ارسالها: 3119
#91
Posted: 1 Oct 2011 12:18
NICKNAMES القاب
· If Sheila, Candy and Sarah go out for lunch, they will call each other Sheila, Candy and Sarah.
اگر شیلا، کندی و سارا برای نهار بیرون برن همدیگه رو شیلا، کندی و سارا صدا می کنن
· If Mike, Dave and John go out, they will affectionately refer to each other as Fat Boy, Bubba and Wildman .
اگر مایک، دیو و جان بیرون برن، با محبت تمام همدیگه رو خیکی، ابله و دیوونه خطاب می کنن
· When the bill arrives, Mike, Dave and John will each throw in $20, even though it's only for $32.50. None of them will have anything smaller and none will actually admit they want change back...
وقتی صورتجساب می رسه، با اینکه صورتحساب فقط 32.50 دلار شده اما دیو و جان هر کدوم یک 20 دلاری روی میز می اندازن و هیچکدوم هم منتظر گرفتن بقیه پول نمیشن
· When the girls get their bill, out come the pocket calculators.
وقتی خانمها صورتحساب رو دریافت می کنن ماشین حسابها از کیف ها بیرون میان
· A man will pay $2 for a $1 item he needs.
مرد 2 دلار برای خرید یک کالای یک دلاری می پردازه که بهش احتیاج داره.
· A woman will pay $1 for a $2 item that she doesnt need but it's on sale.
خانم یک دلار برای خرید یک کالای 2 دلاری که بهش احتیاجی نداره خرج می کنه چون حراجه
· A man has six items in his bathroom: toothbrush and toothpaste, shaving cream, razor, a bar of soap, and a towel.
مردها در حمام فقط به 6 چیز نیاز دارن. مسواک، خمیر دندون، ژل برای تراشیدن ریش، تیغ، صابون و یک حوله
· The average number of items in the typical woman's bathroom is 337. A man would not be able to identify more than 20 of these items.
تعداد متوسط وسایلی که یک خانم معمولی در حمام نیاز داره 337 چیزه. مردها نمی تونن بیش از 20 تا از این اجسام رو شناسائی کنن
· A woman has the last word in any argument.
در هر جر و بحثی حرف آخر رو زن می زنه
· Anything a man says after that is the beginning of a new argument.
هر چیزی که مرد بعد از کلمه آخر زن به زبان بیاره یک جر و بحث تازه شروع میشه
· A woman worries about the future until she gets a husband.
یک خانم تا وقتی شوهر نکرده نگران آینده ست
· A man never worries about the future until he gets a wife.
مرد هیچ نگرانی برای آینده نداره تا وقتی که زن می گیره
· A woman marries a man expecting he will change, but he doesn't.
زن با این انتظار که مرد تغییر خواهد کرد باهاش ازدواج می کنه، ولی نمی کنه
· A man marries a woman expecting that she won't change, but she does.
مرد با این انتظار که زنش تغییر نمی کنه باهاش ازدواج می کنه، ولی می کنه
· A woman will dress up to go shopping, water the plants, empty the trash, answer the phone, read a book, and get the mail.
یک خانم برای رفتن به خرید، آب دادن به گیاهان، خالی کردن سطل زباله، پاسخگوئی به تلفن، خواندن یک کتاب و برداشتن نامه های رسیده لباس مناسب می پوشه
· A man will dress up for weddings and funerals.
مرد فقط برای شرکت در عروسی یا مراسم ترحیم لباس مناسب می پوشه
· Ah, children. A woman knows all about her children. She knows about dentist appointments and romances, best friends, favorite foods, secret fears and hopes and dreams.
آه، بچه ها. خانمها همه چیز رو در مورد فرزندان می دونن. می دونن که کی باید بچه رو به دندانپزشکی ببرن، از مسائل عاطفی بچه ها آگاه هستن،بهترین دوست اونها رو می شناسن، غذای مورد علاقه فرزندان رو می دونن، و از تمام اسرار، ترسها، امیدها رؤیاهای اونها خبر دارن
· A man is vaguely aware of some short people living in the house.
مرد بصورت مبهمی متوجه حضور چند تا موجود کوچک در خانه میشه
A married man should forget his mistakes. There's no use in two people remembering the same thing!
مرد باید اشتباهاتش رو فراموش کنه. هیچ فایده ای نداره که دو نفر یک مسئله رو به یاد بیارن
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#92
Posted: 8 Oct 2011 08:31
[font#DF0101]عجیب ترین آزمایش های تاریخ بشر![/font
بارها شده آزمایش یا کار خاصی را برای پی بردن به نتیجه آن انجام دهم که برای دیگران غیر عادی باشد. اما خوب، حداقل اش این بوده که جواب ذهنی خودم را گرفته ام. اما این سوالات عجیب برای همه، کم و بیش وجود دارد.
“الکس بوز” نویسنده کتاب “عجیب ترین آزمایش های تاریخ بشر” با لیستی جالب از این آزمایشات توانسته کتابی پر فروش را منتشر کند. با هم نکات جالبی از آن را می خوانیم
۱- معتاد کردن فیل
در سال ۱۹۶۲، وارن تامس – مدیر باغوحشی در اکلاهماسیتی – تصمیم گرفت ۲۹۷ میلیگرم LSD – یعنی حدود ۳ هزار برابر یک بار مصرف متعارف افراد معتاد – را به فیلی به نام توسکو تزریق کند. دانشمند کنجکاو ما میخواست ببیند آیا تزریق این داروی توهمزا باعث پرخاشگری فیلهای نر میشود یا نه.
نتیجه فاجعهآمیز بود؛ فیل بیچاره ابتدا نعرهای کشید و بعد از چند دقیقه بیقراری، افتاد و بالاخره بعد از یک ساعت مرد. اساتید دستاندرکار آزمایش در توجیه کارشان گفتند که فیلها بیش از حد انتظار آنها به دارو حساس بودهاند.
