ارسالها: 1784
#31
Posted: 10 Sep 2011 04:35
نشستیم پای تلویزیون فوتبال تماشا کردیم. تیم داداشم باخته تیم من برده. داداشم نشسته های های گریه میکنه. خولامصب تو که جنبه ندرای واسه چی فوتبال میبینی؟
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 1784
#32
Posted: 10 Sep 2011 04:35
وایسادم پای گاز دارم پیاز سرخ میکنم داداشم اومده میگه من آب میخوام. خولامصب آب تو شیره برو بخور. میبینی که دستم بنده!!!!
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 1784
#33
Posted: 10 Sep 2011 04:36
با ماشین دارم با سرعت پایین میپیچم یه پراید با سرعت میاد بغلم داد میزنه "خوابت نبرهههههههههه" خو لامصب مگه نمیبینی سر پیچه میخوای با سرعت بالا برم تو جدول؟
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 1784
#34
Posted: 10 Sep 2011 04:37
زنه با پراید میخواد یه خیابون دو لاینه رو دور بزنه، ده تا فرمون داده هنوز وسط خیابونه. خو لامصب تو که رانندگی بلد نیستی برای چی سوار ماشین میشی، آبروی زنا رو میبری!!!!
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 1784
#35
Posted: 10 Sep 2011 04:38
داداشم اومده منو که تازه تو تختِ خوابم، خوابم برده بیدار میکنه میگه آبجی خوابم نمیبره چیکار کنم. یه پنج دقیقه باهاش حرف زدم همونجا تو تختم گرفته خوابیده. خو لامصب تو که خوابت میومد برای چی منو بیدار کردی.تاصبح دیگه خوابم نبرد.
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ویرایش شده توسط: maryam_tanha
ارسالها: 1784
#36
Posted: 10 Sep 2011 04:40
اومدم تو حال داداشم از تو آشپز خونه داد میزنه مامااااااااااان بوی سوختنی میاد. برنج سوخت. خو لامصب تو که تا گاز چند قدم بیشتر فاصله نداری خاموشش کن دیگه
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 1784
#37
Posted: 10 Sep 2011 04:41
طرف اومده خواستگاری چایی رو میگیرم جلوش از بس هوله چایی رو میریزه رو شلوارش. خو لامصب تو که خودتو الان نمی تونی جمع کنی چجوری میخوای یه زن و زندگی رو جمع کنی
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ویرایش شده توسط: maryam_tanha
ارسالها: 1784
#38
Posted: 10 Sep 2011 04:43
نشتسم پروژه کارمو پای کامپیوتر کامل کنم به داداشم میگم یه وقت دست به کامپیوتر نزنی پروژمو خراب کنی. رفتم و اومدم میبینم دکمه آندو - بازگش به مرحله قبل - رو زده هول شده دیده یه چیزایی پاک شده برنامه رو بسته سیوم نکرده کامپیوترم خاموش کرده اومده نشسته تو حال به روی خودشم نمیاره. خو لامصب تو که زدی پروژه رو خراب کردی حداقل یه معذرت خواهی میتونی بکنی که.
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 1784
#39
Posted: 12 Sep 2011 16:00
e_h_s_a_n: چقدر حرف نگفته داشتی به داداشت بزنی
اووووه داداشی خبر نداری چقد دیگه هنوز حرف نگفته دارم
میبینم از تو اشپزخونه سر و صدا میاد، رفتم میبینم داداشم هی در یخچال رو باز و بست میکنه میگم خو لامصب، چرا همچین میکنی .... کنده شد!!!! میگه دارم رفرش میکنم ببینم چیز جدید پیدا میکنم یا نه!!!
خدایا تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم * یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده
ارسالها: 3620
#40
Posted: 22 Oct 2011 21:02
تو صفِ اتوبوس واستادم ...هرکی رد میشه سوال می پرسه ... خـُ لامصبا مگه دیگه آدم نیست که از من که هدفون تو گوشمه و نمی شنوم می پرسین!
منم فرزند ایران از نسل کوروش و داریوش بزرگ نه از نسل دروغ و فریب