ارسالها: 7673
#121
Posted: 10 Aug 2012 08:24
مهرشاد اعلام کرد خود را می فروشد.
.
همانطور که در عکس میبینید
مهرشاد در جواب فرهاد گفت که ال ای بی مصنوعیم رو بکن ببرش و اونو به دسته خار دار تبدیل کن و باش دیشمو حال بیار
این مهرشاد مثل اینکه وضعیت دیشش بدجور ..... و دیگه ال ان بی سینا کینگ هوهو ایمان فرهاد مردم قزوین آفریقا تایلند و باقی مردم کره زمین. دیگه نمی تونن چاره دیش اینو بکنن. برای همین به فرهاد گفته که چیز خار خارکی بسازه و با اون دیشش رو صفا بده.
.
دیش خارخارکی در حال حاظر در ویلای کینگ تحت مداوای پزشکی؛ برای ترمیم دیشش به خاطر گیر کردن خار ها درون غار دیشش قرار گرفته.
.
فضول نیوز
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#122
Posted: 10 Aug 2012 08:34
افشا گری مهرشاد
.
مهرشاد اعتراف کرد که از زمان چنگیر خان مغول در حال دیش دادن است
همانطور که در عکس زیر میبینید
وی در جواب اینکه اولین بار کی راه دیشش رو باز کرده میگه:
فکر میکنم چنگیز خان مغول بود
بله؟؟؟؟ فکر میکنه!!! یعنی هنوز مطمئن نیست!!!؟؟؟؟
این یعنی اینکه این شخص در دیش دادن ید طولایی دارد و چند قرن هست که مشغول دیش دادن به این و اونه
این دیش خارخارکی با این اعراف اسم خود را در کتاب ابر دیش ها ثبت کرد و به رتبه باور نکرده A+++++++ رسید که فقط به خاطر دیش این شخص ساخته شده.
.
ستاد پاره کردن دیش مهرشاد
.
فضول نیوز
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 2517
#123
Posted: 10 Aug 2012 09:29
خبر فوری خبر فوری
انجمن خبرنگاران بدون مرز تقدیم میکند:
پس از انکه معلوم شد سینا زن است و اعلام شماره حساب از سوی او برای مشتریان خیل عظیم مشتریان به سمت خانه سارینا روانه شد .اولین مشتری سارینا امیر بود که از کوچکی سینه های سارینا گله مند بود و به او پیشنهاد مبالغ بیشتری کرد.
پس از این و با رسیدن ایام ماه رمضان چون مشتری کم شده بود سینا در روزنامه ها اگهی داد و از نبود مشتری گله مند بود.
در این میان کینگ جنتی که خود ابنه میباشد و ال ان بی ندارد با دیدن بدن سفید و بدون موی او کف کرده و به سارینا پیشنهاد داد که او نیز مشتری شود.
خبری که به دست ما رسید حاکی بر ان است که موهان ۱۹۷۸ میلیادر معروف عربستان سارینا را بسیار پسندیده و خواهان سرمایه گذاری بر روی باسن سارینا شد طبق خبر تا این لحظه ده میلیون عرب خواهان هم بستر شدن با سارینا شده اند.
موهان که سارینا را خریداری کرده بود پس از بررسی های فراوان فهمید که سارینا استعداد فراوانی دارد و گفت که بعد از یک ماه سینا به ستاره سایت پورن تبدیل خواهد شد.
موهان شعری را نیز در وصف کون سارینا سرود که در تالار سازمان ملل نصب شد.
سینا از شعر موهان خوشنود شد و اعتراف کرد که چیز ندارد و گفت بیایید منو .......
سعید از کاربران جدید که پول نداشت به سینا پیشنهاد داد ولی سینا قبول نکرد و مورد خشم سعید قرار گرفت
انجمن زوج فضول
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#125
Posted: 10 Aug 2012 09:59
خبر فوری خبر فوری
پس از انکه اخبار مشتریان و اعمال زشت سارینا لو رفت او در اقدامی عجولانه جهت جلوگیری از لو رفتن لیست مشتریان و خانه عفاف خود در پشت کافه از کینگ جنتی مدیر برنامه های خود درخواست کرد که استعفا داده و به جهنم یعنی کنار عربها به دلیل بزرگ بودن ال ان بی انها که سارینا به ان جهنم میگوید چون دیشش فشار زیادی را تحمل خواهد کرد و به نزد موهان ۱۹۷۸ مدیر سابق و سرمایه گذار خود برگردد.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 7673
#126
Posted: 15 Aug 2012 13:41
گوشه ای از خاطرات مهرشاد
.
یادم میاد که می خواستم برای جشن تولد دول باز(آرزو) هدیهای بفرستم به همین خاطر از فرزانه که یکی از همکارانم بود خواستم تا از تاپیک جنب کافه همون بازار لوتی یک جفت دستکش بسیار اعلا انتخاب کنه تا واسش بفرستم … پس از خرید، فرزانه هم برای خود یک جفت شورت انتخاب کرده و پس از اینکه هر دو بستهبندی آماده شد پول را به صاحب مغازه دادیم و هنگام تحویل غافل از اینکه سینا شاگرد مغازه خرازی بستهها را اشتباهی داده، یعنی بسته دستکش را به خانم و بسته شورت را به من داده، من با اطمینان خاطر آن را باز نکردم و به منزل آمدم و نامهای به خیال خودبا انشا خوب برای نامزدم دول بازم نوشتم و دستکشها را برای او فرستادم …
وقتی نامه به دست او میرسد در حضور پدرش بسته را باز میکند ودو عدد شورت را در آن میبیند و چون نامه را میخواند میبیند چنین نوشتهام:
سرکار علیه آرزو خانم عزیز
با تقدیم این نامه خواستم کمال معذرت خود را از ارسال این هدیه ناقابل که نمونهای از محبت خالصانه من نسبت به شماست خواسته باشم و ضمناً یقین بدانید که هرگز تاریخ تولد شما از ذهن من محو نمیشود.
این هدیه مختصر را مخصوصا بدین منظور انتخاب نمودم که یقین دارم شما احتیاج خاصی به آن دارید و هرگز بدون پوشیدن آن به مهمانی نمیروید. البته این یک جفت نمونه را با انتخاب خانم همکارم خریدهام و ایشان به من اطلاع دادند که شما نوع کوتاهتر آن را میپسندید.
چنانچه ملاحظه میفرماید در انتخاب آن دقت کافی به کار رفته که خوش رنگ و ظریف و چسبان باشد. خانم آرزو خود یکی از این نمونههاداشت و به من نشان داد و به خواهش خودش چند بار در مقابل من آنها را امتحان کرد.
عزیزم چقدر آرزو داشتم که آن را برای اولین بار که استفاده میکنی در مقابل خودم باشد، ولی یقین دارم تا دیدار آینده دستهای فراوانی آن را لمس خواهند کرد. در هر حال امیدوارم که هنگام پوشیدن و درآوردن آن مرا به خاطر داشته باشی.
البته اندازه واقعی آن را به خوبی نمیدانستم لیکن مطمئن هستم که هیچ کس بهتر از خودم به اندازه تقریبی آن واقف نیست. ضمناً اگر هم تنگ و چسبان باشد بهتر است چون پس از چند بار استفاده گشاد و به اندازه خواهد شد.
عزیزم خواهش میکنم شب جمعه آینده آن را در مهمانی خانه کینگ بپوشی تا زیبایی آن را به چشم خود ببینم. ضمناً لازم میدانم این نکته را هم به عرض برسانم به عقیده من بهتر است برخلاف سابق که به هرجا میرسیدی فوراً آن را درمیآوردی چنین کاری را تکرار نکنی زیرا تکرار این عمل آن را گشاد خواهد کرد و ممکن است در مجالس مهمانی بر اثر گشاد شدن بیافتد و موجب شرمندگی تو بشود.
در خاتمه امیدوارم با قبول این هدیه ناقابل که با کمال ادب تقدیم میشود این افتخار را داشته باشم با قلب پر از ارادت چند بوسه آبدار بر آن نثار نمایم.
با تقدیم احترام
-
نامزدت
.................
فضول نیوز
.
.
حبر هایی با عنوان خاطرات و این چیزا از این پس میزارم که این خبر ها بیشتر جنبه تخیلی دارن ولی از پست ها و چیزایی که توی خود سایت گفته شدن برداشته میشن.
