ارسالها: 3663
#51
Posted: 5 Dec 2017 22:42
من این جا هستم .. خیار و نارنگی و پرتقال خوردم اشتها دارم برای شام سوم ..می خورم بعدا میرم .... موز و خرما و بادام و شیر و ساقه طلایی رو هم باهات قسمت می کنم .. باید ضد حال بزنم که ......
مازیارخواب بود دلم نیومد برای شام سوم بیدارش کنم
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3663
#53
Posted: 20 Dec 2017 00:50
realsex_mazyar: داداش عروسی بی عروسی!
نه نگو دلم می گیره
تنها چیزی که می دونم اینه که پاییز عقد نمی کنم
دعوت بود به عقد کنان دفترخانه ای علی ایرانی شهرزاد ...وقتی رسید که مراسم تموم شده همه رفته بودن
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3663
#55
Posted: 1 Jan 2018 22:52
realsex_mazyar: زیاده روی کردی، دستگاهت از کار افتاده
اتفاقا داره استراحت می کنه
رفته خواستگاری بهش گفتن چهار تا خواهرو باید با هم بگیری چهار زنه بشی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3663
#58
Posted: 8 Jan 2018 08:04
قراره برای تایید عضویت درلوتی کارت ملی و شناسنامه ارائه بدیم
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود