ارسالها: 7118
#143
Posted: 16 Feb 2019 00:26
یه وقتی برا اقایی که دوستش داشتم یه جا کلیدی هدیه گرفتم.جا کلیدی خوشکلی بود و گرونم خریدمش.بعدم دادم اسم کوچیکش رو پشتش نوشتن.
اینجوری که فلانی دوستت دارم.
بعد زنش این جاکلیدی رو دیده بود و کلید کرده بود روش که کی اینو بت داده...
خلاصه دردسری شده بود برا طرف که بیا و تماشا کن.
💔تو زمستون داره چشمات...❤️🩹
ویرایش شده توسط: Streetwalker
ارسالها: 118
#145
Posted: 17 Feb 2019 01:32
حدود چهار سال پیش واسه خانمم تولد گرفته بودم . دوستان نزدیک را دعوت کرده بودم و یه پارتی توپ راه انداخته بودم . حسابی داغ شده بودیم و داشتیم رو یه موزیک آروم میرقصیدیم. سر خانمم رو شونه ام بود داشتیم با هم نجوا میکردیم . بهش گفتم چه هدیه ای امشب تو را میتونه به اوج برسونه؟ گفت هیچی چون همین الان من تو اوجم. اروم تو گوشش زمزمه کردم که اگه دلت خواست میتونی آخر هفته با ممد بری شمال . ممد موزیسین ما بود و البته به تازگی دوست پسر خانممَ. همون لحظه هم داشت موزیک همه چی ارومه را میخوند. خانمم هنگ شده بود. سرش را از رو شونه ی من بلند کرد و زل زد تو چشمام . یک دفعه زد زیر اشک ریختن. اشک میریخت و لبای منو میبوسید . اونقدر سریع این اتفاق افتاد که خود منم هنگ کردم . محکم همدیگه را چسبیده بودیم و دیوونه وار همدیگه را میبوسیدیم . به شدت هم اشکش سراریز بود و صورت هر دومون را خیس کرده بود. توجه دوستان به ما جلب شد و شروع کردن سربه سرمون گذاشتن . خانمم رفت تو اطاق خواب و از من خواست پیش مهمونها بمونم. نیم ساعت بعد با چشمای قرمز ولی لبخند به لب در اطاق را باز کرد و مستقیم اومد سمت من . لبم را بوسید و تو گوشم گفت خیلی خیلی عاشقتم .
از اون به بعد خانمم صدها برابر بیشتر عاشقم شد ولی من هنوز نفهمیدم چرا این سورپرایز مسافرت با ممد اینقدر اونو خوشحال و ذوق زده کرد. فقط اینو میدونم که چه قبل این اتفاق و چه بعد اون هرگز نتونستم اینقدر خوشحالش کنم .
صبح هایمان بی شک میتوانند زیباتر باشند
اگر تنها دغدغه ی زندگیمان مهربانی باشد
جای دوری نمیرود
یک روز همین نزدیکیها
لبخندمان را چندین برابر پس خواهیم گرفت
شاید خیلی زیباتر
ارسالها: 3663
#147
Posted: 17 Feb 2019 20:01
یه گردنبند طلا با اون قسمت پایینشو چی میگن قلبی شکل ..برای نوه ام که یک ماه دیگه به دنیا میاد ..واسه نیلوفرکوچولو
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 997
#149
Posted: 1 Mar 2019 14:44
ادکلن با یه لباس
ﺟﻮﻭﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﯾﮏ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﮕﺬﺷﺖ
ﻣﯿﻮﻥ ﻣﺎ ﻭ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺍﻟﻔﺘﯽ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻮﺑﻬﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﮕﺬشت
ارسالها: 492
#150
Posted: 25 Mar 2019 08:38
mereng: پشکل
والا هدیه چه صیغه ایه خودم هدیم
شما با این حالت فقط هدیه نیستی! فدیه حساب میشی. یعنی طرف تو رو داشته باشه اون دنیا هم حسابش پاک میشه.
الآن مدت هاست که دوست دارم نقاشی دوتاییمون رو بکشم و قابش کنم بدم بهش، ولی گشادی می کنم.
خواستم شاعر چشمان تو باشم
باد حواسم را برد