۲- ترس در آسمان
باز هم در دهه ۱۹۶۰، ۱۰ سرباز برای تمرینات نظامی سوار بر هواپیمایی بودند که ناگهان خلبان به آنها اطلاع داد که هواپیما خراب شده و در حال سقوط به اقیانوس هستند. بعد از سربازها خواسته شد که فرمهایی را تکمیل کنند؛ بر مبنای این اسناد، افراد تایید میکردند که ارتش آمریکا مسئولیتی در قبال جبران خسارتهای ناشی از مرگ یا جراحت آنها ندارد.
سربازهای بختبرگشته خبر نداشتند که سوژه یک آزمایش قرار گرفتهاند و هواپیما مشکلی نداشت؛ گروهی از محققان میخواستند با مقایسه میزان اشتباهات افراد هنگام پر کردن فرمها، تاثیر ترس از مرگ آنی بر تمرکز و تعقل آنها را بررسی کنند.
۳- قلقلک
در دهه ۱۹۳۰، یک استاد روانشناسی آمریکایی به نام کلارنس یوبا عقیده داشت خنده ناشی از قلقلک، غریزی نیست و آدمها این واکنش را به صورت تقلیدی از بقیه یاد میگیرند. او این نظریه را روی پسر خردسالش امتحان کرد. بقیه اعضای خانواده حق نداشتند در حضور پسر کوچک، به خاطر قلقلک بخندند.
آزمایش سختگیرانه یوبا چندان موفقیتآمیز نبود. قبل از اینکه پسر به ۷ماهگی برسد، اگر قلقلکش میدادند، میخندید اما این باعث نشد یوبا یک بار دیگر نظریهاش را روی دخترش هم امتحان نکند.
۴- ساخت یک فرقه خطرناک
در سال ۱۹۲۴، کارنی لندیس از دانشگاه مینهسوتا میخواست درباره نحوه انعکاس نفرت در چهره افراد تحقیق کند. به این منظور، او با چوبپنبه سوخته خطهایی روی صورت چند داوطلب رسم کرد و بعد از آنها خواست آمونیاک استنشاق کنند، به موسیقی جاز گوش بدهند، به تصاویر غیراخلاقی نگاه کنند و در نهایت، دستشان را در یک سطل پر از قورباغه فرو کنند. سپس از هر یک از داوطلبها خواست که سر یک موش سفید را قطع کنند.
با اینکه بعضیها مردد بودند و بعضیها هم داد و فریاد میکردند، بیشتر داوطلبان قبول کردند کار خواستهشده را انجام بدهند؛ «آنها شبیه اعضای یک فرقه سری شدهبودند که برای قربانی به پیشگاه بت بزرگ آماده میشدند».
۵- زنده کردن مردهها
رابرت کورنیش – استاد دانشگاه برکلی – در دهه ۳۰ عقیده داشت که راهحلی برای زنده کردن مردهها پیدا کرده است؛ او اجساد را روی الاکلنگ میگذاشت، تکان میداد و در ضمن به آنها آدرنالین و داروهای ضدانعقاد تزریق میکرد تا جریان خون را دوباره راه بیندازد.
روش کورنیش در مورد سگهایی که خفه شده بودند، نسبتا جواب داد؛ البته سگهای برگشته به این دنیا کور بودند و از ضایعات مغزی رنج میبردند. او بعد سعی کرد روش خود را روی انسانها امتحان کند و برای همین رضایت یک محکوم به مرگ را گرفت که پس از به دار کشیده شدن، او را به دنیا برگرداند. اما دولت محلی کالیفرنیا به خاطر ترس از فرار متهم در صورت موفقیت آزمایش، جلوی آن را گرفت.
۶- آموزش در خواب
در سال ۱۹۴۲، لارنس لشان – که معلم کالجی در ویرجینیا بود – میخواست به طور ناخودآگاه عادت ناخن جویدن را از سر شاگرداناش بیندازد. برای همین شبها در حالی که پسرها به خواب خوش فرو رفته بودند، نواری را بالای سر آنها میگذاشت که مدام تکرار میکرد : «ناخنهای من مزه خیلی بدی دارند». یک بار هم که دستگاه پخش صدایش خراب شد، خود معلم دلسوز وسط خوابگاه ایستاد و جمله را تکرار کرد.
تلاشهای لشان بینتیجه نبود؛ تا پایان ترم ۴۰ درصد شاگردان عادت ناخن جویدن را کنار گذاشتند. بعد ها از این روش برای آموزش زبان استفاده شد.
۷- بوقلمونهای عاشق
در دهه ۱۹۶۰، مارتین شین و ادگار هیل روی رفتار بوقلمونهای نر در زمان جفتگیری تحقیق کردند و به نتایج عجیبی رسیدند؛ این پرندگان خیلی مشکلپسند نیستند. آنها عروسک یک بوقلمون ماده را در قفس پرنده نر گذاشتند و بعد به تدریج از اجزای عروسک کم کردند تا ببینند کی بوقلمون نر احساسش را به ماده قلابی از دست میدهد. در کمال تعجب، حتی وقتی که فقط سر مدل مصنوعی باقی مانده بود، بوقلمون نر هنوز مثل یک پرنده ماده واقعی به آن ابراز احساسات میکرد.
۸- سگهای دوسر
ولادیمیر دمیخوف – جراح روس – در سال۱۹۵۴ شاهکار خودش را رو کرد؛ سگ دوسر. او سر، شانهها و یک پای یک توله سگ را به گردن یک سگ گله آلمانی بالغ پیوند زد. جالب بود که سر دوم شیر میخورد، بدون اینکه مریاش به جایی وصل باشد. هر دو حیوان به علت پس زدن عضو ، بعد از ۶ روز جانشان را از دست دادند اما دمیخوف مایوس نشد و در عرض ۱۵ سال بعد، آزمایش خود را ۱۹ بار دیگر تکرار کرد و توانست عمر موجودات عجیبش را تا یک ماه هم برساند.
۹- دکتر خفن
پزشکی به نام استابینز فیرث – که در اوایل قرن نوزدهم در فیلادلفیا طبابت میکرد – عقیده داشت تب زرد یک بیماری مسری نیست. پس تصمیم گرفت نظریهاش را روی خودش امتحان کند. او استفراغ بیماران مبتلا به تب زرد را روی زخمهای باز آنها ریخت و بعد معجون پر از میکروب را بالا کشید. فیرث بیمار نشد اما نه بهخاطر درست بودن نظریهاش؛ تب زرد واقعا مسری است. منتها سالها بعد دانشمندان متوجه شدند که این بیماری فقط در صورت ورود مستقیم میکروب آن به جریان خون (مثلا بر اثر نیش پشه) منتقل میشود.
۱۰- چشمان تمام باز
یان اسوالد از دانشگاه ادینبورو درباره به خوابرفتن در شرایط بحرانی تحقیق میکرد. او در سال ۱۹۶۰، چند داوطلب پیدا کرد و چشمهای آنها را با نوار چسب، باز نگه داشت و بعد آنها را در شرایطی خفن، در معرض محرکهای مختلف قرار داد؛ یعنی از ۵۰ سانتیمتری به صورتشان فلش میزد، به کف پاهایشان شوک الکتریکی میداد و دم گوش آنها هم صداهای بلند در میکرد. با همه این اوضاع، هر سه داوطلب توانستند در عرض ۱۲ دقیقه به خواب فرو بروند.
پی نوشت: فکر می کنم با خواندن خود کتاب، اولین سوالی که به ذهنتان بیاید این موضوع باشد که این دانشمندان مدارک خود را از کدام دانشگاه گرفته اند؟ و کدام استادی مدارک آن ها را تایید کرده!.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#93
Posted: 8 Oct 2011 08:36
عجیب ترین وصیتنامه های دنیا
عده ای هستند که بعد از مرگ خود برای انتقام یا برای مشهور شدن یا به علت نداشتن هیچ وارثی وصیت هایی میکنن که مورد تعجب همگان میشود.در زیر تعدادی از این وصیت های عجیب را میخوانیم:
1-بچه بیشتر بیاری ارث را میبری:چارلز وانس میلر،در سال 1926 درگذشت،او یک وکیل بود اما هیچ وارثی نداشت به همین علت وصیت کرد تا اموالش را بفروشند و به زنی که بیشترین بچه را به دنیا آورده بدهند.در این رقابت چهار زن با به دنیا اوردن 9 فرزند به مقدار مساوی از دارایی های میلر برخوردار شدند.او با مرگ خود باعث شد 36 بچه زندگی خوبی داشته باشند.
2- روزی یک شاخه گل: جک بنی یک از کمدین های بزرگ آمریکا،بسیار عاشق همسرش بود.او وصیت کرد بعد از مرگش هر روز یک شاخه گل رز به درب خانه همسرش ببرند.این کار به مدت 9سال انجام شد تا سرانجام او نیز درگذشت.
3-همه چیز مال سگم:الکساندر مک کویین یکی از طراحان خوب لباس،هیچ وارثی نداشت و تنها دوستش سگش بود او تمام دارایی خود را به این سگ بخشید و مقدار زیادی نیز به کمیته های حمایت از حیوانات کمک کرد.
4- اززندگی درجوب تا کاخ نشینی:به مانند بالا کارلوتا لیبنستین پس از مرگش در سال 1991 مقدار زیادی پول برای سگ خود به ارث گذاشت او همچنین خانه بزرگ و ویلایی خود را به تعدادی سگ بخشید تا دیگر در جوی آب نخوابند و خانه بزرگی داشته باشند.
5-ملکه خساست:در سال 1997 وقتی هری هلمسلی درگذشت یک خانه به ارزش میلیون ها دلار از خود به یادگارگذاشت.همسر سابق او این اموال را مصادره کرد و با داشتن ثروت بسیار به علت پرداخت نکردن مالیات به زندان رفت.او در سال 2007 از دنیا رفت و تنها مقدار کمی برای نوه های خود به یادگارگذاشت و حتی به دو تا از نوه های خود هیچی نداد.
6-به خاک نسپارید:جرمی بنتهام که در دوران خود یک دانشمند و فیلسوف بزرگ بود در سال 1832 درگذشت و وصیت کرد تا بدن اورا با یونجه پر کنند و بر روی یک صندلی بگذارند.بدن او امروزه در دانشگاه لندن وجود دارد.
7-انتقام با سیگار:ساموئل برت به خاطر مخالفت های همسرش نمیتوانست سیگار بکشد او پس ار مرگ وصیت کرد تا اموالش به همسرش برسد به این شرط که او روزی 5 سیگار بکشد.
8-یه قوطی قبر:شاید شما اسم فرد بایر را نشنیده باشید اما حتما قوطی های چیپس را دیده اید.او با اختراع این قوطی ها توانست کمک عظیمی به این عرصه بکند.او وصیت کرد تا پس از مرگش. بدنش را در این قوطی جای دهند.
9-خاک سپاری در فضا:ژان رودنبری در سال 1991 درگذشت.او خالق پیشتازان فضا بود و وصیت کرد تا بدنش به فضا برود .مقداری از بدن او با شاتل کلمبیا به آسمان برده شد و باقی بدنش در سفرهای بعدی به فضا برده شد.
10-آرزوی مرگ:ژان کنور در سال 1997 در کنتاکی درگذشت و یک خانه به ارزش زیادی برای بازیگر فیلم آرزوی مرگ به ارث گذاشت اما خواهر او بسیار مخالفت کرد و تنها نیمی از دارایی او به این بازیگر رسید و او نیز این پول را به خیریه بخشید.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#94
Posted: 8 Oct 2011 11:57
20 خرافه عجیب از اقوام مختلف!
در بین ما ایرانی ها متاسفانه خرافه پرستی رواج زیادی داره . خرافه هایی که بعضی هاشون جلوی پیشرفت و حرکت رو به جلو مردم یه جامعه چه ایرانی و چه غیر ایرانی رو می گیره . خرافه هایی مثل نحس بودن سه شنبه ها و یا ۱۳ بدر و … در این ایمیل تصمیم دارم شما رو با ۲۰ تا از بزرگترین و رایج ترین خرافه های مردم جهان آشنا کنم....
1 – شماره ۱۳ : بله این فقط یک شماره است . همان شماره ای که مردم را یاد جمعه سیزدهم میاندازد . اعتقاد به نحسی این عدد تا بدانجاست که بعضی از فرودگاهها در روز سیزدهم کار را تعطیل کرده و هیچ پروازی ندارند . بعضی از هتلها هم بدون طبقه سیزدهم هستند . من همیشه گفته ام ریشه این خرافه به یهودا حواری عیسی مسیح برمیگردد . حواری ناخلفی که سیزدهمین فردی بود که در شام آخر سر میز نشست . پس به نظرم من خرافه و اعتقاد عقلانی این است که از دوستان و مریدان بد بترسیم .
۲ – گذاشتن یک عدد میوه بلوط پشت پنجره بلا را دور نگه میدارد.
۳ – قبل از استفاده کردن از چوب بیس بال جدیدتان که تازه خریده اید رویش آب دهان بندازید تا برایتان خوش شانسی بیاورد!
* در بهار ۲۰۰۹، دبیرستانهای سراسر کشور از ترس آنفلونزای خوکی ورزشکاران را از دست دادن بعد از مسابقه منع میکردند. و ما به خوبی میدانیم که این ممنوعیت بر «تف نکردن روی چوبهای بیسبال» هم دلالت داشت.
۴ – برای کامل بودن و نوشتن این مقاله من حتما باید در مورد پروانهها هم چیزهای زیادی بگویم….
حضور پیش از موقع و نابهنگام پروانهها بر آب وهوای خوب دلالت دارد.
اگر رنگ اولین پروانه زرد باشد، هوا آفتابی است.
اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد، تابستانی بارانی خواهیم داشت.
اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد، یک نفر خواهد مرد.
اگر رنگ اولین پروانه قرمز باشد، شما صحیح و سالم خواهی بود.
اگر یک پروانه سفید بیاید، یعنی تابستان به زودی خواهد آمد.
اگر یک پروانه سفید از سمت جنوب غربی به سویتان پرواز کرد، یعنی باید منتظر بارش باران باشید.
اگر پروانهها در قسمت زیرین شاخه درختان یا در و پنجره آویزان شده باشند، یعنی احتمال ریزش باران وجود دارد.
اگر در قسمت بالایی شاخههای کوچک نشسته باشند، باران نمیبارد!
اگر اولین پروانه رنگ تیره ای داشته باشد، یعنی توفان همراه با رعد و برق در راه است.
اگر اولین پروانه زرد رنگ بود، بچه ای به دنیا میآید.
اگر یک پروانه سفید وارد اتاقتان شده و دور و برتان پرواز کند، شما به زودی خواهید مرد!
اگر یک پروانه روی مادر تازه زایمان کرده بنشیند، نوزادش میمیرد.
اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود، یکی از آشناهایتان میمیرد.
اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود، یک نفر ازدواج میکند.
اگر پروانه ای را بگیرید، مرگ بدی خواهید داشت.
و اگر پروانه ای را هنگام شب ببینید، خواهید مرد!
حالا خودتان فکر کنید، واقعا این جملهها حقیقت دارد؟!
۵ – میگویند گربه ای که روی یک تخته در کشتی نشسته باشد خوش شانسی میآورد.
۶ – اگر سه نفر با هم عکس بیندازند، نفر وسط زودتر از بقیه میمیرد.
* من نمیتوانم برای این حرف توجیه منطقی پیدا کنم، اما کمی من را میترساند.
۷ – وقتی که از جلوی قبرستان رد میشوید، اگر دستتان را در جیبتان بکنید، از پدر و مادرتان محافظت خواهید کرد.
۸ – وقتی که در حال حرکت هستید، جلوی رویتان را جارو نکنید. این جارو برایتان بدشانسی میآورد. پس جارو را دور انداخته و جاروی جدیدی بخرید.
۹ – اگر شمعی خاموش شود بدین معنی است که ارواح شیطانی در همین نزدیکی هستند.
۱۰ – روشن کردن سه سیگار با یک کبریت نشانه بدشانسی است.
۱۱ – وقتی که درون یک دایره ایستاده اید، ارواح شیطانی نمیتوانند بهتان آسیب برسانند.
۱۲ – اگر شما سکه ای را که از سمت پهلوها به زمین افتاده باشد بردارید، برایتان بدشانسی میآورد، اما اگر مستقیم به روی زمین بیفتد و روی سکه به سمت بالا باشد و آن را بردارید، خوش شانسی میآورید.
۱۳ – دوست دارید این مورد بهتان بگویم؟! میگویند بودن یک جیرجیرک در خانه خوش شانسی میآورد. پس سریع دست به کار شوید!
۱۴ – اگر کف دست راستتان بخارد نشانه این است که به زودی پولی به دستتان میرسد.
اگر کف دست چپتان بخارد نشانه این است که به زودی پولتان را از دست میدهید.
و اگر کف هردو دستتان بخارد شما باید به خرج و مخارتان رسیدگی کنید.
۱۵ – اگر از طرف نامزد یا دوستتان چاقویی به عنوان هدیه به شما رسید، باید بدانید عشقتان به زودی به پایان میرسد! البته فکر نمیکنم کسی پیدا شود که به نامزدش چاقو هدیه بدهد….
و
قرار دادن یک چاقو زیر رخت خواب هنگام تولد نوزاد درد زایمان را کاهش میدهد.
۱۶ – شور بودن سوپ نشانه این است که غذا با عشق پخته شده!
۱۷ – اگر سه مرغ دریایی در یک خط مستقیم و بالای سرتان در حال پرواز باشند، علامت این است که مرگ به زودی میآید.
۱۸ – وقتی که عطسه میکنید دستتان را جلوی دهانتان بگیرید! چراکه با این کار روحتان نمیتواند فرار کند!
۱۹ – تعداد حرف X در قسمت پایینی دست راستتان نشان دهنده تعداد فرزندان شما میباشد.
۲۰ – وقتی تازه عروستان را از آستانه در خانه تان داخل میبرید باید حتما او را بغل کنید، چون اگر زمین بخورد زندگی خوبی نخواهید داشت.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#95
Posted: 9 Oct 2011 13:43
سفر به این مکانهای عجیب به هیچ گردشگری توصیه نمیشود
ورود توریست ممنوع!
بازدید از نقاط ناشناخته و مرموز در گوشه و کنار دنیا، یکی از کارهای مورد علاقه گردشگران ماجراجویی است که برای تجربه ترس و وحشت قدم به این مکانها میگذارند؛ افراد با دل و جرأتی که دوست دارند در طول سفر، حادثههای جدیدی را تجربه کنند. با وجود این، درهای ورودی بعضی از این مکانها، به خاطر اتفاقهای دلهرهآوری که در آنجا رخ داده به روی گردشگران بسته است و به هیچ گردشگری توصیه نمیشود که از نزدیک از این منطقهها بازدید کند یا به تنهایی قدم به داخل آنها بگذارد.
جنگل تاریک- ژاپن
جنگل «آئوکیگاهارا» یکی از وحشتناکترین مناطق ژاپن به شمار میرود؛ جایی که به اعتقاد مردم این کشور «یورئی»ها یا روحهای سرگردان در میان شاخ و برگ درختان این جنگل مخوف پرسه میزنند و با زمزمهای آرام از مرگ میگویند. هرچند وزش باد و پیچیدن آن در میان شاخ و برگ درختان این جنگل باعث به وجود آمدن چنین صدای مخوفی میشود اما سابقه این مکان رعبآور باعث شده خیلیها از تنها ماندن در جنگل آئوکیگاهارا هراس داشته باشند.
آئوکیگاهارا که بین محلیها با نام «جنگل تاریک» هم شناخته میشود و در کوهستان فوجی قرار گرفته و همه جای آن از درختهای انبوه انباشته شده است. نکته عجیب اینجاست که خیلیها معتقدند این جنگل، بهترین مکان برای مردن است! تعداد زیاد خودکشیهای انجام گرفته در این جنگل هم به این شایعات دامن زده و اینطور به نظر میرسد که شاخ و برگ درختان، افرادی را که در این جنگل تنها میمانند به مرگ دعوت میکند.
البته رفتن به این جنگل کار سادهای نیست و به خاطر اینکه مسیر منتهی به جنگل آئوکیگاهارا از سنگهای آتشفشانی پوشیده شده، رسیدن به این جنگل با دشواریهای زیادی همراه است. افراد محلی و بومیان منطقه ادعا میکنند که به جز حضور ارواح، در این جنگل، اتفاقات غیرطبیعی زیادی هم رخ میدهد؛ هرچند تاکنون آمار دقیقی از افرادی که در آئوکیگاهارا دست به خودکشی زدهاند در جایی ثبت نشده اما فقط در سال 2002، 78 جسد از میان شاخ و برگهای جنگل مرگ پایین کشیده شدند و همین موضوع باعث شد اسم آئوکیگاهارا، بیشتر از قبل بر سر زبانها بیفتد اما ماجرا به همین جا ختم نشد چرا که چهار سال بعد، 16 خودکشی دیگر در این جنگل به ثبت رسید.
نکته جالب اینجاست که اگر کسی قدم به این جنگل تاریک بگذارد، از همان ابتدا در گوشه و کنار آن با تابلوهایی روبهرو میشود که روی آنها جملههایی مثل «لطفا در تصمیم خود تجدیدنظر کنید.» یا «قبل از اینکه تصمیم به خودکشی بگیرید با پلیس مشورت کنید.» نوشته شده است! اما هیچ کدام از این راهکارها نتیجه مطلوبی نداشتهاند و خودکشیها در آئوکیگاهارا همچنان ادامه دارد.
باغهای سمی- ایتالیا، انگلیس
پادوآ یکی از معروفترین فضاهای سبز کشور ایتالیاست که به خاطر گیاهان دارویی و سمیای که از قرن پانزدهم در آن پرورش داده میشود معروف میشود. از آنجا که بارها اتفاقهای ناگواری برای بازدیدکنندههای آن پیش آمد، این مکان هم به فهرست نقاط ممنوعه دنیا برای سفر کردن اضافه شد.
قضیه از این قرار بود که بسیاری از بازدیدکنندههایی که با این گیاهان سمی آشنایی نداشتند بر اثر تماس اشتباهی یا عمدی، دچار مسمویتهای شدید میشدند و حتی در بعضی موارد جانشان هم به خطر میافتاد. به همین خاطر، با وجود زیباییهای زیاد این باغ، در آن به روی گردشگران بسته شده است. به جز پادوآ، باغ دیگری به اسم آلنویک هم در انگلیس وجود دارد که به تازگی مجوز کشت گیاهان سمی و دارویی با اهداف مشخص را به دست آورده؛ به همین دلیل افراد عادی اجازه ورود به این باغ را ندارند.
گورستان سنت لوئیس- آمریکا
گورستانها، همیشه به عنوان مرموزترین و رعبآورترین نقاط دنیا شناخته میشوند. گورستان سنت لوئیس یکی از مکانهای ترسناکی است که اسمش در فهرست مکانهای ممنوعه برای سفر ثبت شده. سنت لوئیس، اسم یکی از سه گورستان کاتولیکها در نیواورلئان لوئیزیاناست.
از آنجا که آبهای زیرزمینی زیادی از این منطقه عبور میکنند، مسوولان گورستان تصمیم گرفتند قبرهای آن را در بالای زمین بسازند؛ برای همین هر سه گورستان روی سردابهای زیرزمینی بنا شدهاند. بیشتر قسمتهای این گورستان در قرن هجدهم و نوزدهم ساخته شده و در نتیجه از رنگ و روی قبرها پیداست که سالهای زیادی از زمان دفن اجساد در آنها میگذرد.
افرادی که به این منطقه سفر میکنند اجازه ندارند این گورستان را به تنهایی ببینند؛ چون فضای آن طوری است که بدون استثنا بیشتر افرادی که به تنهایی به آن قدم گذاشتهاند، با وحشت و دلهره زیادی روبهرو شدهاند؛ آنقدر که بعضیها به فکر خودکشی هم افتادهاند. به خاطر همین افرادی که دوست دارند از نزدیک این گورستان اسرارآمیز را ببینند باید با گروههای گردشگری به این منطقه سفر کنند.
محوطه مری کینگ- اسکاتلند
از سالها پیش، محوطه زیرزمینی مری کینگ در شهر قدیمی ادینبورگ اسکاتلند به عنوان یکی از اسرارآمیزترین و ترسناکترین مکانها شناخته میشود؛ منطقهای که هیچ گردشگری به تنهایی جرأت حضور در آن را ندارد. از سال 1645 زندگی در این محوطه زیرزمینی، برای همیشه از بین رفت.
آنهایی که در این منطقه زندگی میکردند به بیماری طاعون دچار شدند. مسوولان شهر هم تصمیم گرفتند این جایگاه زیرزمینی را بر سر ساکنان آن خراب کنند تا افرادی که دچار طاعون شدهاند همانجا بمیرند. با این حال پزشکان زیادی برای مداوای طاعونزدهها داوطلب شدند.
آنها لباسهای مخصوصی میپوشیدند تا گرفتار این بیماری مهلک نشوند. شاید به همین دلیل است که اسم «خیابان بخشش» را به جایی که مری کینگ در آنجا واقع شده دادهاند. با اینکه تصمیم مسوولان شهر برای خراب کردن این محوطه با موافقت روبهرو نشد، اما بیشتر ساکنان طاعونزده این منطقه به خاطر بیماری جانشان را از دست دادند.
از همان زمان، خیلیها درمورد دیده شدن روح سرگردان افرادی که در مری کینگ مرده بودند، صحبت میکردند. با گذشت سالها هنوز هم گفته میشود که در این مکان رعبآور روح دختربچهای به نام آنی بارها و بارها دیده شده است. آنهایی که مدعیاند آنی را دیدهاند میگویند که او همیشه به خاطر گم کردن عروسکش با چهرهای گریان دیده شده است.
برای همین گردشگران پردل و جرأتی که به صورت گروهی به مری کینگ میآیند به عنوان هدیه، برای آنی عروسک میآورند و یک اتاق پر از عروسک در این محوطه به چشم میخورد.
قصر ماشیکول- فرانسه
قصر ماشیکول در فاصله سالهای 1404 تا 1440 محل زندگی جیل دو رایس شوالیه بریتون بود. اما رایس به خاطر شوالیه بودنش مشهور نشده بود بلکه به خاطر جنایتهای زیادی که انجام داده بود به شهرت رسیده بود. او یکی از معروفترین قاتلان سریالی کودکان خردسال در قرن پانزدهم بود. در فاصله سالهای 1432 و 1433 جنازه اولین کودک پیدا شد و پس از آن قتلها یکی پس از دیگری به وقوع پیوستند.
کمکم تعداد قربانیها زیاد شد اما هیچ ردی از قاتل بیرحم آنها پیدا نمیشد. جیل دو رایس در تمام این سالها قربانیانش را در قصر ماشیکول یعنی جایی که در آن زندگی میکرد به کام مرگ میکشاند. اما بالاخره این شوالیه مشهور فرانسوی شناسایی و دستگیر شد. البته او مدتی بعد در 26 اکتبر 1440 در شهر نانت به دار آویخته شد و از آن موقع به بعد، اقامتگاه او به یکی از مخوفترین نقاط دنیا تبدیل شد.
گفته میشود این شوالیه قاتل بعد از کشتن قربانیهای کمسنوسالش جنازه بیشتر آنها را در دیوارهای قصرش مخفی میکرد. نکته عجیب اینجاست که بعدها که این مکانها مورد جستوجو قرار گرفتند، بعضی از جسدها به دلیل فرسودگی ساختمان از در و دیوار بیرون زدند.
به خاطر همین سفر به این منطقه از فرانسه و بازدید از قصر ماشیکول به تنهایی امکانپذیر نیست و افراد علاقهمند باید با یک گروه گردشگری همراه شوند.
معدن آسبستوس- کانادا
معدن آسبستوس یکی از معادن ششگانه طبیعی پنبه نسوز در کاناداست. این ماده مقاومت بسیار بالایی در برابر گرما دارد و به سادگی آتش نمیگیرد و این تنها خاصیت خوب آن است اما از طرفی چنانچه فردی مدام در مجاورت پنبه نسوز قرار بگیرد و از هوای اطراف آن تنفس کند، نه تنها احتمال ابتلا به بیماری سرطان در او زیاد میشود بلکه ممکن است به بیماریهای دیگری هم دچار شود. استخراج این ماده به حدی خطرناک است که اتحادیه اروپا بهرهبرداری از آن را در سراسر اروپا ممنوع کرده. این در حالی است که کارگران معادن پشم شیشه منطقه تتفورد در کانادا همچنان در حال فعالیت هستند و از همه مهمتر اینکه در بخشهای مسکونی اطراف معدن، خانوادههای بسیاری در کنار نخالههای پنبه نسوز زندگی میکنند.
با این حال طبعیت زیبا و بکر اطراف معدن، گردشگران زیادی را به این منطقه میکشاند؛ افرادی که از خطرناک بودن پنبه نسوز بیخبرند و از سر کنجکاوی به داخل معدن هم سرک میکشند. به همین خاطر سفر به این منطقه هم ممنوع اعلام شده مگر در موارد خاص و با رعایت نکات ایمنی و همراه داشتن ماسک اکسیژن برای تنفس هوای عاری از پشم شیشه.
پلهای خودکشی- آمریکا، جمهوری چک، انگلیس
ل طلایی سانفرانسیسکو هم یکی از مکانهایی است که بازدید از آن به هیچ گردشگری توصیه نمیشود. برای اینکه با دلیل این کار آشنا شوید بهتر است نام دیگر پل را بدانید. پل طلایی سانفرانسیسکو بین مردم این منطقه با نام پل خودکشی شناخته میشود. چرا که افراد زیادی در طول سال برای خودکشی به آنجا میروند و با پریدن به درون رودخانه زیر پل به زندگیشان خاتمه میدهند.
طبق آخرین آمارها تا به حال 1200 نفر روی پل سانفرانسیسکو دست به خودکشی زدهاند. داستانهای عجیب شنیده شده درباره این پل، باعث شد که اریک استیل مستندساز معروف انگلیسی در سال 2005 به مدت چند ماه از تمام اتفاقاتی که روی پل میافتاد فیلمبرداری کند.
نتیجه این کار باورکردنی نبود چرا که در مستند، فیلم خودکشی 23 نفر ضبط شده بود. این مستند جنجالی همان سال، با نام پل منتشر شد و توجه بسیاری از گردشگران را به این منطقه جلب کرد.
البته پل طلایی سانفرانسیسکو تنها پل ممنوعه دنیا نیست؛ پل یابود جورج واشنگتن در سیاتل هم به عنوان دومین پل مرگبار آمریکا، بازدیدکنندههای زیادی را به این منطقه میکشاند. طبق آمارها تا به حال بیش از 230 نفر خودشان را از بالای این پل به پایین انداختهاند. در جمهوری چک و شهر پراگ هم پلی به نام نوسل وجود دارد که به خاطر خودکشیهای زیاد افراد ناامید، معروف شده است.
در این پل هم 300 نفر دست به خودکشی زدهاند. آمار خودکشیهای روی این پل در دهه 90 آنقدر زیاد شده بود که بالاخره در سال 1997 میلههایی به ارتفاع سه متر روی این پل نصب شد تا مانع از پریدن افراد شود. پل هارنسیلین در لندن هم یکی از دیگر پلهای مرگبار جهان است که هر سال افراد زیادی برای اینکه خودشان را به آغوش مرگ بسپارند روی این پل قدم میگذارند. به همین دلیل بازدید از این پل هم به هیچ گردشگری توصیه نمیشود.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#96
Posted: 16 Oct 2011 06:38
کارهای عجیب که تبدیل به شغل شدند
داشتن شغل و حرفه برای بسیاری از ما تعریف مشخصی دارد. از نظر خیلی از ما شغل مناسب شغلی است که پرستیژ لازم را داشته باشد یا به اصطلاح باکلاس باشد و بتوان با آن پول خوبی درآورد. اما شغل هایی هم هستند که بسیاری از ما آن را در قامت یک شغل نمی بینیم، ولی بسیاری از مردم در این کره خاکی به آنها مشغول هستند و روزگار می گذرانند. در گزارش پیش رو با کارهای آشنا می شویم که ظاهر غیرمعمولی دارند، اما برای خودشان شغل محسوب می شوند.
۱٫ پاک کردن صحنه جرم
از جمله مشاغلی است که برای خیلی ها خوشایند نیست، اما به هر صورت پاک کردن خون و آثار جرمی که منجر به اتفاقی ناگوار شده هم کاری است که باید انجام شود و با یک حساب سرانگشتی می توان فهمید که درآمدش از تمیزکردن خیلی چیزهای دیگر از جمله خانه یا ماشین بیشتر می شود.
۲٫ تخریب ساختمان
تخریب ساختمان می تواند کاری جالب و در عین حال پرخطرباشد. ساختمان های قدیمی که قرار است به برجی بلند و زیبا تبدیل شوند، پیش از ساخته شدن باید تخریب شوند و کار تخریب هم نیاز به نیروهایی دارد که این کار را انجام دهند. زیاد تعریف و تمجید شنیده ایم از کسانی که در بنا نهادن برج یا بنایی سهم دارند، اما کمتر کسی است که از تخریب کنندگان بافت های فرسوده ای یاد کند!
۳٫ هرس درختان
لذت بردن از دیدن درختان و فضاهای سبزی که اطرافمان هستند از چیزهاییست که نمی توان به آسانی از کنارشان گذشت. اما آیا تا به حال فکر کرده اید که اگر درختان را هر چند وقت یکبار هرس نکرد، چه منظره زشتی پیش رویتان می بینید. هرس درختان و گیاهان شاید در نگاه اول چندان به چشم مان نیاید، اما اگر نباشند کسانی که درختان را هرچند وقت یکبار تمیز و زیبا کنند، دیگر دیدن سرسبزی و استقامت بی نظیرشان لذت نخواهد داشت.
۴٫ سه چرخه تاکسی
ترافیک از جمله آزاردهنده ترین معضلات زندگی شهری است که کمتر کسی می تواند ادعا کند از آن در امان است. درست است که این سه چرخه ها چندان ظاهر زیبایی ندارند، اما می توانند راه حل مناسبی برای رهایی از عذاب ترافیک باشند.
۵٫ ترمیم شیشه جلوی اتومبیل
تعمیر خودرو و مکانیکی در همه دنیا شغلی رایج و پذیرفته شده است. اما تا به حال شنیده اید که کسی فقط متخصص درست کردن شیشه جلوی اتوموبیل ها باشد. این شغل که هم نوع پاره وقت آن وجود دارد و هم تمام وقتش، پول نسبتا خوبی هم با خود به همراه دارد.
۶٫ کنترل تخصصی حیوانات
احتمالا زیاد با گربه های اهلی، موش های مزاحم و دیگر حیواناتی که کم و بیش در شهر پیدا می شوند برخورد کرده اید. این حیوانات گاه آرامش شما را برهم می زنند و نیازمند کسانی هستند که بتوانند آنها را مهار کنند. پس نیازمند متخصصانی برای کنترل حیوان است.
۷٫ ایجاد فضای سبز در گورستان ها
گورستان ها اساسا اماکنی هستند که افراد با رفتن به آنجا احساس غم و اندوه می کنند. حاضر شدن بر سر مزار افرادی که برایتان عزیز هستند و روزی در کنار شما بودند، همواره با غم و اندوه همراه است. اما اگر کسانی باشند که محیط اطراف آرامگاه عزیزان شما سرسبز کنند، حتما آرامش شما بیشتر خواهد شد.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#97
Posted: 16 Oct 2011 06:47
مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.
آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمیگردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند...
آدمهایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.
دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدمهایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.
آدمهای پيامكهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پيامكهای پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.
آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خطهایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.
آدمهایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست...
آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.
همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن...
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه..!!!
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#98
Posted: 16 Oct 2011 07:48
پاسخ جالب چرچیل به یک سوال سیاسی
سر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل سیاستمدار و نویسندهٔ بریتانیایی است که بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ یعنی در طول جنگ جهانی دوم و بار دیگر بین سالهای ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخست وزیر بریتانیا بود.
از وينستون چرچيل پرسیدند:
آقای نخست وزير، شما چرا برای ايجاد يک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقيانوس هند می رويد و دولت هند شرقی را بوجود می آوريد، اما اين کاررا نمی توانيد در بيخ گوش خودتان يعنی در ايرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستيز است انجام دهيد ؟
وينستون چرچيل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:
برای انجام اين کار به دو ابزار مهم احتياج هست که اين دوابزار مهم را درايرلند دراختيار نداريم .
سوال می شود: اين دو ابزار چيست؟
چرچيل در پاسخ می گويد:
اکثريت نادان و اقليت خائن.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#99
Posted: 16 Oct 2011 08:35
واقعا شهر هرت کجاست؟
- شهر هرت جايي است که رنگهاي رنگين کمان مکروهند و رنگ سياه مستحب.
- شهر هرت جايي است که اول ازدواج مي کنند بعد همديگر رو مي شناسن.
- شهر هرت جايي است که بهشتش زير پاي مادراني است که حقي از زندگي و فرزند و همسر ندارند..
- شهر هرت جايي است که درختها علل اصلي ترافيک اند و بريده مي شوند تا ماشينها راحت تر برانند.
- شهر هرت جايي است که کودکان زاده مي شوند تا عقده هاي پدرها و مادرهاشان را درمان کنند.
- شهر هرت جايي است که شوهر ها انگشتر الماس براي زنانشان مي خرند اما حوصله 5 دقيقه قدم زدن را با همسران ندارند.
- شهر هرت جايي است که با ميلياردها پول بعد از ماهها فقط مي توان براي مردم مصيبت ديده، چند چادر برپا کرد.
- شهر هرت جايي است که خنده نشان از جلف بودن را دارد.
- شهر هرت جايي است که مردم سوار تاکسي مي شن زود برسن سر کار تا کار کنن وپول تاکسيشونو در بيارن.
- شهر هرت جاييه که نصف مردمش زير خط فقرن اما سريال هاي تلويزيوني رو توي کاخها مي سازن.
- شهر هرت جايي است که گريه محترم و خنده محکومه.
- شهر هرت جايي است که وطن هرگز مفهومي نداره و باعث ننگه پس ميرويم ترکيه و دوبي و اروپا و آمريکا و ........ را آباد ميکنيم..
- شهر هرت جايي است که هرگز آنچه را بلدي نبايد به ديگري بياموزي.
- شهر هرت جايي است که وقتي مي ري مدرسه کيفتو مي گردن مبادا آينه داشته باشي.
- شهر هرت جايي است که دوست داشتن و دوست داشته شدن احمقانه، ابلهانه و ... است.
- شهر هرت جايي است که توي فرودگاه برادر و پدرتو مي توني ببوسي اما همسرتو نه ....
- شهر هرت جايي است که وقتي از دختر مي پرسن مي خواي با اين آقا زندگي کني مي گه: نمي دونم هر چي بابام بگه.
- شهر هرت جايي است که وقتي مي خواي ازدواج کني 500 نفر رو دعوت مي کني و شام ميدي تا برن و از بدي و زشتي و نفهمي و بي کلاسي تو کلي حرف بزنن..
- شهر هرت جايي است كه مردمش پولشان را توی چاه میریزن و دعا میکنن که خدا آنها را از فقر نجات بده...
- شهر هرت جایی است که به بعضی از بیسوادها میگن پروفسور.
- شهر هرت جایی است که در آن دلال و دزد به مهندس و دکتر فخر میفروشند.
- شهر هرت جایی است که مردگان مقدسند و از زنده ها محترمترند.
شهر هرت جايي است كه ...........
خدايا اين شهر چقدر به نظرم آشناست
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3119
#100
Posted: 17 Oct 2011 07:13
مناظره زنـدگی و مـرگ
زندگی: من فرصتی مغتنم برای بودنم
تو اژدهایی مترصد بلعیدن
مرگ: من آغازی به آرامش ابدیم
تو آغازی به آلام دنیوی
زندگی: من خالق یک لحظه شیرین عاشقانه ام
تو جابری که دریغ از این لحظه نداری
مرگ: تو تحمیل ناخواسته ی گریبانگیر بشریتی
من منتخب آنها برای رهایی از تو
زندگی: تو فاجعه انفصال عاشق و معشوقی
من فرصت دوباره باهم بودنشان
مرگ: تو بار سنگین اجباری برای زجر کشیدن
من جرثومه ای برای گریز از این وادی
زندگی: تو اشک مادر داغدیده ای
من اشک شوق دیدار فرزند مفقود الاثر
مرگ: تو تولد کودک نامشروع دو بی خانمانی
من گریزی برای رهایی از این مخمصه
زندگی: من لبخند زیبای یک نو مادرم
تو خلوت تنهایی یک زوج عاشق
مرگ: من پایان ناله های یک پیرمرد زمینگیرم
تو اصراری زجرآلود به بودن او
زندگی: من مصور یک بوسه ی شیرین عاشقانه ام
تو قطره اشک یک عاشق در هجران معشوق
مرگ: تو چشم نظاره گر شکنجه های یک شکنجه گری
من تیر خلاصی از این عذاب
زندگی: من عفو یک پدر داغدیده ام
تو سنگسار یک زن به جرم عاشق بودن
مرگ: من خط بطلان به وجود پس از مرگ معشوقم
تو جزای جرم زندگی بدون او
زندگی: من نگاه نوازشگر یک پریزاده ام
تو خلوت سرد تنهایی
مرگ: من فرصت گرم انتقامم
تو انتظار بیهوده یک مادر ناباور
زندگی: من نقطه اوج عروج یک انسانم
تو نزول او به پست ترین جای ممکن !
مرگ: ............................... !!!
گرچه از مرگ گریزی نیست و نباید حتی لحظه ای از اون غافل بشیم اما زندگی نیز، فرصتی است که
خداوند بما داده و بجاست که ازش کمال لذت رو ببریم و زندگی را آنطور که شایسته است زندگی کنیم.
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه