ارسالها: 3593
#61
Posted: 15 Jul 2017 21:28
مازیار بین شام اول و دومشه
لیمو ۲۴ ساعته که سر قلیون خوابش برده
ساراجان ایرانی رفته مسافرت
ایرانی .. از نوشتن داستان واقعی نا.. و نا... خسته شده اومده لوتی استراحت
رضاچارلی گل داره به آینده فکر می کنه
سلام پیش خانومشه نمی تونه تکون بخوره بیاد لوتی
عرفان هم که مثل من کشیک وایساده پشت در این جا
بقیه باشه برای بعد
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#64
Posted: 20 Jul 2017 00:03
لیمو رفته قلیون بکشه .. کله پاچه و نوشابه بخوره ..نیومده هم در میره
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#65
Posted: 23 Jul 2017 01:25
هاتی پوتی و لیمو و مازیار دارن شام سومو می خورن
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 337
#66
Posted: 23 Jul 2017 10:44
دارم میرم نون بخرم
ویرایش شده توسط: Hanna_crazy2
ارسالها: 3593
#67
Posted: 23 Jul 2017 12:09
حنا جان رفته نون بخره شلوغ بودهنوز صف وایساده
لیمو توی مغازه کله پزیه منتظره آبان ماه بیاد کله خوران شروع شه
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3593
#69
Posted: 25 Jul 2017 01:33
لیمو داره فکر می کنه چه شایعه جدیدی برای ایرانی بسازه
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود