ارسالها: 2554
#79
Posted: 24 Aug 2012 07:03
یادش بخیر ما بچه بودیم ، واسه پوشکمون یه دستمال کهنه ای ، لنگ ماشینی چیزی پیدا
میکردن ، میذاشتن لای پامون بقچه میکردن تا یه هفته بعد بازش کنن !
الان پوشک زدن واسه بچه با خروجی هوا از هردو طرف ، ۸ لایه محافظ ، ویتامینه ، همراه
با عصاره مالت ، ۱۲ ایربگ ، کروز کنترل ، سنسور عقب ، تهویه مطبوع ، با ال سی دی و
خلاصه فول آپشن دیگه !!! از ال سی دی هم توشو نشون میده دیگه لازم نیست ره به ره
بازش کنن
%%%%%%
مامانم قراره هفتهٔ دیگه شکمش رو عمل زیبایی کنه اومده میگه این شکمو میبینی دیگه نمیبینیییی.... )))
###############
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"
ارسالها: 2554
#80
Posted: 24 Aug 2012 07:03
:سره میزه شام گوشیم زنگ خورد اومدم بیزی کنم اشتباهی زدم رو بلند گو
x:دوست پسرم: ســــــــــــلام عزیزم
|:مامانم : ای کوفت ور پریده
بابام : معلومه چرا شوهر نمی کنی قرتی من 30 سال با مامانت زندگی کردم
!!!!یه بار از این سلاما نکردم
)خواهر بزرگم : جـووووون داداش ماداش نداره؟
$$$$$$$$$$$$$$$
طرح آمارگیری خانوار:
مامور آمارگیری -شما چند تا بچه دارین؟
بابام -دو تا
مامور آمارگیری -ولی توشناسنامه که نوشته سه تا
بابام -اونو میگی؟دکورخونست.فقط وقتهایی که اینترنت قطع میشه میره بیرون یه دوری میزنه!... :| :| :|
@@@@@@@@@@
خواهرم با ماشینِ مامانم تصادف کرده
اومده خونه به من میگه :
مهدى کمکم کن !!!!!!
من تصادف کردم با ماشین !!!
به مامان بگم ماشین دستِ تو بود ؟
فقط جون بابا حرفى نزنیا ؟؟؟
گفتم : باشه !!
من رفتم بیرون شب اومدم خونه مامانم میگه :
خاک تو سرِ شُل مغزِ فلجت کنن با این رانندگیت احمق !!!
بابام میگه : آقاىِ شوماخر ! ریدى که با این رانندگیت ؟؟؟؟
خواهرم هم با خونسردىِ تمام و در کمال آرامش میگه :
من نمیدونم به این اوسگل کى گواهینامه داده !
تو باید برى پشت ماشین لباس شویى بشینى بابا !!!
هنوز زوده واست رانندگى کوچولو !!!
تو برو تو پلى استیشنِ ت ماشین سوارى کن !!!
داداش کوچیکم هم میگه :
اوســـــــــــــگل !!! شنیدم رفتى قاطى باقالیا !!!
من : :|OOO
%%^^%%%^^%%
یه روز از مدرسه ی داداشم زنگیدن که بیاید پسرتونو دبیرش از کلاس انداخته بیرون مامانم که رفت وقتی اومد ازش ماجرارو پرسیدم که چه دسته گلی به اب داده تعریف کرد: یکی از دبیرها سر کلاس از بچه ها میپرسه :یه معما!! اون چیه که اولش منم دومش شمایید آخرشم یکی از اعضای بدن ...داداشه حاضر جواب منم گفته : گاو گل زبون " :-|
^^^^^^^^^^
ه بار من می خواستم برم یه شهر دیگه واسه عروسی دوستم ولی هیچ کدوم از دوستای دیگه ی من نمی خواستن بیان.
به مامانم گفتم و اونم گفت به بابات بگو اگه راضی شد من مشکلی ندارم ولی فکر نکنم بابات راضی باشه.
منم صبح تا شب فکر کردم که به بابام چی بگم. صبح سر صبحانه بدون مقدمه گفتم که بابا من فردا می خوام برم عروسی زهرا هیشکی هم با من نمیاد.
گفت: خوب برو دیگه!
مامانم: تو اصلا غیرت نداری تو اصلا به فکر خانواده نیستی و ......
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"