ارسالها: 468
#71
Posted: 27 Jul 2012 15:38
انقد اسم roohiiii رو تايپ کردم الان که ميخواستم بيام سايت لوتي توي بروزر تايپ کردم www.roohiiii.net
بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !
ارسالها: 196
#72
Posted: 28 Jul 2013 04:47
ایول عکسهاخیلی قشنگ بودن
پادشاه رم به کوروش گفت:
مابرای شرف می جنگیم وشمابرای ثروت.
کوروش گفت:هرکس برای نداشته هایش می جنگد
ارسالها: 889
#75
Posted: 30 Oct 2013 13:43
من خدای سوتیم...
یه بار رفتم در خونه ی یکی از دوستام و خواهرش درو باز کرد و چون با خواهرش رو درواسی داشتم هول شدم گفتم فلانی خونه است؟ گفت آره... گفتم گوشی رو بهش بده... مردیم از خنده...
من آبی ام تاجی ام اسم تیمم استقلاله
جلو تاج ایستادی واست باخت اجباره....
ارسالها: 2546
#76
Posted: 31 Oct 2013 08:40
ویرایش شده توسط: bamdad_2014
ارسالها: 24568
#77
Posted: 1 Nov 2013 12:16
چند وقت پیش خونه تنها بودم خواستم خیر سرم یه حالی به خودم بدم ورداشتم یه بشکه قهوه درست کردم بعدشم خیلی باکلاس مثه فیلما رفتم جلوی تی وی نشستم که کوفتش کنم!
ولی هنوز لب نزده بودم که یه قطره قهوه از لیوان چکید پایین
زیر پامو که نگا کردم دیدم یه لکۀ قهوه ایی کوچیک رو فرشه و
از اونجایی که مامانم خیلی رو این مسائل حساسه مثه پلنگ شیرجه زدم روش که پاکش کنم!
اول یه قاشق چای خوری تف روش ریختم وسعی کردم با لباسم پاکش کنم ولی نشد بعد به مایع ظرفشویی و اسفنج آشپزخونه پناه آوردم
ولی بازم پاک نشد!
بعدش از رو چیزی که قبلا شنیده بودم یکم شیرو سرکه رو قاطی کردم ریختم روش ولی بدتر شد که بهتر نشد!
تو مرحلۀ بعد رفتم اینترنت تحقیقات به عمل آوردم و با توجه به نتیجۀ تحقیقات ورداشتم یکم ماست ریجتم رو فرش!اما بازم پاک نشد!
در مرحلۀ آخر با کلی بدبختی میز و مبلا رو جابه جا کردم و فرشو 180 درجه چرخوندم که لکه بره زیر پایۀ یکی از مبلا و معلوم نشه !
بعدش با کلی افتخار به خودم؛همین که خواستم بشینم دیدم اینور فرشم یه دونه لکه دقیقا مثه اون قبلیه هست!
وقتی خوب دقت کردم دیدم 4 طرف فرش از این لکه ها داره و
کلا یارو اصلا لکه نبوده و طرح خودِ فرشه!
در همون حالت بهت و حیرت زدگی چشمم به پاچۀ شلوارم افتاد که کثیف شده بود وتازه فهمیدم اون یه قطره قهوه ریخته رو شلوار خودم!
و دراین هنگام بود که بر عقل خویش درود فرستادم و بی درنگ یاد پت و مت رو گرامی داشتم..!
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 1796
#79
Posted: 1 Nov 2013 14:21
یه سری سر ظهر رفیقمو تو خیابون دیدم داد زدم چطوری کونده پدر یهو دیدم داره از خنده میمیره برگشتم پشتمو نیگاه کردم دیدم باباش پشتمه !
منو میگی
رفیقم
باباش
اندوه بزرگی ست انبوه انتظار