ارسالها: 2642
#11
Posted: 28 May 2011 12:13
kiss_me: درود صد درود بر دوگانه مدیر لوتیان
گوش چشمی بر دل این آشفته دل بنگار و بر ضرب گیتار سخنت نامی از ما بنواز
الان مثلا" خواستی مسجع حرف بزنی؟؟ باشه. در مورد همه میگم
Princess: ای تو روحت كه دل درد گرفتم از خنده بی ادب بی نزاكت طوطی
جدی میگی؟ تو جاهای دیگه از این چیزا زیاد مینویسم
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 270
#13
Posted: 28 May 2011 12:15
باب اول:در فضیلت های شیخ ابوالعلی نابر هفت(اعلی الله و مقامه الشریف)
حکایت کردنند چاکران: که آمد روزی نامبر هفت به کوی مسکینان.گویند شیخ به هر کوی که سکنی می کرد همی، سخن میراند چو مردان دیلمی،روزی این غلام(منظورالون بوی است) که مریدانش بودمی عبور کردم ز محلی:مردی را دیدم که نامش شیخ ابوالعلی نابر هفت(اعلی الله و مقامه الشریف)بود.از فضیلت هایش سخن باده بکردم این چنین:فضول باشد به هر سخن،مدخل بوَد ز هر زیان،جاهل باشد اینقدر عیان،زشت و سیاه باشد چو کلاغان،منقار برآورد همچو لک لکان،سخن بر نمی گشاید مگر به تلخی زهر،نگاه نمی کند جزء به چشمان خر،هر چه او را هدی دادیم که ای شیخ«چرا به گزاف سخن می کنی»بگفتا:چارپایان مرا به حال خودم رها کردند،سرم را پر از کاه کردندودلم را گرداب گناه کردندودستانم را به کیبورد چسباندندو الا ایهاالحال:مرا مزاحم خواندندوبه خدا واگذر کردند.
خدایش رحمت کناد
نادر شاه افشار: از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت.
ارسالها: 2642
#15
Posted: 28 May 2011 13:12
در وصف libertycity بر كمند سخن مینشینیم:
آن نادر النوادر، آن از نسب نادر، آن در سخن جواهر، آن غریب الظاهر، آن متخصص اسپم، آن از سرش زیاد، كم، آن كه شبیه جارو، آن پسر چرندگو، آن از عبود ساندیس، در هر جایش لك و پیس، آن عاشق علی یه دست، آن بشر آخوند پرست، آن كه جانش فدای محمود، عقلش دچار كمبود، آن كه فروخته است وطن، اسكی باز رو حرفای من؛
ننگ هر جای گیتی، كاشف لوبیا چیتی، با رخی چو فیلم تیتی(1)، شیخنا لایبرتی سیتی
اندر لوامع وی آورده اند كه از شدت نبوغ گاهی در یك تاپیك چندین بار متوالی پست پیش فرستادی(2) و تنها خود از لطایف گفتار خود تعریف بكردی. نقل است كه ادعای وی پشت خر را جر بدادی و سقف را ترك برداشتی.
دگر معجزت این شیخ، درهم آمیختن نثر موسوم به كوچه بازاری با نثر ادبی قدیم است. فی المثال:
libertycity: خدا تو را برای سامان جونت نگه داره،الهی آمی
یه دوست پسر هم نداری كه اگر به شطان گفتم بله او مرا به نگفتن دعوت كند.افسوس
و یا وقتی ازو پرسیده شد كه: "یا شیخ گر تو را تنها ساعتی در این منزلگه دنیا مهلت بود، چه خواهی كرد؟" در جواب بگفتا:
libertycity: شکر انعام الهی می کنم
خودرا آماده ی جان نثاری می کنم.
جمله حاضرین در شگفتی این جملات ماندند كه هنگامی كه انسان تا یك ساعت دگر شربت مرگ مینوشد، چگونه اسمش را میتوان جان نثاری گذارد؟ جان نثاری به فدا كردن جان برای كسی گویند. و چون تفسیر این حدیث شیخ برایشان بسی دشوار آمد، ره به جنون زدند و از گرد مولانا پراكنده گشتند.
(1)آدم فضایی فیلم تیتی
(2)مثلا" تو تاپیك مشاعره این برادر عزیز ما چند بار پشت سر هم شعر ارسال میكنه و نكته ی جالبتر اینه كه قانون مشاعره هم توشون رعایت نمیشه. البته این آخرا توجیه شدن كه پشت سر هم نمیشه شعر فرستاد و حرف اول هم باید حرف آخر بیت قبلی باشه
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#16
Posted: 28 May 2011 13:16
kiss_me: گمان می كردم در باب سخن نیكو هستم درنگی كن تا لیاقت مریدی از نهان یابم
تو را ساعتی مجال دهیم تنها از برای تواضعت در مقابل استادان گرانمایه. . امید است كه در این مقال، رسم نیكو سخن گفتن را بیاموزی.
و من الله التوفیق
یا حق
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 270
#17
Posted: 28 May 2011 18:07
alinumber7: در وصف libertycity بر كمند سخن مینشینیم:
آن نادر النوادر، آن از نسب نادر، آن در سخن جواهر، آن غریب الظاهر، آن متخصص اسپم، آن از سرش زیاد، كم، آن كه شبیه جارو، آن پسر چرندگو، آن از عبود ساندیس، در هر جایش لك و پیس، آن عاشق علی یه دست، آن بشر آخوند پرست، آن كه جانش فدای محمود، عقلش دچار كمبود، آن كه فروخته است وطن، اسكی باز رو حرفای من؛
ننگ هر جای گیتی، كاشف لوبیا چیتی، با رخی چو فیلم تیتی(1)، شیخنا لایبرتی سیتی
اندر لوامع وی آورده اند كه از شدت نبوغ گاهی در یك تاپیك چندین بار متوالی پست پیش فرستادی(2) و تنها خود از لطایف گفتار خود تعریف بكردی. نقل است كه ادعای وی پشت خر را جر بدادی و سقف را ترك برداشتی.
دگر معجزت این شیخ، درهم آمیختن نثر موسوم به كوچه بازاری با نثر ادبی قدیم است. فی المثال:
libertycity:
خدا تو را برای سامان جونت نگه داره،الهی آمی
یه دوست پسر هم نداری كه اگر به شطان گفتم بله او مرا به نگفتن دعوت كند.افسوس
و یا وقتی ازو پرسیده شد كه: "یا شیخ گر تو را تنها ساعتی در این منزلگه دنیا مهلت بود، چه خواهی كرد؟" در جواب بگفتا:
libertycity:
شکر انعام الهی می کنم
خودرا آماده ی جان نثاری می کنم.
جمله حاضرین در شگفتی این جملات ماندند كه هنگامی كه انسان تا یك ساعت دگر شربت مرگ مینوشد، چگونه اسمش را میتوان جان نثاری گذارد؟ جان نثاری به فدا كردن جان برای كسی گویند. و چون تفسیر این حدیث شیخ برایشان بسی دشوار آمد، ره به جنون زدند و از گرد مولانا پراكنده گشتند.
(1)آدم فضایی فیلم تیتی
(2)مثلا" تو تاپیك مشاعره این برادر عزیز ما چند بار پشت سر هم شعر ارسال میكنه و نكته ی جالبتر اینه كه قانون مشاعره هم توشون رعایت نمیشه. البته این آخرا توجیه شدن كه پشت سر هم نمیشه شعر فرستاد و حرف اول هم باید حرف آخر بیت قبلی باشه
تو با من به بیداد کوشی همی .گر سخنت نکوهشِ حکیمانِ نام آور است خدایت مرحمت فرماید کنون که طاعت فهم کنی و ما را ز تیغِ کُندِ بیانِ شیوایت تلمذِ دوران و مغزِ سالکان و توانِ چاکران ز حقِ شیخِ اجل لیبرتی سیتی افاضه ی منزل و محفل و مکملِ ادب و رافت داخل نمایی.
بند نخستِ انشایِ مسجعت از نسبِ این بزرگزاده که یاد آوردی خوش افتاد ما را.خدایت صد منزل تو را با تکدی گرانِ پر توان و با ادب پرورانِ ایران هم بستر کند.
نادر شاه افشار: از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت.
ارسالها: 270
#18
Posted: 28 May 2011 18:09
باب دوم:در جهلِ دین فروشان
سپیده به عیوق بر می شد و حکیمِ انجمن لوتی نامبر 7آماده ی بیان می شد.آن دم که شیخ شد داخل،شگفت آمدند اهل انجمن همچو باغ های بابِل.حکیمِ سینه چاکِ دانش پرور،سرود داد با صدای لاله پرور،از آن سو خروش آمد؛ نه نه حیدر.آواز مهیب داد ای نامبرِ بی دینِ کافر،ادب آموخته ای از حاکمان فاجر.
اگر دین نباشد اندر بیانت،تو را سوگند مکن مرا هدایت
شیخ نامبر به خشم آمد و فرمان داد؛ای مریدانم کجایید،یک قرمطی ز میان آمد و ما را گستاخی عنایت فرمود.مگر شما را در دل نباشد غرور که ایستاده اید ز عتابِ این زنِ پر غرور،گذارید که گوید منم آن
زنِ رنجور، که ستوه آمد دلم ز همت دین فروشانِ مزدور.
سبحان الله که مریدان بگفتند:تو را چه باشد مذمت پیرِ زنان که تویی عارف و حکیم و مولایمان.
چرا کنون بگفتی از غرور، که حکیمان را بباید که باشند به نفسِ خویش منفور.
تو گر یا شیخ؛ باشی دیندار، بادا که ما دین طلبان را آوری زنهار.
شیخ سر به افلاک بلند کرد و عتاب به نفس آورد واستغفار کرد و خود را از وقت1 عرفان تهی یافت.
1:وقت از مبانی علم عرفان به معنی از خود بی خود شدن است.
این مطلب در بیان ریا کارانِ پر مدعا من جمله------- نگاشته شد.باشد که مقبول افتد.
نادر شاه افشار: از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت.
ویرایش شده توسط: libertycity
ارسالها: 1460
#19
Posted: 28 May 2011 18:11
كلا سه تا شاعر داریم ؟
libertycity: libertycity
alinumber7: alinumber7
kiss_me: kiss_me
من همیشه با درس ادبیات مشكل داشتم ولی تاپیك جالبیه
مرد=زن
جداسازیهای جنسیتی توهین به انسانیت است
ارسالها: 2642
#20
Posted: 28 May 2011 18:13
soniyahot: كلا سه تا شاعر داریم ؟
soniyahot: من همیشه با درس ادبیات مشكل داشتم ولی تاپیك جالبیه
عزیزم اینا اسمش شعر نیست و ما هم شاعر نیستیم. اینا نثر مسجعه. یعنی نثری كه وزن و قافیه داره ولی شعر نیست
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه