ارسالها: 8724
#81
Posted: 25 Aug 2012 09:10
جنتی : من در زمان فرعون چند سفر به مصر رفته بودم
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#82
Posted: 25 Aug 2012 09:15
سوتیهای استثنائی و خنده دار احمد جنتی
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#83
Posted: 25 Aug 2012 09:27
سوتیهای استثنائی و خنده دار احمد جنتی
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 7673
#84
Posted: 29 Aug 2012 08:49
دفترچه خاطرات جنتى
امروز با خدا سر اينكه كى زودتر به وجود آمده كلا انداختم.قرار شد تاس بيندازيم،به او گفتم اگر من بردم يعنى من زودتر از تو بوده ام و بايد به افتخار نام من، اسم بهشت را از رضوان به جنت تغيير بدهيم….گويا امروز روز شانس من است! وطبق قرارمان نام بهشت به جنت تغيير كرد
[خاطرات خلقت-يك ميليون سال قبل از تئورى بينگ بنگ]
* * * *
اين نوح هم انصافاً موجود جالبيست. تمام معجزات و شعبده بازي هايش رابه كار بست تا پوز مرا به خاك بمالد و بيشتر عمر كند اما ديد شانسى در مقابل من ندارد.فى الواقع به اين خاطر مشغول ساخت كشتى شد تا مرا غرق كند! نوح مرا سوار كشتى نكرد،اما يك مشت سوسك و پشه و شپش را سوار كرد،پيامبره داريم؟ پس از چند روز كه كشتى سالم نشست وقتى با مريدانش مرا زنده ديد جملگى نعره اى بزدند و به بيابان اندر شدند! اى كاش حداقل مى فهميدم هدفش از نجات نسل سوسك چه بوده!
[پنج هزار سال قبل از ميلاد-دفترچه خاطرات]
* * * *
آخرين بازمانده ماموت ها هم اكنون در بالين من دارد ريق رحمت را سر مى كشد،يك نيشگون از من مى گيرد و مى گويد:جنتى،آخرش ما منقرض شديم و تو نمردى.اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم كرد!
[جنتى و آخرين ماموت]
* * *
دفعه قبل كه ابراهيم را به آتش انداختند،معجزه اش عمل نكرد و دچار سوختگى نود درصد شد! امروز هم چاقو را كه به گردن اسماعيل كشيد،در حالى كه خون فواره مى زد گفت: اِ قرار نبود اينجورى بشه!
[جنتى در لحظه قربانى شدن اسماعيل]
* * *
ديروز صبح كه چشمم به زليخا اُفتاد ديدم چه جيگرى شده. گفتم جووون،عروس ننم ميشى؟ گفت نه فسيل جان، قراره عروس ننه يوسف شم! گفتم مال ما خار داره؟ و اينطور بود كه اولين متلك تاريخ ساخته شد.امروز يوسف در حالي كه از شيطونى هاى زليخا مستاصل شده بود،به ديدار من آمد و چاره خواست.من هم لارجرباكس را به او پيشنهاد كردم…! جريان پارگى پشت پيراهن يوسف هم از اين قرار بود كه يك روز لوط به ديدار يوسف آمد تا از گناهان اُمتش گلايه كندو چاره اى بلطبد كه چشمش به زيبايى يوسف مى اُفتد و يوسف پا به فرار مى گذارد و فوق ما وقعها…
[خاطرات جنتى در دربار فرعون]
* * * *
من همچين هم آدم عبوسى نيستم.و براى خودم يك پا گوله نمكم.امروز در جواب عيسى كه گفت:عموجنتى من چجورى به دنيا اومدم؟پاسخ دادم به روش گرده افشانى ، خاطر حواريون منبسط شد!
[خوشمزگى هاى جنتى]
* * * * *
اول صبح با سر و صداى هابيل و قابيل از خواب بيدار شدم. آدم يه كمودور واسشون خريده بود و اون ها سر اين كه كى اول بازى كنه داشتند با همديگه دعوا ميكردن. اما پتروسور [نوعى دايناسور پرنده] هنوز خواب بود. از سر لج لگدى نثارش كردم و گفتم پاشو برو واسه نهار يه چيزى شكار كن كوفت بكنيم. از وقتي سر و كله ي آلكسااروس ها [نوعى دايناسور عظيم الجثه ] پيدا شده جرات ندارم خودم برم شكار، تا حالا چندين بار باهاشون درگير شدم اما حقيقتأ زورم بهشون نميرسه.
[زورگويى هاى جنتى]
* * * * *
نزديكى هاى ظهر بود كه ديدم حوا در زد، چند تا دونه سيب زمينى و پياز ميخواست. مثل هميشه لخت و عور بود، يه لحظه شيطان رفت تو جلدماما سريع با يه استغفرالله پرتش كردم بيرون. نميدونم اين شوهر بى غيرتش چطور اجازه ميده زنش با اين پوشش در ملا عام ظاهر بشه. يادم باشه براى بعدها يه گشت ارشادى چيزى راه بندازم تا جلوى اين مفاسد رو بگيرن. اگه از همين الان جلوى اين جور بى ناموسى ها گرفتهنشه بعيد ميدونم بعدأ بشه گرفت.
[گنده گوزى هاى جنتى-جلد اول]
توى همين فكر و خيال ها بودم كه عزرائيل ظاهر شد، تعظيمى كرد و گفت منچ بازى كنيم يا مار پله؟ گفتم فقط شرطى بازى ميكنم. گفتسر چي؟ گفتم اگه من باختم ميتوني برى جون هابيل يا قابيل رو بگيرىاما اگه تو باختى بايد واسه امشبم يه حورى توپ رديف كنى، قبوله؟ عزرائيل يه نگاهى از پشت پنجره به بچه هاى آدم انداخت و گفت قبوله.
قرار شد دو دست منچ و سه دست مار پله بازى كنيم. توى بازى منچ يك يك شديم اما توى مارپله كه بازى تخصصى منه ازش دو يك بردم و الان كه دارم اين خاطرات رو مينويسم يه حورى خوشگل و مامانى داره پشتم رو ماساژ ميده.
** * * *
پتروسور هم امروز گل كاشت و تونست يه بچه آلكسااروس شكار كنه.نصف گوشت ها رو دادم به حوا و نصف ديگه اش رو هم كباب كرده و نوش جان نموديم. كله پاچه اش رو هم گذاشتيم واسه فردا صبح.
[عشق و حال هاى جنتى]
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 273
#85
Posted: 29 Aug 2012 21:28
شنيدم
جنتی برای ادای احترام به زلزله زدگان،خود را یک دقیقه به مردن زد.ه.!!!
-----------------------------------------------------------
یه روزی جنتی به انیشتین فرمود: یا انیشتین، انیشتین رویش را برگرداندو گفت: با من هستید یا ضامن دایناسور؟
جنتی فرمود: اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟
انیشتین گفت: اول صدایتان را شنیدم.
جنتی فرمود:پس چرا حرف مفت میزنی که سرعت نور از صوت بیشتر است؟!...... و بدین ترتیب انیشتین از تئوری خود پشیمان شد جامه ها درید و شیون زنان و نعره کنان به اسلام روی آورد
--------------------------------------------
کل ایران و افتخاراتش یه طرف ، آیت الله جنتی یه طرف ...
ما که نیستیم امیدوارم نسلهای آینده قدرشو بدونن .
-------------------------------------
امیر خیلی بو میدی.نمی خوای بری حموم...
راست میگی الان میرم.
.
.
.
.
.
.
.
.
(جنتی در حال فریب دادن امیر کبیر برای اجرای نقشه شوم خود)
لوتی هم نسلش عوض شده :-D
یه مدت نبودیم هم نسلای ما رفتن ی سری جدید اومدن :-D
ارسالها: 484
#86
Posted: 10 Sep 2012 14:05
· آقـــا دمــت گــــرم عــجــب چیــــز بـــا حـــالـــی بــــــــــــــ ـود ... !! ...دفعـه بعـــد چیـپـس و مــاسـت هــَم میــــآرم .....(جنتـــی خــطاب بــه زکــریـــای رازی انــدکی پـس از کشــف الکــل (
@@@@@@@@
· روزی جنتی همراه حضرت سلیمان وارد جنگلی شدند ! جنتی کرمی را روی برگی دید ! از سلیمان پرسید : سولی جون , فایده ی این کرم به این کوچیکی چیه آخه ؟!! سلیمان نگاه عاقل اندر سفیهی به جنتی انداخت و فرمود : تو اولین بار است که این سوال را میکنی در حالی که این کرم روزی سه بار این سوال را در باره ی تو از من میپرسد !
@@@@@@
· وصیت نامه عزراییل به
پسرش : دور جنتی رو خط بکش
·
/
موزه انگلستان در بیانیه ای اعلام کرده که حاضر است منشور کوروش کبیر را با جنتی تعویض کند
/
· احمق نفهم صد بار بهت گفتم من آخوند نیستم ،
- پس اون عمامه چیه بالا سرت؟
بحث جنتی و سندباد در صحرای آفریقا
اجازه خدا
تو باید جای من باشی
ببینی در تو چی دیدم
ارسالها: 8724
#87
Posted: 10 Sep 2012 22:36
جنتی و بابا اتی
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
ارتشبد جنتی در کنار هیتلر
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#88
Posted: 10 Sep 2012 22:46
احمد جان من دیگه نمی خوام پیامبری کنم . دیگه 1000 سالمه ، میخوام تو اوج خدافظی کنم .
.
.
.
.
.
[ نوح در حال تقدیم استعفانامه به جنتی
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
جنتی و هیتلر
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#89
Posted: 10 Sep 2012 22:56
بدون شرح ...!!!!!!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
ارسالها: 8724
#90
Posted: 10 Sep 2012 23:09
..................................
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***