برای نجات دادن می گردد.
- شهروند مُعذب: قبل از پریدن به داخل آب، لباس هایش را در می آورد و مایو می پوشد.
- شهروند مودب: مایو نمی پوشد.
- شهروند مدیر: کت و شلوار خود را اتو می کند تا بعد از نجات پیدا کردن، بتواند با ظاهری آراسته جلوی دوربین های تلویزیونی ظاهر شود.
- شهروند مسئولیت پذیر: برای حلِ مشکل با آتش نشانی تماس می گیرد.
- شهروند خبرنگار: با یکی از ملوانان کشتی به عنوان «جوان موفق» مصاحبه ای انجام می دهد.
- شهروند ملوان: به خبرنگار می گوید که از کودکی عاشق ملوان زبل بوده و این کار را به صورت حرفه ای از قایق پدالی هایِ قو شکل، شروع کرده است.
- یک مقام مسئول: وعده می دهد در عرض دو ماه سوراخِ کشتی را تعمیر کند.
- دومین مقام مسئول: قایق های نجات را تفکیک جنسیتی می کند.
- مسئول مربوطه: سوراخ شدن کشتی را تکذیب می کند.
- مسئول عملگرا: سعی می کند آب جمع شده در کشتی را با قاشق چایخوری خالی کند.
- دولت: چه کسی گفته که کشتی با سوراخ شدن غرق می شود؟
- شهرداری: در مراسم انداختن اولین قایق نجات در آب شرکت می کند و پس از یک سخنرانی دو ساعته، روبان افتتاح را قیچی می کند.
- مجلس: برای پرسیدن سوال از کاپیتان کشتی، امضاء جمع می کند اما تعداد امضاها متغیر است و امکان شمارش آن وجود ندارد.
- شهروند روسی: یک تماس مشکوک می گیرد. نیم ساعت بعد یک زیردریایی برای نجاتش به روی آب می آید و فقط شهروند روسی را با خود می برد.
- شهروند کویتی: نوبت نفر اولِ صفِ جلیقه نجات را به قیمت یک دینار می خرد.
- شهروند آمریکایی: به خاطر انتخاب مجدد اوباما و ناامیدی از بهبود شاخص های زندگی در آمریکا، جیب هایش را پر از سنگ می کند تا زودتر غرق شود!
- شهروند انگلیسی: از داخل جیبش یک فندک بیرون می آورد و با زدن یک دکمه، فندک تبدیل به یک قایق موتوری می شود. بعدها یکی از مسئولین اعلام می کند که او یک جاسوس معروف به اسم جیمز باند بوده است.
- شهروند روشنفکر: بیانیه ای با عنوان «پارادایم های پوزیتیویسم برای عبور از شرایط گذارِ غرق شدگی به ساحل امن ثبات» را به دو زبان آلمانی و فرانسوی می نویسد و آن را با صدای بلند برای مردم می خواند.
- شهروند دانشجو: با نشان دادن کارت دانشجویی می تواند جلیقه نجات را به نصف قیمت بخرد.
- مهشید روز بخیر: قیمت فروش جلیقه های نجات را به صورت لحظه ای اعلام می کند.
- دوربین صدا و سیما: مناظر زیبایی از دریا و غروب خورشید را نشان می دهد.
- شهروند خانه دار: مشغول پختن کتلت است. سپس کتلت ها را با گوجه و سبزی خوردن به صورت ساندویچی، لقمه می کند و به شوهرش می دهد تا در هنگام نجات پیدا کردن گرسنه نماند!
- شهروند سادیسم درا: به دروغ اعلام می کند در کابینش تعداد زیادی جلیقه نجات دارد و می خواهد آنها را بفروشد. جماعت زیادی برای خرید جلیقه نجات جلوی کابینش صف می بندند.
- شهروند تازه ازدواج کرده: چندتا از عکس های آتلیه ای عروسی اش را با میخ طویله به دیوار کابینش می کوبد که باعث سوراخ شدن دیواره کشتی و غرق شدن آن می شود.
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .
ارسالها: 1484
#350
Posted: 9 Dec 2012 01:19
نگاهی دلسوزانه به مشکل مسکن!
گویا تقدیر الهی بر این پایه استوار شده که یک شام راحت از گلوی ما پایین نرود! دومین لقمه غذا را که در دهان می گذارم همسر بشارت (!) می دهد که صاحبخانه آمده و با خوشحالی گفته که قصد زیاد کردن اجاره خانه را دارد. از خوردن دست می کشم و به همسر نگاه می کنم.
- تو هم موندی نگاهش کردی؟ هیچی بهش نگفتی؟
- چرا! اتفاقا گفتم؛ ای صابخونه بد! یا همین الان عذرخواهی می کنی یا دوتا کارگر می گیرم وسایلتو می ریزم تو کوچه!
- آفرین! باریکلا. خوب کاری کردی. حقش بود.
همسر چیزی نمی گوید، دستانش را می گذارد زیر چانه اش و نگاهم می کند: یعنی عاشقتم!
- فدات بشم. منم عاشقتم.
- خب شوخی بسه. حالا باید چی کار کنیم؟
- بذار فکر کنم ببینم چی کار باید کرد. به این ترتیب از خوردن شام دست کشیدم و متفکرانه به صورت Loading درآمدم.
چند دقیقه بعد
- من: خب مسلما برای ما با توجه به درآمدمون پرداخت این مبلغ اضافی مقدور نیست.
- همسر: خب اینو که خودم هم می دونستم.
- من: !!! ... جدا؟! پس بذار فکر کنم ببینم چی کار باید بکنیم.
چند دقیقه بعد
- همسر: حوصله ام سر رفت، چی شد؟
- من: چاره ای نیست، باید خونه بخریم.
- همسر (خنده شدید): من واقعا همیشه به ضریب هوشی تو غبطه می خوردم!
- من: نوکرتم! پس تصویب شد. خونه می خریم!
- همسر (جدی!): با کدوم پول؟
- من: خدا بزرگه
- همسر (عصبی!): گفتم با کدوم پول؟
- من: آروم باش عزیزم. ناراحتی نداره که. چند دقیقه صبر کن فکر می کنم بهت می گم.
چند دقیقه بعد
- من: والا من تو این چند دقیقه فکر کردم که چرا مسائل مادی اینقدر ما رو درگیر خودش کرده. واقعا مادیات چه ارزشی دارن؟ به جای اینکه مادیات در اختیار ما باشن ما در اختیار مادیات قرار گرفته ایم، چه خوبه که بیاییم ساده زیستی رو سرلوحه ی ...
- همسر: من مسکن مهر نمیام.
- من: اااع! از کجا فهمیدی؟
باز هم چند دقیقه بعد
- من: چطوره یه خونه کوچیک تر اجاره کنیم؟ ها؟
- همسر: کوچیک تر از اینجا؟
- من: بله.
- همسر: اصلا می خوای بریم زندان؟ غذا هم میدن.
- من: عرضه خلاف نداریم ما عزیزم.
- همسر: اصلا عرضه نمی خواد. من می تونم به قصد تشویش اذهان عمومی دست به نشر اکاذیب بزنم.
- من (با خوشحالی): خوبه، تازه منم می تونم سودجویی کنم!
- همسر: از چه طریقی؟
- من: اغفال جوانان!
- همسر (چپ نگاه می کند): حالا خوبه عرضه نداری که شدی خفاش شب! اصلا زندان رو فراموش کن! بریم چند دقیقه بعد.
باشه، چند دقیقه بعد
- من (با حسرت): سمور آبی هم نشدیم تو زندگی.
- همسر: یا حتی دکتر ارنست.
- من: تا خانه ای چوبی بسازیم...
- همسر: از عشق...
- من: از صفا...
- همسر: از صمیمیت...
- من: واقعا در یک اتاق شش متری هم می شه عشق ورزید و محبت کرد.
- همسر: گل گفت و سنبل شنید...
- من: همسر!
- همسر: بله؟
- من: کانال رو عوض کن، حرف های این هرمز شجاعی مهر برای ما خونه نمی شه!
آخرین چند دقیقه بعد
همسر کانال تلویزیون را عوض می کند. مسئولین در تلویزیون دارند راجع به ازدواج جوانان صحبت می کنند. طی یک ساعت خودشان مشکل ازدواج را دور همی حل می نمایند و بعد تعجب می کنند و می گویند ما که این همه زحمت می کشیم پس چرا این جوانان قدرنشناس ازدواج نمی کنند! من نمی دانم مسئولین با خودشان چه فکری می کنند. خب عزیزان من! ازدواج که فقط عقد و عروسی نیست. عروس و داماد که نمی توانند بعد از مراسم جشن و پایکوبی تا دیداری دیگر همدیگر را به خدای بزرگ بسپارند و بروند خانه پدرشان!
اینکه شما هی گیر می دهید به ازدواج ولی بعد ازدواج غیبتان می زند مثل این می ماند که من به پسرم بگویم که آرزویم این است که فوتبالیست شود ولی توپش را در جایی قایم کنم و بگویم توپت را لولو برده. با این حال هر شش ساعت یک بار هم بزنم توی سرش و بگویم پدرسوخته آخه چرا فوتبال بازی نمی کنی؟ در نهایت هم بروم به رسانه ها بگویم پسرم خیلی پرتوقع است و تحت تاثیر القائات شبکه های ماهواره ای از فوتبال امتناع می کند!
- همسر: حالا خودتو عصبانی نکن! طوری نشده که.
- من: ما هم اینجوری بود که گول خوردیم و ازدواج کردیم!
- همسر: نه ان شاءالله که مسئولین در اسرع وقت می آیند و مشت محکمی به دهان صاحبخانه می زنند. مطمئن باش!
YEMARD
ز چشمت چشم آن دارم ، که از چشمم نیاندازد
به چشمانی که چشمانم ، به چشمان تو مینازد
زکات چشم ، چشمی سوی چشم ما کن
که چشمم را بجز چشمت ، دگر چشمی نمی سازد . . .