انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی
  
صفحه  صفحه 4 از 40:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  37  38  39  40  پسین »

Interesting Reading | مطالب و خواندنیهای جالب


مرد

 
درس سوم :

بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد
همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد
زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه
همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود
تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان ۱۰۰۰ دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین!
بعد از چند لحظه، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و ۱۰۰۰ دلار به زن پیتر میده و میره …!
زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و برگشت
پیتر پرسید: کی بود زنگ زد؟ زن جواب داد: رابرت همسایه مون بود
پیتر گفت: خوبه… چیزی در مورد ۱۰۰۰ دلاری که به من بدهکار بود گفت؟!

نتیجه اخلاقی : اگه شما اطلاعات حساس مشترک با کسی دارید که به اعتبار و آبرو مربوط میشه، همیشه باید در وضعیتی باشید که بتونید از اتفاقات قابل اجتناب جلوگیری کنید !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس چهارم :

من خیلی خوشحال بودم !
من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم. والدینم خیلی کمکم کردند، دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود
فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم
یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی !
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :
اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!
من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم
اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم
وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!
یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!
پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!
ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس رو بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم. به خانوادهء ما خوش اومدی !!!

نتیجه اخلاقی : همیشه سعی کنید کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید شاید براتون شانس بیاره !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس پنجم :

یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه!
صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه كه دیشب مجبور شده خونه یكی از دوستهای صمیمیش (مونث) بمونه
شوهر بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچكدومشون حرف خانم خونه رو تایید نمیكنن!
یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه. صبح وقتی میاد به زنش میگه كه دیشب مجبور شده خونه یكی از دوستهای صمیمیش (مذكر) بمونه
خانم خونه بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه : ۱۵ تاشون تایید میكنن كه آقا تمام شب رو خونه ی اونا مونده! ۵ تای دیگه حتی میگن كه آقا هنوزم خونه اونا پیش اوناست !!!

نتیجه اخلاقی : یادتون باشه كه مردها دوستهای بهتری برای همدیگه هستند !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس ششم :چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می كنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کردن
بعد از مدتی یكی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می كشونن به تعریف از فرزندانشون :
اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه كار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت كرد.
پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شركت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس و اونقدر پولدار شده كه حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد !
دومی: جالبه. پسر من هم مایه افتخار و سرفرازی منه. توی یه شركت هواپیمایی مشغول به كار شد و بعد دوره خلبانی گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده... پسرم اونقدر پولدار شد كه برای تولد صمیمیترین دوستش یه هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد !!!
سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده
اون توی بهترین دانشگاههای جهان درس خوند و یه مهندس فوق العاده شد. الان یه شركت ساختمانی بزرگ برای خودش تاسیس كرده و میلیونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه برای تولد بهترین دوستش یه ویلای ۳۰۰۰ متری بهش هدیه داد!
هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریك می گفتند كه دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریكات به خاطر چیه؟!
سه تای دیگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت كردیم راستی تو در مورد فرزندت چی داری تعریف كنی؟!
چهارمی گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توی یه كلوپ مخصوص كار میكنه!
سه تای دیگه گفتند: اوه مایه خجالته چه افتضاحی !!!
دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضی نیستم. اون دختر منه و من دوستش دارم... در ضمن زندگی بدی هم نداره.
اتفاقا همین دو هفته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز و یه هواپیمای خصوصی و یه ویلای ۳۰۰۰ متری هدیه گرفت !!!

نتیجه اخلاقی : هیچوقت به چیزی كه كاملا در موردش مطمئن نیستی افتخار نكن !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس هفتم :

توی اتاق رختكن كلوپ گلف، وقتی همه آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمكت شروع میكنه به زنگ زدن.
مردی كه نزدیك موبایل نشسته بود دكمه اسپیكر موبایل رو فشار میده و شروع می كنه به صحبت
بقیه آقایون هم مشغول گوش كردن به این مكالمه میشن ...
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی كلوپ هستی؟
مرد: آره !
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم
اینجا یه كت چرمی خوشگل دیدم كه فقط ۱۰۰۰ دلاره! اشكالی نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داری اشكالی نداره!
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید ۲۰۰۶ رو دیدم... یكیشون خیلی قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی كن ماشین رو با تمام امكانات جانبی بخری !
زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه، اون خونه ای رو كه قبلا میخواستیم بخریم دوباره توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی كن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر ندی !!!
زن: خیلی خوبه. بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ
مرد: خداحافظ
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی كه با حسرت نگاهش میكردن میندازه و میگه: كسی نمیدونه كه این موبایل مال كیه ؟!

نتیجه اخلاقی : هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس هشتم :

یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون كه یه جشن كوچیك دو نفره بگیرن.
وقتی توی پارك زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشته كوچیك خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر كدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میكنم!
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت:
چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم
فرشته چوب جادوییش رو ت...... داد و پوف! دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد !
حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه.
مرد چند لحظه فكر كرد و گفت:
این خیلی رمانتیكه ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد
بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من اینه كه یه همسری داشته باشم كه ۳۰ سال از من كوچیكتر باشه
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو ت...... داد و پوف! مرد ۹۰ سالش شد !!!

نتیجه اخلاقی : مردها ممكنه زرنگ و بدجنس باشند، ولی فرشته ها زن هستند !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس نهم :

یه مرد ۸۰ ساله میره برای چكاپ. دكتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زایمانش میرسه
نظرت چیه دكتر؟!
دكتر چند لحظه فكر میكنه و میگه: خب بذار یه داستان برات تعریف كنم. من یه نفر رو می شناسم كه شكارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شكار كردن از دست نمیده. یه روز كه می خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل! همینطور كه میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شكارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ كشته میشه و میفته روی زمین!!!
پیرمرد با حیرت میگه: این امكان نداره! حتما یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!
دكتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا منظور منم همین بود !!!

نتیجه اخلاقی : هیچوقت در مورد چیزی كه مطمئن نیستی نتیجه كار خودته ادعا نداشته نباش !
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
درس دهم :

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد!
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد.
پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت: "اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم".
"برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم".
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد ...

نتیجه اخلاقی : خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که وقت نداریم به ندای قلبمان گوش کنیم، او مجبور می شود بگونه ای عمل کند که شاید به مزاقمان خوش نیاید ... در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور ....
پایان رنگ آبی شب سیاه و تار است عشق به رنگ قرمز همیشه افتخار است
6 تا یادت نره!!!
     
  
مرد

 
sheringham: نتیجه اخلاقی : خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که وقت نداریم به ندای قلبمان گوش کنیم، او مجبور می شود بگونه ای عمل کند که شاید به مزاقمان خوش نیاید .
اينم از اون حرفا بود
پاينده ايران/نابود خرافات
     
  
زن

 
از دفتر خاطرات یک تازه عروس

شنبه
الان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقر شدیم .
خیلی سرگرم کننده هست اینکه واسه ریچارد آشپزی می‌ کنم . امروز می‌ خوام یه جور کیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده ?? تا تخم مرغ رو جدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازه ‌ی کافی نداشتم واسه همین مجبور شدم ?? تا کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغ‌ ها رو توش بزنم .

سه‌ شنبه
ما تصمیم گرفتیم واسه‌ ی شام سالاد میوه بخوریم . در روش تهیه ی اون نوشته بود : ” بدون پوشش سرو شود ” . لباس ، سس ‌زدن = dressing ) خب من هم این دستور رو انجام دادم ولی ریچارد یکی از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون .
نمی ‌دونم چرا هر دوتاشون وقتی که داشتم واسه ‌شون سالاد رو سرو می‌ کردم اون جور عجیب و شگفت ‌زده به من نگاه می ‌کردن .

چهارشنبه
من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور غذایی هم پیدا کردم واسه ‌ی این کار که می ‌گفت قبل از دم کردن برنج کاملا شست ‌و شو کنین .
پس من آب‌ گرم‌ کن رو راه انداختم و یه حموم حسابی کردم قبل از اینکه برنج رو دم کنم .
ولی من آخرش نفهمیدم اینکار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت .

پنج ‌شنبه
باز هم امروز ریچارد ازم خواست که واسه ‌ش سالاد درست کنم . خب منهم یه دستور جدید رو امتحان کردم .
تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنین و بعد اونو روی یه ردیف کاهو پخش کنین و بذارین یه ساعت بمونه قبل از این که اونو بخورین .
خب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیدا کردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهو هایی که اون جا بود پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بالای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاد اونو بخوره .
ریچارد اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه ؟؟
نمی‌ دونم چرا ؟ عجیبه !!! حتما خیلی تو کارش استرس داشته ، باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم .

جمعه
امروز یه دستور غذایی راحت پیدا کردم . نوشته بود همه‌ ی مواد لازم رو تو یه کاسه بریز و بزن به چاک ( beat it = در غذا : مخلوط کردن ، در زبان عامیانه : بزن به چاک )
خب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونه ‌ی مامانم .
ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه مونده بودند .

شنبه
ریچارد امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسه ‌ی مراسم روز یک ‌شنبه اونو آماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه می ‌شه یه مرغ رو واسه یک ‌شنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد .
قبلا به این نکته تو مزرعه ‌مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیدا کردم و با کفش‌ های خوشگلش . وای من فکر می ‌کنم مرغه خیلی خوشگل شده بود .
وقتی ریچارد مرغه رو دید اول شروع کرد تا شماره ‌ی ?? به شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود . حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظار داشته مرغه واسه‌ ش برقصه .
وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده ؟ شروع کرد به گریه و زاری و هی داد می ‌زد آخه چرا من ؟ چرا من ؟
هووووم … حتما به خاطر استرس کارشه … مطمئنم …
     
  
صفحه  صفحه 4 از 40:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  37  38  39  40  پسین » 
شوخی و سرگرمی

Interesting Reading | مطالب و خواندنیهای جالب

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA