انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی
  
صفحه  صفحه 16 از 65:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  64  65  پسین »

طنزک


مرد

 
از هواپیما که پیاده شدند، مامان‌ رونشوند کنار یکی از بوفه‌های تو سالن و رفت که ساکها رو تحویل بگیره. وقتی برمی‌گرده می‌بینه یه ظرف سالادمیوه رو میزه و مامان هم مشغول خوردن.مامان اصلا انگلیسی بلد نیست. قضیه رو که می‌پرسه مامان می‌گه: "آقاهه اومد یه چیزهایی گفت، نفهمیدم، فکر کنم اسمم رو پرسید منم گفتم: فروغ‌ سادات"

======================================

تصادف
دوستی تعریف می کرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم...هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم... وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورشهم روشن نبود برخوردم... به سمت راست گرفتم، موتوری هم به راست پیچید... چپ، موتوری هم چپ... خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد توی رودخونه...وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده...با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده...مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم... در همین حال زیرچشمی هم نیگاش می کردم،...باحیرت دیدم چشماش را باز کرد... گفتم این حقیقت نداره... رو کردم بهش و گفتم سالمی...؟با عصبانیت گفت: "په چونه مثل یابو رانندگی موکونی...؟ "با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم... گفتم آقا تو رو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده....یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده؟ شی موی تو؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره!
 
 
Signature
 
 
     
  
مرد

 
یه استاد داشتیم هر سری می آمد سرکلاس به دخترا تیکه می انداخت.
یه بار دخترا تصمیم می گیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون. قضیه به گوش استاد می رسه. جلسه بعد یه کم دیر میاد سر کلاس، می گه از انقلاب داشتم می آمدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم، گفتن با کارت دانشجویی شوهر می دن! دخترا پا می شن برن بیرون، استاده می گه کجا می رید؟ وقتش تموم شد، تا ساعت 10 بود!

===========================================

در قطار مرد جوانی از همسفر سالمندش پرسید: ساعت چند است؟- از نگهبان بپرس- می بخشید من قصد ناراحت کردن شما را نداشتم و...-ببین جوان... اگر مودبانه جواب بدهم، سر صحبت را باز می کنی،از من می پرس به کدام شهر می روم و خانه ام کجاست و چه کاره ام... وقتی بگویم چه کاره ام... خواهی گفت که هرگز محل زندگی مرا ندیده ای و من از روی ادب تو را به خانه ام دعوت می کنم در خانه ام دخترم را می بینی وعاشق او می شوی و از او خواستگاریمی کنی... بگذار از همین حالا آبپاکی روی دستت بریزم وبگویم: من نمی گذارم دخترم با مردی ازدواج کند که از مال دنیا یک ساعت هم ندارد!
 
 
Signature
 
 
     
  
مرد

 
جانی ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.چند رستوران گران قیمت را رد کردتا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: "ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار".جانی معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: "ولی من این غذاهارو سفارش ندادم."گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: "خودشان می فهمند که من نخوردم!"اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداریاست که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.جانی معترض شد: "ولی من هیچ کدوم رو نخوردم!" و مرد پاسخ داد"ما آوردیم، می خواستین بخورین!"جانی که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوانگذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: "من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره ۱۵ دلار میگیرم."متصدی گفت: "ولی ما که مشاوره نخواستیم!" و جانی پاسخ داد: "من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!"و سپس به آرامی از آنجا خارج شد.

===================================================

یک روز زن و مردی ماشینشون با هم تصادف می کنه، به طوری که ماشین هردو به شدت آسیب می بینه، ولی هردو نفرشون به طرز معجزه آسایی جون سالم به در می برند. بعد از اینکه هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون اومدن، خانم رو به آقا کرد و گفت: آه! چه جالب! شما مرد هستید! ببینید چه به روزماشینهامون اومده! همه چیز داغون شده، ولی ما سالم هستیم! این باید یک نشانه از طرف خدا باشه که این طوری با هم ملاقات کنیم و زندگی مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم! مرد هم با هیجان پاسخ داد: بله، کاملا با شما موافقم، این باید نشانه ای از طرف خدا باشه! بعد اون زن ادامه داد و گفت: وای خدای من! اینجا رو ببین!یک معجزه دیگه! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالم مونده! مطمئنا خدا خواسته کهاین شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن رو جشنبگیریم!زن مشروب رو به مرد داد و مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان داد، در بطری رو باز کرد و نصف شیشه رو با ولع سر کشید! بعد بطری رو برگردوند به زن که او هم بنوشه... اما زن در بطریرو بست و شیشه رو با خونسردی برگردوند به مرد!مرد با تعجب گفت: شما نمی نوشید؟و زن در جواب گفت: "نه، فکر می کنم باید منتظر پلیس بشم!"
 