گروهی از این خبرها کاملا تخیل خودمن گروهی هم مطلب جالبی چیزی جایی خوندمه که با ویرایش کردن اونو به عنوان خبر میزارم. البته متن هایی که ریشه اوتا توی انجمن اتفاق نیوفتاده باشه گذاشته نمیشه.
ممنون از توجهتون
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#127
Posted: 27 Aug 2012 17:14
قسمت آخر
هرچی فکر کردم چی بنویسم دیدم چیزی ننویسم بهتره.
کلا خود عکس کافیه.
بیشتر نمی نویسم
توی عکس این افراد جا نمیشدن که الان میگمشون
موهان
ماهان
ابی سیدی( حامد)
ژولین آنا
فرزانه
پارمیدا
آرزو مهرشاد
سینا
ماری آزاده
شایان و نفس
رایز، مهدی مانی
بانو، لوتی خور، فرهاد، ایمان، فرشاد، ارسلان، ومپایر، ستاره، نازی۲۲۰، امیرحسین، آویزون دو، مرنگ، پارمیس، نازی طلا، میلادلولو، آنی تینگ، سالار، مستر، سارا، موهان عددی. آره داداش
هیلدا، ملیسا، قاسم، پیراپیوس
نیما، مانی، آنیتا، اون سینا.
امیر صالح
سجاد، میلاد باقری، جواد، آرمیتا، سونیاهات، سکسی گرل، ویوا، شاهین۶۸
شایا
کسایی هستید که بیادتونم.
موفق باشید همیشه و بدرووود
.
.
آخرین خبر
سردبیر
فضول نیوز
.
درشم تخته کردم.
اینم از فضول که تخته شد درش.
بطور کل مثل خودم دمش گل گرفته شد.
.
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#128
Posted: 28 Aug 2012 13:59
هرچی فکر کردم دیدم نمی تونم کنارتون نباشم چون خیلی زیاد دوستون دارم.
اسم نمی برم که کسی ناراحت نشه ولی شما چند نفری که میگم خیلی گلید
موهان
مهرشاد
آرزو
فرهاد
فرزانه
ایمان
هوهو
شایان
حسام
مرنگ
روهی جونم
سبیل جون پارمیدا
رایز
ومپایر خان که یادم رفته بود دفعه اول
.
راستی یه خبر جالب هم دارم امیدوارم استقبال بشه ازش
.
فضول نیوز
کینگ۰۵
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#129
Posted: 28 Aug 2012 14:01
خنده تنها سلاحی است که می توان به غصه ها فهماند که هنوز خیلی کوچک اند!
.
.
دوستان از این پس بجز به موارد پیش یه سری پست میزارم که توی اون لوتی به عنوان یه شهر معرفی میشه که بخش های مختلف اون رو معرفی میکنم.
هم فاله هم تماشا.
احتمالا امشب یا فردا شروع کنم به نوشتن.
قصد دارم شروعش حالت مذهبی داشته باشه مثل کتاب پیدایش که کمی خنده بازار توشه و یا کتاب خروج واسه شروع این داستان از این نوشته ها ایده میگیرم
اگه خوب بود و دوست داشتیت بگید که ادامه بدم.
شایدم از همین پست اگه طولانی شد درخواست جدا شدنشو کردم
که یه تاپیک جدا بشه و مثل یه کتاب در بیاد
در کل ممنون از توجهتون.
کلامم با یه جمله زیبا تمام میکنم مثل اون چیزی که باش شروعش کردم
.
.
طنز پردازان را حقیر نشمارید ، چه کسی می تواند «خون دل » را
به «خنده » تبدیل کند !
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#130
Posted: 30 Aug 2012 04:35
درووووود دوستان گلم
این مثل که میگن « سریش من از کره گی ال ان بی نداشت».
مــی دونین جریانش چـی یـــه ؟ پس لطفا بخونین :
مردی(سینا)،سریش را دید که در گل فرو رفتـه و صاحب سریش(آرزو)،
از بیرون کشیدن آن عاجز مانده ، برای کمک ال ان بی سریش
را گرفت و زور زد . ال ان بی سریش از جا کنده شد . صاحب
سریش فریاد و زاری کرد و گفت : «تاوان بده ! »
مرد ، که پولی نداشت ، به قصد فرار بـه کوچه ای
دوید ،کوچه را بن بست یافت . از دیوار پرید خود را
درخانه ای انداخت. زنی(پارمیدا) آنجا کنار حوض خانه چیزیمی شست و حامله بود.با دیدن مرد و آن هیاهو و
فریاد ترسید . بچه اش را سقط کــرد. مرد گریزان ،
بر بام خانه دوید . راهی نیافت ، از بام به کوچه ای
پرید که در آن طبیبی(آنا) خانه داشت ، و جوانی(شایان) ، پدر
پیر بیمارش(مست را در انتظار نـوبت در سایــه ی دیـــوار
خوابانده بود . مرد فراری بر سر آن پیر بیمار افتاد ،
به طوری که در جا مُرد!.
پدر مُرده نیز،به صاحب خانه و صاحب سریش پیوست !
مرد، همچنان گریزان بود ، که در سر پیچ کوچه با
یهودی رهگذر(فرهاد) سینه به سینه بـــر خورد کــرد و به
زمینش انداخت . پــاره چوبـــی در چشـم یهــودی
فرو رفت و کورش کرد . او نیـــز نالان و خونریزان به
جمع تعقیب گران مرد فراری پیوست .
مــرد فـــراری ، بــه ستوه از این همه ، خود را به
خانــه ی قاضـی(کینگ) افکنــد و گفت : « پناهـم ده ! »
مگر قاضی درآن ساعت با زن شاکیه(فرزانه) خلوت کرده
بود. چون رازش را فاش دید . چاره رسوایی را در
جانبداری از او یافت.چون از حال و حکایت او آگاه
شد ، مـــدعیان را بـــه درون خوانـــد . نخست از
یهودی پرسید،گفت : « این مسلمان یک چشم
مرا نابینا کرده است ، طلب قصاص می کنم . »
قاضی گفت :«دیـه ی مسلمان بــر یهودی نیمه
بیش نیست ، باید آن چشم دیگرت را نیز نا بینا
کنــدتـا بتــــوان یک چشم از او بـرکند ! »و چون
یهـودی سود خود را در انصراف از شکایت دید ،
بـــه پنجاه دینار جریمه ی شکایت بـــی مـــورد
محکومش کرد !
جوان پدر مُرده را پیش خواند ، گفت : «این مرد
از بام بلند بر پدر بیمار من افتاده، هلاکش کرده
است . بـــه طلب قصاص او آمـــده ام .» قاضـی
گفت : «پدرت بیمار بــوده است ، و ارزش بیمار
نیمـــی از ارزش شخص سالــــم است .حکـــم
عادلانه ایـــن است کـه پدر او را زیر همان دیوار
بنشانیم و تـــو از بالای بام بـر او بیفتی ، چنان
کــه یک نیمه ی جانش را بستانی ! » و جوانک
را که صلاح در گذشت دیده بود ، به تادیه سی
دینار جریمه ی شکایت بــی مورد محکوم کرد !
چون نوبت بــه شوهــر آن زن رسید کـه از ترس
جنینش را سقط کـــــرده بـود ، گفت : « قصاص
شرعا" هنگامی جایز است که راه جبران مافات
بسته باشد ، حال مــی توان آن زن را در عقــد
حلال ( ازدواج ) ایــن مــرد در آورد تـــا کـودک از
دست رفته را جبران کند . طلاق را آماده باش !
مـــردک فغان بـر آورد و با قاضی جدال می کرد
که ناگاه صاحب سریش برخاست وبه جانب در دوید.
قاضی صدایش زد : « هی ! بایست کــه اکنون
نوبت توست ! » .
صاحب سریش ، همچنان کــه می دوید فریاد کرد :
« مــرا شکایتی نیست . محکم کــاری را ، بــه
آوردن مـــردانی مـــی روم کـــه شهادت بدهند
سریش من از کره گی ال ان بی نداشته است !
* بر گرفته از کتاب « کوچه » رنده یاد احمد شاملو
با دخل و تصرف
.
و این چنین بود که مهرشاد بی ال ان بی شد
.
فضول نیوز
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن