ارسالها: 6216
#11
Posted: 30 Mar 2014 01:47
خب داستان شاه به اونجایی رسید که شاه و محبوبه قرار عروسی گذاشتن تو این مدت هم دوران نامزدیشون بود ....
و اینکه شاه بتونه پول عروسی و خونه و لیست کذایی محبوبه رو جور کنه
و اما قسمتی از دوران نامزدی...
محبوبه که ی عکس از شاه داشته با ذوق میره نشون فامیلاش بده....
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 3080
#12
Posted: 30 Mar 2014 01:50
من سر آخر نفهمیدم این مهبوبه کیه که میخوای بندازیش به ما
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 1131
#13
Posted: 30 Mar 2014 01:56
شاه این جمله رو گفت تا از زیر مسئولیت ازدواج در بره، اما بعد از گریه زاری محبوبه مجبور شد باهاش بره و خودشو به خونوادش نشون بده!!!...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 410
#14
Posted: 30 Mar 2014 01:57
mahsadvm: محبوبه که ی عکس از شاه داشته با ذوق میره نشون فامیلاش بده....
اولش بگم الان این تاپیک مرتب شده باز تا ۵ صفحه شد ور ندارید پاک کنید که خلاف مقرراته
محبوبه چند سری با شاه حرف زد و دیگه شاه هم که تحت فشار بود چشم بسته قبول کرد... یه روز محبوبه تو مهمونی عصرونه که اسمش بود سفره روضه و ۵ دقیقه روضه و ۵ ساعت غیبت ؛با افتخار شرکت کرد.. اووووف مجلس پر بود از دختر ترشیده های محل که همه اماده به ازدواج ...ولی کو شوهررر آخه تو این گرونی... خلاصه بستر کاملا اماده بود تا محبوبه بیاد جولان بده و به همه بگه ببینید من دارم شوهر میکنم...
نشست پیش دختر ترشیده ها و سر صحبت و باز کرد... همه با حسرت داشتن به تعریفهای محبوبه گوش میکردند و به ظاهر لبخند و در باطن فحش بهش میدادند...
تا محبوبه عکس شاه رو نشون داد همه یکی یکی نگاه کردند و شروع کردن به گفتن اینکه ووووووااااااخ وااااااخ چقدر زشته این...صغرا خانوم گفتتت اییییش ادم قحط بود؟ اکرم خانوم زن اصغر اقا گفت حیف تو نبود خودتو حروم کردی؟
مریم خانوم زن اوستا ابراهیم شیشه بر گفت دختر خاک تو چشمهات پاشیده بودن اینو انتخاب کردی... خلاصه همینجور ادامه داشت تا.....
ویرایش شده توسط: sa200222
ارسالها: 6216
#15
Posted: 30 Mar 2014 01:57
shah2000: من سر آخر نفهمیدم این مهبوبه کیه که میخوای بندازیش به ما
خیلی خوشگله خیالت راحت فقط اعصاب نداره بچم
ellipseses: شاه این جمله رو گفت تا از زیر مسئولیت ازدواج در بره، اما بعد از گریه زاری محبوبه مجبور شد باهاش بره و خودشو به خونوادش نشون بده!!!...
شاه بیخود می کنه محبوبه ۵ تا داداش داره آآآآآآآآ فک کن جرات بکنه
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 1131
#16
Posted: 30 Mar 2014 02:01
شاه در جایگاه متهم، برای دفاع از خود حاضر می شود...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 6216
#17
Posted: 30 Mar 2014 02:03
sa200222: محبوبه چند شری با شاه حرف زد و دیگه شاه هم که تحت فشار بود چشم بسته قبول کرد... یه روز محبوبه تو مهمونی عصرونه که اسمش لود سفره روضه و ۵ دقیقه روضه و ۵ ساعت غیبت ؛با افتخار شرکت کرد.. اووووف مجلس پر بود از دختر ترشیده های محل که همه اماده به ازدواج ...ولی کو شوهررر آخه تو این گرونی... خلاصه بستر کاملا اماده بود تا محبوبه بیاد جولان بده و به همه بگه ببینید من دارم شوهر میکنم...
نشست پیش دختر ترشیده ها و سر صحبت و باز کرد... همه با حسرت داشتن به تعریفهای محبوبه گوش میکردند و به ظاهر لبخند و در باطن فحش بهش میدادند...
تا محبوبه عکس شاه رو نشون داد همه یکی یکی نگاه کردند و شروع کردن به گفتن اینکه ووووووااااااخ وااااااخ چقدر زشته این...صغرا خانوم گفتتت اییییش ادم قحط بود؟ اکرم خانوم زن اصغر اقا گفت حیف تو نبود خودتو حروم کردی؟
مریم خانوم زن اوستا ابراهیم شیشه بر گفت دختر خاک تو چشمهات پاشیده بودن اینو انتخاب کردی... خلاصه همینجور ادامه داشت تا.....
محبوبه که اولش خیلی ذوق داشت یهو وا رفت ، همینجور تو شوک بود به عکس شاه نگاه می کرد پیش خودش می گفت وای نکنه اینا راست میگن
حالا اون دخترها هم دست بر دار نبودند حتی بزرگترهای فامیل با هم دست به یکی کردند محبوبه اذییت کنن
خاله ش رفت به مامان محبوبه گفت دخترتو حروم کردی ، تو این همه خواستگار اخه این چی بود
ایییییییش چرا گردن نداره انگار زدن تو سرش کف سرش پهنه....
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 3080
#18
Posted: 30 Mar 2014 02:03
mahsadvm: خیلی خوشگله خیالت راحت فقط اعصاب نداره بچم
بچته؟
mahsadvm: شاه بیخود می کنه محبوبه ۵ تا داداش داره آآآآآآآآ فک کن جرات بکنه
شما کی وقت کردین ۶ تا بچه بیارین؟
ellipseses: شاه این جمله رو گفت تا از زیر مسئولیت ازدواج در بره، اما بعد از گریه زاری محبوبه مجبور شد باهاش بره و خودشو به خونوادش نشون بده!!!...
حیف که نشد
sa200222
mahsadvm
فقط خودتون نباید ببرینُ بدوزونینا منم باید بگم و بقیه کاربرا البته
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
ارسالها: 410
#20
Posted: 30 Mar 2014 02:09
shah2000: فقط خودتون نباید ببرینُ بدوزونینا منم باید بگم و بقیه کاربرا البته
خب بگو ... اما بر اساس روش داستان.. اسپم نزار الکی
mahsadvm: محبوبه که اولش خیلی ذوق داشت یهو وا رفت ، همینجور تو شوک بود به عکس شاه نگاه می کرد پیش خودش می گفت وای نکنه اینا راست میگن
حالا اون دخترها هم دست بر دار نبودند حتی بزرگترهای فامیل با هم دست به یکی کردند محبوبه اذییت کنن
خاله ش رفت به مامان محبوبه گفت دخترتو حروم کردی ، تو این همه خواستگار اخه این چی بود
ایییییییش چرا گردن نداره انگار زدن تو سرش کف سرش پهنه....
مامانش کشیدش کنار گفت ذلیل شده نگفتم عکسشو نشون کسی نده؟ خب شد سوژه درست کردی الان بصورت انلاین و مستقیم تو کل محل مخابرم میکنند... خاک به سرم شد اگه داداشات بفهمند عکس این پسره رو داری که قیمه قیمه اش میکنند...
محبوبه هم که کلا اعصاب نداره با صدای بلند گفت... چیه حسودیتون میشه؟
اکرم خانوم شما برو یه نگاه به عروست بندازه که چشمهاش قیچ هست... یا شما مریم خانوم جون که دخترتون اگه ازدواج کرده بود بچه اش هم سن من بود.. اصلا به شما ها چه مربوطه...
دعوا بالا گرفت تا...
ویرایش شده توسط: sa200222