 
Signature
 
 
     
  
مرد

 
یک ایرانی داخل بانکی در نیویورک شد، نزد کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا روداره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری به مبلغ 5000 دلار داره. کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقهو گارانتی داره و مرد هم سریع دستش رو توی جیبش کرد و کلید ماشینفراریجدیدش راکه دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو، بالاخره با وام آقا موافقت کرد، آن هم فقط برای دو هفته، کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گران قیمت را گرفت و ماشین رو به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.مرد بعد از دو هفته همان طور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86 دلار کارمزد وام را پرداخت کرد. کارشناس رو به مرد کرد و ازقول رئیس بانک گفت: از این که بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم، ما چک کردیم ومعلوم شد که شمایک میلیونر هستید. سوالی که برای من پیش اومده اینه که با اینهمه ثروت چرا به خودتون زحمتدادین که 5000 دلار از ما وام بگیرید؟آقای ایرانی یه نگاهی به کارشناس کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک می تونم ماشین 250 هزار دلاری رو برای2 هفته با اطمینان خاطر و فقط با 15.86 دلار پارک کنم؟
 
 
Signature
 
 
     
  
مرد

 
یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر* از او استقبال کرد: "خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه، چون ما به ندرت سیاستمداران بلندپایه و مقامات رو کنار دروازه هایبهشتملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست..."سناتور گفت: "مشکلی نیست. شما مرا راه بده، من خودم بقیه اشرو حل می کنم."سن پیتر گفت: "اما در نامه ی اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید."سناتور گفت: "اشکالی نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. می خواهم به بهشت بروم!"سن پیتر گفت: "می فهمم... به هر حال، ما دستور داریم. ماموریم و معذور" و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین... پایین... پایین... تا اینکه به جهنمرسیدند.وقتی در آسانسور باز شد، سناتور با منظره ی جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استقبال بهسوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب، همگی به کافه کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرفکردند.شیطانهم در جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند. به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. رأس بیست و چهار ساعت، سن پیتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سناتور با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعاً نفهمید روز دوم هم چگونه گذشت. بعد از پایان روز دوم، سن پیتر به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟سناتور گفت: "خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم، من جهنم را ترجیح می دهم."بدون هیچ کلامی، سن پیتر او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، این بار سناتور بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند.سناتور با تعجب از شیطان پرسید: "انگار آن روز من اینجا منظره ی دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم، زمین گلف؟..."شیطان با خنده جواب داد: "آن روز، روز تبلیغات بود... امروز دیگر تو رای داده ای"!* پاورقی: در فرهنگ عامه مسیحیان، سن پیتر به عنوان نگهبان و کلید دار دروازه بهشت شناخته می شه.
 
 
Signature
 
 
     
  
مرد

 
ای کسـانی کـه فـکر میـکنیـد اگـر عـکـس دخـتـری را لـایک کـردیـد ممکن است جـُرعـه ای از دریـای عـِشقــش را بـه شـُما بـِدَهـــد!
بـدانید اگـر چــنیــن بــود اکــنون مــَرا ســـونامی بــُرده بـــود !!

==================

خواهرم دوستشو آورده خونه.مامانم هیچی نگفت
حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم، واویلا بود
همیشه بین بچه ها فرق میذارن بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن

=========================

اینقدری که "لاک" به یه دختر اعتماد به نفس میده
شمشیر فولادی به یه سامورایی نمیده :

=========================

لاكن ما انقلاب كرديم كه ارتش ٢٠ ميليوني داشته باشيم نه پرايد ٢٠ ميليوني

تكبير

laugh:
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  
مرد

 
شوخی یک مازندرانی جان ۴۵ نفر را گرفت
این سانحه زمانی رخ داد که مازندرانی چشم راننده را گرفت و گفت : اگه بوتی من کی هسمه؟

=======================

مازندزانی میره تهران میوفته تو ترافیک میگه : هندا ره گننه عروس دمال

===========================

دوتا مازندرانی میرن تهران حموم عمومی میخوان با کلاس بازی در بیارن . اولی میگه : بیا پشت تورا بسو اَم . دومی میگه : ته عروسی ، من خودم پشت خودم را سوسیدم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بچه ی ۱۰ ساله گوشی داره،اونم آیفون !
کامپیوتر و ایکس باکس و… هم جای خودش!
اونوقت بازم نق میزنه حوصله م سر میره!
ینی میخوام برم بزنم تو سرش بگم:
خوو بچه جون ما وقتی همسنِ تو بودیم؛
میرفتیم تو کوچه با دمپایی کارت بازی میکردیم!
این انگری بردز ما بود مثلا!


ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
تو یه تویله یه خر بود که از بس تو تویله خرابکاری کرده بود هیچکس نمیتونست بره اون تو

حالا واسه ترکه و لره و مازندرانیه مسابقه میذارن که هر کی بیشتر تو تویله موند اون یکی برندست و جایزشو

میگیره


*ترکه میره تو یه ده دقیقه میمونه بعد بدو بدو میاد بیرون میگه اکسیژن اکسیژن . بهش اکسیژن میزنن

*بعد لره میره تو یه ساعت اون تو میمونه و اینم بدو بدو میاد بیرون میگه اکسیژن اکسیژن . بهش اکسیژن میزنن

*نوبت میرسه به مازندرانیه . مازندرانیه میره تو یه ساعت هست . دو ساعت هست . شد سه ساعت دیدن خبری

نیست بعده چهار ساعت یهو خره میپره بیرون میگه : اکسیژن اکسیژن
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
عکس العمل مردم بعد از تاخیر مترو:

ژاپن 10ثانیه تاخیر: شکایت از واحد حمل و نقل
ایتالیا 1 دقیقه تاخیر: مسئولین بی کفایت
اوکراین 3 دقیقه تاخیر: تعجب :O
ایران بعد 20 دقیقه: ایول یه قطار اومد



هر وقت لواشکو گذاشتی گوشه ی لپات، ولی نخوردی و نجوییدی،
یعنی تونستی به نفست مسلط بشی
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
     
  
صفحه  صفحه 16 از 65:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  64  65  پسین » 
شوخی و سرگرمی

طنزک

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA